دکتر صادق طباطبایی

— اولین آشنایی
من سال 1340 به آلمان رفتم. سال 43 قبل از تبعید امام، به ایران آمدم. یک روز صبح در قم در دفتر و کتابخانه آیت‏الله مرعشی نشسته بودم. جوانی آمد و ده دقیقه‏ای نشست و رفت. خیلی خوش‏رو، با حرارت و خوش برخورد بود. وقتی که رفت آقای مرعشی گفت شناختی؟ گفتم: نه. گفت او احمد خمینی بود. این اولین دیدار من با ایشان بود. آن زمان هنوز ازدواج ایشان با خواهر من صورت نگرفته بود، بعد که رفتم آلمان خواهرم به من نامه نوشت و گفت که چنین خواستگاری‏ای صورت گرفته که من هم برای او جواب نوشتم که تشخیص با خودت است و حق انتخاب هم با خودت و امّا به این نکته توجه داشته باش که فقط به اینکه او پسر آقای خمینی است، اکتفا نکن.
دیدار بعدی‏ام با ایشان سفری بود که ایشان آمد به مکه که بعد هم برود به عراق. من هم از آلمان به لبنان آمدم و ایشان را دیدم و یک مدت هم با هم بودیم و به اتفاق هم به عراق رفتیم. من هم یک هفته ده روزی عراق بودم و برگشتم.

— نقش سیداحمد در پیروزی انقلاب
من نظریه ‏ای دارم و آن این است که حاج سیداحمد خمینی موتور این انقلاب است، اگر انقلاب را به اتومبیل تشبیه بکنیم؛ موتور آن احمد خمینی است، فرمان دست امام است و مردم هم سوخت مورد نظر را تأمین می‏کنند. وقتی حضرت امام به ترکیه و بعد هم به نجف تبعید شدند، تحولات داخل ایران نشیب و فراز خود را طی می‏کرد.
در اثر فشارهای زیاد مردمی، امام را از ترکیه به نجف تبعید می‏کنند. حضرت امام نیز با آن روحیه‏شان، کار را ادامه می‏دهند تا سال 56 و به مناسبت‏های مختلف در پایان درس‏ها در حوزه نجف تذکرات لازم را می‏دادند. بیانیه و اعلامیه هم صادر می‏کردند. شما مقایسه کنید که تعداد بیانیه‏ها و اعلامیه‏ها تا آن تاریخ و از آن تاریخ به بعد حدود چند برابر شده است.

— علت چه بود، شکستن دیوار ترس؟
در سال 56 حاج احمد آقا به امام ملحق می‏شود. با الحاق حاج احمد آقا به امام فعالیت‏ها شتاب بیشتری می‏گیرد.

در این بیانیه‏ها فقط این نیست که امام به وضع موجود اعتراض می‏کرد، بلکه حادثه‏آفرینی هم می‏کرد. قبلاً این حادثه‏آفرینی نمی‏شد. در ایران به دلیل شرایط خفقان سیاسی، عمده فعالیت‏ها و مبارزات به صورت زیرزمینی بود که در دو گروه و یا بهتر است بگوییم به دو سبک و شیوه انجام می‏شد. یکی گروه یاران امام بودند که کارشان روشنگری بود و با حرکت در دانشگاه، آنها را نسبت به یک حرکت جدید مبتنی بر جامعه‏شناسی نوین مذهبی در سطح روشنفکران سیاسی دینی ایران آگاه می‏ساختند. اینها هدفشان روشنگری سیاسی مردم بود و عمدتاً فعالیت‏های زیرزمینی داشتند. روش دیگر هم فعالیت‏‏های زیرزمینی مسلحانه بود، البته حضرت امام به عملیات مسلحانه روی خوش نشان نداد و هیچ‏وقت هم آن را تأیید نکرد، اما تکذیب هم نکرد. قصد این گروه شکستن دیواره ترس رژیم حاکم بود تا سردمداران و مقامات عالی‏رتبه احساس امنیت نداشته و دلهره داشته باشند. اینها گروه‏های متعددی بودند که به دلیل شرایط خفقان سیاسی با هم ارتباطی نداشتند؛ همدیگر را نمی‏شناختند یا اگر هم می‏شناختند به روی خودشان نمی‏آوردند.

