دراین مطلب آمده است: بهداشت عمومی و حفظ سلامت مردم همواره یکی از دغدغه های اصلی مسئولان و شهروندان است اما در این بین گاهی از هر دو ناحیه کوتاهی هایی انجام می شود که سلامت جامعه را به شدت به خطر می اندازد. یکی از مواردی که به نظر می آید سالهاست در کلانشهر زاهدان صورت می گیرد و هیچ نظارتی بر آن وجود ندارد حذف غیربهداشتی و غیراصولی لاشه دام های تلف شده است.
لاشه هایی که اگر به طور اصولی دفن نشود می تواند منشاء بسیاری از بیماریها برای مردم باشد. شنیده های مردمی؛ خبرنگار عصرهامون را به نقطه ای کشاند که به گفته پزشکان تردد در این قبیل محیط ها بسیار خطرناک می باشد اما حفظ سلامت شهروندان و انجام رسالت خبرنگاری مهم تر از جان خود بود.
حوالی ساعت 11 ظهر در حالی که آفتاب سوزان بر سر شهر تابیده بود مسیر خاکی پشت شهرک دامداران زاهدان را طی کردم. البته با توجه به شنیده هایی که از قبل داشتم ماسک بهداشتی و مایع ضدعفونی کننده نیز به همراه خود برده بودم. تنها چند دقیقه با خودرو طی شد تا به جایی رسیدم که دیگر تنفس دشوار بود. ناچار به استفاده از ماسک شدم اما شدت بو و تعفن به حدی بود که باز هم بو به راحتی استشمام میشد.
به منظور بررسی بیشتر قصد داشتم که از خودرو پیاده شوم اما هجوم سگ های ولگرد و هار مانع کار شد. کمی آن طرف تر رفتم و با دلهره گزیدن حیوانات وحشی و بیم سرایت بیماری های واگیردار از خودرو پایین آمدم. باورش هم برایم سخت بود. منشاء اصلی بو و تعفن شدید را یافته بودم و آن چیزی نبود جز لاشه گندیده، پوسیده و خشک شده دام هایی که پس از مرگ روی زمین رها شده بودند.
چند قدمی که از خودرو دورتر شدم با دشتی از لاشه های مردار رها شده مواجه شدم که در زیر آفتاب سوزان افتاده بودند و معلوم بود که این لاشه ها پیشتر خوراک سگ ها و حیوانات وحشی بیابان شده اند. برخی دیگر از این لاشه ها که قدیمی تر بود نیز در زیر آفتاب و به دلیل گذشت زمان به طور کامل پوسیده شده بود و از بعضی لاشه ها هم تنها استخوان های دنده و پا و کمر بر روی زمین باقی مانده بود.
تا چشم کار می کرد لاشه حیوانات مرده بود. لاشه هایی که در فاصله ای نزدیک و چسبیده به شهرک دامداران زاهدان رها شده بودند و دشت را پر از تعفن و کثیفی کرده بودند. خون آبه های رها شده از این لاشه ها هم به محل تجمع حشرات موذی مبدل شده بود.
به منظور کاهش خطرات ناشی از ویروس و بیماری این لاشه ها ناچار بودم در مسیر مخالف باد قرار بگیرم اما متاسفانه باد و توفان به همراه گردوخاک؛ بیماری و ویروس را به شهرک دامداران زاهدان یعنی اصلی ترین محل نگهداری دام های شهر زاهدان هدایت می کرد. هجوم سگ های ولگرد که از ظاهرشان معلوم بود صدها بیماری خطرناک را در بدن خود دارند راهی جز پناه بردن به داخل خودرو برایم باقی نمی گذاشت اما باز وجدان خبرنگاری مرا وادار به تصویربرداری از این لاشه ها می کرد و در گوشه ای دیگر و به دور از سگ ها مشغول به گرفتن عکس های باورنکردنی میشدم.
