پایگاه خبری جماران، حسین الهامی نژاد: اصولگرایان و منتقدان جریان اصلاح طلبی در ایران معتقدند هرگاه اصلاح طلبان ساختارهای دموکراتیک قدرت را به صورت یکپارچه در دست میگیرند نمیتوانند به طور دموکراتیک عمل کنند و کار به دعواهای سیاسی و جناحی میکشد. آنها همیشه اختلافات درونی اصلاح طلبان در شورای اول که منجر به انحلال شورا شد را دلیل محکمی برای تایید ادعای خود می دانند.
اصلاح طلبان پس از مدت ها و با رای قاطع مردم تهران توانستند شورای شهر پنجم را به طور کامل در اختیار بگیرند. اما حواشی انتخاب شهردار و انتقادات به سازوکار شورای عالی سیاست گذاری اصلاحات که از سوی برخی از چهره های مطرح این جریان بیان می شود این نگرانی را به وجود آورده است که این شورا نیز به سرنوشت شورای اول دچار شود. محمد عطریانفر، عضو و رئیس موقت اولین شورای شهرتهران در گفت و گو با خبرنگار جماران معتقد است بسیاری از نقدهای وارد به شورای اول منصفانه نیست و قضاوت های نادرستی از عملکرد آن شورا در فضای سیاسی کشور وجود دارد. او علت انحلال شورا را نیز دخالت وزیر وقت کشور برای در اختیار گرفتن شهرداری می داند.
واکاوی اختلافات درونی اعضای شورای شهر اول، دلایل ناکامی اصلاح طلبان در انتخابات شورای دوم و بررسی عملکرد شورای عالی سیاست گذاری اصلاحات و... محور گفت وگوی خبرنگار جماران با عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران است که هفته گذشته انجام شد را در ادامه می خوانید.
بعد از تجربه ناموفق شورای اول، در فضای سیاسی کشور دید و نگرش مثبتی نسبت به این شورا وجود ندارد. شما به عنوان یکی از اعضای شورا اول که مدتی هم ریاست آن را برعهده داشتید، عملکرد شورا را چطور ارزیابی می کنید؟
در آستانه انتخابات و شروع به کار شورای شهر تهران دوستان اصلاح طلب و اصولگرا، گذشته ای را زنده می کنند و شورای اول را به نقد می کشانند. همه در این امر اجماع دارند که تمام مصیبت های سیاسی ایران، زیر سر شورای اول است. من منکر بعضی از نقدها که به شورا وارد می کنند نیستم اما این جنس از نقدی که در فضای سیاسی کشور نسبت به شورای اول وجود دارد، منصفانه نیست.
عملکرد شورای شهر اول تهران به ضرس قاطع از تمام شوراهای بعدی که در تهران تشکیل شد، بهتر بود و این شورا در همه سطوح، اعتبار و منزلت بالاتری دارد. این صحبت من یک ادعا نیست و عین حقیقت است و تمام دوستانی که بعد از ما وارد شورای شهر شدند می توانند در این باره شهادت بدهند.
شورای اول یک شورای موسس بود. همه حضرات در شوراهای بعدی بر روی ریلی حرکت کردند که ما برای آنها ساخته بودیم. تدوین آیین نامه ها و مناسبات رابطه با شهرداری ها و نوشتن برنامه و راه اندازی شورایاری و ... از دستاوردهای شورای اول بود.
ارزیابی شما از نقد هایی که به شورای اول وارد می شود چیست؟ تا چه حد این انتقادات را قبول می کنید؟
در مقام ارزیابی شورای اول قائل به دو دیدگاه در نقد هستم. بخشی از نقدها از درون و بخشی از نقدها از بیرون بر پیکره شورا وارد است. بخشی از نقدهای بیرونی منتسب به اصولگرایان است و بخشی دیگر به نیروهای خود اصلاحات بازمیگردد.
شورای شهر اول پیامد حماسه عظیم و بیاد ماندنی دوم خرداد است. پیام سید محمد خاتمی در آن سالها توجه به توسعه متوازن بود. در تبیین مفهوم توسعه متوازن، سرفصل هایی را تعریف کردند که یکی از انها توسعه سیاسی و اجتماعی بود. دوستان در آن زمان به این جمع بندی رسیدند که اگر بتوانند موضوع برپایی شوراها که از اصول مغفول مانده قانون اساسی است را احیا کنند، گام بزرگی در امر توسعه سیاسی و اجتماعی برداشته اند.
