گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت وگو با جماران؛

ایزدی، آخرین سفیر ایران در شوروی: اسرائیل بدون حمایت آمریکا بدون ظرفیت و توان است/ تعاملات ایران با روسیه نباید مانع بهبود روابط با آمریکا یا اروپا شود/ حتی در شرایط اضطرار، نباید بیش‌ از حد به روسیه متکی شویم

ترامپ ایران را فراموش نمی‌کند و به نقش مؤثر این کشور در آینده منطقه آگاه است. او با تهاجم آغاز می‌کند و سپس با رویکردی نرم، سعی در جذب ایران به سمت خود دارد. در این میان، هسته‌ای شدن ایران از نظر او بیشتر بهانه‌ای برای جنگ‌افروزی است تا گسترش صلح. در دوره انتقال قدرت در آمریکا، هر دو حزب تلاش دارند شرایط خاورمیانه را به نفع خود مدیریت کنند. غزه، با بحران انسانی‌اش، برای ترامپ دغدغه‌ای نیست، چرا که او برای کشتار و هزینه‌های این جنگ نگرانی ندارد. سرکوب نیروهای مقاومت بدون محدودیت ممکن است به تشدید جنگ منجر شود، اما پیامدهای مثبتی نخواهد داشت. اگر جنگ در دوره بایدن خاتمه پیدا نکند، در دوره ترامپ شکل دیگری خواهد گرفت. سیاست ایران در قبال این تحولات باید هوشمندانه باشد؛ زیرا هرگونه تغییر استراتژی، نه‌تنها درگیری‌ها را متوقف نمی‌کند، بلکه ممکن است به گسترش آن‌ها بیانجامد.

پایگاه خبری جماران، محسن عربی: در گفت‌وگویی تحلیلی با آقای نعمت‌الله ایزدی، یکی از دیپلمات‌های باسابقه کشور، به بررسی ابعاد مختلف سیاست خارجی ایران و تأثیر تحولات بین‌المللی پرداختیم. وی با تأکید بر اهمیت بازتعریف روابط ایران با روسیه، نگاه واقع‌بینانه به دیپلماسی با آمریکا، و ضرورت مدیریت استراتژیک در برابر تحولات منطقه‌ای، از نقش ابزارهای دیپلماتیک در کاهش تنش‌ها و حفظ منافع ملی سخن گفت.

ایزدی با اشاره به چالش‌های بازدارندگی هسته‌ای، مواضع کشورهای مؤثر در خاورمیانه، و رفتار پیچیده بازیگران بزرگی همچون روسیه و چین، راهبردهای ایران را برای تعامل با جهان تشریح کرد.

مشروح گفتگوی خبرنگار جماران با وی در پی می‌آید:

 

آقای دکتر به نظر شما، چگونه سیاست جدید دولت در درگیر کردن کشورهای منطقه در مسئله نزاع با اسرائیل، بر تغییر مواضع عربی و کاهش تنش‌ها تأثیر گذاشته است؟

اگر بخواهیم بر نزاع با اسرائیل فائق آییم، باید همراهانی داشته باشیم

اصل  نزاع در منطقه، یک نزاع عربی-اسرائیلی بوده است، نه اسلام و اسرائیل

کنار گذاشتن ذهنیت مقابله یک‌تنه، جبهه‌گیری علیه ما را کاهش می‌دهد

ابتکار درگیر کردن کشورهای منطقه، اقدامی بسیار مثبت بوده است

واقعیت این است که اگر بخواهیم بر آنچه به‌عنوان نزاع با اسرائیل مطرح است فائق آییم، نخستین و مهم‌ترین اقدام این است که همراهانی داشته باشیم. اینکه بخواهیم به‌تنهایی کاری را پیش ببریم، به نظر من نتیجه‌ای در بر نخواهد داشت. به همین دلیل شاید سفرهای منطقه‌ای آقای عراقچی، معنای خاصی پیدا می‌کند.

به نظر می‌رسد این منطق در مقاطعی فراموش شده بود؛ یعنی ما با یک‌کاسه کردن کل منطقه با اسرائیل، تحت عنوان اقداماتی که آن‌ها برای بهبود روابطشان انجام می‌دادند یا با فرض فراموشی مسأله قدس، صرفاً بر ظرفیت نیروهای مقاومت در منطقه متمرکز شده بودیم. هرچند این تمرکز تا حدی لازم بود، اما روشن بود که چنین سیاستی به‌تنهایی پیش نمی‌رود. اگر هم نتیجه‌ای حاصل شود، می‌تواند باعث شود دیگران در برابر ما موضع‌گیری کنند. این جبهه‌گیری از همان ابتدا، وقتی ما مبارزه با اسرائیل را به‌تنهایی مدنظر قرار دادیم، مشهود بود. باید توجه داشت که اصل این نزاع در منطقه، یک نزاع عربی-اسرائیلی بوده است. ممکن است برخی تصور کنند که این جنگ، جنگ اسلام و اسرائیل بوده، اما واقعیت‌های میدانی چنین نیست. در جنگ‌هایی که بین اعراب و اسرائیل رخ داده است، مانند جنگ‌های سال ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳، این تقابل همواره عربی-اسرائیلی بوده است.

کنار گذاشتن ذهنیت «مقابله یک‌تنه» و رفتن به سمت همکاری منطقه‌ای، دو ایراد عمده را برطرف می‌کند. نخست اینکه ممکن است به‌تنهایی نتوانیم چنین مبارزه‌ای را پیش ببریم و دوم، اینکه جبهه‌گیری علیه ما را کاهش می‌دهد. نوعی اندیشه عربی-اسرائیلی وجود دارد که باید به آن توجه کرد. به نظر من، این ابتکار دولت جدید و وزیر خارجه در درگیر کردن کشورهای منطقه، اقدام بسیار خوبی بوده است. آثار مثبت این رویکرد نیز آشکار شده است.

به‌عنوان‌مثال، موضع‌گیری‌های اخیر عربستان سعودی، با توجه به اهمیت این کشور برای اسرائیل، موردتوجه قرار گرفته است. نتیجه این اقدامات، فعال‌تر شدن اعراب در این زمینه با کمک آمریکا و اعمال فشار بر اسرائیل بوده است. هرچند این روند هنوز کامل نشده، اما مسیر امیدوارکننده‌ای است.

