در این یادداشت به قلم مهدی آماده سردبیر این روزنامه آمده است: احزاب سیاسی در دنیای امروز دارای جایگاه ویژه و خاص هستند و اگر تا چند دهه پیش تنها برخی کشورها از کارکرد احزاب بهره مند بودند، اما امروزه اکثریت کشورها از مزایای احزاب استفاده میکنند و به طبع هر کشوری که بیشترین مزایا و محاسن بهره ببرد دارای ساختار سیاسی قوی تری و پیشرفته تری است.
آنچه امروزه ضرورت توسعه احزاب و فعالیتهای آنها را بیشتر میکند، میزان اثرگذاری این گروهها و احزاب در فضای سیاسی و اجتماعی و اجتماعی کشورها و جوامع است. همچنین دارا بودن کارکردهای احزاب در زمینه ایجاد پل ارتباطی بین بدنه جامعه و دولت یا مسئولین جهت انتقال خواسته ها، گلایهها و حتی اعتراضات یا تقلیل اثر انتقادات و اعتراضهای اجتماعی به رأس هرم سیاسی کشورها و حکومتها و بالاخره تثبیت نفوذ سیاسی، اجتماعی، امنیتی، فرهنگی و اقتصادی قدرت حاکمه در بطن جامعه مدنی است.
در کشورهایی که دارای نظام سیاسی مردم سالار هستند و نتایج انتخابات تعیین کننده صاحبان قدرت سیاسی و اجرایی کشور میباشد، نیاز بیشتری به شبکهها و گروه هایی دارند که از طریق آنها بتوانند ضمن ارائه آموزشهای لازم به داوطلبین مشارکت در امور سیاسی، فرآیندهای کسب قدرت و جامعهپذیری سیاسی را در میان عموم مردم نهادینه کنند.
بدین ترتیب باید به این مهم اشاره نمود که، «کشورهایی که دارای احزاب قوی، ریشه دار و دارای عضو بسیار هستند، دچار هیجانات سیاسی، انقلاب، آشوب وسیع، کودتا، براندازی حکومت و ... نمیشوند.»
در همین راستا در کشورمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 برخی از احزاب که در زمان پهلوی شکل گرفته بودند و بیشتر مصنوعی و وابسته به دربار بودند، خود به خود از بین رفتند.
اینگونه برخی احزاب محو شدند، بعضی نیز همچون گروه تروریستی منافقین مخالف نظام جمهوری اسلامی شدند و علیه دولت و ملت دست به اقدامات خرابکارانه و بمب گذاری زدند و بعضی دیگر همچون حزب مؤتلفه به کار خود ادامه دادند.
فعالیت حزبی پس از انقلاب تا زمان دولت اصلاحات به صورت جدی مورد توجه نبود و پس از سال 1376 بود که تحزب نیز مورد توجه بیشتر قرار گرفت و احزاب مختلفی در ایران اسلامی ایجاد گردید.
البته در دوران دولت مهرورزی میزان توجه به احزاب باز هم کاهش یافت اما در دولت اول تدبیر و امید موضوع توسعه احزاب و گسترش آنها مورد تأیید دولت بوده است. اما این یک واقعیت انکار ناپذیر میباشد که میزان جمعیتی که در کشور عضو یک حزب سیاسی باشند، بسیار اندک و در مقایسه با جمعیت کل کشور عددی بسیار کوچک است!
البته آمار دقیقی از این موضوع وجود ندارد اما به راحتی میتوان تشخیص داد که درصد افرادی از کشور که در یک حزب عضو هستند، یک رقمی میباشد و زیر ده درصد است.
اما دلیل این موضوع چیست و چرا باید در کشور ما که بر پایه دموکراسی استوار است و بیش از سی انتخابات در چهار دهه گذشته در آن با موفقیت برگزار شده است، توسعه تحزب شرایط مطلوب یا حداقل متوسطی نداشته باشد؟!
دلیل اصلی این امر عدم توسعه و گسترش فرهنگ تحزب در سطح جامعه ایرانی میباشد که باعث شده ایرانیان حزب گریز باشند.
دلیل این حزب گریزی مردم، به نوعی به دلیل عملکرد افراد مطرح جامعه، مدیران سیاسی، مدیران اجرایی و بزرگان کشور است.
