یک استاد حوزه علمیه با تأکید بر اینکه جرأت و جوهره علمیت شرط ورود علماء به مسائل مستحدثه است، گفت: دست اهل فضل را میبوسم که بیایند و در مسائل ورود پیدا کنند و صحنه را خالی قرار ندهند تا دیگرانی که اهل مایه و اهلیت این مسائل نیستند ورود پیدا کنند که تبعات آن قابل پیشبینی نیست. در حقیقت ثمره نظراتی که در برخی از مسائل مستحدثه از نااهلان اظهار میشود احیانا بازی با فقه تشیع خواهد بود.
به گزارش خبرنگار جماران، متن سخنرانی آیت الله محمد قائنی در نشست علمی «امام خمینی (س) و مسائل مستحدثه در پی می آید:
ابتدا این را عرض کنم که ما نسبت به فقه، نه فقه خصوص شیعه، عموماً فقه اسلامی معتقدیم که هیچ قضیهای نیست مگر اینکه موقفی از شریعت در رابطه با آن قضیه باید در نظر گرفته شود، ولو موقف واگذاری آن قضیه به بنای عقلا باشد. بالاخره شریعت در رابطه با افعالی که مربوط میشود به مکلفین یک موقفی را، موقف احتیاطی، موقف ترخیصی، الزامی، موقف واگذاری به بنائات خودشان؛ موقفی را حتماً و حتماً باید نسبت به شریعت در نظر گرفت. فرقی هم نمیکند حکمی که در رابطه با آن فعل است حکمی است که به حسب اصطلاح، اجتهادی باشد یا نتیجه اصول عملیه و یا غیر آن.
مبنای عمومی شیعه هم از قدیم بر همین بوده کما اینکه مبنای سایر مسلمین هم بر همین است. تنها چیزی که هست در اصول اولی برای تصدی مسائلی که از آن به مسائل مستحدثه تعبیر میشود یا جرأت نبوده یا کمتر بوده و به قول آنچه از مرحوم آیت الله العظمی بروجردی نقل میشود، شاید اولین کسی که این باب را به صورت جدی و رسمی و تألیفی باز کرد مرحوم شیخ طوسی (اعلی الله مقامه) بود که ایشان ابتدا در کتاب معروف النهایه فقه را بر همان رویه منصوصات و فقه بقچهای و فقههای محدود روایی تنظیم کرد. ولی وقتی که شرایط ریاست برای او مهیّا بود که دیگر خوف از طعنه و تعرض دیگران نسبت به برخی از اتهامات برای او نبود، کتاب «مبسوط» را تألیف فرمود که دیگر متصدی تعرض به فروع فقهیهای که در کتب اهل سنت به صورت وسیع و شایع مطرح شده به همان بیانی که خودِ ایشان هم دارد برای دفع تهمت از شیعه که فقهشان فقه پویا نیست، فقهی که بالخصوص بتواند مسائل غیر منصوصه را حل کند نیست و کارایی ندارد.
مثل خیلی از کارهای دیگری که مرحوم شیخ (قدس الله نفسه) خدمات عظیمی به تشیع داشته، کتاب «استبصار» را مینویسد برای اینکه اثبات کند به اینکه در روایات ما تناقض و تضاد و تعارض قطعی وجود ندارد. خیلیها به شیخ اعتراض میکنند که شیخ جزء قائلین به جمع تبرئیست، در حالی که این گونه نیست. مبنای مرحوم شیخ در کتاب استبصار در جمع بین روایات جمع عملی نیست. مبنای کتاب استبصار ایشان بیان عدم تناقض محکّم و عدم تضادی که حاکی از تناقضگویی است، این را میخواهد مرحوم شیخ اثبات کند و اما اینکه جمعی را که ارائه کرده آیا عرفیت دارد و باید این گونه جمع کرد یا نیاز به شاهد جمع دارد در کتاب استبصار متصدی جمع باید و جمع عرفس و یا کفایت جمع تبرئی نیست. فقط به خاطر ارتداد برخی شیعه از مذهب تشیع به دلیل توهم تناقض و تضاد ایشان این کتاب را نوشته که اثبات کند همان طوری که قرآن Gلَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللهِ لَوَجَدُوا فیهِ اخْتِلافاً کَثیراًF یعنی تناقض محکّم، روایات ما هم در رکن آیات قرآن مجید است، چون صادر از معصومین: است و تناقض محکّم در روایات ما نیست. بله، مواردی که تنافی به حسب مقام اثبات و قصور شاهد جمع کم نداریم ولی تناقض محکّم در هیچ یک از ابواب و روایات ما وجود ندارد. آن روایاتی که از ائمه هدی (علیهم السلام) صادر شده، چون ائمه معصوم هستند.