در همین بحث باید یک نقد جدی به خودمان و دوستان دیگر در جبهه اصلاحات وارد کنیم که پس از پیروزی های پیاپی در انتخابات ریاست جمهوری و مجلس ششم، در موضوع شوراها با سبک سری برخورد کردند و اعتبار زیادی برای آن قائل نشدند. احساس دوستان این بود که موضوع شورا یک موضوع فرعی است.
نمایندگان شورا به دلیل همین وادادگی و رهاشدگی به سمتی رفتند که هریک بنا به ظرفیت هایی که در خود داشتند، مفاهیم جدیدی از فعالیت در شورا را برای خود تعریف کردند. ما در گام اول مشکلات زیادی در تعیین تکالیف و اختیارات شورای شهر داشتیم.
برای اداره شورا با محدودیت قانونی مواجه بودید؟
ما در شورا این پیام را به مردم مخابره می کردیم که وظایف شورا سروسامان دادن به مشکلات و اداره شهر به نحو احسن است. درحالی که قانونی که در اختیار شورا بود از نظر اقتدار و اعتبار فاقد چنین ظرفیتی بود. ما در اختیارات و تکالیف محدودیت های بسیاری داشتیم. علاوه بر این قانون مدیریت شهری که در اختیارمان بود به زمان رضاشاه باز می گشت و در همین قانون رابطه شورای شهر و شهرداری نیز کاملا روشن بود.
در چنین فضایی در شورای اول دو نوع نظریه وجود داشت. عده ای از نمایندگان معتقد بودند به اعتبار رایی که از مردم گرفته اند، منصوب آنها در شهرداری باید تمام اوامر را به نحو احسن اجرا کند و قانون موجود هم باید بر اساس تفسیر آنها اجرا شود.
عده ای دیگر بر این باور بودند که اختیاراتی که قانون برای شورا مشخص کرده است یک حجم اندک از اختیار پارلمانتاریستی است و شورا یک نهاد نسبتا قانون گذار است که در حد اندک می تواند تاثیر گذار باشد.
واقعیت این بود که مجموعه اختیارات شوراها در 26 بند خلاصه شده بود که از این بین 70 درصد آن کلی گویی و فاقد ضمانت اجرا بود. شما با این قوانین که جنبه مطالعاتی دارد نمی توانید در خیابان های شهر حکومت کنید. بخش دیگر قوانین مربوط به نظارت بود که این نظارت هم ضمانت اجرایی چندانی نداشت.
سطح سوم اختیاراتی هم وجود داشت که کمتر از 5درصد و مربوط به عزل و نصب شهردار و تصویب و تفریغ بودجه بود. شهردار تهران با رای بیش از 50 درصد انتخاب می شد اما در مقام برکناری به دلیل تشتت آرا، وابستگی های حزبی و دیدگاه متنوع در شورا عزل شهردار امکان پذیر نیست. بسیاری از مدیران ما تصور می کنند می توانند عضو شورای شهر را به هر نحوی ساکت کنند تا به مدیریت شان برسند بنابراین این جنبه نظارت هم کارایی چندانی ندارد.
بخش بزرگ مشکلات شورای اول مربوط به تفاوت در همین تلقی ها از وظایف شورا است.
نمایندگان شورا که اکثرا از چهره های شناخنه شده اصلاحات بودند، چطور توانستند در چنین فضایی و با اختیارات محدود فعالیت کنند؟
اتفاقا یکی از مشکلات شورای اول این بود که افرادی وارد شورا شدند که وزن شان در حد وزیر و معاون رئیس جمهور بود و در بدو ورود به شورا متوجه شدند اختیارات زیادی ندارند. چهره هایی مانند عبدالله نوری و محمد غرضی و سعید حجاریان و... با سابقه مدیریتی در سطوح عالی با فضای بسیار محدود برای کار در شورا مواجه شدند. در جلسه ای به آقای خاتمی عرض کردم شما 15 نهنگ را در یک آکواریوم قرار داده اید که عملا کارایی خود را در آن فضای کوچک از دست می دهند. اختیارات شورا به حدی کم بود که یک فرماندار در تهران می توانست با یک امضا مصوبه شورا را لغو کند.
