پایگاه خبری جماران: داستان «وحدت حوزه و دانشگاه»، داستان غریب و دنباله داری است که هر چه از نقطه آغازینش گذشته، ابهام آلوده تر شده، پیچ و تاب بسیار خورده و آنقدر حاشیهها و اضافات بر آن افزوده شده است که اصل و اساس آن در پشت حواشی پنهان مانده است. اگر «حوزه» را نهاد مروج و حفظ و حراست از دین و «دانشگاه» را نهاد مروج و حفظ و حراست از علم بدانیم، حوزه ریشه در دین و دانشگاه ریشه در علم دارد . اما «حوزوی» و «دانشگاهی» هر دو آدمیانی اند که در هر یک از این نهاد ها علم دینی یا غیر دینی را می آموزند و «وحدت» این دو انسان به دو معنا ممکن است، هم به معنای اینکه انسانی در هر دو نهاد تحصیل علم و دانش کند، و هم به این معنا که یک حوزوی و یک دانشگاهی با یکدیگر انطباق نظر و عقیده و هدف داشته باشند.
اما «وحدت حوزه و دانشگاه»، آنگونه که در فضای جامعه مطرح شده است سودای دیگر و هدف بلندمرتبه تری در سر دارد. اینجا سخن از وحدت دو نهاد است. به عبارت دیگر، سخن از «وحدت» میان همه آن چیزهایی است که در این دو نهاد وجود دارد. لذا باید در شکافتن این موضوع دقیق تر نگریست و تامل فراوان کرد. حوزه های علمیه در ایران قدمتی بسیار بیش از دانشگاه به معنای مدرن داشته اند و به همین جهت از ابتدای شکل گیری دانشگاه در کشور نه تنها حوزه سر سازگاری با محصلین علوم جدید نداشت، بلکه به گواه تاریخ بسیاری از روحانیون درس های دانشگاه را راهزن دین میدانستند.
اما با همه اینها در سالهای انقلاب، حوزویان و دانشگاهیان شاید به جدی ترین شکل ممکن در کنار یکدیگر قرار گرفتند و برای هدفی واحد هرچند با خوانشی متفاوت مبارزه کردند. پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز با توجه به ورود روحانیون به همه شئون مملکتی در کنار هم قرار گرفتن دو قشر دانشگاهی و حوزوی تبدیل به امری پذیرفته شد. در این دوران طرح «وحدت حوزه و دانشگاه» می توانست تعامل این دو قشر را بیشتر و جدی تر کند. به همین مناسبت امام خمینی و مرحوم آیت الله منتظری در همان سال های نخستین انقلاب بر لزوم این امر تاکید کردند.
در این زمینه داوود سلیمانی، نماینده ادوار مجلس شورای اسلامی و معاون دانشجویی دانشگاه تهران در دوره اصلاحات در گفت و گو با خبرنگار جماران به شرح بیشتر وحدت حوزه و دانشگاه از دید امام و زمینه های شکل گیری نهاد نمایندگی ولی فقیه در دانشگاه ها پرداخت.
مشروح این گفت و گو در ادامه خواهد آمد:
آقای سلیمانی! مبدا طرح وحدت و حوزه و دانشگاه به چه زمانی برمیگردد؟ آیا هنگام طرح، زمینه و راهکار هایی هم برای این امر پیش بینی شده بود؟
زمینه طرح وحدت حوزه و دانشگاه از سخنرانی های مرحوم امام کلید خورد، همان گونه که در صحیفه آمده است، ایشان در یکی از این سخنرانی ها در جمع دانشگاهیان فرمودند:
«شما و طبقه روحانیین که هر دو یک شغل دارید؛ هر دو شغل واحد دارید؛ و مع الأسف این دو قشر را که مربى جامعه هستند دستهاى ناپاک از هم جدا کرد. ما تا حالا با آقایان روبه رو نمىشدیم. یعنى شما از ما فرار مىکردید، ما هم از شما، شما ما را قبول نداشتید؛ ما هم شما را قبول نداشتیم. شما براى ما یک چیزى مىگفتید؛ ما هم براى شما یک چیزى مىگفتیم. من نه از «شما» مقصودم این افراد است؛ و نه از «ما» مقصودم خودم هستم. لکن قشرها این طور شده بودند، مىرفتند توى دانشگاهها به دانشجو و به استاد و به غیر استاد و به همه یک صورت بسیار زیباى ظاهرى ارائه مىدادند: این آخوندها مرتجعند! اینها مىخواهند ما را برگردانند به آن عصر حجر... مىآمدند پیش شماها یک همچو مسائلى را طرح مىکردند. یا اینکه آخوندها همه دربارى هستند! اینها همه براى منافع دربارها! اصلًا وجود اینها را دربارها آوردند. سلاطین این وجودها را در خارج محقق کردند! مىآمدند پیش این قشر مىگفتند: اینها دین ندارند! این بىدینها، یک مشت فکلى بىدین! و طورى تزریق مىکردند که مع الأسف بعضى از اشخاص بىعمق باورشان مىآمد. این باور آمدن اسباب این شد که این دو قشر از هم جدا شدند. این به او بدبین شد؛ او به این بدبین شد. چه دو قشرى! دو قشرى که مربى جامعه بودند. دو قشرى که باید- جامعه را- با مساعى هم دست به هم بدهند و جامعه را اصلاح بکنند. اینها را از هم جدا کردند.
