رضا زارع جوانترین غسال شهر شیراز که حدود سه سال است این حرفه را برگزیده ضمن ابراز ناراحتی از رفتار بعضی از مردم نسبت به غسالها ادامه داد: از رفتار برخی از شهروندان واقعا دلگیر هستم.
مشاغل شریف و حلالی هستند که مردم نسبت به آنها دیدی متفاوت و گاه وحشتناک دارند. یکی از این مشاغل غسالی و به قول معروف مرده شوری است که علاوه بر مفید و ضروری بودن، جزو کارهایی است که در دین ما به آن تأکید و سفارش بسیار شده است.
غسالخانه دارالرحمه شیراز مکانی است که همه خاطرات تلخ و گاهی جانکاهی از آن دارند و اغلب با شنیدن اسم این مکان خاطرات تلخ، گریه ، شیون، وداع با عزیز و ... را به یاد میآورند.
برای یکبار هم که شده اگر از زاویه دید غسالها به این موضوع نگاه کنیم، درخواهیم یافت که آنها با تمام این ناله و زاریها خو گرفتهاند و دارالرحمه و میّت برای آنها برعکس تمام مردم صرفاً تلخ نیست بلکه شغل آنها، راه کسب درآمد و منبع تأمین مایحتاج زندگیشان است.
برای آگاهی از جنبههای مختلف این حرفه و تبعات آن بر زندگی شخصی غسالها خبرنگار ایرنا راهی دارالرحمه شیراز شد.
در طول مسیر تمام حواسش به مصاحبه پیش رو بود و گاهی تصاویری از گذشتههای دور و نزدیک از تشییع پیکر دوستان و آشنایان که به واسطه آن به این مکان رفته بود در ذهنش جرقه می زد و مرور میشد.
فضایی آغشته از غم و اندوه که گاهی شیون زنی افکار همه را پاره میکرد. گروهی روی نیمکتهای مخصوص انتظار نشسته بودند که برخی از آنها سردرگریبان برده بودند و عدهای نیز خاطراتشان را با صدای بلند مرور میکردند در حالی که پهنای صورتشان را اشک احاطه کرده بود.
در این میان رفتار و چهره یک مرد با دیگران متفاوت بود که با آرامشی عجیب در حال پاره کردن پارچهای سفید بود.
** اگر نباشیم، نظم شهر به هم می خورد
رضا زارع جوانترین غسال شهر شیراز میگوید:بعضی مردم در این مکان جوری با ما رفتار میکنند که انگار ما مسئول مرگ عزیزانشان هستیم و در برخی موارد نیز همراهان جنازه همه کارشناس غسل میت می شوند و در کار ما دخالت می کنند که در برخی موارد نیز منجر به توهین و درگیری نیز شده است.
زارع از اهمیت این شغل برای شهر و لزوم بودن آن میگوید: اگر یک ساعت ما سه نفر در غسالخانه شیراز حضور نداشته باشیم در نظم عمومی شهر شیراز خلل بزرگی وارد خواهد شد؛ ولی هنوز بعضی از مردم از ما فرار میکنند؛ هر چند که عده زیادی نیز شغل ما را درک میکنند.
او به یکی از خاطراتش اشاره و می گوید یکی از همسایگان ما که بعد از فوت پدرش به واسطه غسل دادن جنازه شغل من را فهمیده بود، برخورد و رفتار او و خانواده اش با خانواده من و همسرم به طور کامل تغییر کرد و نهایتا با خانواده من قطع رابطه کرد.
این غسال جوان با توجه به مشاهده انواع مختلف حوادث منجر به مرگ گفت: بعد از انتخاب این شغل به خداوند ایمان بیشتری آورده ام؛ چون انواع افراد را از نوزاد تا کهنسال غسل داده و پی بردم که گذر همه روزی به این مکان خواهد افتاد.
با خنده و شوخی میگوید: به هر حال گذر پوست به دباغخانه میافتد.
