هلال ماه شوال که در آستانه عَادَ کَالْعُرْجُونِ الْقَدِیمِ قرار می گیرد،روی حزن خویش را در سیاهی شبهای ظلمت به دستان خلفای عباسی، قرنهای تلخ شریعت و قلبهای شسته تشیع، پنهان می کند. اما هنوز قلم نویسای تاریخ، جور جائرانه حاکمان بیداد و قساوت مسموم دوانیقی را بر صفحه روزگار، می نگارد.
انقلاب فرهنگی جهان اسلام که نخستین جرقه های آن در سال چهلم عام الفیل و در سکوت ربانی غار حراء، آسمان تاریک دلها را به نور معرفت بیاراست و سالهای بسیاری راه عبور خویش را در پیچ و تاب بادیه سوزان حجاز و در گرمای جانسوز صحرای تفتان مکه یافت، آنجا که سمیه ها سر به سجاده شهادت نهادند... و یاسرها روی بر یگانه حقیقت همیشه جاوید، جان باختند .
آنجا که بردگان پا برهنه عرب، زیرشلاقهای شیفتگان قدرت و بردگان مکنت، قامت اندیشه، به ردای توحید بیاراستند و میثم وار بر صلیب نخلستان، مثنوی ایمان را بر کتیبه عقلها نگاشتند.
آری در چکاچک شمشیرهایی که نبردهای خونین بنی عباس را با آخرین رمقهای قدرت کینه توز اموی آتش افروزی می کرد تا قدرت پوسیده بنی امیه به تاراج شمشیرهای بران عباسیان بر باد فنا رود، سایه سار اندک نخلستانهای مدینه، بزرگ دانشگاهی بود تا جانهای تشنه حقیقت را از زلال زمزم معرفت سیراب کند و زیر حجاب تیره و تار اسلام بنی امیه و شبه موهوم مذهب بنی عباس، علوم آل محمدی و فرهنگ ناب علوی، حیات اسلام را جانی دوباره بخشد ... عالی ترین منش های انسانی از سجده گاهی بر می خاست که آراسته با صائماً، قائماً، ذاکراً بود .
آری انتهای روزهای بیقراری با واپسین نفسهای ماه شوال گره میخورد... غروب شصت و پنجمین آفتاب عمر امام، آرام آرام بر کرانه مغرب دلها، سرخی فراق می افشاند... هرم نفسهای آتشین عشق که سالها شمع فروزان محفل بشریت بود، به سردی کوچ زمستانی میرسد... عقاب تیز پرواز قله های شرف، چشم بر آسمان شهادت داشت.. شکیب روزهای تلخی که دامنه قدرتهای پوشالی رو به افزون بود و مهجوریت شرع مقدس اسلامی دردی محزون، جانش را می خست و التهاب رفتن توان جسم نحیفش را می کاست.
اما همچنان شعله های دانش افروز فرزانگانی که در تولای معرفت حضرت دوست سر بر آستان منزلگاهش می نهادند و جبین بر تراب قدمگاش می سودند، پای خسته اش را شوق رفتن میداد و قلب شکسته اش را امید پر گشودن ... خورشید شوال آرام آرام در منزلگاه بروج خویش، بر صحیفه صبح می نشست تا پگاه خجسته ای که در زاد روز نبی اکرم بر دامن عصمت یحیای روزگار شکفته بود در غروب سرخ بیست و پنجمین روز دهمین دور قمری افلاک، پرپر شود و آئینه دار طلعت خورشید رخ در نقاب سرخ شهادت فرو بَرَد.
مهر تابان امامت در افقی به غروب نشست که جهان تشیع زیر سایه های طوبای او، آرامش بینش می اندوخت و فروغ پژوهش می افروخت. هر چند به عادت معهود آن روزگار، نه کتابت مستقیمی از ایشان به دست تاریخ سپرده شده است و نه مصنفاتی موثق به نگارش ایشان، باقیت بقا یافته است اما رساله هایی به اذعان برخی بزرگان بدیشان نسبت داده اند که به روایت تاریخ درصدقیت آن دلیلی قطعی الصدور نیست.
آنچه مسلم است آنکه چشمه های جوشان دانش به ویژه فقاهتی که بر آمده از منابع ارفع و اوثق الهی و احادیث منور نبوی است در عصر و روزگار او بلاد اسلام را آفتابی ابدی و جهان افروز بخشید تا سرادق دین به مشکات خرد روشن افروزد.
اینک در کشاکش روزگاری که هجمه های دشمن و جهد جاهلانه جاعلان حدیث، تمییز راه و چاه را به دشواری میسور می سازد، چراغ وادی خرد را می توان به شعله های خورشیدوش شاگردان مکتب دوست و مریدان صدق حضرت صادقش روشن نمود و دل به آتش معرفت او ضیاء بخشید.
از: دکتر سعید نیاکوثری نویسنده و پژوهشگر ، عضو انجمن نام آوران فارس
دریافت : نیکنام خشنودی ** انتشار: غلامرضا مالک زاده
6113 /1876
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.