به هر حال نوبت به ایشان که رسید، فقه را برای اثبات اینکه فقه شیعه توانایی پاسخگویی به کلّ مسائل بشریت را دارد بر اساس متابعت از آنچه در متون روایات ما آمده که «ما من شیءٍ یقال لو کان» مگر اینکه در فقه ما ائمه معصومین و روایات قطعی و متواتری که کتاب علی را معرفی کردند وجود دارد. این را متذکر شدم که هیچ قضیهای نیست تا روز قیامت مربوط به فقه، مگر اینکه کتاب علی مشتمل بر آن هست، حتی ارش الخدش. کنایه از کوچکترین مسأله محلّ ابتلاء. که دیگر عزیزان مستحضرند، من دیگر آن روایات متواتر قطعی را نیاز نیست حتی یکی از آنها را به تفصیل عرض کنم.
اگر کسی روایات کتاب علی را در روایات خودِ ما جمع کند خواهد دید که فوق عدد متواتر است و ما به مناسبتی در کتاب «مبسوط» در مباحث تمهیدی به آن روایات اشارهای هم کردیم. در برخی از روایات دارد که ائمه این کتاب را نشان بعضی از روات دادند و نباید تخیّل کرد که فقهی به این حجم قابل جمع در یک مجموعه محدود نیست. در روایات دارد که ائمه این مجموعه را، که در پوستی تدوین شده بود، به برخی روات نشان دادند. من برای تقریب این قضیه به اذهان مکرر این مثال را زدم که مرحوم صاحب وسائل (قدّس الله نفسه الزکیه) این کتاب را که در جمع کلّ روایات است در ضمن بیست جلد، سی جلد، حالا به حسب آن چاپهای موجود تدوین فرموده و کلّ متون اصلی روایات را با حذف مکرر و حذف اسناد در چند ورق تدوین کرده است. در ضمن کتاب «الفصول المهمه فی اصول الأئمه» که کلّ این کتاب چیزی حدود هفتاد صفحه سنگیست و شاید کمتر از ثلث این کتاب مربوط به بخش فقه است، کلّ فقه را از روایات «وسائل» از اول تا به آخر به حذف مکرر و حذف اسناد آورده است.
ائمه (علیهم السلام) نسبت به کتاب علی یک سند داشتند و آن این بود که «حدیثی حدیثُ أبی و حدیث أبی حدیث جدی» تا اینکه «حدیث جدی حدیث علی بن الحسین، و حدیث علی بن الحسین حدیث الحسین، و حدیث الحسین حدیث الحسن، و حدیث الحسن حدیث علیٍ، و حدیث علیٍ حدیث رسول الله، قال الله عزّ وجلّ.»
همه شما مطلع و اهل فضلید که از امام باقر (ع) یا امام صادق (ع) منقول است که در مسجد میفرمودند «قال رسول الله (ص)؛ به ایشان اعتراض شد که چرا این جواب این طور می گوید. ما پیرهایی داریم که با چند واسطه حدیث را بالأخره منتهی میکنند به فلان عن فلان عن أبی هریرة عن رسول الله (ص) و این جوان میگوید قال رسول الله (ص). حضرت فردا آمد بر مسند نشست و فرمود «قال الله». چون آنچه آنها از رسول الله (ص) دارند قول الله است.