در قانون اساسی تنها نظامیان و نیروهای انتظامی از عضویت در احزاب و گروههای سیاسی منع شدهاند و سایر افراد جامعه اعم از نیروهای دولتی، نیروهای قوه قضائیه، قوه مقننه، صدا و سیما، سازمان تبلیغات اسلامی، اوقاف و امورخیریه، معلمان آموزش و پرورش، افراد دارای مشاغل آزاد، خدماتی، کسبه و بازاریان، دانشجویان، دانش آموزان، زنان خانه دار و ... میتوانند عضو احزاب رسمی کشور که مجوز فعالیت دارند، بشوند و در این احزاب یک عضو عادی باشند یا فعالیتهای تشکیلاتی انجام دهند.
اما در کشور ما مدیران ارشد، مدیران میانی، افراد دارای قدرت سیاسی یا اقتصادی در کشور، ورزشکاران معروف و مطرح، هنرمندان سینما و موسیقی، بزرگان کشور و بالاخره افرادی که بالاتر از انسانهای عادی جامعه مورد توجه دیگران هستند، وقتی بحث مسائل سیاسی میشود، با افتخار عنوان میکنند، «ما اهل سیاست نیستیم» و متأسفانه یکی از افتخارات دیگر آنها این است که «خود را وابسته به هیچ حزبی نمی دانند!»
این عمل بزرگان و افراد مطرح کشور را میتوان «حزب ستیزی» نام گذاشت و طبیعی است که مردم عادی یا کارمندان ساده دولت و دیگر نهادها و ارگانهای کشور یا تمایلی به فعالیت حزبی نداشته باشند، چون فعالیت حزبی را لازمه رشد و توسعه جامعه و حتی ارتقای شغلی خویش نمی دانند یا احساس ترس از فعالیتهای سیاسی داشته باشند!
اما به نظر میرسد اکنون زمان تغییر است و باید مردم را نسبت به فعالیتهای حزبی مشتاق نمود و تابوی ترسناک فعالیت حزبی برای مردم ایران اسلامی شکسته شده و از بین برود.
مردم کشور را بایستی به سمت عضویت و فعالیت در احزاب سوق داد و به خصوص نیروهایی که از بودجه عمومی کشور حقوق دریافت میکنند و قشر جوان کشور بایستی در مرحله اول جذب احزاب قانونی کشور شوند تا براساس علاقه، باورها و اعتقادات مذهبی، سیاسی و اجتماعی یک حزب را انتخاب و فعالیت تشکیلاتی انجام دهند.
اینگونه در انتخاباتهای مختلف مردم بین کاندیداهای متعدد سر درگم نمی شوند و هنگامی که حزب مورد علاقه آنها از یک یا گروهی کاندیدا حمایت کرد، آنگاه تکلیف رأی آنان نیز مشخص میشود و به افراد یا فرد مورد حمایت حزبشان رأی خواهند داد.
با توسعه تحزب در کشور، بخش قابل توجهی از افراد جامعه عضو احزاب مختلف خواهند بود و اگر خواسته، گلایه یا اعتراضی داشته باشند آن را به مسئولین حزبها انتقال میدهند و آنها خواستههای مردم را جمعآوری کرده و به مسئولین کشور در نشست ها، گردهماییها و اجلاسهای مشورتی و ... انتقال میدهند.
اگر احزاب در کشور رشد و توسعه پیدا کنند و ارکان حکومتی به حزبهای مختلف بهاء کافی بدهند و آنها را در فرآیند اداره کشور، تصمیم گیریها و برنامه ریزیها شرکت دهد، احزاب بسیاری از مشکلات پیش روی نظام را حل خواهند کرد.
همانگونه که شوراها حدود دو دهه پس از پیروزی انقلاب شکل گرفتند و امروزه بخشی از بار کشورداری و مسائل شهری و روستایی را به دوش میکشند، شاید در ابتدا احزاب نتوانند با قدرت بالایی وظایف خویش را انجام دهند اما شکی نیست پس از چند سال نیرو خواهند گرفت و اعضا آنها افزایش لازم را پیدا خواهد کرد.
