جماران_الهه اسلامی: در حالی که برخی از افراد برای رسیدن به اهداف خود با گزینش عباراتی نادر از امام خمینی (س)، بی آنکه تحلیلی از زمینه شکل گیری متن داشته باشند؛ آن موضع را آینه تمامنمای اندیشه وی قلمداد میکنند؛ کارشناسان تحلیل متن معتقدند، بسیاری از متون امام خمینی تابع زمینه و زمانه خاص خود است و خارج از متن و بیرون از سیاق کلامی که در آن پدید آمده اند، نظر دقیق و معنای واقعی مقصود امام را بیان نمیکنند و چهبسا امکان سوءبرداشت از نگرش امام را فراهم میآورند.
خسرو طالبزاده، مدیرکل چاپ و نشر و کتاب و قائممقام و معاون خبر خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) در دوران ریاست جمهوری سیدمحمد خاتمی، که تجربه سالها مدیریت و فعالیت در عرصه نشر و مطبوعات و پیشینه قابل توجهی در تحلیل موضوعات و مسئله های فرهنگی دارد، در این گفت و گو به تحلیل دیدگاه امام خمینی (س) درباره آزادی، آزادی عقیده و بیان و آزادی نشر میپردازد.
او امام را صاحب اندیشههای سیاسی، فلسفی و عرفانی درباره آزادی میداند و معتقد است برای دست یابی به درکی واقعی از معنای آزادی در اندیشه امام خمینی، باید سیره فکری و عملی ایشان از کتاب "کشف اسرار" در سال 1323 تا مواضع ایشان پس از استقرار جمهوری اسلامی را مد نظر قرار داد، نه یک عبارت و یک موضع را !
طالبزاده در این گفتوگو امام را رهبری زمینه و زمانهگرا میداند و با سخن گفتن از بخشهایی از اندیشه ایشان که کمتر مورد توجه قرار گرفتهاست، بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را طرفدار آزادی و مخالف دیکتاتوری فرهنگی میداند، آزادیای که بیشتر از متن کلام و عرفان و فلسفه اسلامی برمیخیزد.
متن کامل گفت و گوی اختصاصی خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی جماران با خسرو طالب زاده را در ادامه می خوانید.
با وجود آن که تأکید بر آزادی بیان و آزادی اندیشه یکی از شاخصهای اساسی سخنان امام خمینی قبل و بعد از انقلاب اسلامی است؛ اما مواردی استثنایی از مواضع شدید اللحن امام خمینی بر ضد برخی از مطبوعات، این پرسش را پدید میآورد که آیا ایشان از اصول خود درباره آزادی بیان و آزادی اندیشه عدول کرده است؟ این موضوع البته به ویژه مورد اقبال تحلیلگرانی در داخل و خارج واقع شده است که با انگیزه های مختلف، منافع یا مشروعیت خود را در ارائه تفسیری خشن از امام خمینی می بینند.
یکی از مهمترین این متن ها از سخنرانی امام خمینی در مدرسه فیضیه گرفته شده است که همزمان با اوج گیری کشتارها و حملات مسلحانه گروه های جدایی طلب در کردستان، انجام گرفته است. امام خمینی در این متن ضمن عذرخواهی از پیشگاه ملت، خطاب به گروه های جدایی طلب، تأکید می کنند:
«اگر تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم، و رؤساى آنها را به محاکمه کشیده بودیم و حزبهاى فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم، و رؤساى آنها را به سزاى خودشان رسانده بودیم...این زحمتها پیش نمى آمد».
گرچه در عمل و در دولت بازرگان، امام خمینی در برخورد با گروه های مسلحی که از فردای پیروزی انقلاب اسلامی، حملات نظامی شان را در کردستان شروع کرده بودند، بسیار مدارا کرد و پیشنهاد برخی از صبورترین شخصیت های سیاسی را برای پاسخ نظامی به حملات و برخوردهای نظامی گروه های جداییی طلب به تأخیر انداخت و در همین سخنرانی هم بعد از تمامی تهدیدها و توبه ها از روش قبل؛ دوباره از مهلت دادن سخن می گوید و برخورد انقلابی با این گروه ها را موکول به استمرار توطئه هایشان می کند و می گوید:
من اعلام مى کنم به این قشرهاى فاسد در سرتاسر ایران که اگر سر جاى خودشان ننشینند، ما به طور انقلابى با آنها عمل مىکنیم ... ما باز تا چندى مهلت مى دهیم به این قشرهاى فاسد؛ و این اعلام آخر است و اگر چنانچه در کار خودشان تعدیل نکنند و به ملت برنگردند و دست از توطئه ها برندارند، خدا مى داند انقلابى عمل مى کنم....
با این حال اما،به همان اندازه که در استراتژی های قبلی امام خمینی مدارا و عدم برخورد نظامی و عدم رویکرد حذفی دیده می شود؛ در جملات پیش گفته رویکرد انقلابی دیده می شود. اما از سوی دیگر به اندازه ای این جملات کوبنده و جدی هستند؛ که هنگامی که در کنار انبوه مواضع امام خمینی درباره آزادی قرار می گیرد؛ این پرسش طرح شود که کدام یک از این دو رویکرد به آزادی را باید بپذیریم؟
نباید فراموش کنیم که امام در دوران پس از تاسیس نظام جمهوری اسلامی معمولاً نه در مقام صرفاً یک نظریهپرداز سیاسی و عارف و فیلسوف و متکلم، بلکه در مقام رهبری یک انقلاب یا یک نظام سیاسی سخن میگفت. بنابراین همانطور که قبلاً گفتم بعض مواضع ایشان با شرایط خاص آن دوران سازگاری و تناسب دارد. امام می خواست از انقلابی که با خون بسیاری از شهدا و همت مبارزان و مردم به پیروزی رسیده بود، صیانت کند. رویدادهایی که بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی در شهرهای مرزی ایران رخ داد، نشان می دهد که نگرانی امام به جا بوده است. ترورهای دهه 60 و اینکه حتی گروه ها با مشی سیاسی، به براندازی، آن هم با مشی مسلحانه روی آوردند و بخشی از کوششهای براندازانه آنها در مطبوعات و کتابهای آن دوره نمود پیدا میکرد. آن شرایط و آن دوران اقتضا میکرد تا آن مواضع تند و خاص و دلسوزانه برای تمامیت ارضی و انسجام در کشور و دستاوردهای انقلاب اتخاذ شود. توجه داشته باشید براندازی در آن زمان ناشی از تصور و تحلیل خیالپردازنه و برنامهسازی و تبلیغات صدا و سیما و نظر سیاسی برخی کارشناسان نبود، مصادیق عینی و عنصرهای مادی داشت و گروههای مشخص با تجهیزات نظامی و سلاح و در مکانهای مشخص سازماندهی شده بودند و اقدام و عملیات نظامی و چریکی عینی میکردند و مردم کوچه و بازار و مسئولان نظام را میکشتند و ترور میکردند. عبارت گروههای فاسدی که امام به کار میبرد، مظهر و نمود عینی داشت و سخنرانی های تند امام هم مربوط به همان زمان است. دوران گذار، تاسیس و استقرار نظام و حفظ منافع ملی و هویتی کشور علیه توطئههای مسلم عینی.