 

با توجه به اتفاقات اخیر، به‌ویژه انتخابات آمریکا، به نظر می‌رسد که دولت همچنان می‌تواند از ابزارهای دیپلماتیک به‌صورت مؤثر استفاده کند. شما که قبلاً در عمان حضور داشتید و با کانال مسقط آشنایی دارید، آیا به نظرتان این کانال و همچنین کانال دوحه دوباره در حال شکل‌گیری هستند؟ اخیراً صحبت‌هایی درباره سفر وزیر خارجه عمان مطرح شد که البته تکذیب شد، اما به نظر می‌رسد عمان و قطر دوباره به‌صورت فعال وارد میدان شده‌اند تا مانع از تشدید بحران شوند.

آقای دکتر، آیا فکر نمی‌کنید کشوری که می‌تواند از ابزار دیپلماتیک و رایزنی با کشورهای منطقه برای کاهش تنش استفاده کند، بهتر است همین مسیر را ادامه دهد؟ چراکه در این صورت، اولین منفعت حاصل از دور نگه‌داشتن معرکه، نصیب خود ما خواهد شد، به‌ویژه با توجه به وجود صدها هزار میلیارد تومان تأسیسات نفتی و گازی که باید حفظ شوند.

جنگ تنها یک ابزار است، نه هدف، و جنگ‌افروزی برای هیچ کشوری مطلوب نیست

رقابت حزبی در آمریکا، فرصتی برای ایران ایجاد کرده تا از فضای موجود بهره‌برداری کند

کاملاً درست است. جنگ، در واقع انتهای دیپلماسی است و حتی انتهای جنگ نیز دیپلماسی محسوب می‌شود. این امر نشان می‌دهد که جنگ یک پدیده موقتی و گذرا است، هرچند ممکن است طولانی شود. به‌عنوان‌مثال، جنگ ایران و عراق ۸ سال به طول انجامید یا جنگ‌های جهانی که زمان‌بر بودند. اما جنگ زمانی آغاز می‌شود که دیپلماسی شکست بخورد و زمانی پایان می‌یابد که دیپلماسی وارد عرصه شود.

بنابراین، باید بپذیریم که آنچه اصالت دارد، گفت‌وگو، دیپلماسی و فعالیت سیاسی است. جنگ تنها یک ابزار است، نه هدف. برای هیچ کشوری، جنگ‌افروزی ذاتاً مطلوب نیست و اگر کشوری ذاتاً جنگ‌طلب باشد (که بسیار نادر است)، آن کشور به‌سوی نابودی پیش خواهد رفت. حتی چنین کشوری نیز برای بقا و ادامه حیاتش تلاش می‌کند.

در نتیجه، ما نباید هیچ‌گاه دست از تلاش‌های دیپلماتیک برداریم. اتفاقاً شرایط فعلی برای فعال‌تر شدن دیپلماسی ایران مناسب است. اکنون رقابت بین دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه در آمریکا ادامه دارد و این رقابت تا زمانی که ترامپ دفتر ریاست‌جمهوری را ترک کند، باقی خواهد ماند. این رقابت به‌گونه‌ای است که دولت فعلی آمریکا می‌خواهد نشان دهد که شرایط منطقه را به‌گونه‌ای تحویل می‌دهد که موفقیت‌آمیز بوده و از سوی دیگر، ترامپ می‌خواهد اعلام کند که اقداماتش در حال ایجاد تغییرات اساسی است. این دوره انتقالی فرصت خوبی برای ایران فراهم می‌کند. بستن درهای دیپلماتیک و نادیده‌گرفتن تلاش‌های عمان، قطر و سایر کشورهایی که ممکن است بخواهند در این مسیر کمک کنند، به ضرر ما خواهد بود. این شرایط فرصتی مناسب است که ایران بتواند از رقابت موجود بهره‌برداری بهینه داشته باشد.

اگر بپذیریم که هدف دیپلماسی، گفت‌وگو، مذاکره و رسیدن به توافق است، می‌توانیم از مسیر دیپلماتیک به نتایج مطلوب‌تری دست یابیم، به‌جای آنکه وارد جنگی شویم که آینده‌ای برای آن متصور نیست.

 

آقای دکتر! غیر از دیپلماسی که به گفته شما دولت توانست تا حد زیادی به‌خوبی پیش ببرد، بعد از اجرای وعده صادق ۲ و درگیری‌هایی که مجدداً به مرزهای ایران نزدیک شد، بحث بازدارندگی هسته‌ای به‌شدت مطرح شده است. گفته می‌شود که ما فاصله چندانی با گریز هسته‌ای نداریم و اگر اعلام کنیم که یک کشور هسته‌ای شده‌ایم، آیا این می‌تواند بازدارندگی ایجاد کند و دیگر کشورها، مانند اسرائیل یا آمریکا، را از فکر حمله به مرزهای ایران بازدارد؟ به نظر شما، آیا این امر می‌تواند برای ما بازدارندگی به همراه داشته باشد یا خیر؟

سلاح هسته‌ای برای اسرائیل بازدارنده نبوده، برای ما هم نخواهد بود

بازدارندگی یعنی جلوگیری از جنگ، نه توقف آن

داشتن سلاح هسته‌ای به‌جای بازدارندگی، احتمال جنگ هسته‌ای را افزایش می‌دهد

بازدارندگی را چگونه تعریف می‌کنید؟ اگر بازدارندگی به معنای جلوگیری از وقوع جنگ است، باید گفت جنگ به‌نوعی آغاز شده است. حملات و درگیری‌ها رخ داده و داشتن سلاح هسته‌ای برای اسرائیل هم بازدارنده نبوده است؛ پس چگونه می‌تواند برای ما بازدارنده باشد؟ اگر منظور این است که توازن تسلیحاتی ما به نفع ما تغییر کند، من نظامی نیستم و نمی‌توانم دقیق نظر بدهم. اما منطقی است که کشوری که سال‌ها است سلاح‌های هسته‌ای پیشرفته دارد و کلاهک‌های متعددی در اختیار دارد، چگونه می‌تواند از لحاظ بازدارندگی برابر کشوری باشد که به‌تازگی وارد آستانه دستیابی به این توانایی شده یا قصد دارد از این مرحله عبور کند؟

مهم‌تر از همه، بازدارندگی به معنای جلوگیری از جنگ است. اگر جنگ آغاز شود، دیگر نمی‌توان نامش را بازدارندگی گذاشت؛ بلکه باید از توقف جنگ صحبت کرد. پس از شروع جنگ، راه‌حل در دیپلماسی، نهادهای بین‌المللی و مذاکرات است، نه ادامه درگیری. تاکنون کدام جنگ به این صورت خاتمه یافته که یک کشور بگوید: «آن‌قدر ضربه زدم که دیگری از صفحه روزگار محو شد»؟ تمام جنگ‌ها، هرچقدر هم خونین و خسارت‌بار، در نهایت به پایان رسیده‌اند. ممکن است درصدی از خاک از دست برود یا تلفات زیادی به‌بار بیاید، اما این‌ها تعریف جنگ است، نه بازدارندگی.