اینگونه احزاب میتوانند خواستههای مردمی را دریافت نموده، آنها را دسته بندی کرده و در اختیار مسئولین در شهرها یا استانها و حتی مدیران کشوری قرار دهند. همچنین عکس این ارتباط نیز در جریان خواهد بود و بسیاری از مطالب و موارد مدنظر مسئولین میتواند از طریق احزاب به بدنه جامعه که در عضویت این حزبها و تشکلهای سیاسی هستند انتقال پیدا کند.
اما همانطور که نوشتیم «توسعه تحزب نیاز کشورهای توسعه یافته سیاسی است» و همچنین که مزایای آن را بیان نمودیم، بار دیگر باید تأکید نماییم که «تحزب در صورتی وسعت پیدا میکند» و مردم به سمت عضویت در احزاب تشویق میشوند که نگاه دولت و مسئولین ارشد نهادها و ارگانهای مختلف به این موضوع تغییر نماید.
باید شرایط به سمتی تغییر مسیر دهد که دیگر یک فرد مطرح، یک مدیر ارشد کشوری، یک وزیر، یک نماینده مجلس، یک استاندار، یک مدیرکل در سطح استان و ... عضویت نداشتن در هیچ حزبی را افتخار خویش نداند و اتفاقاً این موضوع نقطه ضعفی برای مدیران تلقی شود که دارای بینش سیاسی نیستند.
برای ایجاد این تغییر بر خلاف اکنون که اگر فردی عضو هیچ حزب سیاسی نباشد راحت تر پست و عنوان مدیریتی میگیرد، بایستی اولویت دادن پستهای مدیریتی با کسانی باشد که دارای فعالیتهای حزبی هستند. البته اگر دولتی میخواهد سیاسی کاری نکند، یک مدیر توانمند از حزب مخالف را هم پست بدهد اما مدیری که مشی سیاسی ندارد و خود را از فعالیت حزبی دور نگه داشته است باید در صف انتظار بماند. با این شیوه و روش میتوان با حزب ستیزی مقابله کرد و اجازه نداد افرادی که فاقد نگاه حزبی هستند بر فعالان حزبی ارجحیت داده شوند. این راهی است که بایستی همانند شکل دهی و تقویت شوراهای شهرها و روستاها آن را طی نماییم و اینگونه در مسیر ثبات سیاسی بیشتر کشور گام برداشته و بخش قابل توجهی از امور و فعالیتهای لازم را بر عهده احزاب بگذاریم.
6114/ 2027
دریافت: علی اکبر خرامش ** انتشاردهنده: سیداحمد نجفی
آنچه امروزه ضرورت توسعه احزاب و فعالیتهای آنها را بیشتر میکند، میزان اثرگذاری این گروهها و احزاب در فضای سیاسی و اجتماعی و اجتماعی کشورها و جوامع است. همچنین دارا بودن کارکردهای احزاب در زمینه ایجاد پل ارتباطی بین بدنه جامعه و دولت یا مسئولین جهت انتقال خواسته ها، گلایهها و حتی اعتراضات یا تقلیل اثر انتقادات و اعتراضهای اجتماعی به رأس هرم سیاسی کشورها و حکومتها و بالاخره تثبیت نفوذ سیاسی، اجتماعی، امنیتی، فرهنگی و اقتصادی قدرت حاکمه در بطن جامعه مدنی است.
در کشورهایی که دارای نظام سیاسی مردم سالار هستند و نتایج انتخابات تعیین کننده صاحبان قدرت سیاسی و اجرایی کشور میباشد، نیاز بیشتری به شبکهها و گروه هایی دارند که از طریق آنها بتوانند ضمن ارائه آموزشهای لازم به داوطلبین مشارکت در امور سیاسی، فرآیندهای کسب قدرت و جامعهپذیری سیاسی را در میان عموم مردم نهادینه کنند.
بدین ترتیب باید به این مهم اشاره نمود که، «کشورهایی که دارای احزاب قوی، ریشه دار و دارای عضو بسیار هستند، دچار هیجانات سیاسی، انقلاب، آشوب وسیع، کودتا، براندازی حکومت و ... نمیشوند.»
در همین راستا در کشورمان پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 برخی از احزاب که در زمان پهلوی شکل گرفته بودند و بیشتر مصنوعی و وابسته به دربار بودند، خود به خود از بین رفتند.