اما از سوی دیگر باید توجه کنیم که با شروع انقلاب اسلامی شاهد رشد قابل توجهی از آزادی مطبوعات و انتشار کتاب بودیم. همه گروه ها، احزاب و دسته ها، مجلات و روزنامه های مختلف خاص خود را داشتند و نظام در آن زمان متعرض آن نشد. تیراژ کتاب ها در این دوران چیزی در حدود صدهزار نسخه بود، به طوری که دیگر فرصت جلدسازی نداشتند و کتاب ها بدون طراحی جلد و به اصطلاح آن زمان «جلد سفید» منتشر میشدند. نظام هم مخالفتی با این مسئله نداشت.
اما اتفاقاتی مثل کودتای نوژه، آشوبها در مناطق مرزی در کردستان، سیستان و بلوچستان و برخی شهرها و در نهایت ترورها و انفجارهای در سراسر کشور موجب شد امام و نظام به این نتیجه برسند که برخی رویدادها به قصد براندازی و آشوبافکنی و توطئه صورت میگیرد و برخی از آنها از خارج حمایت و هدایت می شوند. در واقع تلقی امام این بود که کشورهایی که منافع خود را در این کشور از دست دادهاند مانند آمریکا و آنهایی که در جستوجوی منافع جدیدی هستند، مانند شوروی و حزب مرتبط با آن یعنی حزب توده، دست به اقداماتی می زنند که این نظام را ساقط کنند. ضمن اینکه تجربه کودتای 28 مرداد نیز به عنوان یک تجربه عینی و محسوس و مشهود در حافظه تاریخی ملت ایران حضور پر رنگی داشته است و بیاعتمادی و بدگمانی توهم و خیال نبود بلکه مصادیق روشن و مسلم داشت. سناریوی فرار شاه هم متکی بر همین خاطره و حافظه تاریخی برنامهریزی شد و کوششی برای بازآفرینی همان روش و تکرار تاریخ بود و تصور میشد که شاه دوباره با کودتای دیگر سیا به کشور بازخواهد گشت. این رویدادهای نگران کننده با شکل گیری نظام جمهوری اسلامی و ترورها، امام را ناگزیر کرد که حفظ امنیت را در مقابل گروههایی که به جای مبارزه فرهنگی و سیاسی با اتکای بر اسلحه و زور میخواهند نیات خود را در ضدیت با تمامیت ارضی و نظام محقق کنند، آن مواضع تند و درست را اعلام کند.
تقریبا روشن است که هم در این گزاره ها، تأکید امام خمینی بر قید «فاسد»، مطبوعات «فاسد» و مطبوعات فاسد رژیم گذشته است و هم خطاب ایشان جریان های برانداز و جدایی طلب در کردستان بود که برخی از آنان اساسا کرد هم نبودند نیستند، همین طور مطبوعات وابسته آن ها. علاوه بر این که تعداد این گزار ها در برابر ده ها صفحه متن دیگر امام خمینی درباره ضرورت آزادی، انگشت شمار و استثنایی است. اما ما می دانیم که در اندیشه فقهی امام خمینی حتی مفسد فی الارض هم، تا زمانی که دست به اقدام مسلحانه و براندازانه نبرده باشد؛ حکم اعدام ندارد، چنانکه ایشان حتی حکم شاه را هم به عنوان مباشر در قتل مردم، حبس ابد می دانست. بنابراین در منطق امام خمینی شرایط بحرانی، حتی شرایط جنگ داخلی یا خارجی تا چه اندازه اجازه محدود کردن آزادی را می دهد؟
همین امام حاضر نبود به هر قیمتی و با فدا کردن اصول اسلام و دین از نظام حمایت کند. برای مثال در فرمان هشت مادهای می بینیم که حق دفاع از حق حاکمیت را به نفی حقوق شهروندی و در واقع حق مسلم و ذاتی انسان از منظر دینی گره نمیزد و ورود غیرقانونی به خانه ها و استراق سمع تماس های تلفنی افراد را جایز نمیشمرد و اجازه نمیداد تا حقوق شهروندی و فردی انسانها به بها و بهانه دفاع از حاکمیت پایمال شود.
امام حتی برخورد غیرقانونی با منافقین را جایز نمی دانست، به طوری که آقای انصاری از امام نقل می کنند امام به آقای لاجوردی می گویند: اگر جمهوری اسلامی بهدست اینها(منافقین) ساقط شود بهتر از آبروی اسلام است که با این کارها(خودسریهای داخل زندان) برود. شما بروید مسئولیت را تحویل دهید. (مشاهده خبر)
دلیل دیگری هم مبنی بر مخالفت امام با نقض آزادی وجود دارد. در شرایط جنگی که معمولا همه کشورها قوانین خاص و اضطراری وضع و اعمال می کنند و به خصوص جلوی آزادی مطبوعات و انتشار کتاب را میگیرند، نظارت و ممیزی خاص و ویژهای برای انتشار مطبوعات و کتب در دوران جنگ ایران و عراق وضع نشد. بر خلاف آن، در سال 1364 و در شرایط جنگی، قانون مطبوعات تصویت شد که نسبت به وضع موجود و ذهنیت غالب، مترقی ترین و پیشروترین قانون فرهنگی جمهوری اسلامی تا به امروز است. این قانون به مطبوعات اجازه می دهد که بدون ممیزی و در چهارچوب موازین مطالبشان رادر زمان جنگ منتشر کنند. در این سال ها آزادیی در مطبوعات وجود داشت که در سال های دهه 70 و 80 به شدت تضعیف شد. در همان دوران کتاب «جنگ و صلح» نهضت آزادی که ادامه جنگ را زیر سؤال می برد، منتشر میشود و هیچکس برای انتشار آن زندانی نمیشود. البته واکنش هایی داشت و امام نیز پاسخ دادند. در سال های 64 به بعد شاهد گسترش فضای فرهنگی هستیم و جالب اینکه بسیاری از کتاب هایی که در آن دوران منتشر شدند، در سال های بعد غیرقابل چاپ اعلام شد! بنابراین سخنان و مواضعی که به آن اشاره کردید، باعث نشد که ما در سالهای جنگ شاهد جو امنیتی یا حتی فضای بسته فرهنگی باشیم. بنابراین مواضع امام درباره آزادی مطبوعات اصلی عام و پایدار بوده و اگر مواضعی خاص مانند غائله کردستان داشتهاند، به