اشاره: تحزب در ایران با چالشهای بسیاری روبرو است. نمیتوان به امام خمینی و به مفاهیمی چون جمهوریت، اسلامیت، توسعه و... اندیشید و از تحزب غافل ماند. چرا تاریخ تحزب در ایران، تاریخ درخشانی نیست؟ حزب ایرانی پس از انقلاب، چگونه حزبی است؟ رهبر کبیر انقلاب چگونه به حزبگرایی می نگرد؟ مردان حزبی ایران چه قامتی دارند؟ سپهر سیاست در ایرانِ بعد از انقلاب چه رویکردی به تحزب داشته است؟ در شرایط فعلی چه موانعی بر سر راه تحزب وجود دارد؟ اچگونه می توان ضمن عنایت به "مصلحت" حق تجمع و تحزب شهروندان را احقاق کرد؟ این سوالات و سوالاتی از این دست را ، در میزگردی با حضور حسین کاشفی، رییس سابق خانه احزاب ایران و حجت الاسلام و المسلمین رسول منتجب نیا عضو حزب اعتماد ملی در میان گذاشتهایم. با توجه به طولانی بودن گفتارها، میزگرد در دو بخش، تقدیم میشود. بخش اول به تحلیل مفهومی_تاریخی و آسیب شناسی تحزب در ایران و بخش دوم به تبیین دیدگاه های امام و جایگاه قانونی تحزب در جمهوری اسلامی اختصاص داد.
موضوع بحث، تحزب است که به رغم تکراری بودن، ضرورت طرح دوباره دارد اتفاقات و مباحث جدیدی که در نظام مطرح می شود باعث می شود که ما یک بار دیگر به این مسئله بپردازیم. اگر اشکالی نداشته باشد اول یک نگاهی مفهومی به تحزب داشته باشیم اینکه مراد از حزب چیست؟ و یک تحلیل از منظر ضرورت تحزب بکنیم که اصلا چه ضرورتی دارد که حزب هایی تشکیل شوند. بعد از این مساله دیدگاه امام را بررسی می کنیم و نیز اینکه، امام چه رویکرد عملی به مساله تحزب داشته اند. من علاقمند هستم که اگر ممکن باشد این بحث را از قبل از انقلاب شرو ع کنیم. نکته بعدی هم این است که در قانون اساسی و در شاکله نظام مساله تحزب چقدر ساخته و پرداخته شده است و تحزب در شکل گیری قدرت سیاسی چقدر اهمیت داشته است. فعلا حاج آقا منتجب نیا، بحث را درباره چیستی تحزب شروع کنند.
رسول منتجب نیا: بسم الله الرحمن الرحیم. اول از شما و از این پایگاه خبری تشکر می کنم که ترتیب این میزگرد را دادید که یک سری از مباحث که ضروری و لازم بود، مطرح بشود. مساله تحزب امروز در دنیا به خصوص در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه یک مساله حل شده و یک ضرورت اجتناب ناپذیر قلمداد می شود و بحث کردن و استدلال کردن درباره ضرورت آن برای آن ملتها مثل این است که انسان برای روشنایی آفتاب بخواهد دلیل بیاورد و بسیار بدیهی و روشن است. ولی متاسفانه در کشور ما هنوز مفهوم تحزب آن طور که باید برای مردم و مسئولان جا نیفتاده و تفهیم نشده، تا چه رسد به اینکه به عنوان یک ضرورت قلمداد شود. و در عمل هم می بینیم که این مفهوم متاسفانه در نوسان است و برداشت های مختلفی از آن می شود و تابع سیاست ها و دولت هاست. البته دولت آقای مهندس موسوی به تحزب بیشتر توجه می کرد این توجه در دولت آقای هاشمی تا حدی کمتر بود. دولت آقای خاتمی اما، بیش از گذشته به تحزب و تشکیلات ها توجه می کرد و البته دولت آقای احمدی نژاد اساسا اعتقادی به تحزب ندارد. در این شرایط که هم برای عامه مردم و مسئولان جا نیفتاده و هم عملا به عنوان یک ضرورت شناخته نشده است و عمل نمی شود، لازم است روی این مساله خیلی بحث بشود.
