پایگاه خبری جماران: می گویند، «هر آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند»؛ پیوند عجیب خمینی کبیر(س) و مردم زمانه اش حکایت همین جمله بود.
او که اولین متکوب سیاسی اش را در سال 1323 در کتابخانه مرحوم وزیری یزد با آیه شریفه «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُکُمْ بِوَاحِدَةٍ ۖ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنَىٰ وَفُرَادَىٰ...» (بگو که من به یک سخن شما را پند میدهم و آن سخن این است که شما خالص برای خدا دو نفر دو نفر با هم یا هر یک تنها قیام کنید) (سباء، 46) آغاز کرد، حدود دو دهه بعد وقتی مراحل خودسازی و تزکیه را گذارند؛ بر مبنای همان آیه شریفه، یکه و تنها پا به عرصه جامعه نهاد و از همان روز خواب آرام را از چشمان ظالمان ربود. زنگ صدای امام همچنان در گوش تاریخ است و تذکارش قوت قلب تمام ستمدیدگان و مبارزین راه آزادی انسان.
در سخنان امام رنگی و بویی جز خداباوری و دعوت به حق به چشم نمی خورد؛ و از همین رو بود که مردمش در استقبال و تشییع او را چون نگینی در بر گرفتند و تاریخ را شگفت زده ساختند.
در بیست و نهمین سالگرد رحلت بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، پایگاه خبری جماران، ویدئویی از سخنان مهم امام را خطاب به مسئولین کشور منتشر می کند که نه تنها امروز، بلکه تا همیشه تاریخ انذاری برای انسان هاست؛ سخنانی که از حیث صراحت و صداقت تکان دهنده است.
این سخنان در صبح 6 خرداد 1360 (22 رجب 1401 ) در حسینیه جماران و در جمع نمایندگان مجلس شورای اسلامی ایراد شده است.
هوای نفس، منشأ تمام دعواها
دعواهای ما دعوایی نیست که برای خدا باشد. این را همه از گوشتان بیرون کنید! همه تان همۀ ما، از گوشمان بیرون کنیم که دعوای ما برای خدا است، ما برای مصالح اسلام دعوا می کنیم. خیر! مسئله این حرفها نیست. من را نمی شود بازی داد! دعوای خود من و شما و همۀ کسانی که دعوا می کنند همه برای خودشان است. همه می گویند پیش بده برای ما! همه می خواهند تمام این قدرت چی چی. آخر من نمی فهمم چه قدرتی الآن در کار هست! خوب، محمدرضا اگر دنبال این مسائل می رفت مطلبی بود، برای اینکه یک قدرتی بود ـ قدرت شیطانی بود ـ کسی حق نداشت یک کلمه بگوید؛ اما امروز که بقال سرمحله می آید و می گوید که برادر نخست وزیر اینجا این کار درست نیست، برادر رئیس جمهور این کار درست نیست، این دیگر قدرتی نیست. یک برادری است، یک دسته برادرند، یک دسته شان شانسشان آورده است آنجا نشسته اند؛ یک دسته بیچاره هم برای اینها سینه می زنند!
قدرت نیست که ما حالا برای یک قدرتی بیاییم. اینها تلبیسات ابلیس است که بر ما غلبه کرده است. و این تلبیسات ابلیسی را چنانچه مسامحه کنید، شما را به جهنم می فرستد! در همین دنیا هم به تباهی می کشد. در همین دنیا ایستاده است این تلبیس نفسانی و این شیطان نفس ایستاده است تا آنجایی که همه چیز دنیا را به باد فنا بدهد.
هیتلر حاضر بود تمام بشر از بین برود، و خودش در آن قدرت همان آلمان باقی باشد. آن نژاد بالاتر و این چیزی که در مغز هیتلر بود در مغز همۀ شما هست! خودتان غفلت کرده اید. در مغز همه این مطلب هست که همه بروند و من [باشم]! تا نروید سراغ اینکه یک انصافی در کار باشد، یک توجهی به خدا در کار باشد. یک حسابی در کار باشد، که خودتان از خودتان حساب بکشید که من امروز می خواهم چه بکنم، می خواهم همۀ مملکت ایران را به هم بزنم برای اینکه من باشم و هیچ کس نباشد نه، همه باشید، و همه هم حفظ کنید مملکت را. همه باشید، و همه روی قانون عمل بکنید قانون اساسی را باز کنید، و هر کس مرز و حد خودش را تعیین کند. به ملت هم بگویند که قانون اساسی ما برای دولت این را وظیفه کرده است؛ برای رئیس جمهور این را؛ برای مجلس این را؛ برای فرض کنید فلان کار برای ارتش این را. برای همه وظیفه معین کرده است. به مردم بگویند در قانون اساسی که شما رأی دادید برایش، وظیفۀ ما این است. در لفظ فقط نباشد، و در واقع خلاف. واقعاً سر فرود بیاورید به قانون؛ و واقعاً سر فرود بیاورید به اسلام. لفظ را همه می گویند. شاید شیطان را هم ازش بپرسند، می گوید من انقلابی هستم! امروز همه انقلابی هستند! امروز همه دلسوز برای ملت هستند! امروز دعوای اینکه ما همه جنگ هم رفته ایم ـ
و شما دیدید که یک دسته نوشته اند که ما از اول در جنگ چه بودیم ـ گفته اند. خوب، من هم می توانم بگویم من در صفِ اول جنگ دارم جنگ می کنم، ولی اینجا افتادم همینطور.
باید به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب وجدان، این مردمی که شماها را روی کار آورده اند، این مردم زاغه نشین که شماها را روی مسند نشانده اند ملاحظه آنها را بکنید، و این جمهوری را تضعیفش نکنید. بترسید از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام الله » ـ خدای نخواسته ـ باز پیدا بشود. و آن روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به 22 بهمن. قضیه [این] است که فاتحه همه ما را می خوانند!
(صحیفه امام، جلد14، صص: 279 و 280)