رضا که در حین گفت و گو پارچههای کفنی را نیز پاره میکرد از شرایط سخت حضور در محل کار حرف میزند: در هر شرایط و مشکلی نمیتوانم در محل کار خود حتی نیم ساعت با تأخیر حضور یابم؛ چون جز ما سه نفر غسال مرد دیگری در دارالرحمه شیراز وجود ندارد و با وجود این همه سختی کار به لحاظ فیزیکی و حتی بعد اجتماعی مشکلات معیشتی و درآمدی بسیاری داریم البته مشکل مالی برای غسالها هم مانند سایر اقشار جامعه وجود دارد: ما تمام ایام هفته و سال نظیر جمعه، تعطیلات رسمی، عید، تاسوعا و عاشورا و خلاصه همیشه در محل کار حاضریم ولی حقوقمان پایین ترین میزان دریافتی اداره کار است که تا پایان سال 95 کمتر از یک میلیون تومان بود.
**به مردهشوری افتخار میکنم
رضا از علاقهمندی به شغل خود هم حرفهایی میزند: عاشق کارم هستم و روز اول با خودم کنار آمدم که یک مرده شور باشم و به هر انسانی که اینجا بیاید بدون در نظر گرفتن موقعیت و گذشته آن فرد خدمت خواهم کرد.
کار پاره کردن پارچههای کفن را که تمام میکند سراغ کافورها میرود و در عین حال از زیاد شدن فوت مردان جوان میگوید و از اینکه افراد مفید جامعه را که خدمت به انسانها کرده اند غسل میدهد دلش به شدت میسوزد و شاید آه و حسرتی که همزمان با غسل روح و روانش را فرا میگیرد تنها همین اوقات است.
** از زنده ها بیشتر باید ترسید
اسماعیل رضایی پرسابقه ترین غسال شهر شیراز است. او هم مانند رضا از عادی شدن این کار و سوابقش حرفهای زیادی دارد.
زمان صحبت کردن با اسماعیل که میرسد ، خورشید به نیمههای آسمان رسیده و وقت غذا خوردن او شده و شیفت کاریاش را برای مدتی به رضا واگذار می کند و به همراه خبرنگار ایرنا به اتاقکی کوچک مجاور سالن غسالخانه می رود.
خبرنگار از او درباره سابقه اش میپرسد که اینگونه پاسخ میدهد: 10 سال در غسالخانه شیراز و 16 سال در بنیاد شهید شهرستان فسا خدمت کرده ام و در بنیاد نیز مسئول تشییع و تدفین پیکر شهدا بودم.
این غسال 58 ساله میگوید: از جنازه نمی ترسم چون بعد از گذشت 26 سال خدمت دریافتم که کم آزارترین افراد مردگان هستند و از زندهها بیشتر باید ترسید.
اسماعیل که از نگاه جامعه به شغلش کاملا آگاهی دارد معتقد است:دید بخش بیشتر جامعه نسبت به این شغل دید مثبتی است و گروهی که نگاه بدی به شغل ما دارند، اندک هستند.
«گاهی اوقات درگیری خانوادهها را در حین غسل دادن جنازه شاهد بودهام که بر سر مشکلات خانوادگی و ارث و میراث بوده که بسیار متأثر شدم».
به اینجا که میرسیم غذاخوردنش تمام میشود و همانطور که با آرامش سیگارش را روشن میکند به یاد خاطرهای از تدفین یکی از شهدا میافتد و می گوید: یکی از شهدای روستاهای اطراف فسا را کفن کردم که در این حین اتفاق جالبی افتاد و پدر ایشان بالای سر پسر شهیدش اذان گفت و بدون ریختن قطرهای اشک با لبخند بیان کرد که امانت خدا را به خدا پس دادم، این یکی از جالب ترین خاطرات من در طول این دوران است که چگونه می شود بالای سر جنازه جگرگوشه ات اینگونه قوی مصمم و محکم حرف بزنی.
اسماعیل که در خانوادهای مذهبی و روحانی به دنیا آمده که درمراسم مذهبی نظیر تشییع و تدفین همیشه پیشگام بوده اند و به همین دلیل از قدیم با این موضوع در ارتباط مستقیم است.