در صحبت هایتان به کم توجهی دولت اصلاحات به شورای اول اشاره کردید. این امر تا چه حد برای شورا مشکل ساز شده بود؟
بخش عمده مشکلاتی که دست و پای شورای شهر اول را بست از درون شورا نبود و از بیرون بر شورا وارد می شد. دولت دوم خرداد که خود نقش عظیمی در شکل گیری شورا داشت، هیچ تکلیفی درباره سرنوشت شوراها برای خود قائل نبود. البته شخص آقای خاتمی از این ماجرا مستثنی بودند و ایشان درک بالایی درباره مسائل و مشکلات شهری داشتند و بارها در زمینه های مختلف مانند حمل و نقل با شورا همکاری کردند. اما کابینه ایشان و احزاب پشتیبان نقش شورا را جدی در نظر نمی گرفتند.
نقد مهم و جدی که درخصوص شورای اول مطرح است اختلافات درونی بین احزاب اصلاح طلب است. این نقد را تا چه اندازه بر شورا وارد می دانید؟
من این نقد درونی را به صفت اصلاح طلبی می پذیرم اما به صفت کارگزارانی این نقد را قبول نمی کنم. چون از روز اول به عنوان یک کارگزارانی این تاکید و حساسیت را داشتم که نباید درگیر حواشی شد و باید به عقب ماندگی های شهر تهران رسیدگی کنیم.
در شورای اول دوستانی در کنار هم جمع شده بودند که فضا را برای خود تنگ می دیدند و فکر می کردند دوستانشان یا شهرداری این فضا را برای آنها ایجاد کرده اند. دوستان به جای اینکه ریشه این تنگی فضا را پیدا کنند به جان هم افتادند. جماعتی از دوستانی که من اسم آنها را شورشی گذاشته بودم، کارهایی می کردند که شورا را به هم ریخته بود. در همین حین رقیب اصولگرای ما چهار چشمی فضای شورا را رصد می کرد و صداوسیما نیز با رفتاری طنزآلود، دوربین به دست دنبال این بودند کوچکترین اختلاف فکری در شورا را بزرگ کنند و در جامعه پخش کنند.
گفتید در صفت یک کارگزارانی نقدهای درونی به شورا را قبول ندارید. آیا این بدین معناست که بخش عمده اختلافات درونی شورا متوجه مشارکت است؟
تا حدودی همینطور است. در مقام نقد دوستان باید بگویم که همه ما از همان اول با یک هویت، موقعیت و اتحاد همگانی در شورا حضور پیدا کردیم و بحث سهم خواهی احزاب مطرح نبود. عزیزان ما در مشارکت بلافاصله بعد از پیروزی به سمت حرکت های جدایی طلبانه رفتند. دوستان در همان روزهای اول فراکسیون مشارکت را با عضویت 9 نفر از اعضای شورا تاسیس کردند و شبانه و به دور از چشم باقی اعضا جلسه انتخاب رئیس شورا و شهردار را تشکیل دادند. به غیر از کارگزارانی ها که به شهادت شخص آقای خاتمی سهم بالایی در پیروزی های جبهه دوم خرداد داشتند، افرادی مانند عبدالله نوری، غرضی، کدیور و علیزاده طباطبایی بدون هیچ وابستگی به کارگزاران، در فراکسیون 9نفره دوستان مشارکتی جایی نداشتند. عبدالله نوری شخصیت ویژه و والایی در آن زمان داشت و حتی بخشی از رای مردم به لیست اصلاح طلبان به اعتبار حضور او بود. اما برخی از دوستان سعی در نادیده گرفتن جایگاه او داشتند.
شاید جالب باشد که سعید حجاریان محور اصلی همه این اتفاقات بود. من با خود ایشان صحبت کردم و گفتم این کار شما بهم زدن بازی و اشتباه محض است. خوشبختانه حجاریان این اشتباه را قبول کرد و بالاخره در جلسات خود به این نتیجه رسیدند که عبدالله نوری رئیس شورا شود. هرچند بعد از رفتن عبدالله نوری به مجلس، عباس دوزدوزانی از جبهه مشارکت ریاست شورا را برعهده گرفت ولی بعد از یک ماه به این نتیجه رسیدند که دوزدوزانی نیز انتخاب غلطی است و این بار به سراغ رحمت الله خسروی رفتند. اما توانایی او هم محدود بود به طوری که در یکسال و نیمی که ریاست شورا را برعهده داشت روز به روز از اقتدار شورا کاسته می شد.