اینگونه برخی احزاب محو شدند، بعضی نیز همچون گروه تروریستی منافقین مخالف نظام جمهوری اسلامی شدند و علیه دولت و ملت دست به اقدامات خرابکارانه و بمب گذاری زدند و بعضی دیگر همچون حزب مؤتلفه به کار خود ادامه دادند.
فعالیت حزبی پس از انقلاب تا زمان دولت اصلاحات به صورت جدی مورد توجه نبود و پس از سال 1376 بود که تحزب نیز مورد توجه بیشتر قرار گرفت و احزاب مختلفی در ایران اسلامی ایجاد گردید.
البته در دوران دولت مهرورزی میزان توجه به احزاب باز هم کاهش یافت اما در دولت اول تدبیر و امید موضوع توسعه احزاب و گسترش آنها مورد تأیید دولت بوده است. اما این یک واقعیت انکار ناپذیر میباشد که میزان جمعیتی که در کشور عضو یک حزب سیاسی باشند، بسیار اندک و در مقایسه با جمعیت کل کشور عددی بسیار کوچک است!
البته آمار دقیقی از این موضوع وجود ندارد اما به راحتی میتوان تشخیص داد که درصد افرادی از کشور که در یک حزب عضو هستند، یک رقمی میباشد و زیر ده درصد است.
اما دلیل این موضوع چیست و چرا باید در کشور ما که بر پایه دموکراسی استوار است و بیش از سی انتخابات در چهار دهه گذشته در آن با موفقیت برگزار شده است، توسعه تحزب شرایط مطلوب یا حداقل متوسطی نداشته باشد؟!
دلیل اصلی این امر عدم توسعه و گسترش فرهنگ تحزب در سطح جامعه ایرانی میباشد که باعث شده ایرانیان حزب گریز باشند.
دلیل این حزب گریزی مردم، به نوعی به دلیل عملکرد افراد مطرح جامعه، مدیران سیاسی، مدیران اجرایی و بزرگان کشور است.
در قانون اساسی تنها نظامیان و نیروهای انتظامی از عضویت در احزاب و گروههای سیاسی منع شدهاند و سایر افراد جامعه اعم از نیروهای دولتی، نیروهای قوه قضائیه، قوه مقننه، صدا و سیما، سازمان تبلیغات اسلامی، اوقاف و امورخیریه، معلمان آموزش و پرورش، افراد دارای مشاغل آزاد، خدماتی، کسبه و بازاریان، دانشجویان، دانش آموزان، زنان خانه دار و ... میتوانند عضو احزاب رسمی کشور که مجوز فعالیت دارند، بشوند و در این احزاب یک عضو عادی باشند یا فعالیتهای تشکیلاتی انجام دهند.
اما در کشور ما مدیران ارشد، مدیران میانی، افراد دارای قدرت سیاسی یا اقتصادی در کشور، ورزشکاران معروف و مطرح، هنرمندان سینما و موسیقی، بزرگان کشور و بالاخره افرادی که بالاتر از انسانهای عادی جامعه مورد توجه دیگران هستند، وقتی بحث مسائل سیاسی میشود، با افتخار عنوان میکنند، «ما اهل سیاست نیستیم» و متأسفانه یکی از افتخارات دیگر آنها این است که «خود را وابسته به هیچ حزبی نمی دانند!»
این عمل بزرگان و افراد مطرح کشور را میتوان «حزب ستیزی» نام گذاشت و طبیعی است که مردم عادی یا کارمندان ساده دولت و دیگر نهادها و ارگانهای کشور یا تمایلی به فعالیت حزبی نداشته باشند، چون فعالیت حزبی را لازمه رشد و توسعه جامعه و حتی ارتقای شغلی خویش نمی دانند یا احساس ترس از فعالیتهای سیاسی داشته باشند!
اما به نظر میرسد اکنون زمان تغییر است و باید مردم را نسبت به فعالیتهای حزبی مشتاق نمود و تابوی ترسناک فعالیت حزبی برای مردم ایران اسلامی شکسته شده و از بین برود.
مردم کشور را بایستی به سمت عضویت و فعالیت در احزاب سوق داد و به خصوص نیروهایی که از بودجه عمومی کشور حقوق دریافت میکنند و قشر جوان کشور بایستی در مرحله اول جذب احزاب قانونی کشور شوند تا براساس علاقه، باورها و اعتقادات مذهبی، سیاسی و اجتماعی یک حزب را انتخاب و فعالیت تشکیلاتی انجام دهند.