دست و پاهای بسته لاشه گاو، گوساله و گوسفندهای مردار رها شده در دشت نشان می داد که آنها پیشتر در داخل شهرک دامداران مرده اند و سپس به منظور عدم سرایت بیماری به سایر حیوانات به این دشت منتقل شده بودند اما دریده شدن شکم لاشه ها توسط سگ ها و خارج شدن امعا و احشا شان فضایی دلخراش را رقم زده بود.
زمانی که برای تهیه گزارش نیت حرکت کردم گمان می کردم که این لاشه ها در حد اندک و در فاصله ای خیلی دور از محل نگهداری دام ها و شهرک رها شده اند و خطر زیادی ندارند اما متوجه شدم که این لاشه ها در فاصله ای بسیار نزدیک با شهرک و درست در برابر علوفه و غذای دام ها هستند.
نزدیکی این لاشه ها به شهرک به حدی بود که حتی وزیدن نسیمی ملایم می توانست بیماری، ویروس و باکتری های خطرناک ناشی از این لاشه ها را به داخل شهرک ببرد و روی علوفه و غذای دام های زنده بنشاند. در بخشی از این دشت اثرات لاشه های سوزانده شده بود که علیرغم سوزاندن باز هم بخشی از بدن آنها سالم و در گوشه ای افتاده بود.
شدت آفتاب هر لحظه بیشتر و بیشتر میشد اما دیگر غم گرما برای خود نداشتم و به طور کامل در این فکر بودم که چرا دامداران و مسئولان مربوطه از این دشت غفلت کرده اند؟! چرا درست در نزدیکی به عید قربان که خیل زیادی از مردم برای خرید قربانی راهی این شهرک می شوند باید شاهد چنین واقعه ای باشم که درست بیخ گوش شهرک در حال اتفاق است و کک هیچ کس نمی گزد؟!
تا چشم کار می کرد لاشه حیوانات مرده ای بود که روی سطح زمین رها شده بود. حیواناتی که به طور حتم به دلیل بیماری یا ویروس جان خود را از دست داده بودند و باید مدفون و یا سوزانده می شدند اما همین طور روی زمین افتاده و خوراک حیوانات وحشی شده بودند.
دیگر نفس کشیدن برایم سخت شده بود. هر لحظه دست ها وصورت، ماسک و دوربین عکاسی و تلفن همراه خود را با مایع مخصوص، ضدعفونی میکردم اما سودی نداشت و راهی نداشتم که سریعاً دشت لاشه های مردار را ترک کنم. اما باز هم کنجکاوی خبرنگاری مانع شد تا به راحتی منطقه را ترک کنم و تصمیم گرفتم تا از داخل شهرک که چسبیده به این دشت بود عبور کنم.
عبور از داخل شهرک دامداران ابعاد بیشتری از فاجعه زیست محیطی را برایم آشکار کرد. زندگی مردم و شهروندان در محیطی کاملاً آلوده با فاضلاب های شهری پخش شده در وسط کوچه های تماماً خاکی و مملو از زباله، نتیجه مشاهدات عینی من بود. علوفه هایی که بر روی پشت بام ها تلنبار شده بود نیز برایم جالب بود که درست در مسیر باد قرار گرفته بودند و می توانستند یکی از کانون های اصلی انتقال بیماری به دام باشند.
سراسر این شهرک را تپه های بزرگ و انبوه فضولات حیوانی و نخاله پر کرده بود. داخل شهرک هم بوی تعفن در نقاط مختلف به مشام می رسید. محل های نگهداری حیوانات، قفل و در بسته اما مشکوک بود. نحوه نگهداری دام در این اماکن نیز با توجه به شرایط همجواری با دشت لاشه های مردار برایم سئوال برانگیز بود اما ورود به آنها ناممکن بود. با خود در این فکر بودم دام هایی که قرار است در روز عید، قربانی شوند و یا گوشت هایی که به خورد مردم میرود از همین شهرک است؟! شیری که مردم برای حفظ سلامت خود می نوشند از داخل این شهرک و همین گاو ها با خوراک های مشکوک دوشیده می شود؟!