بنده معتقدم که اولا براساس آموزه هایی دینی که ما از نگاه امام خمینی( رضوان الله علیه) داشته و داریم و از بزرگانی چون مدرس ها و دیگران، فعالیت سیاسی بعد از به دست آوردن آگاهی سیاسی و تحلیل های سیاسی، یک امر ضروری و لازم و یک وظیفه دینی است. همانطور که از شهید مدرس نقل شده است سیاست و دیانت ما در هم آمیخته شده است و امام هم همین مساله را معتقد است و ایشان تلاش فراوانی کردند تا در روزگارشان این مساله را جا بیندازند،حتی ایشان می فرمودند که این حرف انحرافی را سر زبان ها انداخته اند که یک آخوند اگر وارد عرصه سیاسی بشود این را به عنوان لکه ننگ معرفی می کنند یعنی چون فلانی سیاسی است توطئه دشمنان است. به نظر من همه باید سیاسی باشند و داشتن آگاهی های سیاسی و فعالیت های سیاسی یک ضرورت هم عقلی و هم دینی است.
دوم اینکه انجام فعالیت های سیاسی به صورت انفرادی و شخصی در جامعه به خصوص جامعه ما یا غیر ممکن است یا دیربازده است و برد و نتیجه چندانی ندارد. فرض کنید من یا شما به صورت یک فرد وارد فعالیت سیاسی بشویم هیچ گونه یار و همراه و سازمانی نداشته باشیم این گونه فعالیت تاثیرش بسیار ناچیز و ضعیف خواهد بود. وقتی فعالیت سیاسی ضروری است و به صورت فردی انجام دادنش یا ناممکن یا دشوار است و دردسر است، راه منحصر این است که فعالیت سیاسی در چارچوب جمعی قرار بگیرد. یعنی افرادی همفکر و هم جهت و هم سلیقه دور هم جمع شوند ایده ها و آرمان های مشترک را تعریف کنند و برای تحقق آن تلاش کنند که این همان مفهوم حزب است. حزب یعنی یک کانونی که جمعی از مردم که همراه و هم هدف و هم همفکر هستند کنار هم قرار می گیرند و می خواهند فعالیت سیاسی بکنند و آن نقش هایی را که بر عهده دارند انجام می دهند.
با این مقدماتی که من عرض کردم تشکیل یک حزب در جامعه و تشکیل احزاب مختلف، یک ضرورت عقلانی و دینی و یک وظیفه شرعی است به قول مرحوم آیت الله منتظری از باب مقدمه واجب در اصول می گویند مقدمه واجب واجب است وقتی نقد قدرت و امر به معروف و نهی از منکر که یکی از رسالت های احزاب است و وقتی نظارت بر قدرتمندان وظیفه واجب است و این وظیفه تنها در قالب احزاب قدرتمند قابل اجرا است از باب وجوب مقدمه واجب هم شرعا واجب است. با این استدلال عقلی و اصولی من معتقدم که در جوامع بشری و به خصوص در جامعه دینی تشکیل احزاب قدرتمند مستقل و هدفمند و فراگیر و مردمی یک امر بسیار ضروری و لازم و اجتناب ناپذیر است یعنی به گونه ای ضروری است که بدون آن وظیفه امر به معروف و نهی از منکر نسبت به قدرتمندان، روی زمین میماند و ظیفه فعالیت سیاسی که هر فردی از افراد مسلمان بر عهده دارد روی زمین می ماند و امکان اجرای آن را نخواهد داشت.
آقای کاشفی، در ادامه صحبت آقای منتجب نیا، علاقمندم شما بفرمایید، در روند شکلگیری قدرت سیاسی، حزب کجا قرار دارد؟ برخی ها خیلی اصالتی برای حزب قائل نیستند و حزب را وسیله و ابزار می دانند و اتفاقا بخشی از آن ها روشنفکران جدی سیاسی هستند. در مقابل، برخی ها حزب را یکی از ارکان توسعه سیاسی و قدرت سیاسی و شکل گیری قدرت سیاسی می دانند. من می خواهم بدانم که از نظر شما کدام یک از این ها درست است و در نظام ما به لحاظ قانونی اگر دیدگاه امام را در نظر بگیریم جایگاه حزب کجا قرار دارد؟
حسین کاشفی: من هم تشکر می کنم از دوستان سایت جماران که واقعا به مهم ترین مساله ای که امروز جامعه ما با آن روبرو است به موضوع تحزب پرداخته اند. اگر ما یک جامعه را در نظر بگیر یم که سه ضلع داشته باشد یک ضلع اش مردم هستند، یک ضلع اش حاکمان و حاکمیت و یک ضلعش هم قانون مندی و سیاست هایی که می خواهد به و سیله آن جامعه را اداره کند. اول باید ببینیم که در اینجا نقش اصلی را کدام بخش به عهده دارد
اگر با دید اسلامی به این مباحث نگاه کنیم می بینیم که خداوند وقتی انسان را خلق می کند به او کرامت می دهد و او را اشرف همه مخلوقات معرفی می کند بنابراین طبیعی است که باید به مردم اهمیت بدهیم و این مردم هستند که بر سایر بخش ها اولویت وارجحیت دارند و باید بتوانند بر حاکمان نظارت کنند و آیا اصلا این نظارت به صورت فرد فرد عملی است؟ فرض کنیم که حاکمانی باشند که در ابتدا دیدگاه مردمی هم داشته باشند ولی اگر نظارت مردم بر آنان نباشد، بالاخره کم کم به سمت خود محوری می روند. پس باید اینجا مردم بتوانند نقش نظارت و کنترل داشته باشند. مردم که به صورت عادی نمی توانند این کار را انجام دهند. تنها با ایجاد تشکیلات می توان به این امر پرداخت و مردم از طریق تشکل هایی که باید ایجاد کنند نظارت می کنند جون وقتی که تشکل ایجاد بشود از دانش وخرد وتجربه جمع استفاده می شود .