به نظر من، ما از مرحله بازدارندگی عبور کرده‌ایم. اگر بحث کنیم که آیا می‌توانیم از آستانه عبور کنیم، این یعنی هدف ما پیروزی در جنگ احتمالی است، نه جلوگیری از جنگ. تاکنون هم ما که سلاح هسته‌ای نداشته‌ایم، بازدارندگی واقعی نداشته‌ایم و آن‌ها که سلاح داشته‌اند هم به‌تنهایی بازدارنده نبوده‌اند. هر دو طرف توانسته‌اند به یکدیگر ضربه بزنند.

حتی با داشتن سلاح هسته‌ای، احتمال ادامه درگیری‌ها وجود دارد. سلاح هسته‌ای تنها یک ابزار جنگی است که قدرت تخریب بیشتری نسبت به سایر سلاح‌ها دارد، اما همچنان یک سلاح است. همان‌طور که می‌توان گفت یک تفنگ از یک تیربار ضعیف‌تر و یک تانک از هر دوی آن‌ها قوی‌تر است، سلاح هسته‌ای هم تنها یک ابزار است که نابودی ایجاد می‌کند. داشتن آن به این معناست که جنگ هسته‌ای محتمل می‌شود، نه بازدارندگی.

در شرایط فعلی جهان، چنین فضایی برای جنگ هسته‌ای وجود ندارد. دنیا قبلاً جنگ هسته‌ای را تجربه کرده و تبعات آن را چشیده است. این امر امروز نه قابل‌پذیرش است و نه منطقی. حتی اگر کسی با رویکرد بزن و دررویی بخواهد حمله کند، معلوم نیست که پاسخ چگونه خواهد بود یا چه پیامدهایی به همراه خواهد داشت.

این رویکرد، منطقی نیست و حداقل می‌توان گفت که نامش بازدارندگی نیست. اگر بخواهیم بگوییم که "آن‌ها سلاح هسته‌ای دارند، پس ما هم باید داشته باشیم"، این بحثی دیگر است که نظامیان و استراتژیست‌ها باید درباره آن نظر بدهند. اما از دیدگاه من به‌عنوان یک دیپلمات، کار ما دیپلماسی است. چه در زمانی که جنگ آغاز نشده و چه زمانی که درگیری‌ها شروع شده است، راه‌حل در دیپلماسی است، نه جنگ.

نعمت الله ایزدی

آقای دکتر! آیا می‌توان گفت که سلاح هسته‌ای نمی‌تواند برای ما مصونیتی ایجاد کند که مانع حمله دشمن شود، بلکه صرفاً در یک درگیری احتمالی مزیت نسبی ما را برای ایجاد توازن افزایش می‌دهد؟

در این میان، روسیه و چین به‌عنوان دو متحد استراتژیک جمهوری اسلامی، در حمله احتمالی اسرائیل به ایران مواضع محکمی اتخاذ نکرده‌اند. انتظار افکار عمومی این بود که این دو کشور واکنش قاطع‌تری نشان دهند. حتی در برخی موارد بحث این بوده که اگر روسیه تجهیزاتی مانند سامانه پدافندی اس-۴۰۰ یا هواپیماهای سوخو-۳۵ را به ایران می‌داد، شاید توازن به شکلی دیگر رقم می‌خورد.

به نظر شما، مسیر همکاری ایران با این دو کشور چگونه است؟ تا چه حد می‌توان روی کمک روسیه و چین حساب کرد؟ همچنین، چین که سلاح‌های پیشرفته‌ای مشابه گنبد آهنین دارد، می‌توانست در تقویت دفاع هوایی ایران نقش ایفا کند. در شرایطی که اسرائیل مانور تبلیغاتی روی ضعف دفاعی آسمان ایران انجام می‌دهد، حتی متحدان استراتژیک ما از صدور بیانیه‌های محکم نیز خودداری کرده‌اند. دلیل این وضعیت را چگونه تحلیل می‌کنید؟

اهداف چین در منطقه اقتصادی است؛ روسیه تنها در صورت منافع حیاتی وارد عمل می‌شود

چینی‌ها به دنبال آرامش و تأمین انرژی برای پیشبرد برنامه‌های اقتصادی خود هستند

حفظ توازن منطقه‌ای، دلیل عدم جانبداری چین از ایران، اعراب یا اسرائیل است

سیاست روسیه در فروش تسلیحات، منوط به عدم آسیب به منافع حیاتی این کشور است

در جنگ ایران و عراق، کمک‌های روسیه محدود بود و هرگز به سرنگونی صدام منجر نشد

روسیه سلاحی نمی‌دهد که علیه دوستانش در منطقه استفاده شود

دو کشور چین و روسیه اهداف و عملکردهای کاملاً متفاوتی در منطقه دارند. چینی‌ها عمدتاً به دنبال برقراری آرامش و تأمین اقتصادی انرژی هستند تا بتوانند برنامه‌های اقتصادی خود را که برای آینده هدف‌گذاری کرده‌اند، به نتیجه برسانند. بنابراین، هر اقدامی که این مزیت را به خطر بیندازد یا متوقف کند، طبیعتاً با مقاومت چین مواجه خواهد شد. چینی‌ها در منطقه اهداف اقتصادی جدی دارند که ناگزیرند این اهداف را از طریق سیاست‌های مناسب به دست آورند. به همین دلیل، نقش میانجی‌گری بین ایران و عربستان را بر عهده گرفتند و اگر شرایط پیش بیاید، آمادگی دارند در مسائل دیگر نیز چنین نقشی ایفا کنند. اما اینکه چین تأمین‌کننده سلاح برای ایران باشد، احتمالاً به دلیل نیازهای متفاوت، چندان واقع‌بینانه نیست. اگر قرار باشد ایران یک سازوکار جدید را مشابه همکاری قبلی با روسیه با چین آغاز کند، ممکن است زمان را از دست بدهد. دلیل عدم موضع‌گیری صریح چین نیز بیشتر به تلاش برای حفظ توازن در منطقه بازمی‌گردد. آن‌ها نمی‌خواهند ایران، اعراب یا حتی اسرائیل را از خود برنجانند؛ چرا که بیشترین هدف آن‌ها بهره‌برداری اقتصادی است و تصور می‌کنند جانبداری از یک طرف، این توازن را بر هم خواهد زد.

