در آستانه سالگرد ارتحال امام خمینی(س) جمعی از مسئولان و مدیران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ـ نمایندگی قم ـ با آیت الله سید محمد موسوی خوئینیها از یاران و شاگردان حضرت امام دیدار کردند.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، در ابتدای دیدار حجت الاسلام والمسلمین سید حبیب الله موسوی گزارشی از فعالیتها و برنامههای دفتر نمایندگی قم بیان کرد، سپس آیت الله موسوی خوئینیها اظهار داشت: من مقدمات دروس حوزوی و کمی از درسهای سطح را در حوزه علمیه قزوین خواندم و بعضی از درسها را خدمت آقای محمدی تاکندی گذراندم، ایشان شاگرد امام بودند. من قبل از اینکه برای درس خواندن به قم بیایم، یک بار به قم آمدم و در مدرسه حجّتیه میهمان آقای تاکندی شدم و با توجه به توصیفات ایشان از حاج آقا روح الله من به همراه ایشان یکی دو روزی برای دیدن امام به درس امام رفتم. اما سال 39 بود که برای تحصیل از قزوین به قم آمدم و در حالی که سطوح عالیه را میخواندم آشنایی من از امام بیشتر شد. البته در همان یکی دو روزی که قبلاً امام را دیده بودم رفتار امام برایم خیلی گیرا و جاذب بود.
اما با آغاز نهضت هم امام شناخته شدهتر شد و هم ارتباط من با بیت امام بیشتر شد. هم شخصیتی که به «حاج آقا روح الله» شناخته میشد به سرعت تبدیل به «آیت الله خمینی» شد و من با بیت ایشان مرتبط شدم چون میخواستم علمای شهرمان بیشتر به ایشان علاقهمند و مرتبط شوند.
این وضعیت بود تا اینکه حوادث سنگین نهضت پیش آمد که منجر به زندان و تبعید امام شد و پس از انتقال امام به نجف من سال 1346 به نجف رفتم که تنها یک سال ماندم و ما را از آنجا بیرون کردند. و البته من به خاطر امام به نجف رفتم و شاید اگر امام در غیر نجف هم میبود من به آنجا میرفتم. لذا امام را به نجف نمیبردند، بعید بود من به صورت قاچاق برای زیارت به کربلا و نجف بروم.
من یک سالی که در حوزه علمیه نجف بودم به درس امام میرفتم و درس اصلی من درس امام بود ولی به درسهای دیگر هم کم و بیش میرفتم. دو ـ سه ماهی به درس آقای خوئی رفتم ولی احساس کردم مطالعه تقریرات ایشان کفایت میکند. درس آقای قوچانی که درس فلسفه بود میرفتم و در نجف با حاج آقا مصطفی هم خیلی مأنوس بودیم.
پس از مراجعت به قم ارتباط نزدیکی با مرحوم حاج احمد آقا پیدا کردم و زیاد به بیت امام رفت و آمد داشتم. در هفته 2 ـ 3 روز نماز مغرب و عشاء را مقید بودیم در بیت امام باشیم و در حدود 20 ـ 30 نفر کم و بیش میآمدند ولی افراد ثابت آقای اشراقی، آقای صانعی، مرحوم تربتی، شیخ محمد صادق تهرانی پدر آقای کرباسچی، آقای ابطحی کاشانی بودند. مرحوم آقای توسلی زیاد میآمد و کلاً طلبههای جوان علاقهمند به امام و نهضت بیشتر مقید بودند به بیت امام رفت و آمد داشته باشند ولی افرادی مثل مرحوم آقای بهجت هم گاهی روضه بیت امام در آن سالهای تبعید امام میآمد، ایشان با اینکه آدم منزوی بودو هیچ جا نمیرفت به بیت امام میآمد و به این کار مقید بود. درباره شخصیت امام هم، شخصیت و عظمت امام چیزی نیست که بنده بتوانم درباره آن صحبت کنم ولی یک نکتهای شاید مهم باشد و آن توجه به هدف اصلی امام در نهضت است.
باید هدف اصلی امام در مجاهدات و مبارزاتشان را بدانیم و در نظر داشته باشیم ومحتوا را درست تشخیص بدهیم، آن وقت به تناسب زمان به دنبال استمرار آن محتوا باشیم و امام را تبدیل به یک کلیشه نکنیم. این گونه نپنداریم که تمام رفتارهای امام یک امر ثابت است و باید همیشه از آن تقلید کرد! اگر اینطور فکر کنیم، به تدریج آن هدف اصلی که محتوای اقدامات امام بود، از دست میرود.