ما در همه موضوعات دینی هم همیشه بحث جمع را مطرح می کنیم ،حتی اگر خیلی از کارهای عبادی را به صورت جمعی انجام بدهیم بهتر است. جمع به مردم بر می گردد مردم هم باید از طریق نهاد مدنی که شکل پیشرفته اش حزب است بتوانند آن نقش راداشته باشند که حتی اگر مسئولان بخواهند به راه نادرستی هم بروند، بتوانند از طریق حزب به مسئولان امر تذکر دهند وآن ها را به صراط مستقیم هدایت کنند در غیر این صورت اگر حزب نباشد دولت یا حاکمان آن طوری که خودشان فکر می کنند درست است، عمل می کنند. اگر حزب نباشد عملا تکصدایی بر جامعه حاکم می شود . حزب به عنوان دولت سایه باید برنامه داشته باشد، سازمان داشته باشد و نیرو تربیت کند تا ضمن ارتقاء سطح دانش واطلاعات افراد از قرار گرفتن افراد بی دانش و تجربه در مسئولیت های حساس جلوگری شود، چون دولت ها یا افراد می روند اما احزاب به عنوان یک نهاد مردمی می مانند وباید پاسخگوی عملکردها باشند . بنا براین قدرت باید از طریق احزاب قابل نقد باشد همانطور که حضرت علی علیه السلام
می فرمایند مردم وقتی که می خواهند حاکم را نقد کنند نباید صدایشان بلرزد یعنی این قدر باید آزادی عمل داشته باشند. امام خمینی ( ره ) به تشکل و به عبارتی کار جمعی توجه داشتند. زمانی که ایشان به پاریس آمدند در ملاقاتی که اعضاء هیئت مدیره اتحادیه انجمن های اسلامی دانشجویان اروپا با ایشان داشتیم گفتیم واقعا خوشحال هستیم که در زمانی زندگی می کنیم که از رهبری فردی مانند جنابعالی برخوردار هستیم که انشاالله این انقلاب به رهبری شما به نتیجه می رسد بعد ایشان گفتند که من چه کاره هستم؟ این کار خداست و مردم واین مردم هستند که نقش دارند. در تمام سخنرانی های امام این نگاه و نگرش به جایگاه مردم دیده می شود و در همین رابطه است که می فرمایند مجلس در راس امور است چون این افراد نماینده مردم اند و چنانچه این افراد از پشتوانه حزبی برخوردار باشند کشور از مجلسی با پشتوانه قوی کارشناسی بر خوردار و می تواند گام های موثری در جهت توسعه و بهبود کشور بر دارد بنا بر این همانطورکه انسان یا موجود زنده برای بقا یا ادامه حیات خود به اکسیژن نیاز دارد یک جامعه ای اگر می خواهد پویا باشد اگر می خواهد زنده باشد نباید فردی عمل کند چون تکصدایی نهایتا به دیکتاتوری می انجامد حتما باید این آزادی هایی که در همه جا هست و در قانون اساسی ما هم هست اصلا وقتی که اصل ششم مطرح می کند که اداره امور کشور باید به اتکاء آرای عمومی باشد آن هم از طریق انتخابات آن هم با آن فضای سلامت و وضعیت آزادی که باید وجود داشته باشد نه انتخاباتی که میخواهد حالت مهندسی شده و وضعیتی دیگرای داشته باشد. پس این ها همه جایگاه مردم است مردم هم از طریق این نهادهای مدنی این تشکل ها و حالت پیشرفته اش احزاب که از طریق رقابتی که با یک دیگر می کنند و برنامه هایشان را ارائه می کنند آنچه را مردم می پسندند و قبول می کنند انتخاب می کنند
حاج آقا منتجب نیا، با توجه به این ضرورتی که هم شما و هم آقای کاشفی فرمودید اگر ما بخواهیم یک پرداخت تاریخی به مساله تحزب داشته باشیم، به تحلیل های مهمی می رسیم ما ایرانی ها با حزب چگونه برخوررد کرده ایم آیا ما گریز از تحزب داشته ایم؟ آیا در یک سده اخیر یا سالیانی که دوران مدرن از آن یاد می کنند، ما واقعا حزب گرا بوده ایم و حزب های خوبی تشکیل داده ایم یا اینکه نهاد قدرت جامعه را از حزب گریران کردهاست؟ کدامیک از اینها است؟