اما در مورد روسیه، وضعیت متفاوت است. بر اساس تجربیات و مشاهدات از رفتارهای روسیه در سیاست خارجی و دفاعی، این کشور تنها در مواردی که منافع جدی و مستقیم داشته باشد، یا خود درگیر در یک درگیری نظامی باشد، به دیگران کمک می‌کند. روسیه کمک‌های نظامی گسترده‌ای به اروپای شرقی در دوران شوروی کرده است؛ چرا که آن کشورها به‌عنوان اعضای پیمان ورشو، خط مقدم مقابله با آمریکا و متحدین ناتو به شمار می‌رفتند. در موارد دیگر، روسیه معمولاً کمک‌های نظامی خود را به مواردی محدود می‌کند که مستقیماً در راستای منافع حیاتی‌اش باشد و تمایلی به کمک برای مقابله با دشمنانی که دشمن مستقیم روسیه نیستند، نشان نمی‌دهد.

بنابراین، سلاح‌هایی که روسیه در اختیار برخی کشورها قرار داده است، معمولاً با هدف متوقف‌کردن تهدیدهای احتمالی از سوی دشمنانی نظیر آلمان یا فرانسه بوده است. این موضوع را از منظر تئوریک بیان می‌کنم، زیرا در این موارد دشمنی با این کشورها برای خود روسیه نیز مفروض بوده است. اما آیا روسیه در مواجهه با کشوری که دشمن مستقیم آن محسوب نمی‌شود، همان رفتار را نشان خواهد داد؟ به نظر من، خیر. نمونه بسیار روشن این موضوع، جنگ ایران و عراق است. در این جنگ، روس‌ها تا حدی به ایران کمک می‌کردند، اما این کمک‌ها هرگز در حدی نبود که بتواند صدام را سرنگون کند یا عراق را به‌طور کامل شکست دهد. چرا این‌گونه بود؟ به این دلیل که دشمنی ما با عراق، از منظر روسیه، برای آن کشور دلیل موجهی برای ارائه کمک‌های گسترده‌تر یا تعیین‌کننده نبود. در واقع، روسیه با عراق دشمنی نداشت و بنابراین، کمک‌هایش به ایران محدود بود و هیچ‌گاه به سطحی نمی‌رسید که برتری قاطعی ایجاد کند

جنگ ایران و عراق جنگی نبود که روسیه بتواند به‌طور کامل از یک طرف حمایت کند و طرف دیگر را نادیده بگیرد، چه در زمان جنگ و چه در دوران پس از آن. حتی زمانی که جنگ تمام شد و صدام همچنان در قدرت بود، شرایط تغییر چندانی نکرد. ما پس از پایان جنگ و در دوران صدام، تبادلات نظامی گسترده‌ای با روسیه داشتیم. به‌ویژه پس از سفر آقای هاشمی به مسکو و توافقات نظامی که در همان زمان صورت گرفت.

با این‌ حال، همان موقع نیز من به دوستانمان در تهران گفتم که اگر تصور می‌کنید این سلاح‌ها روزی در یک درگیری احتمالی دیگر با عراق به کار ما خواهد آمد، چنین چیزی ممکن نیست. شاید استفاده از این تجهیزات علیه پاکستان امکان‌پذیر بود، چراکه پاکستان متحد شوروی نبود. اما در مورد عراق چنین احتمالی وجود نداشت. حتی در مورد کشورهای حاشیه جنوبی خلیج‌فارس نیز، تا اواخر دهه ۸۰ میلادی که روس‌ها روابط خود را با این کشورها آغاز کرده بودند، شرایط تغییر کرده بود.

به‌طورکلی، سیاست روسیه در فروش تسلیحات به این بستگی دارد که طرف مقابل یا دشمن روسیه باشد یا حداقل دوستی نزدیکی با این کشور نداشته باشد. بنابراین، منطقی نیست که روسیه به ما سلاحی بدهد که بتوانیم از آن علیه کشوری استفاده کنیم که نه‌تنها با روسیه دشمنی ندارد، بلکه روابط دوستانه‌ای با آن دارد. در منطقه ما، در حال حاضر تقریباً هیچ کشوری این‌گونه نیست. شاید در برخی مقاطع تاریخی، روسیه با آذربایجان یا حتی ارمنستان مشکلاتی داشته باشد، اما این موارد نیز به‌ندرت رخ داده‌اند.

امروزه روسیه حتی با کشورهایی که در گذشته با آن‌ها مشکلاتی داشت نیز روابط بهتری دارد. با ترکیه دیگر مشکلی ندارد، با اسرائیل اصلاً مشکلی ندارد و با عربستان، اردن و سایر کشورهای منطقه نیز روابط حسنه‌ای برقرار کرده است. سلاح‌هایی که روس‌ها در اختیار ما قرار می‌دهند، از دید من یک شرط اساسی و مهم دارند: این سلاح‌ها نباید به منافع آن‌ها ضربه بزنند یا برایشان مشکلی ایجاد کنند. به بیان دیگر، اگر این تسلیحات در جایی مورد استفاده قرار گیرد که به منافع روسیه آسیب نزند، احتمال ارائه آن‌ها وجود دارد. برای مثال، تصور کنید روسیه حاضر باشد به ما هواپیما بدهد، اما به شرطی که این هواپیماها علیه اوکراین استفاده شوند. در چنین شرایطی، همکاری ممکن است، اما استفاده از این تسلیحات در جایی که با منافع روسیه تعارض داشته باشد، غیرممکن خواهد بود.