لذا با حذف این اسناد بیش از دو ثلث از «وسائل» حذف میشود. شما اسانید وسائل را در نظر بگیرید بیش از دو ثلث اسانید را تشکیل میدهد. مکررات وسائل را در نظر بگیرید. مکررات احادیثی که مضمون واحد دارد، از ائمه متعدد در نظر بگیرید. اگر همه اینها را حذف کنید، کلّ روایاتی که مبنای فقه شیعه هست الآن در حدود ده صفحه سنگی از مثل «جواهر» خلاصه میشود و اگر در یک جلدی که در روایات اشاره شده آمده باشد امر غریب و غیر صحیحی نیست.
به هر حال این فقه ما و این وضعیت فقه ما و افتخار فقه شیعه است که مبنای فقه شیعه نه تخمینات است، نه ظنون است، نه اوهام است، نه احکام و عقول توهّمیست. عقل حجت است اما وهم به اسم عقل به خورد مردم دادند. فقه شیعه افتخارش این است که فقه مستند است و یک سند روشن هم دارد. همینی که گفته شد. ائمه این را برای ما به یادگار گذاشتند و عرض کنم با نسبت والایی از متونی که توسط ائمه به شیعه منتهی شده اثبات متن قرآن و عقاید قطعی ممکن است. شما ببینید وقتی که علی بن الکلینی عن علی بن ابراهیم عن ابیه و عن ابن ابی نصر عن الحلبی مثلاً با چهار واسطه این چنین. یا علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی، و موارد متعددی که اسانید کوتاه حتی سه واسطه و احیاناً دو واسطه، آن هم چه وسائطی. آیا نمیشود این موارد را به عنوان احادیث قطعی و نه متواتر معرفی کرد؟
و از اینجاست که مرحوم آقای صدر (رضوان الله تعالی علیه) دلیل نقلی او بر حجیت اخبار و آحاد یک روایت است و بس. کسی نگوید یا سیدنا، این گونه استدلال دوری است. ایشان میگوید این حدیث حدیث قطعی است. این حدیث توسط حمیری از یک مورد دیگر از امام عسکری. کسی اگر بخواهد در حمیری تشکیک بکند، این از قبیل این است که در شیخ انصاری یا در مرحوم آقای بروجردی یا در شیخ طوسی کسی بخواهد تشکیک کند. آیا کسی یک واحد در یک میلیارد احتمال میدهد شیخ طوسی متعمّد در کذب باشد؟ لا سامح الله. شیخ مفید عامد در کذب باشد.
تا اینجا مقدمه عرضم بود. بالأخره فقه شیعه نسبت به کلّ مسائل از اول توسط ائمة هدی و قبل از آنها توسط خودِ پیغمبر اکرم (ص) شکل گرفته و توسط فقها و روات نسلاً بعد نسل به طبقة متأخر سپرده شده. بخشی از فقه همانی است که سینه به سینه مسائل بقچهای (به تعبیراتی که از بزرگان نقل میشود)، ولی بخش عظیمی از فقه، مبسوط شیخ طوسیست، خلاف شیخ طوسیست، مختلف علامه است، منتهای علامه است، تذکره علامه است. فروعی که اینگونه نیست در آن متون اولیه فقه متداول و نصوص و منصوصات اولیه به صورت خاص معنون باشد. ولی توسط بزرگان فقه به این وسعت وسیعش که الآن در دست ماست شکل گرفته. منتها فقهی که از ما شکل گرفته تمایزی که از فقه اهل سنت دارد این است که اهل سنت با یک سعهای در ادله خارج از آن محدودیتی که ما شیعه داریم، فقه آنها شکل گرفته، ولی فقه شیعه در عین محدودیت، در عین اقتصار بر متون نصوص و ادلهای خارج از استحسانات و اقیسه و تخمینیاتی که مبنای علمی نه به حسب تعبّد، بلکه به حسب حکم عقل قطعی که در روایات ما آمده، ندارد. «السنّة إذا قیست محق الدین» تعبد نیست. یک حکم عقلی است. بعد از آن که عرض کردم قیاسات مبتنی بر اوهام است، نه احکام عقلیة قطعیه.