منتجب نیا: ببینیند از قدیم گفته اند که الناس علی دین ملوکهم. مردم تابع اولیای امورشان هستند و از آن ها الگو می گیرند این یک مساله . مساله دیگر اینکه همیشه اربابان قدرت از نظارت و نقد گریزان هستند مگر آن هایی که قدرت پرست نباشند و قدرت را به عنوان یک ابزار برای کمک به مردم انتخاب کرده باشند. همانطور که اشاره کردند فرمایشات امیرالمومنین در مقام عصمت و امامت می بینیم که با افراد مختلف مشورت می فرمایند و نظرات آن ها را به کار می گیرند و پیامبر عظیم الشأن اسلام که مامور وحی است ،مامور می شود که با مردم مشورت کند. خوب آن ها حکومت را برای خود نمی خواهند برای خود حکومت نمی خواهند برای تحقق اهداف مقدسی که دارند می خواهند پس اربابان قدرت دنیایی هم از تحزب گریزانند ما وقتی که تاریخ معاصر ایران را نگاه می کنیم بعد از مشروطه به جز یک مدتی کوتاه که بعضی از احزاب به وجود آمدند و فعالیت داشتند جریان تحزب سیر نزولی پیدا کرد، یعنی همان تلاش هایی هم که بنیانهای مشروطیت انجام دادند رفته رفته به دست فراموشی سپرده شد به جایی رسید که حزب در ایران مرادف شد با یک نوع وابستگی به رژیم سلطنتی، و در نگاه متدینین یک کار ضد ارزش، جراکه مردم ما افراد میان سال امروز ما یادشان نیست آن احزاب قدرت مند مردمی را . حزب را که نگاه می کنند یا آن حزب های وابسته به خارجی ها مثل حزب توده و احزاب دیگری که وابسته به قدرت ها بودند را می بینند و یا حزب رستاخیز و از این احزابی که وابسته به رژیم شاه بودند و در واقع این ها یک دام ودانه ای برای عموم مردم بود و بعد هم برای تحقق استبداد سلطنتی حزب را به کار گرفتند که امام به شدت با این مساله برخورد می کند. و مردم با چنین سابقه سوء ذهنی که نسبت به احزاب در قبل از انقلاب داشتند، انقلاب به پیروزی رسید، بزرگانی چون شهید بهشتی و سایر عزیزان با عنایت و حمایت امام _ که اگر نیاز شد من توضیح میدهم _ آمدند یک حزب قدرتمندی را به اسم حزب جمهوری اسلامی تشکیل دادند که این حزب توانست فعالیت کند و موفقیت های بزرگی را به دست بیاورد و در میدان رقابت هم شرکت کرد و احزاب دیگر هم کمابیش بودند. اما متاسفانه چند تا مساله همزمان شد با حزب گرایی. یک مساله ای جنگ بود که مسائل سیاسی را تحت شعاع قرار داده بود. همه نگاه ها متوجه جبهه و در دوران دفاع مقدس فعالیت حزبی کم رنگ شده بود و مساله دیگر وجود عناصری که هیچ گونه تناسبی با انقلاب و بنیانگذاران حزب نداشتند نفوذ آن ها در حزب که اگر لازم شد در مورد حزب جمهوری اسلامی که من خودم بودم اشاره ای می کنم که اینجا اشاره می کنم که یکی از دوستان من که در حزب جمهوری اسلامی بود در کانونی از کانون های حزب در تهران بعد از شهادت بهشتی بعد از چند ماه برای من نقل می کرد شاید یک هفته یا ده روز قبل از شهادت شهید بهشتی آقای بهشتی در یکی از جلسات ما حضور داشتند در تهران در یکی از حوزه های حزب آنجا ما گلایه کردیم که بعضی از افراد کار حزب را دارند تمشیت می کنند و دارند اداره می کنند که با روحیه شما تناسب ندارند ایشان این جمله را به من گفت که اگر خداوند به من توفیق بدهد و من عمر داشته باشم من حزب را از وجود این ها تطهیر خواهم کرد یعنی به مجردی که این حزب آمد یک اقتداری پیدا کرد بین مردم وجهه و نفوذی پیدا کرد افرادی آمدند دخالت کردند و قدرت را در دست گرفتند که حالا اینجا را من می گذارم برای بعد که حالا ما چه کردیم و خواستیم اجرا بشود و آقایان هم اطلاع داشتند حالا یا نخواستند یا خواستند نشد و به هر حال حزب به جایی رسید که حزب مردمی که مورد حمایت امام بود و قرار بود در کنار مردم باشد و مردم را بسیح کند به جایی رسید که امام فرمود فتیله حزب را پایین بکشید بعد هم که دید بیش از اندازه دارند از مسیرشان خارج می شوند گفتند تعطیل کنید امامی که خودش حمایت کننده حزب بود تقویت می کرد آن را کارش به اینجا رسید. این حزب جمهوری اسلامی. سایر احزاب هم که به وجود آمد هر کدامشان اوایل انقلاب به شکلی دیگر باعث شد تا مردم یک ذهنیتی نا مناسب نسبت به احزاب داشته باشند و اینجاست که مسئولان موظف هستند فرهنگ سازی کنند