او میگوید: در بین جنازه هایی که آنها را غسل دادهام از نوزاد و جنین تا فردی 110 ساله وجود داشته است و در واقع زندگی و کار ما با شیون و گریه مردم گره خورده است.
اسماعیل شمار کارمندان غسالخانه دارالرحمه شیراز را سه مرد و شش زن عنوان کرد.
** به کفن و دفن 500شهید افتخار میکنم
رضایی با اشاره به این موضوع که در سال 64 وارد بنیاد شهید شده میگوید: در زمان خدمتم در این سازمان حدود 500 شهید دوران دفاع مقدس را در شهرستان فسا کفن و دفن کردم که به آن افتخار میکنم.
خاطره اولین ترس از جنازهها برای اسماعیل خاطره جالبی است که به دوران دفاع مقدس برمی گردد: روز بعد از یکی از عملیات دوران دفاع مقدس در منطقه چزابه حضور پیدا کردم که با قطار پیکر شهدا مواجه شدم که این اولین باری بود که تحمل شرایط برایم واقعاً سخت و طاقت فرسا شد.
اسماعیل همانطور که خاطراتش را مرور میکند پکهای عمیقی به سیگار میزند و به تعداد جنازه هایی که در روز میشوید اشاره میکند: روزانه به طور تقریبی 20 جنازه را غسل میدهیم.شخصیتهای زیادی را در طول دوران خدمت نظیر شخصیتهای مطرح مذهبی، سیاسی، هنرمند، شاعر، خیرین و ... غسل و کفن کرده ام.
** سخت ترین مأموریت
رضایی سخت ترین دوران کاری خود را مربوط به غسل و کفن جنازه هایی دانست که مربوط به جنازه شهدای حادثه مناء بود.
او. گفت:به دلیل شرایط پیش آمده نظیر گرمای عربستان و تحت فشار قرار گرفتن پیکرها جزو سخت ترین مأموریتهایی که تاکنون انجام دادهام هیمن مورد بوده است.
رضایی میگوید: جنازه مهندسین سایت بازیافت(مربوط به سایت برم شور شیراز که سال 1392 رخ داد) و جنازههای بلاصاحب نیز جزو غسل های سخت بوده و هست که غسل دادن آنها نیز به دلیل شرایط بهوجود آمده برای این جنازه ها بسیار دشوار است و اغلب این جنازه ها قابل غسل دادن نیستند و انها را تیمم می دهیم. اسماعیل یکی از افتخارات خود را در دوره کنونی تشییع و تدفین شهدای مدافع حرم و شهدای درگیری با اشرار میداند و میگوید: به کار خودم افتخار میکنم و خوشبختانه فرزندان و خانواده ام نیز با شغل من مشکلی ندارند و از این جهت خداوند را شاکر هستم.
** زن دلشکسته
فضای غسالخانه و به طور کلی قبرستان به خودی خود فضایی غریب بوده و هست و در این میان کارکردن بانوان در این فضا باید دلایل محکمی برای این کار داشته باشد. خانم زارع 58 ساله باسابقهترین زن غسال دارالرحمه شیرازاست و البته مانند همکاران مرد خود اولین بخش صحبتهایش را با موضوع احترام به شغل خود شروع میکند: احترام گذاشتن به افرادی که نان حلال به دست میآورند بدون درنظر گرفتن شغل آنها جزو حقوق اولیه هر انسانی است. وی از دلایل انتخاب این شغل میگوید: به دلیل مشکلات مالی، خانوادگی و سرپرست خانواده بودن بیش از 18سال در دارالرحمه شیراز مشغول فعالیت هستم و هفت فرزندم را با این کار سامان دادهام. زارع با اشاره به خاطرات و ترس اولیه خود از شغل غسالی میگوید: زمان شروع کار بسیار از آن وحشت داشتم و حتی سدر و کافور را از همدیگر تشخیص نمیدادم ولی به مرور زمان برایم عادی شد به گونهای که اکنون دیگر از مرده نمی ترسم فقط رفتار برخی زندهها آزارم میدهد. او با ناراحتی از رفتار برخی از مردم نسبت به خودش حرف میزند و با نقل خاطرهای میگوید: روزی در حال غسل دادن جنازه یک خانم میانسال بودم که دستم به جوانی که بعداً فهمیدم فرزند آن خانم بودخورد، علیرغم غیر عمدی بودن این ماجرا رفتار ناشایستی از سوی آن جوان سر زد و او ادعا کرد که نماز میخواند و با تماس دست من به بدن او، نجس شده است و آنجا بود که دلم واقعاً شکست!