دو قشرى که اگر این دو قشر در مسیر صحیح باشد، تمام ملت به مسیر صحیح مىرود. این طور نیست که یک قشر، مثلًا کاسب باشد، که فقط خودش اگر اصلاح بشود، صالح باشد، خودش هست و غیر نیست. دو قشرى که با اصلاح این دو قشر جامعه اصلاح مىشود. دو قشرى که إذَا فَسَدَ العَالِمُ فَسَدَ العَالَمُ است. این «عالِم» من نیستم؛ شما هم هستید؛ همهمان هستیم. شما همه جزء علما هستید، که اگر چنانچه خداى نخواسته فاسد باشید، عالَم را به فساد مىکشید؛ و اگر صالح باشید، عالَم را به صلاح مىکشید. صلاح و فساد یک جامعه به دست مربیهاى- آن هست- آن جامعه هست. و آن مربیها شماهایید و قشر روحانى. آنها به یکجور، و شما به یکجور. اما دو طایفه مربى جامعه هستند.»
بنابراین طرح مسئله وحدت حوزه و دانشگاه را می توان از آثار انقلاب فرهنگی دانست که با بهره گیری از رهنمودهای امام خمینی رحمت الله در سال 59 آغاز گردید. انقلاب فرهنگی هم چنان که حضرت امام رحمت الله در پیام نوروزی سال 59 اعلام فرمود، گسترش پژوهش های علمی و معارف بلند و عمیق اسلام را به عنوان هدف اصلی دنبال می کرد. این آرمان بلند، دانشگاه و حوزه را برای تلاش مشترک به سوی هم کشاند و در فضای سیاسی آن زمان، باب مشارکت و وحدت حوزه و دانشگاه را بازکرد. سالروز وحدت حوزه و دانشگاه هم بر این اساس بود.
بیست و هفتم آذرماه نیز یادآور عروج عالمی ربانی، آیت اللّه مفتح، است که از پیشروان اندیشه وحدت حوزه و دانشگاه بود. ایشان در راه تحقق این اندیشه و آرمان بلند که از اندیشه بلند امام راحل رحمه الله برخاسته بود، تلاش های بی وقفه ای انجام داد و به پاس فعالیت های چشم گیر شهید مفتح در راه تحقق وحدت حوزه و دانشگاه لزوم ارتباط، همکاری و هم فکری این دو قشر اندیشمند، سالروز شهادت دکتر مفتح را روز وحدت حوزه و دانشگاه نام گذاری شد.
مقصود امام از وحدت حوزه و دانشگاه چه بوده است؟ آن هم با توجه به اینکه در بسیاری از خاطراتی که از ایشان نقل می شود، به نظر می رسد به استقلال این دو نهاد از یکدیگر گرایش بیشتری داشته اند.
البته مراد مرحوم امام از وحدت، یکی شدن سازمانها و نهادهای آموزشی حوزه و دانشگاه نبود. امام بیشتر نگاهشان وحدت هدف ها و وحدت و انسجام این دو نهاد در جهت اهداف نظام تعلیم و تربیت بود. استقلال و عدم وابستگی کشور به دیگران و حریّت و آزادگی و وحدت برای حاکمیت اخلاق و رفتارهای انسانی و اسلامی مد نظر ایشان بود . بنابر این ایشان در جهت وحدت این دو صنف بعنوان نیروهای تاثیر گذار بر تربیت و آموزش کشور تاکید داشتند.
ایجاد نهاد های نمایندگی مقام رهبری در دانشگاه ها به کجا برمی گردد؟ تا چه حد این نهادهای نمایندگی توانسته اند نقش موثری در دانشگاه ها داشته باشند؟
نهاد های نمایندگی مقام رهبری در دانشگاهها که ابتدا توسط دعوت از نمایندگان قائم مقام رهبری کلید خورد در جهت ایجاد این فضای انس و الفت و پاسخگویی به مسائل و مشکلات دانشجویان و دانشگاهیان در امور مربوط به مسائل مذهبی شکل گرفت. البته این نهاد ها رفته رفته به نهادی مستقر و با ساز وکاری مستقل تبدیل شد که چندان ضرورتی هم نداشت. با برکناری آیت الله منتظری نیز کماکان با اختیارات بیشتری در دانشگاه ها ماند و مستقر شد. در بعضی از موارد نیز منزلت این نهاد به نهادی در کنار سایر تشکل ها تنزل کرد و دیگر نمی توانست آن گونه که باید به عنوان چتری فراگیر که همه افکار را در خود داشته باشد، ایفای نقش کند. هرچند وابسته به این که چه کسی و در چه دانشگاهی مسئول نهاد نمایندگی باشد این نقش گاه کمرنگ و یا پر رنگ می شود.
