اقدام متهورانه رییسجمهور و وزیر کار در حضور میان کارگران و خانوادههای داغدیده معدن یورت اگر تنها میراث دولت یازدهم باشد برای دوره چهارساله این دولتمردان کفایت میکند. تصویر علی ربیعی در میان معدنچیان داغدیده و در حالیکه بر سرش فریاد میکشند را شخص وزیر کار میتواند با افتخار قاب کند و به عنوان میراث عمر سیاسیاش به دیوار بزند. پاسخگویی و آمادگی برای شنیدنِ تندترین سخنها از مردم، دستآوردی است که در میان سیاستمداران ایرانی تقریبا بیسابقه است و اگر به رویه تبدیل شود مهمترین قدم مردمسالارانه بسمت ولایتِ مردم بر سیاسیون خواهد بود. در این میان، دردناک ماجرا اما آن کارگر بینوایی است که گریهکنان میکوشد صدایش را به گوش رییسجمهور برساند و میگوید:" دیگر رییس جمهور اینجا نمیآید بگذارید حرفم را بزنم!"
تلاشی که در راستای "شنیدهشدن" و رساندن پیام به تصمیمگیران کلان کشور در اوج ناامیدی اتفاق میافتد نشانه خلا حلقه واسط بین کارگران و سیاستمداران است. سوال اینجاست که آیا در تمام حکومتهای دموکراتیک در سراسر دنیا این امکان برای کارگران وجود دارد که مستقیم با رییسدولت سخن بگویند و از مطالبات خود حرف بزنند؟ بیشک اینگونه نیست و این فرصتی هر روزه برای کمتر کارگری پیش میآید. آنچه به عنوان حلقه واسط بین قدرت و کارگران عمل میکند و خلا آن در کشور بشدت مشهود است، سندیکاهای کارگری و فعالان حقوق طبقه متوسط است که بصورتی ساختارمند صدای کارگران را به بالادستیها برسانند و از آنها مطالبهگری کنند و حتی اگر لازم شد با اعتصابات فلجکننده حقوق کارگری خود را استیفا کنند. محافل سیاسی در ایران در حالی تلاش دارند که در آستانه انتخابات از آب گلآلودِ معدن یورت ماهیای برای خود بگیرند و تقصیر را بر گردن دیگری بیاندازند که اگر نیروی کارگری متحد در قالب سندیکا و اصناف، بدون برخوردهای قضایی و امنیتی امکان فعالیت و کنش داشت، بیشک جلوگیری از این سلسله رخدادهای دردآور ممکنتر بود. واقعیت این است؛ احقاق حقوق طبقه متوسط و محروم کارگری نه با شعار و افزایش یارانه و امثالهم حاصل میشود بلکه از راه مشارکتجویی مدنی و تقویت هاضمه حکومت برای پذیرش فعالیتهای کارگری بدست میآید