اقتضای زمینه و زمانه خاص و عینی آنها است. به خصوص اینکه در همین سخنرانی های تند هم می بینیم که امام نمی گفت از اساس مطبوعات را نمی خواهیم بلکه خواستار پایبندی مطبوعات به قانون است و خطاب تند او به مطبوعاتی است که میخواهند فساد، هرج و مرج و توطئه علیه نظام جمهوری اسلامی به راه بیندازند. اشتباه این است که بخواهیم براساس آن سخنرانی ای که معطوف به وقایعی خاص و زمینه و زمانه مشخصی بوده است، الگوی کلی نگرش امام درباره آزادی مطبوعات و نشر را استنباط کنیم که همانطور که اشاره کردم امام مواضع دیگری هم دارند که به ظاهر متناقض است اما به واقع و در باطن جوهره و روح واحدی دارد. امام جویای دیکتاتوری از هیچ نوعشنبود. وقتی میگفت "در اسلام اصلاً دیکتاتوری درکار نیست، هیچ، ابداً، هیچ وقت نبود، هیچ وقت نیست، هیچ وقت نخواهد بود"(ج9.ص529) قاعده کلی و دائمی و عام در نفی دیکتاتوری و تباین آن با اسلام را بیان میکند که در هیچ زمان و زمینه نه میتواند نقص شود و نه باید نقص شود. این نگرش و درایت امام است نسبت به آزادی. از این اصل ضد دیکتاتوری امام میتوان نگرش کلی و عام امام را درباره آزادی نشر و مطبوعات استنتاج کرد اما از حکم امام در مورد کتاب سلمان رشدی نمیتوان قاعده کلی برای انتشار هر گونه کتابی استنباط کرد زیرا مساله کتاب سلمان رشدی ربطی به آزادی فرهنگی و فکری و مغایرت با اصل ضددیکتاتوری ندارد. آن کتاب مساله خاص و تحریف و توهین به ساحت پیامبر ختمی مرتب (ص)است که حکمی مستقل و مجزا دارد.
شما به این نکته اشاره کردید که حتی شرایط اضطراری جنگ، منجر به برخورد با مخالفان نشد. چه چیزی موجب آن شد که جامعه به این سمت نرود؟
در دوران جنگ ما در وضعیت فرهنگی کشور، بحران و تندروی نداشتیم. اتفاقا تحت تأثیر فضای معنوی ناشی از جنگ، آرامش و همبستگی و رضایت مردم بیشتر بود. فضای معنوی و ایثار و فداکاری حاکم مردم را احاطه کرده بود و بیشتر به دنبال کمک به یکدیگر و تعاون و مشارکت بودند. در آن زمان برخی از روشنفکران شاعر در حمایت از جنگ، شعر سرودند، حتی کسانی که امروز اپوزیسیون نظام به حساب می آیند. همبستگی و وحدتی که در دوران جنگ به وجود آمد، باعث شد که مردم بدانند مسئله اصلی جامعه، وطنشان است که در آن شرایط، تهدیدی جدی برایش وجود داشت. در آن شرایط جمهوری اسلامی به سمت استبداد فرهنگی و اختناق امنیتی نرفت. فضای مطبوعات و کتاب آزادتر بود و میان دولت و مردم الفت و همدردی بیشتری بود. در زمان پس از جنگ در سال 1368 قانون ضوابط نشر کتاب در شورای عالی انقلاب فرهنگی تصویب شد که نسبت به مصوبه 1389 دولت محمود احمدی نژاد، مترقی تر، بازتر و گشوده تر بود. همه اینها نشان می دهد که روی صحبت امام در سخنرانی مورد بحث با افرادی خاص است و هدفشان نیز از بین بردن توطئه ها، فسادها و بی بند و باری ها بوده است. هرقدر که فاصله ما از سالهای بحرانی نخست، بیشتر می شود، مواضع امام به مبانی و اصول فکری ایشان درباره آزادی نزدیکتر می شود. در زمان جنگ امام اختیارات ویژه ای را که به قوه قضائیه مربوط می شد، از جمله برخورد با احتکار، تنظیم بازار و مبارزه با گرانی را به میرحسین موسوی داد که براساس آن کمیته مبارزه با گرانی تشکیل شد و زمانی هم که جنگ تمام شد، امام این اختیارات را از نخست وزیر گرفت. خود این نکته نشان میدهد که چقدر زمینه و زمانه تصمیمات و مواضع سیاسی تابع شرایط است. امام می فرمایند:"...ان شاء اللَّه تصمیم دارم در تمام زمینهها وضع به صورتى درآید که همه طبق قانون اساسى حرکت کنیم. آنچه در این سالها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است. مصلحت نظام و اسلام اقتضا مىکرد تا گره هاى کور قانونى سریعاً به نفع مردم و اسلام بازگردد..." (صحیفه امام، ج21، ص: 203)
با وجود تمامی این توضیحات، در شرایط امروز، بازخوانی عبارت هایی از سخنرانی امام خمینی که در ابتدای گفت و گو به آن اشاره شد؛ این شبهه را در برخی افراد ایجاد می کند که امام خمینی سخنان دیگر خود را درباره آزادی همه گروه ها در جمهوری اسلامی، نقض می کند.
نکتهای که در بررسی اندیشههای امام درباره آزادی باید در نظر گرفته شود این است که نمیتوانیم تنها با اتکا به برخی سخنرانی ها و به خصوص براساس یک سخنرانی بحث درباره دیدگاههای امام را پیش ببریم و به سرانجام گویا و روشن و نتایج منطقی و معقول نایل شویم. به این علت که مواضع امام شناسنامه تاریخی و زمانی و زمینه مشخص و معین دارد که متناسب با زمینه و زمانه خودش معنادار است. از طرفی امام مبانی ای دارد که کلی، عام و پایدار بوده است. به نظر من یکی از مشکلات امام شناسی هم همین است که معمولا افراد در بررسیها مواضع و مبانی را با هم خلط می کنند و درهممیآمیزند. مواضع امام با زمینه خودش سازگاری دارد در حالی که برخی افراد این مواضع را در زمانه و زمینه دیگری تفسیر و برداشت میکنند و از آن استفاده های دیگری می برند و معنای مطلوب و میل و اراده خود را به آن حمل میکنند.