حزب بد نیست، ضد ارزش نیست،بعض افرادی که در حزب ورود پیدا کردند آن ها بودند که حزب را به این مسیر کشاندند وگرنه لازمه زندگی سیاسی اجتماعی تحزب است،اما به جای اینکه به این مساله بپردازند رفتند سراغ کارهای دیگر و فرهنگ سازی نکردند. از طرفی براثر نقد قدرت طبیعی است، قدرتمندان از تحزب گریزان هستند فلذا از اینکه فرهنگ سازی کنند طفره میروند،لذا فرهنگ تحزب تشویق نشده است و مردم ما می شود گفت اکثرا به ضرورت عنصری به نام حزب و تحز ب اعتقاد چندانی ندارندف بلکه بالاتر بعضی از افراد و حتی بعضی از چهرهها با افتخار اعلام می کنند که عضو هیچ حزبی و گروهی نیستیم ولی فعالیت سیاسی می کنیم. اگرچه نوعا دروغ و خلاف واقع می گویند.و اکثر آن هایی که می گویند ما وابسته به هیچ حزبی نیستیم وابستگی شان به احزاب و باندهای قدرت به مراتب بیشتر از احزاب وابسته است. علاوه بر این بسیاری از افرادی که می گویند ما وابسته به احزاب نیستیم آن ها احزابی را که وابسته به مردم هستند را نفی می کنند و نهادهای حکومتی را جایگزین حزب می کنند و از نهادهای حکومتی چه نظامی چه غیر نظامی انتظار تحزب دارند آن ها هم خلاف واقع می گویند ولی افتخار می کنند که ما وابسته به هیچ حزبی نیستیم بنابراین من جمع بندی کنم آنچه در جامعه ما وجود دارد نگاه مردم ما نسبت به حزب و تحزب به جز یک اقلیتی نگاه مثبت نیست و این من فکر می کنم مقصر اصلی اول آن هایی هستند که احزاب قدرتمندی که بعد از انقلاب به وجود آمدند چنان مدیریت کردند که به سرنوشتی دچار شوند که مردم ذهنیتی منفی داشته باشند و مقصر دوم مسئولانی هستند که از طرق مختلف تریبون هایی که دارند فرهنگ سازی نمی کنند و بدتر از هم آن هایی که در این دولت با تحزب مقابله می کنند و می گویند که ما اصلا حزب نیاز نداریم و حزب ستون پنجم است و آمده اند می گویند که روحانیت به جای حزب است و جلسات عزاداری و بسیج و این ها به جای حزب است، این ها دیگر واقعا تقصیرشان قابل جبران نیست به هیچ وجه. اجمالا اگر بخواهیم در جامعه تحزب جایگاه خودش را پیدا کند همه باید دست به کار بشوند. همین کار شما و کار رسانه ها کار بسیار ارزشمندی است ولی ای کاش رسانه ملی که عنوان ملی رویش است و متعلق به مردم میباشد میآمد راجع تحزب بحث می کرد. به جای این بحث هایی که حالت تخریبی دارد می آمدند روی این مسائل بحث می کردند افراد صاحب نظر را دعوت می کردند آن هایی که نسبت به تحزب نظر منفی دارند بیایند رسما آشکارا صحبت کنند دلیلشان را بگویند تا مردم بفهمند قضیه چیست؟ و نیز افرادی که حرف دارند نسبت به احزابی که شکست خوردند، بیایند حرف بزنند یا احزابی که بعد از دوره اصلاحات روی کار آمدند و موفقیت هایی که داشتند این ها متولیانشان بیایند حرف بزنند. بیایند ایده ها و آرمان هایشان را بگویند اگر ما مردم را قبول داریم اجازه بدهیم که مردم بفهمند و نظر بدهند ما می خواهیم یک فرهنگی را به مردم القا بکنیم و تحمیل بکنیم و تلقین متاسفانه از طریق رسانه ها و بگوییم در این کشور متاسفانه حزب پذیرفته شده نیست مگر مردم ما از ملت های کشورهای دیگر عقب تر هستند نه کشورهای پیشرفته حتی کشورهای همسایه مان را هم که نگاه می کنیم می بینیم که احزاب پیشرفته ای وجود دارند رسانه های فراوانی وجود دارد که دارند کار می کنند ولی متاسفانه در کشور ما یک چنین وضعیتی است و الان منحصر شده است به چند تا حزب که این ها هم یا تعطیلند یا آن ها را توقیف کردهاند یا با ترس و لرز کار می کنند. احزاب ما، رسانه ها ی ما، روزنامه های ما در این حالت فلاکت بار دارند به سر می برند و حالا اگر ما می بینیم که حزب به این سرنوشت مبتلا شده است یک امر طبیعی است عواملش و عناصری که در آن موثر بوده اند مشخص هستند و بعد اگر بخواهیم برگردیم به قانون اساسی و برگردیم به اندیشه های امام باید یک تحول عمیق و بنیادین فرهنگی ایجاد کنیم.