— فعالیت‏های ایذایی
احمد آقا همه آنها را می‏شناخت و می‏دانست که مثلاً چند گروه زیر زمینی فعالیت ایذایی انجام می‏دهند و احتمالاً کارهای قهرآمیز دارند. از طرفی با دوستان امام هم که در زندان و یا در تبعید بودند آشنا بود و طبعاً به همین طریق علما را هم می‏شناخت و با آنها ارتباط داشت و خودش هم جوان بسیار بسیار باهوش و با استعداد و فوق‏العاده زیرکی بود، حواسش هم خیلی جمع بود. این بود که به مجموعه اطلاعات اوضاع سیاسی، جریان‏ها، گروه‏های سیاسی داخل کشور آشنا بود. وقتی احمد آقا آمد به نجف، اینها را در اختیار حضرت امام قرار داد. قبل از آن، اگر امام می‏خواست بیانیه‏ای صادر کند باید تحقیق می‏کرد. باید مسافری می‏آمد و یا می‏رفت تا اطلاع حاصل کند و یا یکی از دوستان را می‏فرستاد تا از اوضاع و احوال اطلاع کسب کند. با آمدن حاج احمد آقا به نجف و ارتباط ایشان با اروپا، با بنده، دکتر چمران و دوستان دیگر، توانست یک شبکه اطلاعاتی به‏وجود بیاورد. وقتی یک حادثه‏ای اتفاق می‏افتاد، تلفن می‏کرد به ایران و کسب خبر می‏کرد. ایشان کاری کرد که قبل از آن امکان آن وجود نداشت.

— گرفتن یک اجازه در نجف
برای نمونه یک مورد را که در سال 53 یا 54 برای خودم اتفاق افتاد بیان می‏کنم؛ در خارج که بودیم به خاطر شرایط باز آنجا، فعالیت‏هایی که در ارتباط با ایران انجام می‏شد، علنی بود. اما کسانی که از ایران با ما مرتبط بودند، مخفیانه کار می‏کردند. گاه باید هماهنگی‏هایی صورت می‏گرفت. بعضی‏ها از ایران می‏آمدند به یک کشور اروپایی. ما همه آنجا جمع می‏شدیم و توسط این رابطان که از داخل کشور می‏آمدند، خبر به ما می‏رسید تا برنامه‏ای انجام دهیم و یا کاری هماهنگ شود. در سال 54ـ53 بود که آقای احمد صدرحاج جوادی که اولین وزیرکشوردولت موقت بود به آلمان آمد قبلاً به ما خبر دادند که دوستان جمع شوند. ما چند نفر در آلمان بودیم. دکتر یزدی در آمریکا، چمران در لبنان، آقای قطب‏زاده و حبیبی هم از پاریس آمدند. ایشان مسایلی را مطرح کرد و حل شد. از جمله ایشان حامل یک نامه‏ای بود از شش تن از علمای شیراز، که اینها نامه‏ای به امام نوشته بودند و از ایشان سؤال کردند و برای پرداخت از محل وجوهات شرعی به خانواده‏های گروهی از مجاهدین که مسلمان بودند و اعدام شده بودند و خانواده‏هایشان در سختی زندگی می‏کردند، اجازه خواستند.

قرار شد که این نامه 6ـ5 صفحه‏ای را من به امام برسانم. رفتم به نجف. عرض کردم که امضاء‏کنندگان ذیل متفقاً بر این عقیده‏اند که آنها مهدورالدم نبودند، کشته شدند اما خانواده‏هایشان در فقر و تنگدستی به‏سر می‏برند، اجازه بدهید که از محل وجوهات نیازهای آنها را تأمین کنیم. وقتی نامه را دادم، مدت زمانی که ایشان بر روی نامه مکث کردند، بیش از آن زمانی بود که برای خواندن نامه صرف کردند، سپس نامه را بر زمین گذاشتند و گفتند من به این نامه الآن نمی‏توانم جواب دهم. من باید تحقیق کنم. گفتم چرا؟ گفتند که یکی از امضاهایی که زیر نامه است جور دیگری است. آن فرد در نامه‏هایی که به من می‏نویسد جور دیگری امضاء می‏کند. (این امضا مربوط به مرحوم آیت‏الله مجدالدین محلاتی از علمای مبارز شیراز بوده است). اینجا امضای آن فرد فرق دارد و بنابراین خواست به من بفهماند که هم عقیده با آن‏ها نیست. اما امام چگونه تحقیق کردند و چه زمانی طول کشید معلوم نیست. امّا اگر نظیر چنین مسأله‏ای زمانی که احمد آقا به امام ملحق شدند پیش می‏آمد کمتر از 2 ساعت حل می‏شد. این مجموعه در خدمت انقلاب و امام که قرار گرفت هم امام اوضاع کشور را بهتر ارزیابی می‏کرد و با آن دید وسیعی که داشت هدایت می‏کرد و هم کارها سریع‏تر پیش می‏رفت.