برای بررسی دیدگاههای امام درباره آزادی بهتر است به مبانی نظری ایشان برگردیم و از مبانی به مواضع امام نظر افکنده شود. زیرا از سویی میدانیم که امام سخنرانی و کتاب و مقاله مستقلی درباره آزادی به مثابه نظر مبنایی و تبیین کلی و عام از آزادی ندارند و سلوک و رویه درسی و حوزوی امام هم چنین اقتضایی نمیکرده است که از منظر دینی به تبیین موضوعات فرهنگی و سیاسی مقولاتی مانند آزادی بپردازند. کاری که امثال شهید مطهری به دلیل منش عملی و علایق اندیشهای بدان مبادرت میکردند. جایگاه امام هم بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اینطور نبود که بخواهد از این منظر وارد اینگونه مباحث شود و به مقولاتی مانند آزادی و عدالت و حق و حد فرد و جامعه و دولت ... کتاب و مقاله بنویسد و نظریه پردازی و اندیشهورزی کند. بنابراین مواضع پراکنده امام درباره آزادی را باید از جاهای مختلف شناسایی و کشف کرد و به آن صورت نظری داد و با تفسیر آن بر مبنای زمینه و زمانه کلام و موضع امام آن را در قالب مفهومی ساخته و پرداخته کرد تا به معنای آزادی از منظر امام دست یافت. به عبارت دیگر، کشف نظر امام درباره آزادی، باید به روش تفکر تاریخی صورت گیرد و معنای آن را در تحول معنایی آزادی در سیر زمان و مکان مواضع ایشان بررسی شود. به هر حال، این راه، راه کشف و تفسیر است و طبیعتاً این راه برای همه با هر گرایش سیاسی و فرهنگی باز است تا با وفاداری و امانتداری و صداقتورزی به مبانی و سیره امام، نظر خود را طرح و در این زمینه مستدل و مبرهن نظر دهد.
در واقع منظور شما این است که به دلیل آنکه امام خمینی یک کنش گر سیاسی است، وابستگی متن و زمینه در متن او شکل بسیار جدی تری در مقایسه با دیگر فقها دارد؟
زمینه گرایی یا به عبارتی، سیاق کلام در مواضع مختلف امام در اکثر مواقع و سخنرانیها و مکتوبات قابل مشاهده است. امام حتی در مقدمه کتاب کشف اسرار خود در سال 1923 به رویداهای جهانی و وقوع جنگ جهانی اشاره دارد. در یک بحث کلامی و پاسخ به شبهات فردی درباره اعتقادات شیعه آن هم از موضع وهابیگری، امام به زمینه و زمانه بحث خود اشاره دارد که در حالی که جهان و جهان مسلمانان گرفتار چنین مسائلی است چرا فردی باید آتش نزاعهای مذهبی را تند کند. مهمترین دلیل برای اثبات زمینهگرایی در آراء و نظرهای امام طرح مباحث احکام اولیه و ثانویه در زمانه و زمینه استقرار جمهوری اسلامی است که مبانی جز این ندارد که شرایط و زمینه و زمانه احکام استقرار جمهوری اسلامی بر مبنای تفکر دینی با زمینه و زمانه در شرایط معمول متفاوت است. در حالی برخی فقیهان چنین اعتقادی به مقتضیات زمان و مکان ندارند و به طور کلی و عام نظر میدهند. بنابراین امام به شرایط و زمانه خود توجه بسیاری داشت.
در همین زمینه نقل قولی از حاج احمد آقا وجود دارد (مشاهده خبر) که می گفتند ما نشسته بودم با آقای موسوی اردبیلی، مقام معظم رهبری، آقای هاشمی رفسنجانی و میرحسین موسوی و ناهار می خوردیم که بعد آقای هاشمی پیشنهاد کرد چون همه جمع هستیم از حضرت امام هم بخواهیم که به ما ملحق شود که بعد حاج احمد آقا سریع از امام درخواست می کند و امام هم با خوشحالی قبول کردند و به جمع ملحق شدند. بعد حاج احمد آقا تعریف می کرد در همان زمان که نشسته بودیم تلویزیون ناگهان یک موسیقی بسیار شاد پخش کرد طوری که اعتراض آقای موسوی اردبیلی در آمد و با یه حالت اعتراض به امام بالحنی که انگار می خواستند «مچ گیری» کنند گفتند که آقا شما همین را هم دیگر حلال می دانید؟ که یعنی شما از این ها حمایت می کنید و این ها هم دیگر همه جور موسیقی را پخش می کنند. بعد امام فرمودند که بله همین را هم حلال می دانم و بعد آقای اردبیلی گفتند شما همین موسیقی را قبل از انقلاب حرام نمی دانستید؟ امام فرمودند که چرا من همین آهنگ را قبل از انقلاب حرام می دانستم اما آقای اردبیلی این مهم است که کی و کجا و با چه هدفی پخش می شود. این موسیقی از تلویزیون جمهوری اسلامی پخش می شود و اگر همین الان همین آهنگ از تلویزیون عربستان پخش شود حرام است!
در این صورت این شائبه به وجود می آید که ایشان عمل گرا بوده اند و نظرات ایشان متناسب با شرایط با یکدیگر متفاوت بوده و هیچ وجه تشابهی نیز نمی توان میان آنها پیدا کرد.
خیر امام مبانی ای داشت که در هر زمینه و زمانه ای مبتنی بر آنها نظر فقهی میدادند. بر این اساس یک موسیقی در زمینه و زمانهای متفاوت میتواند دو حکم مستقل داشته باشد.
مشخصا مبانی آزادی در اندیشه امام خمینی چیست؟
آزادی در اندیشه دینی، و درنظر فقها، متکلمان، عرفا و فیلسوفان اسلامی به بحث جبر و اختیار مربوط میشود. به عبارتی دیگر، حد و مرز و تعریف آزادی از الزامات و نتایج بحث جبر و اختیار است و بر اساس مبانی و مقدمات آن، استنباط میشود که آیا انسان آزاد است یا محبور و اینکه آیا آزادی او محدود است و اگر محدود است حد آن چیست. در مورد امام خمینی هم همینطور است. به خصوص در کتابهای «طلب و اراده» و "شرح دعای سحر" و"تفسیر سوره حمد" می توان دریافت که امام در تجزیه و تحلیل این گونه مباحث از جمله بحث "جبر و اختیار" مشرب عرفانی، فلسفی و کلامی داشته اند، بنابراین موضع امام در برابر کسانی که از منظر فلسفی یا کلامی، اشعری یا معتزلی به بحث جبر و اختیار پرداخته اند، موضعی کلامی، فلسفی و عرفانی و توجه به آرای ابن عربی و صدرایی است.
چنانکه یکی از نویسندگان توضیح می دهد در منطق امام خمینی همانگونه که انسان در وجود خود همانند سایر ممکنات، مظهر و آینه وجود حقتعالی است، در افعال و حرکاتش نیز مجلی و مرآت فعل خداوند است. فعلی که از انسان صادر میشود جلوهای از فعل خداوند است، نه اینکه فعل انسان حقیقتی جدا از فعل الهی داشته باشد و متعلق ارادۀ خداوند قرار گیرد. پس یک فعل، هم مستند به انسان است ازآنرو که از انسان صادر شده است، و هم فعل خداوند است از آن جهت که جلوهگاه فعل خداوند است.