آقای کاشفی، در ادامه صحبت های آقای منتجب نیا، ایشان در آسیب شناسی که کردند بیشتر به قدرت پرداختند در واقع به عامل بیرونی. من می خواهم که شما بیشتر به عامل درونی بپردازید یعنی شما بیشتر به دلایل درونی این آفت تحزب در کشورمان بپردازید بدین معنی که اگر بخواهیم آسیب شناسی این تحزب خواهی را بررسی کنیم کارکرد این حزب ها چکونه بوده است که کار به اینجا کشیده است؟ مثلا شما که در حزب مشارکت بوده اید یکی از فضاهای درخشان و فرصت های خوبی بود که حزب هایی شکل بگیرد و حزب فعالیت کند ولی نقد های بسیاری وارد هست شما به عنوان کسی که خودتان داخل این حزب بودید ،به طور کلی بفرمائید این حزب ها خودشان چگونه کار کردند؟ آیا کارکردشان قابل دفاع است؟ ضعف آنها کجا بوده است؟
حسین کاشفی: من اشاره کنم که عدم شکل گیری تحزب در کشور بحث خیلی مهمی است چرا ما گریز از حزب داشتیم یا حتی حزب ستیز بودیم در صورتی که بعد از انقلاب مشروطیت احزابی به وجود می آیند و تحت عنوان ملیون و اجتماعیون به فعالیت می پردازند ولی از آنجا که لازمه فعالیت حزبی تمرین کار جمعی و پرهیز از تصمیم گیری فردی است و این امر احتیاج به بستر سازی در طی زمان مناسب خود دارد و باید این را قبول کنیم هر فعالیتی که شروع می شود در ابتدا مشکلاتی دارد به خصوص با آن ساختاری که ما در کشور داشتیم و آن نیروهائی که بودند که همیشه می خواستند حرف اول را بزنند از آنجا که این بستر فراهم نمی شود و بجای توجه به نظرات جمع و حاکم کردن ضوابط و چارچوب های دموکراتیک در حزب، افراد بیشتر تعیین کننده و نقش محوری پیدا می کنند و از طرفی دولت ها هم که می بایست در فعالیت کار جمعی فرهنگ سازی کنند چون حزب را رقیب خود می دانستند نه تنها اقدامی در این جهت انجام نمیدادند که بدنبال راههای جلوگیری از توسعه تحزب در کشور بودند. بعد از دوره قاجار رضاشاه به مدت ۱۵ سال همه احزاب را تعطیل می کند. دولت که یکی ار وظایفش باید بحث بستر سازی در زمینه ی پیشرفت و توسعه و رشد و ارتقاء جامعه در همه موارد و از جمله گسترش فرهنگ تحزب باشد به تعطیلی احزاب و جلوگیری از فعالیت آن ها اقدام می نماید امام می فرمودند که من افتخار می کنم که بگویم کارگزار مردم هستم در صورتی که این ها همیشه می خواستند بگویند که ما تعیین می کنیم شما چه کاره هستید. تا زمانیکه نفت در اختیار دولت باشد و دولت بجای کارگزار مردم خود را حاکم بر مردم و بی نیاز از مردم بداند و بگوید این من هستم که به شما حکم می رانم و امر می کنم، دیگر در این جامعه احزاب جایگاهی نمی نوانند داشته باشند. یعنی اگر دست مردم به سوی دولت دراز شد دیگر کسی که دستش به سوی دولت دراز است نمی تواند دولت را نقد کند. تا وقتی هم که همه امکانات در اختیار دولت است، نمی شود کاری کرد. دموکراسی می خواهد که قدرت را توزیع کند تا یک جا قدرت جمع نشود که تبدیل به فساد شود. اما بعد از رضا شاه یک فضایی باز می شود، احزاب و انجمن های اسلامی فعال می شوند، اگر ما نقش مهندس بازرگان و دکتر سحابی و بعد مرحوم مصدق را در آن سال ها در نظر بگیریم این ها تشکیل جبهه ملی را می دهند و به فعالیت می پردازند تا اینکه مجددا دولت وقت تحمل این فعالت های حزبی را نکرده وضمن جلوگری از فعالیت های حزبی و سقوط دولت مردمی دکتر مصدق از طریق کودتای ننگین ۲۸ مرداد و حاکم کردن جو خفقان بر کشور و زندانی نمودن همه مبارزین، همه فعالیت ها علنی حزبی تعطیل می شود.