 

آیا این اقدامات باعث نمی‌شود که از طرف دیگر اروپا فشار بیشتری به ما وارد کند؟

روابط پیشرفته روسیه با اسرائیل و کشورهای عربی مانع از حمایت تسلیحاتی گسترده از ایران است

روسیه در روابط با ایران، بیشتر به دنبال بهره‌برداری از خلأهای موجود است

روابط ایران و روسیه، به دلیل سیاست‌های روسیه، از توازن واقعی برخوردار نیست

بله، من کاری به آن ندارم که در مورد روسیه صحبت می‌کنم؛ اما همین روسیه اگر امروز با اوکراین صلح کند، دیگر فراموش می‌کند که کشوری مثل ایران بوده و موضوع تمام می‌شود. روسیه یک خط قرمز برای واگذاری سلاح‌هایش دارد و شاید همه دنیا هم همین‌طور باشد. چون در مسائل روسیه کار کرده‌ام و با آن آشنا هستم، عرض می‌کنم. شاید آمریکا هم این‌گونه باشد که اطلاع دقیقی ندارم؛ اما حرف من این است که روسیه با چه منطقی باید سلاحی در اختیار ما بگذارد که ما بتوانیم با اسرائیل مقابله کنیم؟ درحالی‌که خودش با اسرائیل روابط بسیار پیشرفته‌ای دارد. ممکن است اسمش را نیاورند، اما از دید من، کیفیت روابط روسیه و اسرائیل اگر بیشتر از روابط با ایران نباشد، کمتر نیست. همچنین، کیفیت روابط روسیه با کشورهای عرب منطقه اگر پیشرفته‌تر از روابط با ایران نباشد، عقب‌مانده‌تر هم نیست.

بنابراین، روس‌ها چون اهداف استراتژیک، سیاسی و اقتصادی در منطقه را دنبال می‌کنند و این ظرفیت را هم در گذشته داشتند و امروز به دنبال احیای آن هستند، حاضر نیستند شرایط ایجادشده را به هم بزنند. روس‌ها در دهه ۸۰ میلادی روابط خود را با اسرائیل و کشورهای عربی منطقه خلیج فارس برقرار کردند. در زمان شوروی سابق، از شش کشور حاشیه خلیج فارس، تنها کویت با شوروی رابطه داشت و بقیه نداشتند. اما به‌تدریج این روابط برقرار شد. البته روسیه با سوریه، اردن، لیبی و الجزایر هم رابطه داشت؛ اما با کشورهای حاشیه خلیج فارس نه. این روابط را به‌مرور درست کردند و برای خودشان جایگاه و پایگاه ایجاد کردند. وقتی چنین شرایطی پیش آمده، روسیه حاضر نیست این روابط را به هم بزند. اگر سلاحی در اختیار ما بگذارند، شاید فقط در قالب یک سلاح بازدارنده باشد که دیگران فکر کنند هزینه حمله به ایران زیاد است. اما اینکه فکر کنیم روسیه سلاحی در اختیار ما قرار می‌دهد که بتوانیم با آن با کشوری که با روسیه دشمن نیست، مقابله کنیم، من این را بسیار بعید و تقریباً غیرممکن می‌دانم.

اگر روسیه سامانه اس-۴۰۰ را به ترکیه می‌دهد، دلیلش این است که ترکیه را جذب کند؛ چون ترکیه یک عضو ناتو است و حلقه وصل بین روسیه و ناتو محسوب می‌شود. اما همان سامانه اس-۴۰۰ اگر قرار باشد علیه کشوری استفاده شود که منافعی برای روسیه دارد، ممکن است اجازه این کار داده نشود. ما در سیاست خارجی روسیه جایگاه معمولی و متعارفی داریم و جایگاه برجسته‌ای نداریم. این دلایل هم تاریخی است، هم استراتژیک، هم سیاسی و هم عملکردی.

از منظر تاریخی، روس‌ها طی بیش از ۲۰۰ سال گذشته، به‌ویژه بعد از پایان جنگ‌های ایران و روس، همواره این تصور را داشته‌اند که ایران کشوری نیست که بتواند در مقابل آنها قد علم کند. آنها همیشه فرض کرده‌اند که هر سیاستی اتخاذ کنند، ایران باید از آن پیروی کند، چرا که هم همسایه هستند و هم ایران را ضعیف‌تر از خود می‌دانند.

از منظر عملکردی نیز، روس‌ها ایران را در جایگاه رفیع و بلندی نمی‌بینند. به این دلیل که ایران با آمریکا مشکل دارد، روابطش با اروپا هم همیشه سینوسی بوده و روس‌ها به این نتیجه رسیده‌اند که ایران گزینه دیگری غیر از روسیه ندارد. همچنین، روسیه شیطنت‌هایی کرده تا روابط ایران با سایر کشورها شکل نگیرد. نمونه ساده این موضوع، موضع‌گیری‌های روسیه در مورد جزایر ایرانی است. به نظر من، این استراتژی روسیه است که هرگاه آتش اختلافی در منطقه شعله‌ور می‌شود، آن را خاموش نکند.

شاید مهم‌ترین توصیف از روابط ایران و روسیه این باشد که روس‌ها به دنبال یک رابطه خوب هستند، اما تحت مدیریت خودشان. این مدیریت باید در اختیار آنها باشد، نه ایران. شما می‌توانید به میزان رفت‌وآمد مقامات عالی‌رتبه ما به روسیه و بالعکس نگاه کنید. این نشان می‌دهد که آنها مدیریت می‌کنند. اگر مدیریت با ما بود، شاید می‌گفتیم چرا آنها نمی‌آیند؟

 

آقای دکتر، به نظر می‌رسد یک اطمینان خاطری وجود دارد که روابط ایران با آمریکا مسدود است و روابط با اروپا و منطقه نیز همیشه در حالتی شکننده قرار دارد. آیا این تحلیل درست است؟

 دیپلماسی ایران باید راهکاری برای مدیریت روابط یک‌سویه با روسیه پیدا کند

روابط ایران با روسیه نباید مانعی برای توسعه روابط با سایر کشورها باشد

ابراز شادمانی بیش‌ازحد نسبت به مواضع روسیه، برداشت‌های اشتباه را تقویت می‌کند

حتی در شرایط اضطرار، نباید بیش‌ازحد به روسیه متکی شویم تا از سوءاستفاده جلوگیری شود

بله، درست مثل مادری که هرچقدر هم بچه‌اش را اذیت کند، آخر شب او را می‌پذیرد. این دقیقاً مهم‌ترین نقطه‌ای است که دیپلماسی ما باید به آن برسد و بالاخره راهکاری برای آن پیدا کند. اگر روس‌ها از روابطشان با ما اطمینان کامل داشته باشند، ممکن است این روابط را صرفاً در چارچوب منافع خودشان مدیریت کنند، و این الزاماً به نفع ما نخواهد بود. تسلیم شدن به چنین رفتاری از سوی روسیه خطای بزرگی در سیاست خارجی ما است.