بعد از رحمت الله خسروی شما ریاست شورا را بر عهد گرفتید
بعد از همه این اتفاقات خود دوستان مشارکت به این نتیجه رسیدند که نمی توانند شورا را اداره کنند و برای ریاست شورا به سراغ من آمدند. همان موقع گفتم که دوسال مدیریت شورا از بین رفت برای دوسال آینده هم فردی از مشارکت را به عنوان رئیس شورا انتخاب کنید. در هر حال دوستان به سختی توانستند مرا برای پذیرش این پست قانع کنند. بعد از ریاست من هم دوستان تا توانستند دست به کارشکنی و شیطنت زدند. البته من این عملکرد را به تفکر دوستان ربط نمی دهم و این کارشکنی ها را کاملا شخصی می دانم.
تصمیمات بیرونی تا چه اندازه بر اختلافات درونی شورا تاثیرگذار بود؟
شورا به هیچ وجه از بیرون فرمان و توصیه نمی گرفت. دوستان ما در بیرون از شورا شان خود را بالاتر از این می دانستند که در مسائل شورا دخالت کنند. همه اختلافات درون شورا مربوط به خود اعضا بود.
بعضی از افراد سهم خواهی کارگزاران و نفوذ آنها در شهرداری تهران را یکی از عوامل اختلاف در شورا می دانند. آیا این ادعا را قبول دارید؟
شورای اول شهرداری را به ارث برده بود که اثرات مدیریت درخشان کرباسچی در آن وجود داشت. بدنه شهرداری نیز یک بدنه نوساخته بود که در 10 سال مدیران کارکشته ای در آن تربیت شده بودند. در این فضا و در حالی که هیچ کدام از مدیران شهرداری عضو کار گزاران نبودند، روی پیشانی شهرداری تهران اسم کارگزاران ثبت شده بود. در کل یکی از گرفتاری های ما در کشور این است که به هر مدیر کاربلد و تکنوکراتی که در کار خود موفق است، او را به کارگزاران نسبت می دهند.
در داخل شورا هم کارگزاران هیچ موقعیت ویژه ای نداشت و حتی از سهم و جایگاه واقعی خود کمترین بهره را برد.
شاید جدال اصلی در شورای شهر اول بر سر انتخاب شهردار بود. روند انتخاب شهردار در آن شورا به چه صورت بود؟
در بحث انتخاب شهردار در شورای اول باید بگویم دوستان در ابتدا یک قاعده ای را مشخص می کردند و اگر آن چیزی که مطابق میل و منافع گروهی شان بود به دست می آمد از قاعده حمایت می کردند در غیر این صورت قاعده بازی را به هم می ریختند. در ابتدا آمدند از بین لیست هفتاد نفره گزینه های موجود 9نفر را غربال کردند.
آن 9 نفر غربال شده برنامه خود را ارائه کردند اما اعضا نتوانستند درباره آنها تصمیم بگیرند. در نتیجه به راه حل اولی که من پیشنهاد داده بودم بازگشتیم یعنی برویم با گزینه ها و افراد لایق لابی کنیم و نتیجه نهایی را در صحن علنی شورا به رای بگذاریم. این مدل با دموکراسی بیگانه نیست اما توقع از دموکراسی به صورتی که همه چیز علنی و مشخص باشد، عملی نیست.
بعد از اینکه روند انتخاب شهردار به بن بست رسید دوستان مشارکتی دونفر دیگر را معرفی کردند و گفتند شهردار تهران یا باید محسن صفایی فراهانی عضو مشارکت باشد یا مرتضی الویری! حتی ماموریت گفت و گو با این دو گزینه را به من واگذار کردند. خاطرم هست در ابتدا قرار شد با محسن صفایی وارد مذاکره شوم و ایشان درآن موقع در سفر بود. بعد از سه ساعت چانه زنی تلفنی پیشنهاد شهردار شدن را با قطعیت نپذیرفت.
بعد از صفایی نوبت به الویری رسید. الویری در آن برهه رئیس دبیرخانه مناطق آزاد بود. با الویری در دفتر کارش قرار گذاشتم اما جالب اینجاست تا به دفتر الویری رسیدم ابراهیم اصغرزاده را دیدم که زودتر از من برای چانه زنی و مذاکره به دفتر الویری رفته بود. الویری شهردار شد و بعدها همین دوستان و بالاخص آقای اصغر زاده به جان او افتادند و برایش مشکلات زیادی درست کردند.
