پایگاه خبری جماران: اگر کمی به سال های گذشته نگاه کنیم موضوع «فلسطین» علی رغم اهمیت ملّی و جایگاه پررنگ از نخستین قدم های امام خمینی در نهضت اسلامی، یک متصدی انحصاری داشت و آن هم اصولگرایان تندرو با محوریت صدا و سیما بود. صدای آنان در پیگیری آرمان فلسطین آنقدر بلند بود که صدای دیگران حتی نیروهای خط امامی و اصلاح طلبان در این عرصه شنیده نمی شد و چه بسا به خاطر همین انحصارجویی، برخی از پیگیری این آرمان -به دلیل بلااثر بودن- صرف نظر کرده و ترجیح دادند چون نظاره گیری متأسف، به وقایع فلسطین بنگرند.
به واقع باید گفت که این انحصارجویی بزرگترین جفا به آرمان مقدّس فلسطین و آزادی قدس شریف بود که با پیروزی انقلاب اسلامی خونی تازه در رگ های این آرمان متعالی و گروههای مسلمان و جهادی دمیده شده بود.
اما از زمان محوریت شبکه های اجتماعی-خصوصا توئیتر- و رفع انحصار از رسانه های رسمی همزمان با آنکه امکان سخن گفتن برای تک تک آحاد جامعه فراهم شد، به تدریج فلسطین هم حامیان و مدافعانی یافت متفاوت از مدعیان پیشین.
پیشتر پیگیری این آرمان افرادی با تیپ، تفکر و سبک زندگی خاص را به اذهان متبادر می ساخت: افراد مذهبی، متشرع، و حامی جناحی خاص در نظام جمهوری اسلامی که بلندگویشان هم صدا و سیمای جام جم بود. اما با ظهور شبکه های اجتماعی، این میدان چهره هایی جدید را به خود دید: شهروندان عادی، روزنامه نگاران، نویسندگان، روشنفکران و سیاسیونی که خیلی شان در سبک زندگی، حجاب، تلقی شان از دین و جناح سیاسی متفاوت از پرچمداران قبلی بودند. شاید در سال 2000 که انتفاضه بزرگ ملت فلسطین رقم خورد عجیب می نمود که بانویی بی حجاب یا متفکری دگراندیش علیه رژیم صهیونیستی بشورد و از حق ملت فلسطین دفاع کند اما گذری در شبکه های اجتماعی ما را با این پدید نسبتا جدید مواجه می سازد که مایه شگفتی و مسرّت است.
اما موضوع این وجیزه، صرفا این تحول نیست؛ پرسشی مطرح می شود که: پرچمداران سابق در میدان بزرگ فعلی کجا هستند و چه می کنند؟ آیا مانند قبل روی موضوع فلسطین سرمایه گذاری می کنند؟ و آیا حساسیت پیشین را در قبال این مساله اول جهان اسلام دارند یا خیر؟
دست کم جست و جو در فضای مجازی عکس این معنا را به ما نشان می دهد؛ فضای این شبکه ها در دستان حاملان رنگارنگ و تازه ملحق شده ی آرمان فلسطین است. توئیتر و فیس بوک و اینستاگرام رنگین کمانی از انسان ها را به خود می بیند که هرکدام با بیان آیاتی از قرآن یا شعری از شاعران مشهور عرب یا بیان موجز احساساتشان بازتاب دهنده دردهای امروز فلسطینیان و نفرت بشریت از صهیونیست ها هستند.
در همین حال اصولگرایان و دلواپسان کجا هستند؟ مشغول کوبیدن روحانی و ظریف و برجام! به این واقعیت هم توجه نمی کنند که ترامپ و نتانیاهویی که چنین بی مهابا در فلسطین جنایت می کنند و مورد خشم و نفرت جهان واقع می شوند، چرا باید از آنان توقع داشت از برجام خارج نشوند؟ و چرا باید از خروجشان تعجب کرد یا آن را چماقی بر سر دولت کرد؟
در واقع تحلیل محتوای کلام مخالفان دولت به ما نشان می دهد که آنان در دهه اخیر و به تدریج، نقاط ثقل گفتمانی و شعارهای خود را از موضوعاتی همچون فلسطین، حزب الله لبنان(که اخیرا در یک فرایند دموکراتیک بار دیگر اعتماد مردم را جلب کرد)، ترویج حجاب، حتی حساسیت به مقدسات با آن روش های سابق!! و... به سوی امور حوزه سیاست داخلی و مشخصا ضدّیت آشکار و تند با دولت تغییر داده اند. آنها در این مسیر حتی ابایی از همکلام شدن و یافتن تشابه با دشمنان خارجی کشور که سابق بر این مدعی انحصاری ایستادگی مقابل آنها بودند ندارد؛ چرا که هر هدفی گویی وسیله را توجیه می کند: تضعیف و اگر خدا یاری کند، اسقاط دولت!
چرایی این تغییر مسیر، جای تحلیل و بررسی جدی دارد؛ اما عجالتا به نظر می رسد که ریشه را باید در بند اول نوشته جست و جو کرد. باقی مانده ی جریان اصولگرایی که افکاری تند و بی مهار دارند و حتی ارادت کلامی نیز به بزرگان فقید اصولگرا ندارند، همیشه و همواره بازی در میدان هایی را انتخاب می کنند که در آن یگانه بازیگر بوده و جایی برای ایفای نقش سایرین نباشد؛ آنان که فاقد روحیه مشارکت و مشارکت پذیری هستند معمولا سعی می کنند در جایگاه دانای کل و رئیس باشند و با ترسیم جایگاهی انحصاری و استثنائی برای خویش مانع نزدیک شدن دیگران شوند؛ خواه در محدوده فلسطین باشند و خواه در حوزه سیاست داخلی.
این جریان حتی هنگام محکوم کردن خشونت صهیونیست ها بیش از آنکه تلاش کند راهکاری برای موضوع پیش رو بگذارد، تلاش می کند تا از این صحنه پر از خونریزی برای تحکیم ادبیات انحصار و خشم و خشونت بهره گرفته و عملا به نقض غرض تبدیل شود. بدین معنا که دیگران خشونت را محکوم می کنند، برای صلح؛ و آنان نیز محکوم می کنند، اما برای دمیدن بر تنور ستیزه و تقابل! طبعا پاسخ منطقی به اینان این است که گرچه تقابل و زور ماهیت فعالیت نیروهای نظامی است که وجود آنها ضروری و بدیهی است، دلیلی ندارد که آنان-اگر خود را یک تفکر سیاسی می دانند- هم با همان منطق خود را عرضه کنند.
در حالی که ساختار قدرت در جهان و از جمله ایران، شکلی افقی و متکثر به خود می گیرد، آنان کماکان قدرت را به صورت سنتی فهم می کنند: عمودی و متکلم وحده؛ به سان بلندگویی که صدایش گوش همگان را تسخیر می کند و فرصت سخن گفتن را در همان ابتدای کلام از شنوندگان می ستاند.