حمیدرضا آذری، مدیر کل آموزش و پرورش فارس با تاکید بر ایجاد فرصت های برابر آموزشی به چندین سوال دیگر نیز پاسخ داده است که در ادامه می خوانید.
در مدارس مسئله یابی، مهارت های زندگی و مقابله با بحرانهای اجتماعی آموزش داده نمی شود. آموزش و پرورش چه محدودیت هایی دارد که نمی تواند این کار را انجام دهد؟
در این چند سال اخیر، رویکردها نسبت به قبل فرق کرده است. در کارگاه های آموزشی به آموزش مهارت های زندگی توجه شده اما می توان گفت کافی نیست. نظام آموزشی ایران باید از تئوری، کمیت ها و اینکه بازخوردهای آموزش و پرورش را با آمار نشان دهد فاصله بگیرد. به طور کلی لحاظ نمودن انعطاف در محتواهای آموزشی بسیار قابل اهمیت است. من اعتقاد دارم حتی اگر 20 درصد آموزش ها منجر به تغییر رفتار شود شاهد تحول خواهیم بود اما متاسفانه نظام آموزشی ما کمیگراست و شاخصهای آن آماری است.
بازخورد سطح آموزش هایی که نتیجه محور هستند کیفی است. به عنوان مثال اگر می توانستیم درس معارف را از کنکور حذف کنیم و به دانش آموزان گوشزد نماییم که این کتاب را فقط برای تست و کنکور نخوانند بیشتر نتیجه می گرفتیم تا اینکه برای این درس، ضریب 3 قائل شویم. ضریب 3 برای معارف، دلیل بر اهمیت دادن به این درس نیست.
در کلاس معارف باید به دانش آموزان آزادی عمل داد و معلم نیز بر اساس برداشت های خود و آداب، رفتار و ادب دانشآموز، نمره این درس را تعیین کند. لحاظ نمودن ضریب 3 برای معارف یعنی به دانش آموزان دیکته کنیم که یک آیه یا حدیث را برای یک روز و منظور خاص بخاطر بسپارند در صورتی که اگر معلم در این کلاس از صداقت، دوستی، محبت، خویشاوندان، تفکر، سیر و سفر در طبیعت و ... آیاتی بیان کند دانش آموزان بیشتر جذب خواهند شد، بنابراین باید از کمیت درآییم و اهمیت دروس را با نمره مرتبط نکنیم.
نظام آموزشی ما برای تغییر، نیاز به یک اراده ملی دارد. آموزش و پرورش به تنهایی نمی تواند تغییر کند بلکه شورای انقلاب فرهنگی، مجلس و هیات وزیران نیز باید برای نظام آموزشی کشور یک مدل جدید طراحی کنند که از اختیارات یک وزارتخانه خارج است.
چرا آموزش و پرورش فقط روی کمیت و اینکه چه تعداد دانش آموخته شوند تاکید دارد؟ چرا کیفیت آموزش تا حدودی
تحت الشعاع کمیت قرار گرفته است؟
بهترین روش این است که دانش و مهارت با هم گره بخورند. در جامعه ای که انسان ها دانش و مهارت دارند وقت ندارند و در جامعه ای که انسان ها دانش و مهارت ندارند جز وقت، هیچ چیز ندارند. پیوند دانش با مهارت منجر به رفع نیاز می شود. به عنوان مثال کسی که در حال تحصیل در رشته
روان شناسی است باید علاوه بر دانش، مهارت حل مشکلات مخاطبان را هم داشته باشد. گرفتن مدرک و از لحاظ تئوری، چیزی را فرا گرفتن منجر به کسب مهارت های لازم برای انجام کار حرفه ای نمی شود. کسی که مهارت های تجربی را فرا میگیرد حداقل بخشی از مشکلات جامعه را حل می کند اما کسی که تنها مباحث تئوری را یاد می گیرد تنها با ادغام آن با مهارتهای لازم می تواند به موفقیت برسد.