این غسال زن باسابقه به وضعیت نه چندان مناسب مالی خود اشاره می کند و میگوید: از مسئولان تقاضا دارم با توجه به سختی کار و شرایط اجتماعی خاص این شغل به وضعیت معیشتی ما توجه بیشتری کنند. او نیز که مانند همکاران خود هنگام مصاحبه هم دست از کار نمی کشد و مشغول آماده کردن مواد مورد نیاز برای غسالی است میگوید: به دلیل شرایط کاری، غمگینی این شغل و مجاورت همیشگی ما در کنار گریه و شیون مردم، اغلب شادی و نشاط بر روحیه من و همکاران تاثیری ندارد و به قول معروف دلمرده شدهایم.
**هیچکس نمیداند مرده شور هستم
خانم 41 ساله دیگری که در دارالرحمه شیراز مشغول غسالی است و تمایل نداشت نامش فاش شود و به گفته خودش تازه کار است از رفتار مردم و عکسالعملشان تا بدان حد ناراحت است که تاکنون شغل خود را مخفی کرده است.
او در گفت و گو با خبرنگار ایرنا می گوید: بیش از یک سال مشغول فعالیت در این شغل هستم و تنها به دلیل رفتار برخی افراد و نگاههای مردم تاکنون برای هیچکس شغل خود را فاش نکرده ام.
این خانم با اظهار این موضوع که به اطرافیان خود گفته که مشغول کار در شرکت بسته بندی است ادامه می دهد حرف مردم زیاد برایم اهمیت ندارد و تنها به این دلیل که در ازدواج و زندگی فرزندانم مشکلی ایجاد نشود، تاکنون حقیقت و شغل خود را مخفی نگه داشته ام.
او از ناملایمات زیاد گله دارد و می گوید: متأسفانه علیرغم اینکه شغل ما به لحاظ دینی جزو مشاغلی است که مستحب است و ثواب بسیاری دارد، برخی افراد با بی احترامی با ما برخورد میکنند؛ به گونهای که کار ما در زندگی شخصیمان تأثیرات منفی زیادی دارد.
گفت و گو با اغلب غسالهای دارالرحمه که بعد از چند روز آمد و رفت به این مکان تمام میشود وقت رفتن میرسد.
همان موقع جنازه جدیدی میرسد که یک خانم است که باید به قسمت مخصوص بانوان جنازه را تحویل دهند تا غسالهای خانم برای شست و شو آمادهاش کنند. دست به کار میشوند و میروند تا غسل را شروع کنند.
انگار نه انگار که مهر پایان بر یک زندگی میزنند. مهر پایانی بر همه شادیها و غمهایی که هر انسان در طول سالهای متمادی با خود به همراه دارد و در این بین با خودم فکر میکنم که دلیل این همه دوری چیست؟ دوری از آدمهایی که کاری میکنند کارستان، کاری که هیچ کدام از ما حاضر به انجام دادنش نیستیم و این انسانها علیرغم همه ناملایمات نقش مهم شان را هر روز به خوبی ایفا میکنند.
همین که بهترین حالت برای این کار ورود جسد سالم باشد نشان دهنده سختی این کار است.
از دارالرحمه خارج میشوم و صدای شیون و زاری تنها صدای ثابت محیط است.خارج میشوم و غسالها میمانند و صاحبان جنازه ها، غسالهایی که همه سهمشان از این کار،غضب و دوری صاحبان جنازه ها از آنان است وحتی با یان عسالان دست هم نمی دهند.
