پایگاه خبری جماران: آیت الله موسوی اردبیلی یکی از علما و فقهایی بود که بعد از انقلاب به عرصه قضایی کشور وارد و در آن سال هایی از عمر خود را صرف کرد. او که شاگرد امام خمینی(ره) و آیت الله بروجردی بود در عرصه فقه هم و کاربرد آن در قوه قضائیه سال ها تلاش کرد. درباره وجهه فقهی شخصیت ایشان با حجت الاسلام و المسلمین محمد علی ایازی استاد حوزه و دانشگاه گفت و گو کرده ایم.
متن گفت و گوی خبرنگار جماران با محمدعلی ایازی در پی می آید:
آقای ایازی! شخصیت فقهی و علمی مرحوم آیت الله العظمی موسوی اردبیلی معمولا در سایه شخصیت مبارزاتی و سیاسی ایشان قرار گرفته است. لطفا این ابعاد مهم ایشان را برای ما تشریح کنید.
شخصیت فقهی آیت الله العظمی اردبیلی از چند جهت قابل توجه است. اولا اینکه وجهه علمی ایشان در یک تراز بسیار بالا و قابل قبولی در میان عالمان دروه معاصر مطرح بوده است. ایشان تقریبا از دوره جوانی که شاگردی اساتید بزرگی مانند مرحوم آیت االله بروجردی، آیت الله امام خمینی، آیت الله داماد، آیت الله خویی، آیت الله حجت کمره ای و آیت الله شریعتمداری را داشته است. ایشان اساتید بسیار بزرگی را داشته و طبیعتا فردی که اساتید بسیار خوبی داشته باشد و از جوانی جدی درس خوانده و روی مباحث خوب کار بکند، به شکلی متفاوت از افرادی دیگر خواهد شد که استاد ندیده باشند یا اینکه استادانشان مبرز نباشد.
دوم اینکه تنوع اساتید هم به نوبه خود مهم است. یعنی استادانی که با نگرشها و جهت گیری های مختلفی در بحث بحث فقه و اصول داشته باشد به یک شخصیت بسیار کمک می کنند که او را به لحاظ علمی دارای ابعاد مختلف کند که بتواند در میان مکاتب مختلف کار بکند. البته می دانید که ایشان صرفا در حوزه قم تحصیل نمی کرده و مدتی هم به نجف می رود و در نجف از اساتید آن عصر به ویژه آیت الله خویی که باز مکتب فقهی اش متفاوت با مکتب قم بوده است تحصیل کرده است. اینکه تنوع مکاتب قم و نجف را داشته باشد، خود یک نوع امتیاز بسیار مهم برای ساختن و کسب دانش است. ایشان از همین جهت می گفتند که من گاهی تابستان ها که به مشهد می رفتم از درس مرحوم آیت الله میلانی استفاده می کردم که باز خود شخصیت آیت الله حاج سید محمد هادی میلانی از این جهت دارای امتیازات مبرز علمی بوده، پس این نکته که وجه علمی ایشان از جهت استاد دارای اهمیت و قابل توجه است.
لطفا جهت روشن شدن بحث برای مخاطبان، تفاوت های دو مکتب قم و نجف را نیز بیان کنید.
توجه کنید که مکتب قم که در واقع می توان گفت این نوع نگرش فقهی، با آیت الله بروجردی به وجود آمده و تاسیس شده است. این یک جریان فکری بوده که با دو ویژگی مهم قابل شناخت است. یکی اینکه نگاهی تاریخی به فقه داشتند. یعنی اینکه وقتی می خواستند یک اندیشه را بررسی کنند، ابتدا می خواهند ببینند که بستر و زادگاهش چه بوده است و این فکر چگونه آرام آرام در آغاز شکل گرفته تا امروز به دست ما رسیده است. این نگاه تقریبا خیلی با سبک پدیدارشناسانه ای که امروز در غرب در حوزه مطالعات بحث می شود، قابل تطبیق و مقایسه است که یک نگاه تاریخی به یک مسأله و نظریه می کند.
نکته دومی که این مکتب در قم بررسی می کرده و قابل تامل بوده، این است که به روایات به صورت موردی و جزئی نگاه نمی کرده بلکه یک نگاه کلان به روایات داشت است. به اصول متعلقات شیعه خیلی توجه داشته، به اینکه این روایات از چه منابع و به شکلی نقل می شود، بسیار توجه داشته است. همچنین به علم رجال برای بررسی این کار خیلی اهمیت می داده است که مسئله مهمی است که ما در این مکتب شاهد هستیم.
جهت سومی که می توان گفت که تفاوت دارد، نگاه های عقلانی است که در مکتب قم وجود داشته و نگاه های اجتهادی که در این مکتب وجود داشته است که در شخص آیت الله بروجردی و شاگردان او و به تبع آن بر شاگردان مبرز ایشان مانند آیت الله منتظری، امام خمینی، و... همه تاثیر گذار بوده و نمایان است. حتی الان ما برخی از این نگرش ها را در فتواها و تحلیل های فقهی فردی مانند آیت الله سیستانی می بینیم، چون ایشان سه سال در قم بوده و تحت تاثیر این مکتب قرار گرفته و به نوعی بخش هایی از آن اندیشه ها و تفکرات مکتب قم، در آیت الله سیستانی دیده می شود. مثلا من یک زمانی می دیدم که آیت الله سیستانی، این گونه استدلال می کند. برایم قابل تامل بود به همین جهت به یکی از بزرگان گفتم ایشان فرمود؛ به این خاطر است که ایشان سال ها در قم بوده و تحت تاثیر مکتب قم بوده است. بنابراین وقتی می گوئیم که آیت الله موسوی اردبیلی به لحاظ علمی دارای یک فرزانگی بوده، به این علت است که تقریبا دو مکتب بزرگ نجف و قم را دیده و از مکتب قم به نحو شایسته ای استفاده کرده است.