آیا این وضعیت قابل اصلاح است؟ به اعتقاد من، بله. اولین و مهم‌ترین شرط این است که در سیاست خارجی خود، تعاریف مشخصی ارائه دهیم و در عمل به آن پایبند باشیم. باید به روسیه بفهمانیم که ما تنها درصدی از ظرفیت سیاست خارجی خود را به آن‌ها اختصاص می‌دهیم و این درصد با تغییرات جزئی همراه خواهد بود. به‌عنوان‌مثال، اگر سیاست خارجی ما را به عدد "A" تعریف کنیم، باید روشن کنیم که تنها ۱۰ درصد آن متعلق به روسیه است. دلایل این محدودیت هم واضح است: ما همسایه روسیه هستیم، منافع مشترک در دریای خزر، بازارهای انرژی، و دیگر زمینه‌ها داریم؛ اما ۸۵ درصد باقی‌مانده از سیاست خارجی ما باید برای روابط با سایر کشورها در نظر گرفته شود.

روس‌ها، برخلاف برخی کشورها مثل ترکیه، ظرفیت سلطه‌گری و استفاده ابزاری از روابط را دارند. برای مثال، ترکیه به‌عنوان کشوری مشابه ما، به دنبال استیلا یا رفتار هژمونیک نیست و گسترش روابط با آن به‌ندرت مشکل‌ساز می‌شود. اما در مورد روسیه، افزایش سهم آن‌ها در سیاست خارجی، ممکن است به سوءبرداشت منجر شود و این تصور ایجاد شود که ما به آن‌ها نیاز داریم.

رفتار تبلیغاتی ما نیز باید محتاطانه باشد. برای مثال، اگر روسیه در موضوعی مثل خاورمیانه یا اروپا موضعی اتخاذ کند که برای ما خوشایند باشد، نباید این‌گونه برداشت کنیم که این حمایت، صرفاً به‌خاطر روابط نزدیک با ما بوده است. روس‌ها اغلب با آمریکا تصفیه‌حساب می‌کنند و ما نباید این را به‌عنوان حمایتی بی‌قیدوشرط از خود تلقی کنیم. هرگونه ابراز شادمانی بیش‌ازحد در رسانه‌های ما، می‌تواند ما را گمراه کند و این تصور غلط را ایجاد کند که روس‌ها همیشه حامی ما هستند.

همچنین، مدیریت روابط نیز اهمیت زیادی دارد. برای مثال، رئیس‌جمهور روسیه تاکنون سفر دوجانبه مستقلی به ایران نداشته است. هر زمان هم که آمده، اقامت کوتاهی داشته است، درحالی‌که ما بارها سفرهای بلندمدتی به مسکو داشته‌ایم. حتی تمدید قرارداد راهبردی با روسیه نیز چندین ماه به تعویق افتاد، و آن را در جایی مانند قازان امضا کردند، درحالی‌که چنین توافقی باید در پایتخت‌ها امضا شود.

بنابراین، ایجاد توازن در روابط با روسیه نه‌تنها شدنی است، بلکه ضروری است. حتی اگر موفق به برقراری این توازن کامل نشویم، نباید در مواقع اضطرار بیش‌ازحد به روسیه متکی شویم؛ زیرا در این شرایط، روس‌ها قطعاً امتیازات بیشتری طلب خواهند کرد. به‌جای این کار، باید راه‌حل‌های جایگزین پیدا کنیم و از چارچوب تعریف‌شده فراتر نرویم تا روسیه متوجه شود که ما گزینه‌های دیگری هم داریم.

نعمت الله ایزدی

آقای دکتر! با توجه به وضعیت و شرایط فعلی ایران، به نظر شما این توازن در چه افقی امکان‌پذیر است؟ آیا در کوتاه‌مدت، میان‌مدت یا بلندمدت می‌توان به این تجدیدنظر در اصولی که فرمودید دست یافت؟

حرفه‌ای‌گری در سیاست خارجی و تقویت دانش کارشناسان حوزه روسیه ضروری است

عدم تعادل در آگاهی از برنامه‌ها و سیاست‌های روسیه یک چالش جدی برای ایران است

تعاملات ایران با روسیه نباید مانع بهبود روابط با آمریکا یا اروپا شود

به نظر من باید فرایند اصلاح روابط را آغاز کنیم. زمان شروع این اصلاح به عملکرد ما بستگی دارد. ما باید اراده کنیم و در استراتژی‌های خود اهداف و اصول روشنی تعریف کنیم. من شخصاً درباره روابط ایران و روسیه چنین کاری انجام داده‌ام و این موضوع در رسانه‌ها نیز منتشر شده است. ما باید اراده کنیم و بگوییم که در روابط با روسیه چند اصل مهم را مدنظر داریم.

یکی از این اصول، اصالت در روابط است. این به معنای پایداری روابط و جلوگیری از تغییرات ناگهانی تحت تأثیر شرایط است، مگر در موارد اضطراری. به‌عنوان‌مثال، در جنگ ایران و عراق، وقتی روسیه با تمام قوا از عراق حمایت می‌کرد، ما مجبور شدیم سطح روابط را کاهش دهیم. اما در شرایط عادی، روابط باید پایدار بماند و تحت تأثیر عوامل ثالث قرار نگیرد. اگر روابط ما با اروپا بهبود یابد، نباید روسیه را فراموش کنیم. از طرف دیگر، روسیه نیز نباید روابط خود با ایران را بر اساس نیازهای مقطعی، مانند حل مسائل در سوریه، تعریف کند.