بحث جبر و اختیار از منظر عرفا و فیلسوفان شیعه، نه جبر است نه اختیار و امری بین این دو است. بر مبنای نظر امام در کتاب طلب و اراده (صفحه 75) جبر از آن جهت که مقام خداوند را به عالم امکان تنزل میدهد، کفر است و تفویض اختیار محض، از آن جهت که انسان را مساوق خداوند در عالم میشمرد، شرک است. به عبارت دیگر، در مشرب و مکتب نفی اختیار و اراده و آزادی انسان کفر است. خداوند به انسان آزادی داده است.
نمود عملی این دسته از دیدگاه های کلامی و فلسفی امام خمینی در مواضع سیاسی ایشان درباره آزادی چیست؟
بله، برای مثال امام خطاب به شاه که گفته بود "ما به مردم آزادی اعطا کرده ایم"، فرمودند: "این چه وضعی است که درایران هست؟این چه آزادی است که اعطا فرموده اند آزادی را؟! مگر آزادی اعطا شدنی است؟! خود این کلمه جرم است،کلمه اینکه اعطا کردیم آزادی را،این جرم است. آزادی مال مردم هست،قانون آزادی داده،خدا آزادی داده به مردم،اسلام آزادی داده،قانون اساسی آزادی داده به مردم... آزادی اعطایی که آزادی ـ حقیقتاً ـ نیست " (صحیفه امام ج3،ص406و407). در اینجا ما ردپای و نتایج بحث جبر و اختیار از منظر و مبانی عرفانی، فلسفی و کلامی امام درباره آزادی را می بینیم. از دیدگاه امام آزادی امری اعطاشدنی توسط دولت و حاکمیت به انسان نیست. این خداوند است که به انسان آزادی داده، بنابراین کسی حق سلب آن را ندارد. امام اختیار و آزادی را در ذات انسان می بیند و فعلی از افعال خداوند از آن جهت که همه چیز تجلی فعل خداوند است. آزادی جعل خداوند به صورت تکوینی و تشریعی است که ریشه در نهاد و ذات انسان دارد و مانند سایر احکام فطری از تمام احکام بدیهی بدیهی تر است.
ردپای عرفان را هم می توان در مواضع در مواضع سیاسی ایشان درباره آزادی دید؟
بله،به عنوان مثال، یکی از کارشناسان می نویسد: « حضرت امام با اشاره به فرازی از دعای عرفه امام حسین(ع) که می فرماید: «ألغیرک ظهور ما لیس لک» تمام ظهورات را در مقابل وجود حق تعالی هیچ می انگارد. به بیان دقیقتر تنها وجود حقیقی را وجود حق تعالی می داند اما در عین حال کثرت را نیز امری محقق می داند. بر این اساس کسی که کثرت را بدون اینکه وحدت حجاب او باشد، مشاهده می کند، و وحدت را بدون اینکه از کثرت غفلت نماید می بیند، حقّ هر ذیحقی را به او داده و مظهر اسم «الحکم العدل» خواهد بود که از حدود تجاوز نکرده، و به بندگان نیز ظلم نمی نماید. بنابراین گاهی حکم می کند که کثرت محقق شده و گاه دیگر حکم می کند که کثرت همان ظهور وحدت است. »
امام تفسیر عرفانی و فلسفی از آیات و روایات را به مساله عدل و ظلم در عالم این جهانی پیوند میزند و ظلم به بندگان خدا و پایمال کردن حقوق مردم و آحاد جامعه را با بحث وحدت و کثرت ربط میدهد. از درون این نگاه و این تفسیر ظلم و بیعدالتی و ستم در حق دیگری استنتاج که نمیشود، بر خلاف آن، عرفان با عدالت و نفی ظلم و جور نسبت وثیق پیدا میکند. این نوع نگرش عرفانی و فلسفی و کلامی مقوم حق و عدل و آزادی و نافی ظلم و بیعدالتی و ستم از گونه آن است.
در این نگرش عرفانی به کثرت و وحدت، چه موضعی می توان نسبت به تکثر فرهنگی داشت؟
در نگرش امام، نظریه کثرت و وحدت عرفانی و فلسفی تا سطح و مرتبه امور اجتماعی و سیاسی و فرهنگی تحویل و بسط مییابد. از این منظر و نگاه به عالم هستی و توحید، انحصارگرایی و استبداد فرهنگی و سرکوب فکری را نمیتوان نتیجه گرفت. به عنوان مثال، امام در تفسیر حمد به نکته مهمی اشاره دارد که مبانی فکری و عرفانی امام در برخورد با کثرت عقاید و آراء دینی را روشن میسازد.
امام به بحث "انکار" مکتبهای فکری توسط اهل جحود اشاره میکند که چون از مباحث عرفانی و فلسفی و کلامی سردرنمیآورند و آن را درک نمیکنند، دست به انکار میزنند.