— اگر مشورت با احمد نبود...
مثلاً همان‏طور که حضرت امام خودشان گفتند، در مسأله مهاجرت امام به فرانسه ایشان با احمد آقا مشورت کردند. شاید اگر احمد آقا نبود این مهاجرت صورت نمی‏گرفت و اگر هم این مسافرت صورت نمی‏گرفت معلوم نبود که روند انقلاب چه می‏شد و باز این نکته به نظر من نکته بسیار اساسی است که وقتی که احمد آقا به امام پیوست باعث شتاب بخشیدن به پیروزی انقلاب اسلامی شد.
خود امام هم صریحاً در وصیت‏نامه‏ شان اشاره کردند که هیچ‏کس دخالت نداشت، وقتی حضرت امام از کشور عراق می‏خواهد برود به یک کشور اروپایی، چه کسی در آن جهت اطلاعات لازم را دارد؟ چرا مثلاً آلمان نرفت؟ چرا لندن نه؟ چرا رُم نه؟ شرایط و امتیازاتی که پاریس نسبت به جاهای دیگر دارد بالاخره کسی باید باشد و آنجا را بشناسد. بله پیشنهاد از جانب ایشان بود مثل پیشنهادهای دیگر. اما امر و دستور نبود، امام هم به فرموده خودشان فقط با احمد آقا مشورت کردند.

— همه از حاج احمد آقا راضی بودند
احمد آقا باعث شد قشر سنتی میانه‏رو و قشر روشنفکری که در کشورهای اروپایی مشغول تحصیل و به دنبال نظریات امام بودند و می‏خواستند در مسیر انقلاب باشند، به هم مرتبط شوند.
او انسانِ انعطاف‏پذیری بود. کسی که استراتژی‏اش مشخص است؛ و هدفش معین است؛و راهبرد دارد؛ معتقد است و به رهبری قیام ایمان مطلق دارد، چنین کسی طبیعی است وقتی که دارای روحی بلند، دارای اعتدال، تساهل و تسامح باشد می‏تواند بین همه گروه‏ها ارتباط برقرار کند. او کسی بود که هدفش همواره برایش مشخص بود ولی تاکتیک کار را تغییر می‏داد و می‏دانیم که مهم هدف است. استراتژی ثابت اما تاکتیک متغیر، اوایل کسانی بودند که گاهی که احمد آقا نرمش نشان می‏‏دادند، می‏گفتند که بابا او انقلابی نیست. در ذهن آنها انقلابی‏گری در مشت گره کرده، خشونت و دعوا خلاصه می‏شد. در حالی که این‏جور هم نیست. گاه نجنگیدن سخت‏تر از جنگیدن است. هدف مهم است. از ویژگی‏های حاج احمد آقا این روحیه تساهل و تسامح‏اش بود. دوستدار رفیق‏هایش بود و می‏توانست خوب خودش را در مجموعه بافت فکری فرد یا جریان مقابل قرار بدهد و این رمز موفقیت ایشان در ایجاد این ارتباط‏ها بود.

— آموزش چریکی دید، اما مخالف مبارزه مسلحانه بود
می‏دانیم خیلی‏ها از جمله خود من آن زمان دوران مبارزه را درک کرده‏اند. خیلی از ما هیچ‏وقت اعتقاد به مبارزه مسلحانه نداشتیم. مهم این بود که سردمداران رژیم احساس امنیت نکنند. عقلانی این است کسی که در مسیر مبارزه قرار می‏گیرد باید از همه جهات آمادگی داشته باشد و این آمادگی را باید در سه بعد و سه جهت کسب کند.