ماجرای استعفای الویری ازشهرداری چه بود؟
دوستانی که الویری را شهردار کرده بودند در ادامه دست به هرکاری زدند که آقای الویری از شهرداری برود. من و چند نفر دیگر از دوستان با عزل الویری مخالف بودیم و استدلالمان این بود که در این برهه از زمان که شهر مشکلات عدیده ای دارد، استیضاح آقای الویری موضوعیت ندارد.
در نهایت به آنها گفتم تا جایگزینی برای الویری پیدا نکنید برای عزل الویری با شما همکاری نمی کنم. گزینه بعدی دوستان آقای ملک مدنی بود. من با آقای ملک مدنی از گذشته دوست بودم و با شناختی که از روحیه ایشان داشتم، می دانستم که نمی تواند با این اعضای شورای شهر تعامل کند. در هرحال اعضا بر روی شهردار شدن ملک مدنی به اجماع رسیدند و بعد از آن آقای الویری به نوعی استعفا داده شد. جالب اینجاست بعد از شهردار شدن ملک مدنی، جماعت شورشی بار دیگر علم مخالفت با ایشان را بلند کردند و برای او مشکلات زیادی پدید آوردند.
در همان وقت نام بهزاد نبوی هم برای شهرداری تهران مطرح شد. چرا بهزاد نبوی شهردار نشد؟
آقای نبوی انتخاب من و عبدالله نوری بود و ما برای چانه زنی به منزل ایشان رفتیم. و او از همان ابتدا با قطعیت پیشنهاد ما را رد کرد.
بعد از همه این اتفاقات شورای اول توسط وزارت کشور منحل شد. مقصر اصلی انحلال شورای شهر بود یا وزارت کشور؟
در بحث انحلال شورا من جزو منتقدین دولت وقت و وزارت کشور بوده و هستم. در ظرف دوماه 17 بار با وزیر ملاقات کردم که نگذارید شورا منحل شود. دولت و وزارت کشور به دنبال این بودند که دوباره اختیار شهرداری را به دست بگیرند.
در همان وقت علت انحلال شورا را برگزار نشدن جلسات علنی به دلیل اختلافات درونی شورا مطرح کردند دولتی که هیچ خبری از شورا نداشت و علاقه ای به آن نداشت چطور به امور شورا و جلسات علنی ما حساس شد؟ این بهانه دولت بود و معاون وزیر کشور و معاون حقوقی رئیس جمهور و چند نفر دیگر تبانی کردند و یک شبه تصمیم به انحلال شورا گرفتند. در مجموع این دوستان خسارت سنگینی به کشور زدند و اصلاح طلبانی که در این اتفاق نقش داشتند، روزی باید درباره آن، پاسخگو باشند. البته این نکته قابل ذکر است که انحلال شورا ربطی به آقای خاتمی ندارد. انحلال شورا دست پخت وزیر کشور وقت و معاون حقوقی رئیس جمهور بود تا دوباره شهرداری را به اختیار خود در آورند. البته ما از آقای خاتمی انتظار داشتیم که جلوی این کار را بگیرد اما متاسفانه این اتفاق هیچگاه رخ نداد.
در انتخابات شورای دوم و در جریان بستن لیست مشترک کارگزاران با جبهه مشارکت به توافق نرسید و باعث شکست در انتخابات شد. اختلاف اصلی کارگزاران و مشارکت برای بستن لیست، بر سر چه بود؟
در مساله انتخابات شورای دوم در جلسه ای که با آقای صفدر حسینی داشتم به او گفتم که باید در انتخابات دست به دست هم بدهیم و برای پیروزی چاره ای جز اتحاد جریان های اصلاح طلب نداریم. در همان جلسه به او گفتم از لیست 15 نفره شورا، 8 نفر سهم مشارکت، 3 نفر سهم کارگزاران و 4 نفر هم سهم گروه های اصلاح طلب دیگر باشد. ریاست شورا و شهردار تهران هم متعلق به گزینه ای جبهه مشارکت باشد. پیشنهاد من چنان به نفع دوستان مشارکتی بود که آقای صفدر حسینی فکر می کرد او را دست انداخته ام. با زحمت زیاد و با این استدلال که باید بین از دست دادن شورا به طور کل یا دادن اکثریت شورا به مشارکتی ها یک راه را انتخاب کنیم، دوستان خود در کارگزاران را قانع کردم که پیشنهاد من را بپذیرند. با این حال باز هم مشارکتی ها در میانه راه نگذاشتند این اتحاد شکل بگیرد. حتی در شب بستن لیست نهایی یکی از دوستان مطرح در مشارکت با من تماس گرفت و اعلام کرد دو نفر معرفی شده از سوی کارگزاران به دلیل اینکه سابقه عضویت در شورای اول را دارند صلاحیت حضور در لیست را ندارند! علیرغم میل باطنی و برای حفظ اتحاد، با آقای علیزاده و درودیان صحبت کردم و آنها در حالی که تبلیغات خود را آغاز کرده بودند، از حضور در لیست انصراف دادند. چند روز بعد یکی دیگر از دوستان مشارکتی تماس گرفت و گفت: آقای عطریانفر ما خیلی فکر کردیم و دیدیم دلیلی ندارد با شما اتحاد داشته باشیم! همه این عوامل دست در دست هم داد و باعث از دست رفتن شورای دوم شد. من در این سالها بارها این حرف ها را زده ام.
