دراین مطلب آمده است: «روزنامه می خواهید؟» صدای مردی توجهم را جلب کرد. مغازه دارها سرگرم کار خود بودند و عابرها بی توجه از کنارش عبور می کردند. چند دفعه ای او را در حال فروختن روزنامه در پیاده رو خیابان امام خمینی (ره) دیده بودم اما فکر نمی کردم از نعمت دیدن بی بهره باشد. به آرامی نزدیکش رفتم و ایستادم، حضورم را حس کرد. گفت روزنامه می خواهید؟ چندین روزنامه مختلف در دست داشت و مسیر یک پیاده رو را بارها با پسربچه کوچکی که همراهش بود طی می کرد تا بتواند نانی بر سفره خود و خانواده اش ببرد.
پرسیدم روزنامه دیروز را داری؟ گفت چون دست فروشم و حجم روزنامه ها زیاد می شود نمی توانم حتی آرشیو یک روز قبل را نگه دارم و پایان روز، روزنامه های باقی مانده را به دکه های روزنامه فروشی برمی گردانم.چشم هایش از بدو تولد بسته است چیزی را ندیده است اما اراده ای قوی دارد نه مانند بسیاری از افراد که با کوچک‌ترین مشکلی، به زمین و زمان گلایه می کنند.«صادق» که 35 سال از زندگی اش می گذرد می گوید: آرزو دارم روزی اطرافیانم را ببینم، اما هیچ وقت از نداشتن بینایی شاکی نبودم، معتقد هستم حتماً خداوند حکمتی برای این کار داشته است.
ناکامی در یافتن شغل مناسب
همان طور که با پسرک همراهش به مسیر ادامه می دهد درباره 35 سال زندگی و نابینایی اش می گوید: فرزند بزرگ خانواده هستم، 6 خواهر و دو برادر دیگر جز خودم دارم که همه آن ها سالم هستند، نمی خواهم بیکار باشم. در خانه کلافه می شوم، ترجیح می دهم از نابینایی ام به عنوان یک ضعف یاد نکنم و بهانه ای نشود برای کار نکردن. اگر روی این معلولیت چشم ببندم مثل همه جوان های هم سن و سالم توانایی انجام کارها را دارم.
از کودکی به دنبال کسب درآمد بوده ام و خانواده ام با درس خواندن و کار من مخالف نبودند و با این که وضعیت مالی خوبی نداشتیم پدرم برای پیشرفتم از هیچ تلاشی دریغ نکرد. با توجه به این که در مدرسه معمولی درس می خواندم علاوه بر این که برخی هم کلاسی هایم به دلیل نابینایی چشم هایم مرا مسخره می کردند(!) احساس می کردم هر روز که می گذرد کار معلم هایم برای آموزش دادن به من سخت تر می شود چون باید برای نوشتن یک مطلب بعد از این که کلاس به پایان می رسید به من کمک می کردند و همین سبب شد از درس خواندن دلسرد شوم و تا پنجم ابتدایی بیشتر درس نخوانم. اما برای این که سربار خانواده نشوم و معلولیت مرا محدود نکند تصمیم گرفتم خرج زندگی ام را تامین کنم.
او می افزاید: پولی که کمیته امداد و بهزیستی به عنوان مستمری به حساب معلولان واریز می کند کفاف زندگی را نمی دهد، به همین دلیل برای یافتن شغل مناسب به خیلی مکان ها مراجعه کردم که در برخی از موارد توان انجام کار را به دلیل معلولیت، نداشتم و در مواردی کارفرمایان به من اعتماد نمی کردند و کاری به من نمی سپردند، به همین دلیل همیشه در یافتن شغل مناسب ناکام بودم اما هیچ وقت امیدم را از دست ندادم و اکنون با همین شرایط در حال روزنامه فروشی هستم.
روزنامه فروشی می کنم
صادق، اظهار می کند: نزدیک به دو سال است که برای تامین هزینه های زندگی با پسر عمویم روزنامه فروشی می کنم. او هنوز 12 سال ندارد، اما چون عمویم مریض است مرد خانه شده و قبل و بعد از مدرسه برای این که کمک خرج خانواده اش باشد با من در خیابان دست‌فروشی می کند و از این طریق روزگار می گذرانیم.
وی درباره در آمدش می گوید: درآمد روزانه ام متغیر است و بستگی به فروش دارد، اما معمولا در روز 20تا 35 هزار تومان کار می کنم. هر روز صبح تا عصر این کار را انجام می دهم، اما نمی دانم تا کی باید در خیابان های شهر برای به دست آوردن لقمه نانی و تحمل هزاران مشکل، دست‌فروشی کنم! کاش فکری هم برای نابینایان و دیگر افرادی شود که معلولیت های جسمی، حرکتی یا ذهنی دارند. ما هم می توانیم مانند انسان های سالم درآمد داشته باشیم و محتاج دیگران نباشیم اما نیاز به حمایت سازمان های مربوطه داریم.
برخورد با نابینایان مناسب نیست
این روزنامه فروش نابینا تصریح می کند: باید در جامعه با نابینایان مثل بقیه رفتار شود، اما رفتار برخی از مردم با ما نابینایان جالب نیست و هنگام تردد با بی اعتنایی در خیابان موجب رنجش می شوند. اکثر مغازه داران رفتار درستی با ما ندارند. حتی بعضی از مردم فکر می کنند متکدی هستم و سعی می کنند در دستم پول بگذارند، در حالی که مجبور به دست فروشی شدم زیرا شغل دیگری پیدا نکردم، اما با این وجود برای تامین مخارج زندگی ام کار می کنم.وی تصریح می کند: اگر چه تلاش می کنم تا درآمدی کسب کنم، اما درآمدم کفاف مخارج روزانه خود و خانواده ام را نمی دهد. سال هاست که هیچ حرفی از کمبودها، دردها و رنج هایی که به دلیل نابینایی متحمل شده ام نزده ام اما از مسئولان انتظار دارم برای افرادی مثل من چاره ای بیندیشند و به داد ما برسند چون با افزایش سن دیگر توان دست‌فروشی هم از ما گرفته می شود. اگر مستمری پرداختی کفاف حداقل مخارج را بدهد در دوران پیری احساس نیازمندی نخواهیم داشت.
8006**6081دریافت کننده: نرگس تیموری**انتشار دهنده: حیدر سرایانی
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.