گزارشگر: محمد امین افشارپور** انتشار دهنده:غلامرضا مالک زاده
9873 / 1876
مشاغل شریف و حلالی هستند که مردم نسبت به آنها دیدی متفاوت و گاه وحشتناک دارند. یکی از این مشاغل غسالی و به قول معروف مرده شوری است که علاوه بر مفید و ضروری بودن، جزو کارهایی است که در دین ما به آن تأکید و سفارش بسیار شده است.
غسالخانه دارالرحمه شیراز مکانی است که همه خاطرات تلخ و گاهی جانکاهی از آن دارند و اغلب با شنیدن اسم این مکان خاطرات تلخ، گریه ، شیون، وداع با عزیز و ... را به یاد میآورند.
برای یکبار هم که شده اگر از زاویه دید غسالها به این موضوع نگاه کنیم، درخواهیم یافت که آنها با تمام این ناله و زاریها خو گرفتهاند و دارالرحمه و میّت برای آنها برعکس تمام مردم صرفاً تلخ نیست بلکه شغل آنها، راه کسب درآمد و منبع تأمین مایحتاج زندگیشان است.
برای آگاهی از جنبههای مختلف این حرفه و تبعات آن بر زندگی شخصی غسالها خبرنگار ایرنا راهی دارالرحمه شیراز شد.
در طول مسیر تمام حواسش به مصاحبه پیش رو بود و گاهی تصاویری از گذشتههای دور و نزدیک از تشییع پیکر دوستان و آشنایان که به واسطه آن به این مکان رفته بود در ذهنش جرقه می زد و مرور میشد.
فضایی آغشته از غم و اندوه که گاهی شیون زنی افکار همه را پاره میکرد. گروهی روی نیمکتهای مخصوص انتظار نشسته بودند که برخی از آنها سردرگریبان برده بودند و عدهای نیز خاطراتشان را با صدای بلند مرور میکردند در حالی که پهنای صورتشان را اشک احاطه کرده بود.
در این میان رفتار و چهره یک مرد با دیگران متفاوت بود که با آرامشی عجیب در حال پاره کردن پارچهای سفید بود.
** اگر نباشیم، نظم شهر به هم می خورد
رضا زارع جوانترین غسال شهر شیراز میگوید:بعضی مردم در این مکان جوری با ما رفتار میکنند که انگار ما مسئول مرگ عزیزانشان هستیم و در برخی موارد نیز همراهان جنازه همه کارشناس غسل میت می شوند و در کار ما دخالت می کنند که در برخی موارد نیز منجر به توهین و درگیری نیز شده است.
زارع از اهمیت این شغل برای شهر و لزوم بودن آن میگوید: اگر یک ساعت ما سه نفر در غسالخانه شیراز حضور نداشته باشیم در نظم عمومی شهر شیراز خلل بزرگی وارد خواهد شد؛ ولی هنوز بعضی از مردم از ما فرار میکنند؛ هر چند که عده زیادی نیز شغل ما را درک میکنند.
او به یکی از خاطراتش اشاره و می گوید یکی از همسایگان ما که بعد از فوت پدرش به واسطه غسل دادن جنازه شغل من را فهمیده بود، برخورد و رفتار او و خانواده اش با خانواده من و همسرم به طور کامل تغییر کرد و نهایتا با خانواده من قطع رابطه کرد.
این غسال جوان با توجه به مشاهده انواع مختلف حوادث منجر به مرگ گفت: بعد از انتخاب این شغل به خداوند ایمان بیشتری آورده ام؛ چون انواع افراد را از نوزاد تا کهنسال غسل داده و پی بردم که گذر همه روزی به این مکان خواهد افتاد.
با خنده و شوخی میگوید: به هر حال گذر پوست به دباغخانه میافتد.