حالا با محدودیتی که گفته شد و وسعتی که در فقه ما است فقه ما شکل گرفت. کسانی که در بخش مسائل جدید فقهی وارد شدند در حقیقت و راه را بر دیگران هم باز کردند، ولو الآن یک جمود احساس میشود، دارای دو خصوصیت جرأت و جسارت و همچنین جوهره علمیت بودند. اگر بنا بود فقه به این وسعت را کسانی با جرأت وارد شوند ولی بیمایه، نتیجهای که به بار میآورد بدیلی از فقهی که اهل سنت در مسائلشان مبتنی بر استحسانات و اقیسه و تخمینات و ظنون و اوهام شکل میگیرد با مبانی فکری که شیعه دارد سازگار نیست.
هنر شیخ این بود که در عین محور قرار دادن آن ادله مقبول شیعی در تمام تفریعات و مسائل ورود پیدا کرد. این موقوف بر دو امر است. بعد از آن که جرأت و جسارت و جوهره علمیت نیاز است برای رسیدن به نتیجه دو مطلب ضرورت دارد. کسانی که میخواهند در مسائل مستحدثه وارد شوند باید در مسائل علم اصول پختگی کامل داشته باشند. یعنی سرسرکی خواندن مسائل اصول کافی نیست. تعمق در اصول و این مرحله با آن که بر «السنة» برخی از عوام که تشبه به اهل علم دارند به اینکه مسائل علم اصول ضرورتی ندارد. وسعتی که پیدا کرده علم اصول اینگونه نیست و نیازی برای رسیدن به فقه به این مسائلی که پیچیدگیهایی که اصول ایجاد کرده نیست، با آن سازگار نیست. باید شخص بپذیرد اگر بخواهد به نتیجه برسد، رسیدن به نتیجه در قدم اول اصول با یک عمقی، نه فقط اصول موجود با عمقی من میخواستم خدمت آقای ظهیری (نویسنده کتاب معتمد تحریر الوسیله) و این مؤسسه پیشنهاد کنم کسانی که بخواهند ورود در این بخش از مسائل مستحدثه داشته باشند به اصول موجود هم اکتفا نکنند. برای رسیدن به نتیجه و انتاج نیاز به یک تکمیل اصول به عدهای از مباحثی که در خصوص مسائل مستحدثه ضرورت قطعی دارد ولی در اصول رایج ما معنون است. به تفصیل نیست و گاهی اصلاً معنون نیست. من عدهای از موارد را اینجا به عنوان مثال ضبط کردم خدمت آقایان بعضی از این موارد را حداقل اشاره خواهم کرد که خواهید دید اینها یا در اصول ما معنون نیست یا اگر هم معنون است به صورت اشاراتی عابر در حالی که ورود به مسائل مستحدثه بدون رعایت این گونه مسائل اصولی غیر ممکن است.
یک نمونهاش اینکه آقایان گاهی وقتها بحث پیش پا افتادهای تلقی میکنند که در اصول مطرح است و از کنارش به عنوان یک بحث غیر مفید رد میشوند، بحث اطلاقات از این حیثی که میخواهم عرض کنم. اطلاقات آیا جمع القیود است یا رفض القیود؟
ببینید اساس مشی یک فقیه در مسائل مستحدثه عموماً تمسک به اطلاقات و عمومات است. آقای ظهیری هم که در این کتابی که به عنوان «معتمد تحریرالوسیله» مرحوم امام تدوین فرمودند اگر آقایان ملاحظه کنند مرتب میگویند اطلاق نصّ فلانی، عموم نصّ فلانی.
آیا اولین قدم اطلاقات عمومات در مسائل مستحدثه حجت است؟ مبنای این همین بحثی است که در اصول به بیمهری از کنارش رد میشوند که آیا اطلاق جمع القیود است یا رفض القیود. ما در این مباحث تمهیدی مبسوط پنج وجه بر اینکه اطلاقات در مسائل مستحدثه حجت نباشد مطرح کردیم و برخی از آن وجوه مبانی است که اصلاً جواب ندارد چون مبنا غلط است.