« همان طور که اثبات یک چیزى محتاج به برهان است، اگر گفتیم: نه، آن هم برهان مىخواهد. یک وقت مى گویى: نمى دانم، یک وقت انکار مى کنى. قلوبى هست که اینها جحود دارند، اصلًا وضع قلبشان جورى شده است که انکارى هستند، همه چیز را انکار مىکنند، از باب اینکه نمىتوانند ادراک کنند؛ و از فطرت انسان هم خارج شده اند، که انسان باید یک چیزى را اگر قبول مىکند، با برهان قبول بکند و اگر رد هم مىکند، به برهان رد بکند؛ و الّا باید بگوید: خوب، من نمىدانم، ممکن است باشد... نمى گوید نمى دانم. مى گوید نیست.... این یک مرتبه کفر است- البته نه کفر شرعى- یک مرتبه کفر این است که انسان چیزى را که پیش او مجهول است، انکار بکند. همه مصیبتهاى بشر هم از این است که واقعیات را [که] نمىتواند ادراک کند، جحود مىکند؛ نمى تواند برسد به آنکه اولیاى خدا رسیده اند، جحود مى کند. .... کفر جحودى، بدترین اقسام کفر است. باید اولْ قدم این باشد که چیزى را که واقع شده است و در کتاب و سنت هست، اولیا هم مى گویند، عرفا هم به اندازه ادراکشان مىگویند، فلاسفه هم به اندازه ادراکشان مىگویند، انسان، جحود نکند و ادراک [نکرده] نگوید خبرى نیست؛ و آن مردک که مىگوید: تا من خدا را زیر این چاقویى که دارم تشریح مىکنم، نیابم، اعتقاد [پیدا] نمىکنم، یک چنین قلب جحودى است که خدا را هم مىخواهد زیر کارد تشریح ببیند.» (همان ص 167 و 168)
«مطلبى را باید عرض کنم که شاید هم مفید باشد و هم لازم؛ و آن این است که گاهى وقتها اختلافاتى که بین اهل نظر و اهل علم حاصل مىشود، براى این است که زبانهاى یکدیگر را درست نمى دانند. هر طایفه اى یک زبان خاصى دارند...فلاسفه، مثلًا یک زبان خاص به خودشان دارند، اصطلاحاتى [مخصوص] خودشان دارند، زبان عرفا هم خاص به خودشان است و اصطلاحات [آنها] خاص خودشان است. فقها هم اصطلاحات خاص به خودشان دارند. شعرا هم یک زبان خاص شعرى دارند؛ و زبان اولیاى معصومین- علیهم السلام- هم یک طورى است ... در بین همه این طوایف اشخاص زیادى منزه بودند و این اختلافى که حاصل شده است در مدرسه، مثل آن اختلافى [است] که در مدرسه بین اخبارى و اصولى حاصل شده است، که گاهى اخبارى، اصولى را شاید تکفیر هم بکند، اصولى هم اخبارى را تجهیل مى کند. با اینکه اینها مطلبشان دو تا نیست. آنها هم دو تا نیست.» (تفسیر سوره حمد،ص 173 و 174 و 175)
یعنی اگر کسی معتقد به مشی عرفانی است، مشی روایی یا مشی فلسفی را انکار نکند و اما به اهمیت برهانی تاکید میکند و از قول شیخ الرئیس میگوید "آن کسی که بدون برهان چیزی را انکار کند، از فطرت انسان خارج است." (همان ص166) این صحبت امام در برابر سنت دیرینه جدل و تکفیر و انکار دیگری در تاریخ و تفکر اسلامی قرار میگیرد و نشان میدهد که ایشان در برخورد با عقاید دیگران به هیچ وجه دنبال جدل و نفی و تکفیر نبودند و به قول خودشان قائل به "صلح و مصالحه" است که آن هم توفیق الهی است و باید از خدا بخواهد تا خدا راهی برایش باز کند که انکار نکند که پشت دیوار انکار تا آخر بماند.(همان، ص 168 و 169) مکتب امام مکتب مقابله با "مکتب جحودی انکار" است. امام با دیدگاه عرفانی خود از این نوع برخوردهای جدلی و انکاری و ستیزهجویانه فرهنگی و فکری با عقاید دیگران پرهیز می کند.
برای فهم بهتر این بخش از اندیشه امام خمینی؛ در میان جریان های اسلامی، چه جریان برجسته ای را می توان به عنوان نقطه مقابل دیدگاه او مطرح کرد؟
در برابر تفکر امام جریان انجمن حجتیه جای دارد که در برخورد با عقاید دیگران معتقد به "ضدیت" و نفی و انکار است. عنوان نخست اولیه این تشکیلات یعنی «انجمن ضد بهائیت» هم نشانهای از همین تفکر است. مفهوم و کلمه "ضد"در این عنوان به نظر من مهم ترین معنا و جوهره وجودی انجمن را آشکار میکند. کلمه"بهائیت"در این عنوان اهمیت فرعی و ناچیزی نسبت به کلمه "ضد" دارد و میتوان به جای آن سه نقطه (...) گذاشت و بگویید «انجمن ضد ...» انجمن ضد هر چیزی که لازم باشد. به این دلیل که بهائیت برای این جریان موضوع اصیل و حقیقی نیست فقط بهانهای برای توجیه تشکیلات و مرام و مسلک خود است که به مرور زمان هم کمرنگ شد. بنابراین این انجمن را میتوان انجمن "ضد شریعتی" و "ضد تسنن" و ضد هر چیزی که بخواهد و اراده کند، باشد نامید. پس از انقلاب هم شدند انجمن ضد مارکسیسم. از منظر تفکر و مکتب انکاری آنها، هر جریانی که با آنها نباشد مانند فلسفه، عرفان، تفکر شریعتی و... باید به روش ستیزه و ضدیت به مقابله با آنها اقدام کرد. انجمن ضد بهائیت پرچمدار مبارزه فرهنگی و فکری تمام عیار و کور مذهبی در دوره معاصر است که خود اصل مبارزه و ضدیت فرهنگی به عنوان اصل هویتبخش و ساماندهنده و قوام بخش اصالت دارد. اینکه این مبارزه با کیست یا با چیست موضوع ثانوی و فرعی است. بنابراین از موضع ضدیت به عالم و آدم و هستی و زمان نظر میدهند و عالم را در ستیز تفسیر میکنند. این نوع گرایشهای انکاری مذهبی که خواهر ناتنی تفکر مارکسیستی جویای پیکار طبقاتی است، هیچ دستآورد فکری و فرهنگی سازندهای نداشته و هیچ تمدن و تفکر و فرهنگ منسجم و خلاق و فعالی را نساخته است. تنها دستآورد و رهآوردش نهادین کردن و قوام بخشیدن به اصل ستیز و پیکار فرهنگی است با فهرستی از اشخاص و مفاهیم و نهادهای تکفیرشده و انکارشده و فهرستی از دشمنان کوچک و بزرگ.