رضا که در حین گفت و گو پارچههای کفنی را نیز پاره میکرد از شرایط سخت حضور در محل کار حرف میزند: در هر شرایط و مشکلی نمیتوانم در محل کار خود حتی نیم ساعت با تأخیر حضور یابم؛ چون جز ما سه نفر غسال مرد دیگری در دارالرحمه شیراز وجود ندارد و با وجود این همه سختی کار به لحاظ فیزیکی و حتی بعد اجتماعی مشکلات معیشتی و درآمدی بسیاری داریم البته مشکل مالی برای غسالها هم مانند سایر اقشار جامعه وجود دارد: ما تمام ایام هفته و سال نظیر جمعه، تعطیلات رسمی، عید، تاسوعا و عاشورا و خلاصه همیشه در محل کار حاضریم ولی حقوقمان پایین ترین میزان دریافتی اداره کار است که تا پایان سال 95 کمتر از یک میلیون تومان بود.
**به مردهشوری افتخار میکنم
رضا از علاقهمندی به شغل خود هم حرفهایی میزند: عاشق کارم هستم و روز اول با خودم کنار آمدم که یک مرده شور باشم و به هر انسانی که اینجا بیاید بدون در نظر گرفتن موقعیت و گذشته آن فرد خدمت خواهم کرد.
کار پاره کردن پارچههای کفن را که تمام میکند سراغ کافورها میرود و در عین حال از زیاد شدن فوت مردان جوان میگوید و از اینکه افراد مفید جامعه را که خدمت به انسانها کرده اند غسل میدهد دلش به شدت میسوزد و شاید آه و حسرتی که همزمان با غسل روح و روانش را فرا میگیرد تنها همین اوقات است.
** از زنده ها بیشتر باید ترسید
اسماعیل رضایی پرسابقه ترین غسال شهر شیراز است. او هم مانند رضا از عادی شدن این کار و سوابقش حرفهای زیادی دارد.
زمان صحبت کردن با اسماعیل که میرسد ، خورشید به نیمههای آسمان رسیده و وقت غذا خوردن او شده و شیفت کاریاش را برای مدتی به رضا واگذار می کند و به همراه خبرنگار ایرنا به اتاقکی کوچک مجاور سالن غسالخانه می رود.
خبرنگار از او درباره سابقه اش میپرسد که اینگونه پاسخ میدهد: 10 سال در غسالخانه شیراز و 16 سال در بنیاد شهید شهرستان فسا خدمت کرده ام و در بنیاد نیز مسئول تشییع و تدفین پیکر شهدا بودم.
این غسال 58 ساله میگوید: از جنازه نمی ترسم چون بعد از گذشت 26 سال خدمت دریافتم که کم آزارترین افراد مردگان هستند و از زندهها بیشتر باید ترسید.
اسماعیل که از نگاه جامعه به شغلش کاملا آگاهی دارد معتقد است:دید بخش بیشتر جامعه نسبت به این شغل دید مثبتی است و گروهی که نگاه بدی به شغل ما دارند، اندک هستند.
«گاهی اوقات درگیری خانوادهها را در حین غسل دادن جنازه شاهد بودهام که بر سر مشکلات خانوادگی و ارث و میراث بوده که بسیار متأثر شدم».
به اینجا که میرسیم غذاخوردنش تمام میشود و همانطور که با آرامش سیگارش را روشن میکند به یاد خاطرهای از تدفین یکی از شهدا میافتد و می گوید: یکی از شهدای روستاهای اطراف فسا را کفن کردم که در این حین اتفاق جالبی افتاد و پدر ایشان بالای سر پسر شهیدش اذان گفت و بدون ریختن قطرهای اشک با لبخند بیان کرد که امانت خدا را به خدا پس دادم، این یکی از جالب ترین خاطرات من در طول این دوران است که چگونه می شود بالای سر جنازه جگرگوشه ات اینگونه قوی مصمم و محکم حرف بزنی.
اسماعیل که در خانوادهای مذهبی و روحانی به دنیا آمده که درمراسم مذهبی نظیر تشییع و تدفین همیشه پیشگام بوده اند و به همین دلیل از قدیم با این موضوع در ارتباط مستقیم است.
او میگوید: در بین جنازه هایی که آنها را غسل دادهام از نوزاد و جنین تا فردی 110 ساله وجود داشته است و در واقع زندگی و کار ما با شیون و گریه مردم گره خورده است.