به غیر از برخورد دولت در جلوگیری از توسعه تحزب، به احزاب دولت ساخته مانند حزب مردم توسط اعلم، حزب ملیون توسط اقبال ، حزب ایران نوین توسط منصور و حزب رستاخیز توسط شاه باید اشاره کرد و همچنین وابستگی حزب توده به شوروی که بجای اینکه هم و غمش منافع ملی باشد گوئی باید بعنوان نماینده آن کشور مسائل را دنبال کندو زمانی که انگلیس بدنبال امتیاز گرفتن نفت جنوب کشور می باشد حزب توده شعار دادن امتیاز نفت شمال به شوروی را سر می دهد، این موارد باعث می شود که مردم این احزاب را نه تنها در راستای تامین منافع ملی نبینند بلکه آن ها را در مقابل خود ببینند و بجای حزب پذیری نسبت به حزب واگرائی و نظر منفی پیدا نمایند .
پس از کودتای 28 مردادعلیرغم زندانی شدن اکثر فعالان سیاسی اجتماعی و فرهنگی و خانه نشین نمودن تعداد زیادی از این فعالان، نهضت مقاومت ملی شکل میگیرد و در این دوران خفقان تا سال 1339 که مجددا فضا قدری باز می شود، نهضت در انسجام نیروها و ادامه فعالیت در برابرنظام ستم شاهی اقدامات و تاثیرات موثری را از خود نشان می دهد، سال 39 جبهه ملی دوم فعالیت خود را شروع می نماید نهضت آزادی در سال 40 بصورت نیمه علنی نیمه مخفی تاسیس می گردد و فعالیت خود را بصورت مستقل دنبال می نماید و همچنین تشکلها ی دیگر نیز در این سالها تشکیل می شوند .پس از قیام 15 خرداد 42 به رهبری امام خمینی (ره) مجددا فضا بسته می شود و جلوی فعلیتهای علنی گرفته میشود به همین خاطر در این سالها گروهای مخفی - چریکی به فعالیت می پردازند،بنا بر این علیرغم هزینه های سنگین کار سیاسی و مبارزاتی هیچ موقع فعالیت ها قطع نشده بلکه با توجه به شرایط زمانی و مکانی همواره مبارزه تداوم داشته است .
با توجه به این سوابق مبارزاتی و تحمل سخت ترین شکنجه ها و اعدام ها و زندان های طولانی مدت و ایثار و گذشت پیشینیانمان حزب و کار جمعی در کشور ما باید بیش از سایر کشورها معنی داشته باشد. این که گفته می شود که ایرانیان در کار جمعی ضعیفند ونمی توانندبا جمع فعالیت کنند در صورتی که در سایر زمینه های علمی _تحقیقاتی نظیر پزشکی، عرفانی، نجوم ، و... پیشرو هستند بنا بر این بایدبا تمرین وممارست در همکاری و تعامل با یکدیگر وتحمل نظرات یکدیگر و احترام به نظرات اکثریت و پرهیز از خود رأیی و خود محوری کوشش شود تا، «تکصدائی» خود را بر جامعه تحمیل ننماید .