در همین افکار بودم که بازی کودکان بر روی تپه های فضولات حیوانی رشته افکارم را پاره کرد. چندین کودک و بچه روی همین تپه ها با پای برهنه و در کنار آب های فاضلاب در حال بازی و تفریح بودند. اما چه تفریحی؟ سرگرمی با فضولات حیوانی؟!
کم کم نگاه ساکنان منطقه نیز برایم سنگین شده بود. دوربین عکاسی نیز حساسیت هایی برایشان درست کرده بود و من در مسیر برگشت عکس های زیادی گرفتم. عکاسی از انبارهای نی برایم جالب بود و دقایقی را با یکی از اهالی منطقه به صحبت نشستم. او می گفت این نی ها برای غذای گاو و گوساله مصرف می شود و زمانی که از نحوه تهیه نی ها پرسیدم جواب غیرقابل باوری داد.
این ساکن شهرک دامداران گفت نی ها را از نیزاری در حاشیه شهر زاهدان جمع آوری می کنند که این نی ها از طریق آب فاضلاب شهری رشد می کنند و همین نی ها به غذای دام و این دام به کباب آدمیزاد تبدیل می شود!
همه این موارد و مشاهدات علامت های تعجب بزرگی را برایم رقم زد و تعجب بزرگتر این بود که در ورودی شهرک دامداران زاهدان، دو مرکز بهداشتی و درمانی تحت نظارت دانشگاه علوم پزشکی زاهدان نیز مستقر بود و در همین شهرک، دام نیز به صورت زنده و باز هم در همجواری با تلی از زباله و آشغال و کثیفی به فروش می رفت.
زمانی که موضوع را با فاطمه شهرکی مطرح کردم باورش برای او نیز سخت بود. چندین بار سئوالش را تکرار کرد که این تصاویر واقعا در زاهدان است؟!
باورش برای یک دامپزشک به شدت سخت بود و درخواست کرد تا لحظه ای درنگ نکنم و موضوع را با مسئولان دامپزشکی در میان بگذارم اما تماس های مکرر برای ارتباط با مسئولان بی نتیجه بود و عدم حضور در اداره و یا ماموریت اداری تنها جوابی بود که می شنیدم.
این دامپزشک درباره خطرات این دشت گفت: این حیوانات قطعا به دلیل بیماری مرده اند که دامدار را مجبور به دور کردن از سایر دام ها کرده است اما حتی اگر مرگ طبیعی نیز دلیل جان دادن آنها باشد باز هم خطرات زیادی برای سلامت مردم دارند.
وی افزود: این دام ها بدون تشخیص علمی در این دشت رها شده اند که اگر خدای ناکرده به دلیل بیماری شاربن مرده باشند باید در انتظار روزهای بسیار سختی باشیم چرا که این بیماری آنقدر خطرناک است که حتی دامپزشکان اجازه کالبدشکافی آن را ندارند و باید بلافاصله سوزانده و دفن شود.
شهرکی تاکید کرد: اگر این دام ها به دلیل بیماری شاربن مرده باشند اثرات زیست محیطی آن تا صدها سال نیز می تواند برای انسان ها خطرناک باشد. حتی اگر این بیماری را هم نداشته باشند، طاعون گاوی و جنون گاوی نزدیک ترین بیماری مشترک بین انسان و دام است که به راحتی قابل انتقال است و می تواند سلامت مردم را به طور جدی به مخاطره بیندازد.
وی ادامه داد: باد نیز عامل اصلی انتقال باکتری و بیماری های عفونی است که باید سریعتر جلوی آن گرفته شود.
حال باید این سئوال از مسئولان امر پرسیده شود که چه تدبیری برای پاکسازی دشت لاشه های مردار زاهدان دارید و چرا آنقدر کوتاهی کرده اید که این دشت به وجود آمده است؟
از مسئولان بهداشت باید سئوال شود که آیا گوشت، پوست و شیری که از این دام ها به خورد مردم داده می شود بهداشتی است یا...؟!
گزارشگر: سیدمجتبی طباطبایی زاده
3213**6081
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.