من یک مبنا را اشاره کنم. ما گفتیم در مبنای مرحوم آخوند که حجیت اطلاقات مخصوص به موارد قدر متیقن در مقام تخاطب است، مرحوم آخوند دست را باید از اطلاقات بشوید. چون اطلاقات قدر متیقن در مقام تخاطبش چیست؟ مصادیق جدید است، موارد جدید است. «المسافر یقصّر» یک مصداق است. سفر با وسائل ابتدایی داشته، «یقصر». یک مصداق سفر با وسائل جدید. فقیه میگوید اطلاق در «المسافر یقصر» چون مسافر یعنی «کلّ من بعد عن أهله، کلّ من ضرب فی الارض» حالا چه اینکه به وسیلهای ابتدایی یا به جدیدترین وسیله، اطلاق است دیگر. قدر متیقن از این اطلاق مگر نه این است که سفر با همان وسائل ابتدایی؟ یعنی مگر میشود منظور امام صادق از ادله «المسافر یقصر» خصوص سفر با وسائل جدید باشد و سفر با آن وسائل معاصر خودش منظورش نباشد. تنها حلی را که در ردّ این وجه به نظر من ممکن است مطرح شود همین است و بس که مبنای مرحوم آخوند در این مسأله حجیت اطلاقات به قدر متیقن در مقام تخاطب درست نیست؛ و قس علی ذلک وجوه دیگری مطرح کردند. البته برای اینکه مأیوس نکنم کسی را، ما بعد از این، هشت وجه به عنوان وجوهی در اثبات حجیت اطلاقات در مسائل مستحدثه مطرح کردیم. کدام کتاب اصولی است که این جهت در آن به عنوان مطرح باشد و شبهات حجیت اطلاقات در مسائل مستحدثه معنون باشد و جوابش داده باشد.
اخیراً عدهای از آقایان اهل فضل پایاننامههایی را در این مسأله تدوین کردند. ولی غرض من از کتب اصولی، آیا مرحوم آقای صدر این بحث را دارد؟ آیا مرحوم شیخ و آخوند این بحث را دارند؟ بله، شالوده فکری این بحث را در ضمن اینکه آیا اطلاق به معنای جمع القیود است یا لفظ القیود دارند و حلّ مشکل میکند آن شالوده فکری، ولی آیا این مقدار کافی است؟ آن مقداری که در ضمن مباحث اصولی برای تفهیم به طلاب جاهای دیگر مطرح شده آیا در این مسأله هست؟
بحث سیره، قبل از مرحوم آقای صدر، کدام اصول این بحث سیره را برایش عنوان مستقلی مطرح کرده بود؟ سیرهای که پیوسته در فقه مسائل قدیم مورد استناد قرار میگیرد و به خصوص در مسائل مستحدثه؛ و اینکه آیا سِیَر مستحدثه که ارتکاز قدیمی داشته یا حتی ارتکازش هم حدیث و جدید است، حجت است یا نه؟ در کدام کتاب اصولی قبل از مرحوم آقای صدر مطرح و معنون است؟
ضابطة الغاء خصوصیت که در فقه این تعبیر زیاد به کار رفته است، آیا ضابطهای دارد؟ هر کسی که از خانه قهر کند و بیاید بیرون بگوید قلم این مسأله این است لإلغاء الخصوصیه! ضابطه و فرق بین القاء خصوصیت و قیاس چیست؟ چطور شد بعضی جاها القاء خصوصیت و بعضی جاها میگویند قدم از قدم بردارید قیاس است؟ حتماً ضابطهای دارد.