یعنی مکتب نجف این ویژگی ها را نداشته است؟
مکتب نجف ویژگی های دیگری داشته و نمی شود گفت که آنها بی تفاوت بودند. آنها هم ویژگی های دیگری داشته اند که در جای خود قابل تامل است.
بعد دوم شخصیت ایشان در فقه این است که آیت الله موسوی اربیلی بعد از انقلاب مسئولیت قضا را به عهده داشتند و یک دوره طولانی هم این مسئولیت را به عهده داشتند. این امر باعث شد که ایشان از این تجربیات استفاده کند. این تجربیات خیلی به ایشان کمک کرد که او در این زمینه بتواند موفق باشد. این تجارب در این زمینه هاست که بعدها وقتی که می آید و کتاب حدود، کتاب قصاص و... را بنویسد، قهرا با اشراف بیشتری بر این کار آنها را مینویسد.
یعنی درواقع ردپای فقه را در مسئولیتی که در قوه قضائیه داشته و همچنین در آثاری که به جای می گذارد، می بینیم؟
بله، ما این را کاملا می بینیم. چرا که می دانید قوه قضائیه به جهت اینکه ما در بعد از انقلاب با چالش های جدی در آن مواجهه بودیم، مشکلی که وجود داشت این بود که ما از قبل چنین تجربه ای در حوزه عمل و نه در حوزه نظر و کتاب نوشتن نداشتیم. اینکه در حوزه اجرا و عمل مقوله احکام قضایی چگونه باید عمل کند تجربه ای وجود نداشت.
مثلا فرض کنید در شهر تهران شما چند تا تشکیلات قضایی داشتید و دارید، یا در یک مجتمع قضایی شما چند قاضی دارید که درباره یک موضوع حکم می دهند، اما ممکن است حکم این قاضی با آن قاضی متفاوت باشد. این مشکلات زیادی ایجاد می کند که شما درباره یک مسئله یا یک جرم یا یک اتهام، چند قاضی چند حکم متفاوت بدهند. از قبل هیچ برنامه ای برای آن نبود که مثلا مسأله هماهنگی بین دستگاه قضایی چگونه باید عمل کند یا تصور قضات این بود که مثلا وقتی آنها دارند حکم می دهند، یعنی اینکه دارند حکم قطعی می دهند، در حالی که امروز در نظام قضایی جهان، هیچ وقت یک قاضی که حکم می دهد خودش راسا مستقل نیست، بلکه او براساس قوانین می تواند حکم بدهد. یعنی بگوید که در این ماده قضایی باید این حکم داده شود. او به این معنا از خودش تصمیم گیرنده نیست. بلکه او درواقع دارد انشاء حکم می کند و باید بیاید و در مرحله دوم و سوم و تجدید نظر قرار بگیرد، به آن مرحله آخر که می رسد، آن موقع است که حکم قطعی می شود.
ما دهها مسئله به این صورت داشتیم. قاضیانی مانند آیت الله موسوی اردبیلی، مرحوم شهید بهشتی، آیت الله مرعشی آمدند و در دستگاه قضایی قرار گرفتندو از قبل چنین تجربه ای وجود نداشت. آقای موسوی اردبیلی وقتی که اینها را دید و بعد که به قم آمد، با توجه به این تجربیات، مشکلات و چالش هایی جدی ایی که دستگاه قضایی داشت آمد و کارش را شروع کرد، این موجب شد که ایشان بتواند این چند مسئله را با توجه به هم و از یک طرف با توجه به منابع اسلامی و از طرف دیگر تجربه قضایی خودش این کار را انجام بدهد و دستگاه قضا را سروسامان بدهد.
اما مسأله سوم این است که ایشان اضافه بر آن دانش و تجربه، قهرا بینش خاصی هم داشته است. یعنی یک آگاهی هایی در حوزه اجتماعی برایش ایجاد شده بود که بر نگاه ایشان تاثیرگذار بودند که در موضع گیری های ایشان در حوزه های مختلف تاثیرگذار بود. به عنوان نمونه اینکه در قانون اساسی اصلی به این مضمون که اصل بر برائت است وجود دارد. یعنی درباره هر فرد یا شهروند جامعه اصل بر برائت است، هرچند در فقه جاهایی را داریم که این جهت را نشان می دهد، اما اینکه این یک قانون باشد وجود نداشت. نتیجه این است که اگر شما در جایی به صورت کلی یا مصداقی شک دارید که یک فرد مجرم است یا نیست، این ماده قانون می گوید؛ اصل بر برائت است. یعنی اصل بر عدم جرم است، هرچند کاری به امروز ندارم که به درستی انجام نمی شود. اما آن اصل خیلی مسئله مهمی بود که آقای موسوی اردبیلی در فقه خودش و همین احکامی که تدوین کرده بود، این جهات رابه خوبی به کار برده است. این نشان دهنده این است که می توان یک نوع آگاهی به این پیدا کرد که چقدر این مسئله ای اساسی و مهم است.