جریان اصلاحات در سال های اخیر هزینه های زیادی را بابت اختلافات درونی خود داده است. به طوری که همین اختلافات در جریان شورای شهر اول باعث بروز مشکلات زیادی شد. به نظر شما ریشه این اختلافات از کجا نشات می گیرد؟
تا زمانی که سیاست ورزی کف خیابان باشد حزب شکل نمی گیرد و ما دچار یک بیماری در عرصه اجتماعی و سیاست ورزی خواهیم بود.
ما در ایران شرکت اقتصادی تشکیل می دهیم و تا زمانی که به سود دهی نرسیده است با یکدیگر رفیقیم. همین که به سود دهی می رسد به جای تقسیم سود، مشغول نزاع و درگیری می شویم. از این جنس درگیری ها در سیاست نیز وجود دارد. بعد از سال 84 و در طول مدتی که اصلاح طلبان از اسب مراد پیاده شدند، به دلیل دوری از قدرت رابطه حسنه و صمیمانه ای با یکدیگر داشتند. در همه این سال ها جلسات دوستانه زیادی برگزار می کردیم و با صبر و متانت و عقلانیت درباره مشکلات و مسائل گفت و گو می کردیم همین که دوباره به قدرت رسیدیم این بیماری را در درون خودمان رشد دادیم.
البته این بیماری غیر قابل درمان نیست و رهبران سیاسی می توانند تاثیر بسزایی در درمان این بیماری داشته باشند. در جوامع در حال توسعه، توسعه سیاسی از راس هرم قدرت باید شکل بگیرد. ما باید از رهبران خود بخواهیم در برهه های حساس نقش آفرین و موثر باشند. این مساله در مرحوم آیت الله هاشمی به وضوح دیده می شد ایشان همیشه در بزنگاه های حساس نقش خود را به خوبی ایفا می کرد. ما از این جهت دچار مشکلیم. جریان اصلاحات باید بین خودش و رهبرش اعتماد سازی کند که متاسفانه این اتفاق تا کنون رخ نداده است.
در جلسه ای که برای تقدیر از ریاست جمهوری تدارک دیده شده بود، به اتفاق دوستان خدمت آقای خاتمی رسیدیم به ایشان گفتم که شما در عرصه داخلی و بین المللی واجد سه نقش هستید. شما در گذشته واجد نقش فرهنگی بودید و به عنوان چهره اهل ادب و هنر شناخته می شدید اما امروز دو نقش دیگر نیز به شما اضافه شده است. نقش دوم بعد از دوران ریاست جمهوری شما شکل گرفت و تبدیل به مرجعیت سیاسی اصلاح طلبان شده اید اما همیشه از این نقش گریزان بوده اید. نقش سوم هم نقش بین المللی شماست که به دلیل پرچم داری اصلاحات تبدیل به یک شخصیت مهم در عرصه بین المللی شده اید. به ایشان گفتم همه نقش های شما معطوف به نقش دوم و مدیریت فضای سیاسی داخل است و اگر این نقش را به خوبی ایفا نکنید، وجه بین المللی خود را نیز از دست می دهید.