البته تا جایی که من می دانم مرحوم امام در این مورد سکوت کردند و اینکه با شکل گیری این نهاد در دانشگاه ها چقدر همراه بودند اطلاعی ندارم. فکر می کنم اگر از مصطفی ایزدی که کتابی دو جلدی زندگینامه آیت الله منتظری را نوشته است، نقل قول کنم راهگشا تر باشد.
به گفته وی مهمترین جاهائی که دانش آموختگان حوزوی به دستور آیت الله منتظری در آنجا حضور پیدا کردند، دانشگاههای متعدد شهرهای سراسر ایران بود. البته در ابتدای امر، روحانیون برای تدریس دروس معارف اسلامی به دانشگاهها می رفتند، اما پس از پایان یافتن تعطیلی مراکز آموزش عالی، که به اسم انقلاب فرهنگی صورت گرفته بود، روحانیان متعددی تحت عنوان نمایندگان آیت الله العظمی منتظری به دانشگاهها رفتند و به مرور نهادی برای سازماندهی آنان شکل گرفت.
آیت الله منتظری در این خصوص اظهار نظری داشته است؟
بله، آیت الله منتظری نیز در مقاطعی در این زمینه صحبت هایی داشتند که به ما کمک می کند چگونگی شکل گیری نهاد نمایندگی را بهتر درک کنیم. ایشان در دیدار با اعضای ستاد انقلاب فرهنگی و جهاد دانشگاهی در سال 63 چنین گفته بود: «دانشجو باید زیربنای فکری اش اسلام و عقاید اسلامی باشد. پس در کنار اساتید، لازم است در دانشگاهها اساتیدی که زیربنای اعتقادی دانشجویان را بسازند که افرادی معتقد به اسلام، آگاه به معارف اسلامی و متعهد و با تقوا بار بیایند. این اساتید به این ترتیب در دانشگاهها لازم اند. بنابرین ستاد انقلاب فرهنگی تصمیم گرفت افرادی تعیین شوند که بخواهند معارف اسلامی را در دانشگاه تدریس کنند و زیر نظر داشته باشند و آن را به من محول کرده اند. »
ستاد انقلاب فرهنگی در تاریخ بیست و پنجم آبان ماه سال 61 مقررات مربوط به مدیریت آموزش عالی و سازماندهی دانشگاهها را تصویب کرد.
در فصل اول نظامنامه مربوط به سازمان درون دانشگاهها، قسمت مدیریت دانشگاه آمده: «ماده 5 - معاون فرهنگی هر دانشگاه توسط آیت الله منتظری معرفی می شود و با حکم وزیر فرهنگ و آموزش عالی منصوب می گردد.»
حضرت آیت الله ضمن پرهیز از دخالت در امور اداری و اجرائی دانشگاه، پاسخ دادند که رئیس دانشگاه مسوول اجرائی دانشگاه است، چه لزومی دارد این [روحانیون] به عنوان معاون او باشند. این شخص بایستی هم خودش و هم افرادی که معین می کند کسانی باشند که بتوانند معارف اسلامی را تدریس کنند.
دانشجویان چه موضعی داشتند؟
پیش از این، دانشجویانی که در دانشگاههای کشور، انقلاب فرهنگی را پیگیری می کردند، درخواست هایی از آیت الله منتظری، برای معرفی یک نماینده در دانشگاهها داشتند. در فروردین 1359 سمینار دانشجو و دانشگاه در دانشکده الهیات و معارف اسلامی تهران تشکیل شد. این سمینار قطعنامه ای را به عنوان نتیجه چند روز بحث و تبادل نظر صادر کرد که در قسمتی از آن آمده است: «از آیت الله منتظری... می خواهیم که نظارت بر این رسالت انقلابی را در تمام دانشگاهها به دوش بکشد...»
پس از درخواست ستاد انقلاب فرهنگی و تشکل های دانشجویی از آیت الله العظمی منتظری، مبنی بر معرفی نمایندگان خود در دانشگاهها، ایشان به مرور تعدادی از علماء و فضلای حوزه را به عنوان نمایندگان خود به دانشگاهها معرفی کردند.