ضابطه «عرف» که اخیراً در برخی از کلمات معاصرین به عنوان یکی از مسائل اصول مطرح است که عرف محکّم، فی الجمله اصل این در کتب سابقین، منظورم از سابقین نه سابقین مثل قدما، بلکه قبل از معاصرین مطرح شده، ولی زوایای بحث و از جمله همین بحث قضیه موارد مسامحات در تطبیق و مسامحات در مفهومی که برخی یک نظر اشتباه را به مرحوم امام نسبت میدهند و حرف دقیق ایشان یک حرف غیر از حرف معروف و منسوب در کلمات به ایشان است، در کدام کلام و در کدام کتاب اصولی منقّح مطرح شده است؟
بحث تعلیلات، یکی از مواردی که بحث مفصلی میطلبد و مثل مرحوم نائینی و آقا ضیاء اشاراتی به این بحث دارند، بحث تمسک به تعلیلات، و ضابطه تمسک به تعلیلات که یکی از موارد مهمّ مدارک مسائل مستحدثه، تعلیلاتی است که در نصوص آمده که میبینید بر اساس این تعلیلات فقیهی معاصر در جدیدترین مسأله که مصداقی در اصول سابقه نداشته به جدّ و قطع و جزم استناد میکند. کجا بحث تعلیلات و ضابطه اعتبار تعلیلات به صورت منقّح مطرح شده، آن طوری که اصل مباحث مثل اصل برائت، اصل استصحاب، منقّح شده است. اولین عرض من به سرورانی که میخواهند وارد این بخش شوند این است که اصول را به عنوان یک معتمد و یک پایه اساس و به عنوان سندی که اگر در آن ناحیه بلنگند قدم از قدم در فقه نمیتوانند بردارند در مسائل قدیمش هم همین است تا چه برسد به مسائل مستحدثه تا جایی که نه فقط اکتفا شود به آن اصول عام، بلکه نسبت به اصولی که ارتباط خاصی با مسائل مستحدثه دارد و منقّح و مدوّن نیست یک امر ضروری است.
مطلب دوم اینکه باید تن به زحمت بدهند. این که الآن دیده میشود عده ای از بزرگان به مسائل مستحدثه تن نمیدهند چونکه مایهاش را دارند ولی سهل و یسیر نیست. مسائل معنون و مطرح در فقه از زمان شیخ طوسی و قبل تا روز ما آنقدر چکش خورده، ورزخورده که بر یک فقیه متضلّع قوی و نه بر یک شخص ضعیف خیلی مؤونت جمع و اظهار نظر و تلفیق برایش باقی نمیگذارد. سیر مسأله و ادله را در کلمات بررسی میکند، هر آنچه گفته شده میبیند، اگر اهل استعداد هم باشد حکّ و اصلاح میکند و بعد هم میگوید أقولُ.
ولی مسائلی که معنون نیست در کتب ثابت یا اگر معنون در کتب متأخر در حدّ فتوا. شیئی که معنون نیست نه ادلهاش، نه احتمالات اقوال درش، اگر طرف بخواهد بر این مسأله ورود پیدا بکند به همان سرعتی که در مسائل معهوده سنتی مدوّن است، بخواهد وقت بگذارد قطعاً به خطاهای فاحشی گرفتار میشود. در مسائل مستحدثه زحمت نبودِ سیر مسأله و ورز پیدا کردن مسأله در کلمات سابقین را فقیه معاصر باید متحمل شود؛ یعنی دو زحمت باید بکشد. یک زحمت همان زحمتی که بر کل مسائل سنتی و اینگونه نیست که در مسائل سنتی حرف نهایی زده شده باشد. قطعاً در کثیری از مسائل سنتی فقیه معاصر میآید حرف جدید میآورد. من یک نمونه اشاره کنم. مرحوم علامه حلی بعد از چند صد سال آمد و مسأله نجاست بئری که در کلمات سابقین ورز خورده بود را به یک فتوای مباین با فتوای قبل متحول کرد؛ و کم له من نظیر.
اگر کسی در زمان ما و معاصر ما فتاوای مرحوم آیت الله خوئی را ملاحظه کند در کثیری از موارد مشهوره «أنا رجل» میگوید. کاری به شهرت ندارم و حتی مثل مرحوم آقای بروجردی که به شهرت هم اعتنا دارد در مسائل تفریعی که در کلمات شیخ طوسی و من تأخر مطرح شده و حدود هزار سال ورز خورده آقای بروجردی هم «أنا رجل» میگوید.