آموزش اشرافی شده است. همه دانش آموزان از فرصت های برابر آموزشی برخوردار نیستند. بسیاری از آنها به دلیل تمکن مالی به کلاس های کمک درسی آموزشی دسترسی دارند و حتی بعد از دوران مدرسه می توانند با انتخاب رشته های تاپ دانشگاهی به دانشگاه آزاد بروند. چرا آموزش و پرورش نمی تواند فرصت های برابر آموزشی را در اختیار همه قرار دهد؟
بدون شک زیربنای خوشبختی و سعادت هر جامعه این است که همه مردم از فرصت های برابر آموزشی و درمان برخوردار باشند. جامعه ای سعادتمند است که مشکلات درمان و آموزش آن به راحت ترین شکل حل شود. شهروندان باید از آموزش مناسب، درمان مطلوب و مهارت حرفه ای برخوردار باشند. تا زمانی که هزینه ای خرج توسعه انسان ها نمی کنیم همین هزینه را باید صرف آسیب ها و تبعات پس از آن کنیم.
در کشورهای توسعه یافته ای مثل نروژ، سوئد و دانمارک مدل هایی طراحی شده که علی رغم اینکه مالیات های زیاد از مردم دریافت می شود اما شهروند از آموزش و درمان تا حد قابل قبولی رضایت دارد. بهترین روش این است که هر شهروند صرف نظر از جایگاه، منزلت، خانواده و شهری یا روستایی بودن خود، دسترسی نسبتا آسانی به آموزش داشته باشد. بالاخره شرایط مشابه برخورداری از امکانات در مسئله آموزش، بسیار قابل توجه است. جامعه ای که عدالت آموزشی در آن نباشد سعادتمند نمی شود. امکان ندارد در جامعه ای عدالت آموزشی نباشد اما آن جامعه خوشبخت شود چون برای دانش آموزی که در روستا با کمترین امکانات درس می خواند با دانش آموزی که در شهر با بیشترین امکانات در حال تحصیل است امکان رقابت وجود ندارد. نتیجه این می شود که یک دانش آموز شهری با حداکثر امکانات، شرایط بهتری برای تحصیل دارد و می توان گفت قضا و قدر او نیز تحت تاثیر قرار می گیرد. عدالت آموزشی، زیربنایی ترین عدالتی است که هر جامعه به شدت به آن نیاز دارد اما وقتی دولت نمی تواند همه نیازهای دانش آموزان را رفع کند و از طرفی نیز تقاضاهایی از سوی بخش دیگری از جامعه وجود دارد، مدارس غیردولتی و ... به وجود خواهند آمد.
شما تصور کنید در شیراز، بیمارستان خصوصی وجود نداشته باشد! در این صورت گاهی برای یک عمل جراحی قلب باید شش ماه در انتظار ماند. بنابراین بهترین روش این است که دولت، عوارض و مالیات بگیرد و با حذف هزینه های زائد و مستحب خود آن را در حوزه بهداشت، درمان و آموزش هزینه کند.وقتی دولت این کار را نمی کند نمی توان تقاضای عده ای که می خواهند از مدارس غیردولتی و ... نیز استفاده کنند را
بی پاسخ گذاشت؛ البته نمی توان گفت هر کس در مدارس غیردولتی درس می خواند یعنی از کیفیت آموزش برخوردار است؛ همه چیز نسبی است.
جداسازی تیزهوشان از دانش آموزان عادی به ضرر آنها نیست؟ نظرتان در رابطه با کاهش مدارس تیزهوشان و تلفیق دانشآموزان آن با مدارس عادی چیست؟
اصولا تنوع مدارس در ایران علمی نیست، حتی امروز معتقدند بچه های استثنایی باید در مدارس عادی باشند اما اگر در یک مدرسه عادی، دانش آموزی با استعداد درخشان وجود داشته باشد باید بیش از سایرین به او آموزش داد و از او حمایت کرد.
مطلوب ترین شیوه این است که همه بچه ها در مدارس با هم باشند اما نیازهای هر کس را متناسب با استعدادهایش پاسخ دهند.
تنوع مدارس در ایران مبنای علمی ندارد ولی ما تلاش کردهایم با شیب آرام و منطقی به کاهش مدارس تیزهوشان کمک کنیم.در سه سال گذشته در هفت ناحیه و منطقه شیراز، توقف پذیرش داشته ایم. در سال 94 و 95 دانش آموزان سمپاد 8814 نفر بوده اند، امسال 7000 نفر و سال آینده نیز به 6400 نفر کاهش می یابد.
اگر بتوانیم مدارس نمونه دولتی و تیزهوشان متوسطه اول را به شدت کاهش دهیم بچه ها در دوران ابتدایی به دنبال تست نمی روند.
46