این روزها انتقادات زیادی از سوی برخی از چهره های اصلاح طلب درخصوص عملکرد شورای عالی سیاست گذاری مطرح می شود. تا چه میزان این انتقادات را وارد می دانید؟
جریان اصلاح طلبی بنا به دلایلی به دو جریان تشکیلاتی درونی تقسیم شده است. دسته اول را احزاب اصلاح طلب با وزن های سیاسی و اجتماعی مختلف و دسته دوم را نیروهای موثر اصلاحات که عضو هیچ حزبی نیستند، تشکیل می دهند. به همین دلیل شورای عالی سیاستگذاری اصلاح طلبان را با محوریت آقای خاتمی تشکیل شده است که بعضا این دو جریان را در خود جای دهد اما در انتخابات گذشته با یکدیگر به مشکل خورده اند. البته مشکل جریان احزاب با شخصیت هایی است که وزن چندانی ندارند. با همه این مشکلات بنده معتقدم شورای سیاست گذاری باید حفظ شود ولی در بحث رویکردی و عملیاتی حتما نیاز به اصلاح دارد. جامعه مدنی هم باید به سمتی برود که با فعالیت خود شورا را ملزم به تبعیت از آنها بکند. در شرایط فعلی ما باید بین یک رهاشدگی ودرماندگی سیاسی یا تدبیر و انتخاب یک رویکرد مناسب، یک راه را انتخاب کنیم هرچند امکان دارد در تدبیر و انتخاب رویکرد مناسب اشکالاتی نیز داشته باشیم. یک توافق بد بهتر از یک بی توافقی و رهاشدگی سیاسی است.
این روزها بحث انتخاب شهردار نیز بسیار پررنگ است و گزینه های زیادی برای تصدی این پست مطرح می شود.
در حال حاضر ما معتقدیم شورای عالی سیاست گذاری اصلاحات باید نقش خود را به عنوان نهاد ناظر برای انتخاب شهردار حفظ کند. یعنی باید از معبر شورا یک شهردار موجه برای تهران انتخاب شود و این کار هم باید با محوریت و نظارت آقای خاتمی انجام شود و دوستان اجازه ندهند هرکسی خود را کاندیدای شهرداری معرفی و برای خود شخصیت سازی کند.
در بین گزینه های مطرح برای شهرداری تهران نام محسن هاشمی و حسین مرعشی که هر دو از اعضای کارگزاران هستند به چشم می خورد.
در حال حاضر موضوع شهردار شدن محسن هاشمی از دستور کار شورا خارج است. به نظر من دوستان شورای پنجم از اتفاقاتی که در شورای شهر قبلی بر سر رأی خانم راستگو به آقای قالیباف افتاده ست، هراس دارند. خانم راستگو در شرایطی قرار داشت که با یک رأی می توانست انتخاب شهردار و سرنوشت شهر را مشخص کند کما اینکه کرد. این حساسیت در چنین شرایط مهم است و نمی توان به سادگی از آن عبور کرد اما سوال اینجاست آیا موضوعی از این دست در شورای امروز وجود دارد؟ دوستان قبل از انتخابات میثاق نامه ای امضا کردند که برای جلوگیری از تکرار مساله راستگو، اعضا بعد از رای آوردن از لیست خارج نشوند. در حالی که از نتیجه قطعی انتخابات و چینش نیروها بی اطلاع بودند.
در حال حاضر خروج محسن هاشمی از لیست شورا هیچ سنخیت و تناسبی با مساله راستگو ندارد و هیچ اشکالی به آن وارد نیست. خروج محسن هاشمی از لیست شورا هیچ معادله ای را بهم نمی زند فقط بحث تعهد اخلاقی است که دوستان می توانند جلسه ای تشکیل دهند و میثاق نامه جدید وضع کنند. دوستان خودشان به این موضوع رای دادند و خودشان می توانند رای شان را پس بگیرند.
البته محسن هاشمی تنها گزینه موجود نیست و ما در بین چهره های اصلاح طلب افرادی را داریم که می توانند تهران را به خوبی اداره کنند. اما اگر دوستان به گزینه اصلح رسیدند این گزینه محسن هاشمی بود، شهردار شدنش بلامانع و بدون اشکال قلمداد می شود. درباره مرعشی نیز باید بگویم که در روزهای گذشته هجمه زیادی علیه او در فضای مجازی شکل گرفت و نسبت های ناروایی ناجوانمردانه به او داده شد. حسین مرعشی از قبول سمت شهرداری فراری است. در چند روز گذشته با زحمت ایشان را راضی کردیم که به طور علنی با این ماجرا مخالفت نکند.