ما با روسیه منافع مشترکی داریم؛ ازجمله در بازار انرژی، مسائل منطقه‌ای و همکاری‌های علمی و اقتصادی. این منافع باید به‌درستی مدیریت شوند و درصد مشخصی از سیاست خارجی ما را تشکیل دهند. روس‌ها باید بدانند که روابط با آنها بخشی از سیاست خارجی ما است، نه همه آن. این نگاه توازن را در روابط ایجاد می‌کند.

یکی از چالش‌های اساسی ما، ضعف حرفه‌ای‌گری در سیاست خارجی است. برخلاف روسیه که کارشناسان فارسی‌زبان بسیاری در حوزه ایران دارد، در وزارت خارجه ما توجه کافی به حوزه روسیه وجود ندارد. این ضعف باید جبران شود و نیروهای متخصص، آگاه و علاقه‌مند در این زمینه تربیت شوند. ما باید در انتخاب سفیر و کارشناسان نیز دقت بیشتری به خرج دهیم و افرادی را انتخاب کنیم که به روابط با روسیه اشراف داشته باشند.

روسیه در ایران نفوذ سیاسی و اطلاعاتی قابل‌توجهی دارد. آنها به‌خوبی از برنامه‌های ما آگاه هستند، درحالی‌که ما اطلاعات چندانی درباره رفتار و سیاست‌های روسیه نداریم. این عدم تعادل یک چالش جدی است و باید اصلاح شود. ما باید یاد بگیریم که مواضع روسیه را درست تحلیل کنیم. مثلاً اگر روسیه علیه آمریکا موضع می‌گیرد، این لزوماً به معنای دوستی با ایران نیست؛ بلکه تصفیه‌حساب روسیه با آمریکا است و نباید آن را به حمایت از ایران تعبیر کنیم.

روابط ما با روسیه باید به‌گونه‌ای مدیریت شود که نه وابستگی ایجاد کند و نه بر روابط ما با سایر کشورها تأثیر منفی بگذارد. برای مثال، اگر روابط ما با آمریکا یا اروپا بهبود یافت، نباید روسیه را کنار بگذاریم. برعکس، باید به روس‌ها نشان دهیم که ایران ظرفیت‌های گسترده‌ای در سیاست خارجی دارد و می‌تواند منافع خود را از منابع متنوعی تأمین کند. در این میان، تفاوتی میان رفتار روسیه و چین وجود دارد. روسیه روابط خود را بیشتر بر مبنای سیاست و قدرت تعریف می‌کند، درحالی‌که چین اهداف اقتصادی را در اولویت قرار می‌دهد و از سیاست به‌عنوان ابزاری برای رسیدن به این اهداف استفاده می‌کند. این تفاوت باید در مدیریت روابط ما با این دو کشور در نظر گرفته شود. روسیه در گذشته نفوذ قابل‌توجهی در منطقه داشت، اما پس از فروپاشی شوروی و در دوران یلتسین این نفوذ کاهش یافت. پوتین با سودای احیای قدرت گذشته، به دنبال بازگشت به خاورمیانه است و در این مسیر ایران را به‌عنوان یک ابزار مؤثر می‌بیند. ما باید از این فرصت به‌درستی استفاده کنیم، بدون آنکه به ابزار منفعل سیاست‌های روسیه تبدیل شویم.

درنهایت، برای بهبود روابط با روسیه، باید حرفه‌ای‌گری و استقلال را در سیاست خارجی تقویت کنیم. ما باید به‌گونه‌ای عمل کنیم که روابطمان با روسیه، متوازن و پایدار باشد و درعین‌حال، تعاملاتمان با سایر کشورها را مختل نکند. این راهکار می‌تواند از روابط ایران و روسیه، ظرفیتی برای منافع ملی بسازد، نه صرفاً ابزاری برای تحقق منافع طرف مقابل.

 

امروز که در خدمت شما هستیم، چهارصدمین روز از جنگ غزه می‌گذرد و هم‌زمان آقای ترامپ به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شده است. بسیاری از تحلیلگران با توجه به اطلاعات اولیه انتخابات آمریکا، به‌ویژه در هفت ایالت کلیدی، به نکته‌ای جالب اشاره کرده‌اند: اعراب‌تبارها با رأی ندادن به آقای بایدن و خانم هریس، آنها را شگفت‌زده کرده‌اند. از طرف دیگر، یهودیان نیز نقش مهمی در این تحولات ایفا کرده‌اند. به نظر می‌رسد این جنگ برای مردم و سیاست‌مداران در سراسر جهان اهمیت بسیاری دارد. به نظر شما نقطه‌ایستای این جنگ کجاست و ایران چگونه می‌تواند در این مسیر، تا رسیدن به نقطه پایان جنگ، آسیب کمتری متحمل شود؟

در این دوره انتقال قدرت، هر دو طرف تلاش می‌کنند تا در جنگ خاورمیانه تأثیرگذار باشند. اگر توافقی در دوران دولت آقای بایدن صورت بگیرد و حتی جنگ خاتمه پیدا کند، بعید به نظر می‌رسد دلیل این امر چیزی جز محاسبات سیاسی باشد. به‌عنوان مثال، اگر آقای نتانیاهو در حمله به ایران با احتیاط عمل کرده باشد، دلیل آن می‌تواند نتایج نظرسنجی‌ها و عدم قطعیت در خصوص رئیس‌جمهور آینده آمریکا باشد. آقای نتانیاهو ممکن است به ترامپ نزدیک باشد، اما همواره باید احتمالات دیگر، از جمله آمدن هریس یا هر رئیس‌جمهور دموکرات دیگر را در نظر بگیرد.

اسرائیل بدون حمایت آمریکا ظرفیت و توان چندانی ندارد؛ نه در گذشته و نه اکنون. همچنان این احتمال وجود دارد که رئیس‌جمهور جدید بدون ورود به جنگ، کار خود را آغاز کند. حتی اگر جنگ در دولت آقای ترامپ پایان یابد، ممکن است این امر به نام او تمام شود، هرچند که در دوران بایدن آغاز شده باشد.

به نظر می‌رسد اگر جنگ در دوران بایدن خاتمه پیدا نکند، در دوره ترامپ به شکلی دیگر ادامه خواهد یافت. ممکن است خاتمه جنگ مفهومی گسترده داشته باشد، یا حتی شامل جنگ‌های محدودتری باشد که تنش‌زا باقی بمانند. غزه، با شرایط بحرانی‌اش که تاکنون ده‌ها هزار کشته به جا گذاشته، محل نگرانی نیست که آقای ترامپ دغدغه آن را داشته باشد. شاید حتی هزینه جنگ بیشتر هم بشود. اما خاتمه جنگ تنها زمانی معنا دارد که به جنگ فراگیر منجر نشود.