می توان، خوارج را ریشه مکتب تکفیر و انکار دید؟
بله از زمان حضرت علیعلیه السلام با خوارج این راه آغاز میشود و با اشعریها که به تعبیر شهید مطهری بر جریان تفکر و فرهنگ اسلامی چیره میشود، ادامه پیدا میکند تا به امروز که خود را در جریانهای فرهنگی خشونت گرا در عالم شیعه و سلفیگری و وهابیگری در جهان تسنن بازنمایی میکند. این جریان که به تعبیر مولوی،"مرد حق را کافر مطلق کند"،به قول شهید مطهری در کتاب "امدادهای غیبی در زندگی بشر"،"وقتی علی تکفیر شود تکلیف دیگران روشن است. بوعلی سینا،خواجه نصیرالدین طوسی،صدرالمتالهین شیرازی ،فیض کاشانی،سیدجمال الدین اسدآبادی واخیراً محمد اقبال پاکستانی ازکسانی هستندکه ازاین جام جرعهای به کامشان ریخته شده است."مشرب تالیفی و مصالحهجویانه عرفانی فلسفی و کلامی اینگونه نیست. اساسا متفکران اصیل عرفانی و فلسفی و کلامی با حذف و تکفیر میانهای نداشتهاند. هر جا پای تکفیر و غضب و ستیز و خشونت فرهنگی وجود دارد به تعبیر امام جریان حجود و جهل و به قول شهید مطهری "جهالت و جمود"غالب و چیره است. شما شاگردان امام را هم ببینید، به همین نتیجه می رسید. به هرحال مشرب هر استادی در شاگردان او نیز تجلی می کند. اگر شما شاگردی را ببینید که طرفدار استبداد فرهنگی، اختناق یا سرکوب فکری دیگران است می توانید نتیجه بگیرید که استاد هم چنین بوده است. در حالی که وقتی به آقای مطهری، منتظری و بهشتی و مفتح نگاه می کنیم به خصوص مطهری می بینیم که چنین مشرب و سبکی نداشته اند. البته بحث درباره افکار مطهری فرصت دیگری می طلبد اما بد نیست اشاره کنم که این شاگرد مسلم و محرز امام خمینی عمیقاً به وجود آزادی فکری معتقد بود و می گفت در این آزادی فکر است که در اسلام می بالد و پرورش پیدا میکند. وی که کسرشأن خود نمیدانست که برای شناخت مباحث و مسائل فلسفه مدرن و هگل سراغ «حمید عنایت» یا دیگران برود تا چیزی بیاموزد، معتقد بود ما نباید خودمان مکتب مارکسیسم را بیان کنیم و خودمان هم آن را نقد بزنیم. این کار ارزشی ندارد مهم آن است که بگذاریم استاد مارکسیستی نظر مارکس و خودش را بیان کند و ما به نقد آن بپردازیم. اساتید مارکسیست باید در دانشگاه ها مارکسیسم را تدریس کنند، سپس وظیفه ما این است که نظرهای آنها نقد کنیم. به این معنی مطهری، متفکری بود که اعتماد به نفس داشت و اهل برهان و دلیل بود، نه جدل و نفی دیگری. بهشتی هم به همین صورت. او اولین کسی بود که مناظره های فکری پس از انقلاب را راه انداخت و همه گروه ها را به مناظره طلبید، چرا که به شعار "الاسلام یعلوا و لایعلی علیه" ایمان داشت هم سلطه غیر نفی میشود هم به دلیل حجیت و منطق برهانی اسلام امکان برتری و سلطه تفکر و فرهنگ دیگری وجود ندارد.
این نظر را، امام در مورد آزادی فرهنگی و مطبوعات و نشر هم میپذیرد؟
همینطور است. 26 فروردین 1343 امام در تحلیلى که از قیام 15 خرداد، عملکرد دولت و رسالت علما و روحانیون در مسجد اعظم قم ارائه می دهند، می گویند: ما حرفمان این است که آقا به قانون اساسى عمل کنید؛ مطبوعات آزادند؛ قلم آزاد است؛ بگذارید بنویسند مطالب را. اگر دین دارید به دین عمل کنید؛ اگر چنانچه دین را ارتجاع مىدانید، به قانون اساسى عمل کنید. (صحیفه امام، ج1 ص292 )
درست سه سال بعد در 26 فروردین 1346 در نامه ای سرگشاده سرگشاده به امیر عباس هویدا، می نویسند:
نقض قانون اساسى سند عقب افتادگى است. رفراندم غیر قانونى و در عین حال قلابى سند عقبماندگى است. آزاد نگذاشتن ملت را براى انتخاب وکیل، و نصب اشخاص معلوم الحال را به دستور دیگران- بىدخالت ملت- دلیل ضعف و عقب افتادگى است.
شماها مى دانید اگر ملت سرنوشت خود را در دست بگیرد، وضع شماها این نحو نیست و باید تا آخر کنار بروید. و اگر ده روز آزادى به گویندگان و نویسندگان بدهید، جرایم شما برملا خواهد شد؛ قدرت آزادى دادن ندارید «و الخائن خائف». ( صحیفه امام، ج2، ص 125)
بنابراین امام، قانون اساسی را نیز می پذیرد و نمی گوید چون قانون دوران شاه است، قابل قبول نیست. در جایی دیگر از امام درباره آزادی میپرسند. وی می گوید:" آزادی یک مسئلهای نیست که تعریف پیچیده ای داشته باشد. مردم عقیدهشان آزاد است، کسی الزامشان نمی کند که شما باید این عقیده را داشته باشید. کسی الزام به شما نمیکند که حتماً باید این راه را بروید، کسی الزام به شما نمیکند که باید این را انتخاب کنی. کسی الزامتان نمیکند که در کجا مسکن داشته باشی. در آنجا چه شغلی انتخاب کنی. آزادی یک چیز واضحی است. (صحیفه ج 10. ص 94)
بسیاری از سخنان امام درباره آزادی در برابر رژیم شاه مطرح شده است، به این دلیل که با اختناقی که به وجود آورده بود عملا اجازه فعالیت را از نیروهای انقلابی گرفته بودند. بنابراین بدیهی بود که امام واکنش نشان دهند. اما آیا می توان همین درجه از تأکید بر آزادی را در سخنان امام درباره جمهوری اسلامی نیز دید؟
بله. امام اعتقاد داشتند که دیکتاتوری در اسلام معنایی ندارد و هیچ یک از زمامداران امور جامعه حق استبداد رأی ندارند. ایشان در جایی دیگر نیز می فرمایند «معنا ندارد که یک اقلیتى بخواهد تحمیل کند به یک اکثریتى؛ این خلاف دمکراسى است که شما به او عقیده دارید، و خلاف آزادى است" (صحیفه امام،ج 10.ص322). "در حکومت اسلامی همه افراد دارای آزادی هرگونه عقیده ای هستند" (صحیفه امام، ج4.ص435)"در جمهورى اسلامى، هر فردى از حق آزادى عقیده و بیان برخوردار خواهد بود" (صحیفه امام،ج5.ص139).