ایشان میفرمود بله شیخ فرموده، شیخ بر سر ماست. مرحوم والد میگفتند که ایشان گاهی وقتها که میخواست اشکالی به مرحوم شیخ بفرمایند برای اینکه طلبهها و حضار بحث مبادا عظمت شیخ در نزدشان کاسته شود میفرمود اشکالی که میکنیم هنر نکردیم. ایشان نقل میکردند که مرحوم آقای بروجردی میفرمود من عمر شیخ را حساب و بر کارهای ایشان تقسیم کردم. نظیر این مسألهای که ما یک هفته در آن کرّ و فر داشتیم ده دقیقه بوده است. ولی شیخ جلّ جهات بحث را رعایت کرده، حالا یک خصوصیت کوچکی را اگر غفلت کرده، شیخ عظمت داشته است. مرحوم والد میگفتند، ایشان میفرمود من در دوره اول این طور نوشتم، در دوره دوم این طور نوشتم و الآن هم حرفم این است و این اشکال به ذهنم رسید. چون میفرمود وقتی که آقای بروجردی میفرمود سه دوره ایشان میفرموده من این بحث را زیر و رو کردم و حالا یک اشکالی به ذهن ما آمده، عظمت مالِ شیخ است نه برای منِ بروجردی. بزرگان این گونهاند و حدود اشخاص را چگونه رعایت میکنند. اما بعضی از عوام با معرفت چند اصطلاح خیال میکنند که به قلمهای رسیدند و آنچه دیگران با اشارات به آن رسیدند خیال میکنند این آقا فتح خیبر کرده است.
حالا نوبت رسید به آن جهتی که مدّ نظرم بود. من کتاب موقّر و ارزشمند «معتمد تحریر الوسیله» که متنش از مرحوم امام و این مدارک و اسناد و ادلهای که ذیل این مسائل مطرح شده که تألیف استاد فاضل گرانقدر و کمنظیر حوزه با این سنّ و شرایط را، من در تفحّصی که در این کتاب داشتم، قبل هم که برخی از دوستان تماس گرفته بودند گفتم من نمیخواهم به عنوان دکور شرکت کنم و لذا از اول گفتم من فرصت ندارم، ولی گفتند تا زمان برگزاری جلسه زمان طولانیای است و لذا گفتم فرصت مراجعه هم برایم میشود و در حدّ میسورم تفحّصی که در این کتاب کردم و مراجعاتی که متعدد به مواقع مختلفش داشتهام، اگر ما دستی هم بر آتش داریم بهتر ممکن است تشخیص دهیم آن کار کسی که اهل حرفه هست یا اهل حرفه نیست. اگر ما خودمان هم خبره نباشیم لا اقل خبره تشخیص این بخش هستم. انصافاً «معتمد تحریر الوسیله» کتابی است که هم از نظر رعایت نکته اول که رعایت اصول و قواعد اصولی و عدم انحراف از آن مبانی مستقیمِ اصولی و هم از نظر زحمت کشیدن در هر مسألهای که یک متن دو سطری بیست صفحه، سی صفحه حرف زدن آن هم بر اساس مبانی و نه روزنامهای حرف زدن، بر اساس مبانی فکری، مسائل اصولی این امر سهل و یسیری نیست.
لذا من به سهم خودم به عنوان یکی از طلاب این حوزه از محضر ایشان واقعاً تشکر میکنم و دست ایشان را میبوسم و دست کسانی که اهل فضلند، بیایند ورود پیدا کنند در مسائل و صحنه را خالی قرار ندهند تا دیگرانی که اهل مایه و اهلیت این مسائل نیستند ورود پیدا کنند که تبعات آن قابل پیشبینی نیست. در حقیقت ثمره نظراتی که در برخی از مسائل مستحدثه از نااهلان اظهار میشود احیانا بازی با فقه تشیع خواهد بود. چه کنم زبانم بسته است. مدام باید کلی کلی بعضی بعضی بگویم چون خلاصه میترسم برخی از آقایان که مقام اثبات هم ممکن است داشته باشند، ولی مع الاسف اینگونه نیست که مقام ثبوتیشان حداقل در آن تألیفاتشان منعکس باشد به برخی از مسائل مستحدثه ورود کردند و نتایجی را به بار نشاندند احیاناً که «فقه الشیعة منه بریء و براء».