اسماعیل شمار کارمندان غسالخانه دارالرحمه شیراز را سه مرد و شش زن عنوان کرد.
** به کفن و دفن 500شهید افتخار میکنم
رضایی با اشاره به این موضوع که در سال 64 وارد بنیاد شهید شده میگوید: در زمان خدمتم در این سازمان حدود 500 شهید دوران دفاع مقدس را در شهرستان فسا کفن و دفن کردم که به آن افتخار میکنم.
خاطره اولین ترس از جنازهها برای اسماعیل خاطره جالبی است که به دوران دفاع مقدس برمی گردد: روز بعد از یکی از عملیات دوران دفاع مقدس در منطقه چزابه حضور پیدا کردم که با قطار پیکر شهدا مواجه شدم که این اولین باری بود که تحمل شرایط برایم واقعاً سخت و طاقت فرسا شد.
اسماعیل همانطور که خاطراتش را مرور میکند پکهای عمیقی به سیگار میزند و به تعداد جنازه هایی که در روز میشوید اشاره میکند: روزانه به طور تقریبی 20 جنازه را غسل میدهیم.شخصیتهای زیادی را در طول دوران خدمت نظیر شخصیتهای مطرح مذهبی، سیاسی، هنرمند، شاعر، خیرین و ... غسل و کفن کرده ام.
** سخت ترین مأموریت
رضایی سخت ترین دوران کاری خود را مربوط به غسل و کفن جنازه هایی دانست که مربوط به جنازه شهدای حادثه مناء بود.
او. گفت:به دلیل شرایط پیش آمده نظیر گرمای عربستان و تحت فشار قرار گرفتن پیکرها جزو سخت ترین مأموریتهایی که تاکنون انجام دادهام هیمن مورد بوده است.
رضایی میگوید: جنازه مهندسین سایت بازیافت(مربوط به سایت برم شور شیراز که سال 1392 رخ داد) و جنازههای بلاصاحب نیز جزو غسل های سخت بوده و هست که غسل دادن آنها نیز به دلیل شرایط بهوجود آمده برای این جنازه ها بسیار دشوار است و اغلب این جنازه ها قابل غسل دادن نیستند و انها را تیمم می دهیم. اسماعیل یکی از افتخارات خود را در دوره کنونی تشییع و تدفین شهدای مدافع حرم و شهدای درگیری با اشرار میداند و میگوید: به کار خودم افتخار میکنم و خوشبختانه فرزندان و خانواده ام نیز با شغل من مشکلی ندارند و از این جهت خداوند را شاکر هستم.
** زن دلشکسته
فضای غسالخانه و به طور کلی قبرستان به خودی خود فضایی غریب بوده و هست و در این میان کارکردن بانوان در این فضا باید دلایل محکمی برای این کار داشته باشد. خانم زارع 58 ساله باسابقهترین زن غسال دارالرحمه شیرازاست و البته مانند همکاران مرد خود اولین بخش صحبتهایش را با موضوع احترام به شغل خود شروع میکند: احترام گذاشتن به افرادی که نان حلال به دست میآورند بدون درنظر گرفتن شغل آنها جزو حقوق اولیه هر انسانی است. وی از دلایل انتخاب این شغل میگوید: به دلیل مشکلات مالی، خانوادگی و سرپرست خانواده بودن بیش از 18سال در دارالرحمه شیراز مشغول فعالیت هستم و هفت فرزندم را با این کار سامان دادهام. زارع با اشاره به خاطرات و ترس اولیه خود از شغل غسالی میگوید: زمان شروع کار بسیار از آن وحشت داشتم و حتی سدر و کافور را از همدیگر تشخیص نمیدادم ولی به مرور زمان برایم عادی شد به گونهای که اکنون دیگر از مرده نمی ترسم فقط رفتار برخی زندهها آزارم میدهد. او با ناراحتی از رفتار برخی از مردم نسبت به خودش حرف میزند و با نقل خاطرهای میگوید: روزی در حال غسل دادن جنازه یک خانم میانسال بودم که دستم به جوانی که بعداً فهمیدم فرزند آن خانم بودخورد، علیرغم غیر عمدی بودن این ماجرا رفتار ناشایستی از سوی آن جوان سر زد و او ادعا کرد که نماز میخواند و با تماس دست من به بدن او، نجس شده است و آنجا بود که دلم واقعاً شکست!