این بستر نیاز به یک عزم واراده ملی دارد و بر مسئولان امر است که چنانچه نمیخواهندشاهد رشد وتوسعه باندهای مافیائی باشند، در ایجاد چنین بستری از هیچ اقدامی فرو گذاری نکرده و از تکرار گفته های مغایر با قانون پیشینیان که کشور نیاز به حزب ندارد، جددا خودداری کنند
در زمان دولت اصلاحات که یکی از شعارهای آقای خاتمی بحث توسعه نهادهای مدنی بود خانه احزاب شکل می گیرد تا بتواند طبق مفاد اساسنامه خود در جهت فرهنگ تحزب اقدام نماید و از آنجا که مشکل اصلی احزاب مسئله مالی می باشد این موضوع با همکاری مسئولان وقت وزارت کشور و بانظر موافق دولت مورد تصویب مجلس شورای اسلامی قرار گرفت تا از طریق پرداخت یارانه به احزاب تا حدی مشکلات مالی احزاب بر طرف گردد که متاسفانه با روی کار آمدن دولت نهم یارانه احزاب قطع گردید و اخیرا وزارت کشور بجای فراهم نمودن امکانات جهت توسعه تحزب نسبت به بستن درب خانه احزاب در جهت تکمیل سناریو و تفکرات ضد حزبی دولت اقدام می نماید. دولتی که خودش باید این بستر را فراهم کند، یارانه را قطع می کند و درب خانه احزاب را می بندد و می گوید ما نیازی اصلا به حزب نداریم . بارها این راگفته اند، وزیر ارشاد وقت این را مطرح کردکه ما بسیج داریم چه نیازی به حزب داریم. خوب ببینید این تفکرات باید کنار برود. با این تفکرات پوپولیستی و غیر مدنی چگونه فرهنگ تحزب می تواند گسترش پیدا کند ؟ علی ایحال باید به کار جمعی احترام بگذاریم، مدارا کردن با یکدیگر را در برنامه هایمان بگذاریم. یعنی اول اینکه قبول کنیم که کار جمعی مهم است و باید با هم کار کنیم و کوشش کنیم آن ضعفی که داریم آن را برطرف کنیم. در خیلی از جاها جلو رفته ایم، در ایثارش ببینیم در گذشتش ببینیم و همین که بخواهیم دور هم جمع بشویم ، نمی توانیم یکدیگر را تحمل بکنیم. امروز یکی از آمارهایی که_ این واقعا درد آور است_ و این آمارها درواقع نشان می دهند این است که خشونت گرایی درجامعه ما افزایش یافتهاست و وقتی شمااین را در جامعه می بینید، در خانواده می بینید، در طلاق می بینید ،خوب این ها همه معلوم می کند آن کسانی که می خواستند بستری را به اصطلاح فراهم کنند که مردم از یک آسایش و از یک امنیت برخوردار باشند نه تنها برخوردار نشدند که پرخاشگر هم شدند و روی اعصاب و روانشان اثر گذاشته است، روی خانواده اثر گذاشتهاست و این ها آمارهایی است که دارد اعلام می شود که اگر واقعا بخواهیم جامعه آن سلامت خودش را به دست بیاورد و پیدا کند وقتی که شهید بهشتی می گوید حزب (معبد) من است آن نگاهی که شهید بهشتی به حزب دارد یا همانطور که اشاره کردم حتی در زمانی که امام نجف بودند و بعد قبل از اینکه پاریس بیایند شهید بهشتی می گویند که ما یک نفری را فرستادیم آنجا با امام در رابطه با اینکه می خواهیم حزب تشکیل بدهیم چون با توجه به مسائل گذشته بدون حزب نمی شود کار کرد و این مسئله همزمان می شود با رفتن امام به پاریس این فرد می رود آنجا و بعد خود شهید بهشتی می روند پاریس و این مساله را با امام مطرح می کنند امام می گویند این کار را حتما دنبال کنید می بینیم که دیدگاه امام هم نسبت به حزب کاملا روشن بوده است و حتی مسائلی که در جامعه روحانیت مبارز تهران پیش می آید و مجمع روحانیون مبارز از آن جدا می شود امام می گویند اشکال ندارد پس این بحث شما که بیشتر هم می خواهیم گریز داشته باشیم به دیدگاه ها و نظرات امام این است که حضرت امام نسبت به حزب نظر مثبت داشتند . البته در سالهای اول انقلاب بعلت اعمال و رفتار گروهکهای ضد انقلاب تندروی هائی صورت گرفت و بروز وادامه جنگ هم مزید بر علت شد و از طرفی باند های مافیائی هم که حضور احزاب را مغایر فعالیتهای خود می دیدندهمه این موارد موانعی در جهت توسعه تحزب گردیدند تا احزاب در کشور شکل نگیرند.
ادامه دارد