به نظر بنده امام برای رسیدن به اهدافش یک قدمهایی را انتخاب میکرد تا اهدافش تحقق پیدا کند. انتخاب آن فرمها به تناسب زمان بود و چون زمان و شرایط متغیر است، آن فرمها نمیتواند یک امر ثابت باشد اما محتوا میتواند محتوی و هدف ثابتی باشد ولی قدمها را میشود تغییر داد. امام خود به این مسأله توجه داشتند.
مثلاً در بحث حکومت دینی آن چیزی که برای امام در درجه اول اهمّ از همه امور بود این بود که حکومت دینی در جامعه مستقر بشود؛ یعنی ارزشهای الهی در میان مردم حاکم باشد. اما شکل این حکومت، هر شکلی که بتواند آن محتوا را حفظ کند و از آن پاسداری کند خوب است. اگر به یک شکل و فرم خاص بچسبیم، ممکن است آن محتوا را از دست بدهیم. اکنون یک چنین خلط و مغالطهای میان محتوا و فرم و شکل پیش آمده و دارد به اصل قضیه آسیب میرساند. حفظ محتوا البته مشکل است ولی به ظاهر میشود راحت چسبید در حالی که این نقطه آسیب است. این بحث بنده یک بحث طلبگی است نه سیاسی . در این مسئله یک عدهای با دین خدا مخالف هستند که آنها فعلاً مورد نظر نیستند ولی من میشنوم که در حوزه علمیه، طلبه، فاضل و مدرس و حتی کسانی که در سطح مرجعیت هستند کم کم به این نتیجه میرسند که همان بهتر که در امور سیاسی دخالت نکنیم که به نظر من آسیب بزرگی است که به هدف امام خمینی میخورد و منشأ آن همان فرم گرایی است که گفتم.
ما یک فرم از حکومت دینی را مطرح کردیم، نه تنها از فرمهای دیگر حرف نمیزنیم که حتی حاضر به اصلاح این یک فرم هم نیستیم!
اشکال در نحوه بعضی از برداشتهای دینی است؛ مثلاً میگویند خداوند به پیامبر(ص) دستور میدهد با عقلای قوم مشورت کن ولی تصمیم را فردی و بدون لحاظ نظر جمع بگیر! یعنی اگر همه مثلاً پنجاه نفری که با آنها مشورت کردی و نظری مخالف نظر تو را داشتند تو بر خلاف آنها تصمیم بگیر و توکل کن! آیا این بدترین توهین به افراد نیست؟!
در حالی که نگاه دیگر این است که چون در مشورت اتفاق آراء دشوار است، عقل میگوید اکثریت هرچه گفتند تو هم به همان عمل کن. من میگویم باید به این آسیب فرم گرائی توجه بشود که خیلی دارد آسیب میزند.
و البته باید توجه داشت که جای اصلی پرداختن به این مباحث حوزههای علمیه است چون نظر به حکومت دینی توسط حوزهها و علمای دین مطرح شد.
نگاههای جدیدی پیدا شده که جای امیدواری است، نگاهی که از نصوص دینی استفاده میکند که ما هم حاکمیت دینیداریم و هم حاکم اسلامی و هم مردم حق دارند و میتوانند حقشان را اعمال کنند و مسأله آن گونه نیست که بعضی میفرمایند که مردم اصلاً هیچ کارهاند و هیچ حقی ندارند و فقط باید تبعیت کنند. باید این نگاه تقویت شود و توسعه یابد تا مجبور نباشیم بگوییم اشتباه شد! من البته هرگز چنین چیزی نمیگویم، حتی مطلبی که به آقای آخوند خراسانی نسبت داده شده، من فرض را صحت انتساب قرار دادم ولی به همه آن شبهات پاسخ دادم و نوشتم و منتظرم فرصتی پیش بیاید تا چاپش کنم من از حکومت دینی بر خلاف آخوند دفاع کردم. ایشان یک تصوری از حکومت دینی داشته و با آن تصور گفته نمیشود حکومت دینی تأسیس کرد. که من پاسخ دادم ولی پاسخهای من در دفاع از حکومت دینی چیزی نیست که این آقایان امروز نپسندند.