یکی از دیدگاه های عمیق امام درباره آزادی را نیز می توان در توضیحی که یکی از کارشناسان از رابطه امینت و آزادی در اندیشه امام خمینی ارائه می دهد، دنبال کرد: در منطق امام خمینی آزادی آن است که فرد با احساس امنیت از آزادی اش بهرهبرداری کند، وگرنه آزادی همراه با اضطراب و ترس ارزش ندارد. « ..در حدود قواعد و قوانین آزادی هست... یعنی شما دیگر از کسی... نمیترسید ...» (صحیفه امام، ج6، ص: 446) امام تأکید دارد: "در جمهوری اسلامی زورگویی نیست. در جمهوری اسلامی ستم نیست. در جمهوری اسلامی آزادی است، استقلال است همه اقشار در جمهوری اسلامی باید در رفاه باشند" (ج6.ص525). این عبارت و موضع امام نشان میدهد که تلقی امام از آزادی با تلقی رایجی که حد آزادی را احکام شرعی میداند، متفاوت است. امام در این جمله می گویند در حدود و قوانین است که آزادی تضمین و تامین میشود. یعنی قانون، حدود اسلامی و در درجه بالاتر حکومت اسلامی باید آزادی را تضمین و تثبیت کند تا مردم بدون اضطراب و ترس از آزادیشان بهره برند و به تعبیر خود امام؛ "هیچ یک از زمامداران امور جامعه حق استبداد رای را ندارد" (کتاب البیع، ج2، ص: 619). "در این حکومت[جمهوری اسلامی] به طور قطع باید زمامداران امور دائماً با نمایندگان ملت در تصمیم گیری ها مشورت کنند و اگر نمایندگان موافقت نکنند نمى توانند به تنهایى تصمیم گیرنده باشند". (صحیفه امام، ج5، ص: 436)
امام نسبت آزادی را با قانون و شرع چگونه تعریف می کند؟
خیر. دو تلقی از آزادی وجود دارد. یک عده معتقدند آزادی نامحدود است و حتی قوانین و شرع هم نمی تواند آزادی را محدود کند. البته این گرایش این روزها هم دیگر طرفدار جدی و منطقی ندارد و آزادی بیحد هم حتی در کشورهای اروپایی طرفدار ندارد. ماجرای محاکمه بنیاد رسانهای مرداک در بریتانیا هم که مکالمات مردم را شنود میکرد، با انتقاد و بازخواست قانونی مواجه شد. گروهی دیگر برعکس معتقدند احکام شریعت و قانون باید جلوی آزادی را بگیرند، یعنی ما می توانیم آزادی را تا جایی که مصلحت شرع می دانیم و شرایط اقتضاء می کند، محدود کنیم. این افراد آنقدر آزادی را محدود می کنند که به عدم آزادی می رسند. اما امام با هیچ یک از این دونظر موافق نیست. ایشان معتقدند افراد جامعه باید با احساس امنیت از آزادی خود بهره ببرند و این آزادی را قانون و حکومت باید برای افراد تأمین کنند. جملات امام نشان می دهد که آزادی این نیست که قانون به افراد جامعه آزادی بیان، آزادی قلم و آزادی مطبوعات را بدهد اما در عمل هیچ تضمینی در بهره بردن از اینها وجود نداشته باشد. فرد باید بدون اضطراب و ترس از آزادی خود بهره ببرد. امام می گویند" با جمهورى اسلامى سعادت، خیر، صلاح براى همه ملت است. اگر احکام اسلام پیاده بشود، مستضعفین به حقوق خودشان مى رسند؛ تمام اقشار ملت به حقوق حقه خودشان مى رسند؛ ظلم و جور و ستم ریشه کن مى شود ( صحیفه امام جلد 6 صفحه 525) سپس امام توضیح می دهند که در جمهوری اسلامی زورگویی و ستم جایی ندارد بلکه آزادی و عدالت استقرار مییابد. در منظر عرفانی امام که از کثرت به عدل و مبارزه با جور و ظلم میرسد، آزادی در برابر ظلم و ستم و بیعدالتی است.
بنابراین می توانیم بگوییم یکی از تمایزهای اندیشه امام خمینی درباره آزادی با دیگران، اهمیت دادن ایشان به عدالت و ریشه کن کردن ظلم است.
بله، دقیقا. امام معتقد به تلازم و همراهی آزادی و عدالت است. در افق فکری امام این دو با یکدیگر هستند.
آیا این همراهی در حدی است که نتوان آزادی در اندیشه امام خمینی را به صورت مستقل از عدالت مطرح کرد؟
در دوره جدید و در مکتب سرمایه داری یا مکاتب غربی آزادی برتر از عدالت اهمیت دارد، اما در کشورهای سوسیالیستی عدالت بر آزادی اهمیت پیدا میکند و برابری برجسته و آزادی ذیل برابری قرار می گیرد. در تفکر اسلامی به خصوص در مشرب عرفانی این تقسیم بندی ها امکان پذیر نیست. وقتی امام قریب به این مضمون می فرمایند که عدل اسلامی را مستقر کنید، با عدل اسلامی همه و همه در آزادی، استقلال و رفاه خواهند بود، یعنی ارتباط منطقی و ساختاری و ذاتی میان این مفاهیم و امور وجود دارد. مطهری هم همین نظر را دارد. می گفت امری را میتوانیم دینی بدانیم که عادلانه باشد. او معتقد بود نمی توان در جایی که از عدل خبری نباشد از دین سخن به میان آورد. تلازم ذانی میان دین و عدل وجود دارد و معیار و ملاک دین، عدل است نه ملاک عدل، دین. امام همین تفکر را درباره آزادی و عدالت داشتند. یعنی در اندیشه او عدالت مقوم و علت آزادی است و آزادی زمینه ساز عدالت است. بنابراین امام آزادی را مثل سایر متفکران تنها در برابر اختناق قرار نمی دهد بلکه آن را در برابر ظلم و ستم نیز می داند. ایشان آزادی را بر اصل عدل استوار میکند نه این که آن را صرفاً عقلانی یا مصلحت و ضرورت محض تلقی کند یا بر مبنای اعلامیه حقوق بشر و ملاحظات بینالمللی آن را توجیه و تفسیر کند. عدم آزادی که ظلم و جور است با تفکر و احکام دینی تباین دارد.
بنابراین می توانیم بگوییم مبانی دیدگاه امام درباره آزادی از دیدگاه امام خمینی با آزادی مدرن تفاوت هایی دارد و آزادی در اندیشه امام خمینی صبغه ای دینی پیدا می کند.
همین طور است. بخش از تفسیر سوره امام این موضوع را به خوبی روشن می کند:
"مومن ستم نمیکند و ظلم روا نمیدارد . اهل جنگ نیست. میفرمایند " تمام جنگهاى عالم از این انانیت انسان پیدا مىشود. مؤمنها با هم جنگ ندارند؛ اگر جنگى باشد بین دو نفر، باید بدانند که مؤمن نیستند. مؤمنها با هم جنگ ندارند. وقتى که ایمان نباشد و توجه، همه اش به خودش باشد، هر چیز را براى خودش بخواهد، هیاهو از اینجا به پا مى شود.. (تفسیر سوره حمد، ص: 121)... اساساً چرا جنگ واقع مى شود. ...تمام نزاع هایى که واقع مىشود، مال این است که انسان تعلق دارد به طبیعت، و طبیعت [را] هم به واسطه علقه اى که دارد براى خودش مىخواهد... در هر شأنى از شئون، نزاع واقع مى شود. این آدم مى خواهد بگوید که در فطرت اصلیه که رنگ تعلقى نیست، نزاع [هم] نیست.(همان، ص: 178 و 179 )
در یکی از سخنرانی ها نیز اشاره دارند که ".. ایمان به خدا باعث مى شود که تمام تاریکی ها از پیش پاى مؤمنین برداشته بشود؛... مؤمنین در نور خدا غرق شوند.... از تمام انواع ظلمات ظلمات مادى، ظلمات معنوى نجات پیدا مى کنند و در دریاى نور غرق مى شوند...(صحیفه امام، ج7.ص135).