اینگونه در انتخاباتهای مختلف مردم بین کاندیداهای متعدد سر درگم نمی شوند و هنگامی که حزب مورد علاقه آنها از یک یا گروهی کاندیدا حمایت کرد، آنگاه تکلیف رأی آنان نیز مشخص میشود و به افراد یا فرد مورد حمایت حزبشان رأی خواهند داد.
با توسعه تحزب در کشور، بخش قابل توجهی از افراد جامعه عضو احزاب مختلف خواهند بود و اگر خواسته، گلایه یا اعتراضی داشته باشند آن را به مسئولین حزبها انتقال میدهند و آنها خواستههای مردم را جمعآوری کرده و به مسئولین کشور در نشست ها، گردهماییها و اجلاسهای مشورتی و ... انتقال میدهند.
اگر احزاب در کشور رشد و توسعه پیدا کنند و ارکان حکومتی به حزبهای مختلف بهاء کافی بدهند و آنها را در فرآیند اداره کشور، تصمیم گیریها و برنامه ریزیها شرکت دهد، احزاب بسیاری از مشکلات پیش روی نظام را حل خواهند کرد.
همانگونه که شوراها حدود دو دهه پس از پیروزی انقلاب شکل گرفتند و امروزه بخشی از بار کشورداری و مسائل شهری و روستایی را به دوش میکشند، شاید در ابتدا احزاب نتوانند با قدرت بالایی وظایف خویش را انجام دهند اما شکی نیست پس از چند سال نیرو خواهند گرفت و اعضا آنها افزایش لازم را پیدا خواهد کرد.
اینگونه احزاب میتوانند خواستههای مردمی را دریافت نموده، آنها را دسته بندی کرده و در اختیار مسئولین در شهرها یا استانها و حتی مدیران کشوری قرار دهند. همچنین عکس این ارتباط نیز در جریان خواهد بود و بسیاری از مطالب و موارد مدنظر مسئولین میتواند از طریق احزاب به بدنه جامعه که در عضویت این حزبها و تشکلهای سیاسی هستند انتقال پیدا کند.
اما همانطور که نوشتیم «توسعه تحزب نیاز کشورهای توسعه یافته سیاسی است» و همچنین که مزایای آن را بیان نمودیم، بار دیگر باید تأکید نماییم که «تحزب در صورتی وسعت پیدا میکند» و مردم به سمت عضویت در احزاب تشویق میشوند که نگاه دولت و مسئولین ارشد نهادها و ارگانهای مختلف به این موضوع تغییر نماید.
باید شرایط به سمتی تغییر مسیر دهد که دیگر یک فرد مطرح، یک مدیر ارشد کشوری، یک وزیر، یک نماینده مجلس، یک استاندار، یک مدیرکل در سطح استان و ... عضویت نداشتن در هیچ حزبی را افتخار خویش نداند و اتفاقاً این موضوع نقطه ضعفی برای مدیران تلقی شود که دارای بینش سیاسی نیستند.
برای ایجاد این تغییر بر خلاف اکنون که اگر فردی عضو هیچ حزب سیاسی نباشد راحت تر پست و عنوان مدیریتی میگیرد، بایستی اولویت دادن پستهای مدیریتی با کسانی باشد که دارای فعالیتهای حزبی هستند. البته اگر دولتی میخواهد سیاسی کاری نکند، یک مدیر توانمند از حزب مخالف را هم پست بدهد اما مدیری که مشی سیاسی ندارد و خود را از فعالیت حزبی دور نگه داشته است باید در صف انتظار بماند. با این شیوه و روش میتوان با حزب ستیزی مقابله کرد و اجازه نداد افرادی که فاقد نگاه حزبی هستند بر فعالان حزبی ارجحیت داده شوند. این راهی است که بایستی همانند شکل دهی و تقویت شوراهای شهرها و روستاها آن را طی نماییم و اینگونه در مسیر ثبات سیاسی بیشتر کشور گام برداشته و بخش قابل توجهی از امور و فعالیتهای لازم را بر عهده احزاب بگذاریم.
6114/ 2027
دریافت: علی اکبر خرامش ** انتشاردهنده: سیداحمد نجفی
کپی شد