اگر در این دوره کوتاه، جنگ پایان نیابد، ممکن است شکل دیگری به خود بگیرد. در این میان، کشورهای درگیر بیشترین زیان را متحمل خواهند شد. به‌ویژه در اوکراین، که اروپا بیشترین خسارت را خواهد دید. در منطقه ما نیز، کشوری مانند ایران ممکن است آسیب جدی‌تری ببیند.

اگر رفتار ترامپ با سرکوب شدید نیروهای مقاومت و بدون محدودیت ادامه پیدا کند، ممکن است جنگ تشدید شود، اما پیامدهای آن مثبت نخواهد بود. آقای ترامپ اگرچه گاهی از زبان دیپلماتیک استفاده می‌کند، اما نیت اصلی‌اش از گذشته آشکار شده است. او به دنبال حذف مخالفان خود است، خواه در اوکراین، افغانستان، یا خاورمیانه. ایران نیز از تبعات سیاست‌های او در امان نخواهد بود.

ترامپ به‌وضوح به ایران فکر می‌کند. همین چند شب پیش گفت که با ایران غیرهسته‌ای مشکلی ندارد. این اظهار نظر نشان می‌دهد که هسته‌ای شدن ایران بهانه‌ای برای جنگ‌افروزی است، نه گسترش صلح. حتی صحبت‌هایی که در داخل ایران از سوی چهره‌هایی مانند آقای خرازی درباره تغییر استراتژی مطرح می‌شود، بیشتر به گسترش جنگ اشاره دارد تا صلح.

اگر شرایط به حدی برسد که غیرقابل‌تحمل شود، ممکن است ایران استراتژی خود را تغییر دهد. ترامپ نیز به‌خوبی از این موضوع آگاه است و از ابزار دیپلماسی، تحریم، فشارهای سیاسی، یا حتی جنگ‌افروزی برای جلب ایران به سمت خود استفاده خواهد کرد. او ایران را فراموش نمی‌کند، زیرا به نقش مؤثر ایران در آینده منطقه واقف است.

ترامپ ممکن است برای جلب نظر ایران ابتدا با تهاجم آغاز کند تا شوک اولیه وارد کند، سپس با ابراز ملاطفت، ایران را به سمت خود متمایل کند. این رویکرد می‌تواند بخشی از استراتژی او باشد.

 

آقای دکتر، آیا دستگاه دیپلماسی ما به‌اندازه‌ای که برای احتمال روی کار آمدن خانم هریس برنامه‌ریزی و پیش‌بینی داشت، برای مواجهه با دولت آقای ترامپ نیز آمادگی داشت؟ با توجه به اینکه اکنون آقای ترامپ بار دیگر به‌عنوان رئیس‌جمهور انتخاب شده، آیا فکر می‌کنید لازم است شرایط جدیدی را برای مواجهه با او ترسیم و تدوین کنیم؟

با توجه به خاطرات تلخی که از دوره قبلی دولت آقای ترامپ داریم، مانند خروج از برجام در سال ۹۷ و شهادت سردار سلیمانی، آیا به نظر شما دولت فعلی برنامه مشخص و جامعی برای مقابله یا تعامل با دولت جدید آقای ترامپ تدوین کرده است؟

اسرائیل بدون حمایت آمریکا کشوری بدون ظرفیت و توان است

غزه برای ترامپ دغدغه نیست؛ او هیچ نگرانی برای کشتار و هزینه‌های این جنگ ندارد

اگر جنگ در دوره بایدن خاتمه نیابد، در دوره ترامپ به شکلی دیگر ادامه خواهد یافت

برداشت من این است و امیدواری‌ام این که اتفاقاتی که در ایران رخ داد و انتخابات سال ۱۴۰۳، اساساً بر این مبنا بود که آمدن ترامپ بیشتر محتمل به نظر می‌رسید. این تحلیل از یک‌سو امیدبخش است و از سوی دیگر، منطقی به نظر می‌رسد. چرا؟ زیرا اگر قرار باشد در دو کشور نیروهایی کاملاً متضاد حاکم باشند که اصطلاحاً وارد یک جنگ آنتاگونیستی (سازش‌ناپذیر) شوند، خطر تقابل جدی افزایش می‌یابد.

اگر در ایران نیرویی تندرو به معنای متعارف آن روی کار می‌آمد و از همان ابتدا طبل جنگ با آمریکا را به صدا درمی‌آورد، با آمدن ترامپ، احتمال درگیری مستقیم به‌شدت افزایش پیدا می‌کرد.

به همین دلیل، امیدوارم و معتقدم که انتخاب آقای پزشکیان و شرایطی که به وجود آمد، ناشی از این تحلیل بوده که ترامپ بار دیگر به قدرت خواهد رسید. مردمی که به ایشان رأی دادند، درک کردند که ترامپ، فردی است که در دوره قبلی (۲۰۱۶ تا ۲۰۲۰) تحریم‌ها را تشدید کرده، فشارهای بی‌سابقه‌ای اعمال کرده، حتی اقدام به ترور کرده و سیاست‌های مختلفی را برای تضعیف ایران دنبال کرده است. در چنین شرایطی، نمی‌توانستیم نیرویی را روی کار بیاوریم که توان تحلیل این وضعیت را نداشته باشد یا نتواند به شکلی نرم و هوشمندانه با این شرایط مقابله کند.

 

بنابراین به نظر می‌رسد که حاکمیت یک برنامه‌ریزی اولیه داشته است، درست است؟

برداشت من این است که با فرض احتمال بازگشت ترامپ، نمی‌شد فردی در ایران روی کار بیاید که همانند ترامپ فکر کند یا رفتاری مشابه او داشته باشد و در عین حال نتواند بحران را به‌درستی مدیریت کند. در چنین شرایطی، جنگ عملاً اجتناب‌ناپذیر می‌شد. انتخاب فردی که توانایی تحلیل شرایط، مدیریت بحران، و برخورد سیاسی هوشمندانه داشته باشد، به نظر من یک تصمیم استراتژیک بود.

نعمت الله ایزدی

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.