انقلاب مسیرش مبتنی بر یک مکتب است بنابراین هر وقت به مشکلی برخورد شد باید در مکتب پاسخ آن را جستجو کرد. اگر کسی روحانی و مجتهد است، خودش پاسخ آن را استخراج می‏کند و می‏گیرد. ولی در جریان مبارزات سیاسی باید آن پویندگی وجود داشته و باید دائماً در حال اجتهاد باشد. مکتبی که می‏خواهد حاکم باشد باید پوینده باشد. چه بسا ممکن است به احکام متضاد و متناقض با احکام جاری برخورد بکند. مثلاً می‏بینید که کلام امام که مصلحت جامعه است، حتی احکام اولیه را هم تحت تأثیر قرار می‏دهد و اینکه بر اثر پویایی و پویندگی و اجتهاد مستمر است که آن مکتب نو و زنده می‏ماند و در هر عصری می‏تواند پاسخگوی نیازهای جامعه باشد.
اما بُعد دوم مردم هستند. مردم باید پیوسته در جریان حرکت قرار بگیرند. هم با مشکلات و معضلات آشنا شوند و هم راه‏حلی که برخاسته از آن مکتب است به آنها داده شود.
اما بعد سوم حرکت دفاعی است. یک گروه و یک جریان که نهضتی را به جلو می‏برند باید آمادگی مقابله با دشمن را داشته باشند. طبیعی است دشمن وقتی احساس می‏کند که شما پیشروی می‏کنید و نظام او را به خطر انداخته‏اید، از خودش دفاع کند و به شما یورش ببرد. شما باید قدرت و آمادگی دفاع را داشته باشید.

— حفاظت از جان امام
در جماران و وقتی که ترورهای کور آغاز شد؛ اشراف کلی بر بیت حضرت امام را خودش زیر نظر گرفت. در زمانی که آقای سراج‏الدین موسوی سرپرستی کمیته را بر عهده داشت، به کمک اطلاعات سپاه مجموعاً زیر نظر احمد آقا حفاظت از بیت را بر عهده گرفتند. از آن بالاتر حفظ و تدارک برای سلامتی امام بود که احمد آقا خیلی نقش داشت و از همه چیز خود از جمله خواب، سفر و... صرف نظر کرد و تمام لحظات زندگی خود را در اختیار امام گذاشت. به خصوص از سال 64 به بعد که ناراحتی که برای امام پیش آمد و بسیار هم خطرناک بود احمد آقا حتی در تأمین کادر پزشکی و احداث درمانگاه مجهز (بیمارستان شماره 2 بقیة‏الله) تلاش بسیار کرد.

— دغدغه‏های احمد آقا بعد از ارتحال امام
دغدغه‏های احمد آقا همان دغدغه‏هایی بود که حضرت امام داشت. یکی از دغدغه‏های ایشان این بود که شیوه حکومت زمام‏داران باید به گونه‏ای باشد که مردم از آنها جدا نشوند. اگر مردم از زمام‏داران بریدند، سرانجام خوشی ندارند.
او بسیار آدم نقدپذیری بود. صداقت ویژگی برجسته او بود. مهمترین نقش او در انقلاب این بود که همواره مدافع ولایت فقیه بود. به نظر می‏رسد که در سال‏های آخر عمر و به خصوص ماه‏های آخر که منجر به فوت ایشان شد، به سیر و سلوک عرفانی روی آورده بود.
تا آخرین روز حیات، ایشان اجتماع‏گریز و سیاست‏گریز نبود. ایشان یک نیازی را احساس می‏کرد چرا که مجالش را در 20 سال گذشته پیدا نکرده بود. او آثار پدرش را خوانده بود به عقاید پدرش آگاهی داشت. همسرش هم خیلی از امام بهره برده بود. احساس کرد که در این بُعد هم باید به خودسازی روی بیاورد و این به معنی دوری از دنیا و سیاست نیست.
نقش ایشان در پیروزی انقلاب، کم رنگ مانده چون خودش ابا داشت که آن را بازگویی کند. او همواره در کنار امام بود، به مانند ماه در کنار آفتاب.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.