این غسال زن باسابقه به وضعیت نه چندان مناسب مالی خود اشاره می کند و میگوید: از مسئولان تقاضا دارم با توجه به سختی کار و شرایط اجتماعی خاص این شغل به وضعیت معیشتی ما توجه بیشتری کنند. او نیز که مانند همکاران خود هنگام مصاحبه هم دست از کار نمی کشد و مشغول آماده کردن مواد مورد نیاز برای غسالی است میگوید: به دلیل شرایط کاری، غمگینی این شغل و مجاورت همیشگی ما در کنار گریه و شیون مردم، اغلب شادی و نشاط بر روحیه من و همکاران تاثیری ندارد و به قول معروف دلمرده شدهایم.
**هیچکس نمیداند مرده شور هستم
خانم 41 ساله دیگری که در دارالرحمه شیراز مشغول غسالی است و تمایل نداشت نامش فاش شود و به گفته خودش تازه کار است از رفتار مردم و عکسالعملشان تا بدان حد ناراحت است که تاکنون شغل خود را مخفی کرده است.
او در گفت و گو با خبرنگار ایرنا می گوید: بیش از یک سال مشغول فعالیت در این شغل هستم و تنها به دلیل رفتار برخی افراد و نگاههای مردم تاکنون برای هیچکس شغل خود را فاش نکرده ام.
این خانم با اظهار این موضوع که به اطرافیان خود گفته که مشغول کار در شرکت بسته بندی است ادامه می دهد حرف مردم زیاد برایم اهمیت ندارد و تنها به این دلیل که در ازدواج و زندگی فرزندانم مشکلی ایجاد نشود، تاکنون حقیقت و شغل خود را مخفی نگه داشته ام.
او از ناملایمات زیاد گله دارد و می گوید: متأسفانه علیرغم اینکه شغل ما به لحاظ دینی جزو مشاغلی است که مستحب است و ثواب بسیاری دارد، برخی افراد با بی احترامی با ما برخورد میکنند؛ به گونهای که کار ما در زندگی شخصیمان تأثیرات منفی زیادی دارد.
گفت و گو با اغلب غسالهای دارالرحمه که بعد از چند روز آمد و رفت به این مکان تمام میشود وقت رفتن میرسد.
همان موقع جنازه جدیدی میرسد که یک خانم است که باید به قسمت مخصوص بانوان جنازه را تحویل دهند تا غسالهای خانم برای شست و شو آمادهاش کنند. دست به کار میشوند و میروند تا غسل را شروع کنند.
انگار نه انگار که مهر پایان بر یک زندگی میزنند. مهر پایانی بر همه شادیها و غمهایی که هر انسان در طول سالهای متمادی با خود به همراه دارد و در این بین با خودم فکر میکنم که دلیل این همه دوری چیست؟ دوری از آدمهایی که کاری میکنند کارستان، کاری که هیچ کدام از ما حاضر به انجام دادنش نیستیم و این انسانها علیرغم همه ناملایمات نقش مهم شان را هر روز به خوبی ایفا میکنند.
همین که بهترین حالت برای این کار ورود جسد سالم باشد نشان دهنده سختی این کار است.
از دارالرحمه خارج میشوم و صدای شیون و زاری تنها صدای ثابت محیط است.خارج میشوم و غسالها میمانند و صاحبان جنازه ها، غسالهایی که همه سهمشان از این کار،غضب و دوری صاحبان جنازه ها از آنان است وحتی با یان عسالان دست هم نمی دهند.
گزارشگر: محمد امین افشارپور** انتشار دهنده:غلامرضا مالک زاده
9873 / 1876
کپی شد