ما انقلاب را با تئوریسین های سترگی همچون: مطهری ، بهشتی ، امام موسی صدر ، طالقانی ، مفتح ، باهنر، هاشمی رفسنجانی و خامنه ای آغاز کردیم و بنیان نهادیم ، اما فرصت طلبان و خناسان آنان را یکی پس از دیگری کنار زدند و امروز باید خون گریست از آن بزرگان به کسانی رسیدیم که در حد یک منبری ساده ، سطحی ، سستِ منطق و ظاهرنگر ، هرگز در تراز انقلاب و نظام اسلامی نمی توانند باشند.
در مدت نزدیک نیم قرن دوران پر فراز و نشیب نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران ، به طور کلی امام خمینی و حواریون امام برغم محبوبیتی که در میان مردم داشتند ، اما هر کدام به نوعی مظلوم واقع شدند ، خود امام خمینی در اوج عظمت و قدرتی که داشت ، اما گاهی در مقابل عمل های انجام شده از سوی بعضی افراطیون واقع می شد و کم می آورد و مظلومانه اظهار عجز و خستگی می کرد و در تعدیل آنها به مسئولان تشر می زد و توصیه هایی می کرد ، اما صدایش به جایی نمی رسید. در این مورد نمونه هایی را قبلا در یادداشت ها آوردیم و مواردی را هم می توان در جای خود به آنها اضافه کرد.
از سوی دیگر چقدر شاهد تهمت ها و برچسب هایی از سوی همان تندروهای مذهبی و غیر مذهبی نسبت به شهید مطهری ، شهید بهشتی ، هاشمی رفسنجانی و سید علی خامنه ای بودیم ، آنها این شخصیت های ریشه دار را طرفدار فئودال و حامی امپریالیسم جهانی معرفی می کردند با انواع ترفندها و دسیسه ها عرصه را بر اینها تنگ می نمودند ، تا این که شهادت بهشتی و مطهری ، خیلی زود نقاب از چهره ی آنها کنار زد و بسیاری از آنها را برای همیشه رسوا و منزوی ساخت.
پس از این مقطع ، مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی و رهبر معظم انقلاب مظلوم تر از مطهری و بهشتی شدند ، زیرا از ترور جان سالم بدر برده و زنده ماندند تا شاهد ناجوانمردانه ترین دشمنی ها و شیطنت ها از سوی مخالفان سرسخت باشند ، چنانکه در این میان مظلومیت هاشمی رفسنجانی عمق و ابعاد بیشتر ازهمه به خود گرفت. مخالفانش اغلب از خناسان و شیاطین بودند و با ترفندها و دسیسه هایی ، حسابی عرصه را بر او تنگ کردند و مانع از حضور وی در عرصه های سرنوشت ساز کشور ، انقلاب و نظام شدند.
امروز از حواریون امام ، فقط سید علی خامنه ای مانده است ، مظلومیت وی در ابعاد مختلف می تواند قابل تأمل باشد. آیت الله خامنه ای علاوه بر اتهامات مشترک قبلی با سایر حواریون ، چون نظر مثبت ، ارتباط مستمر و انس بیشتر با مرحوم دکترعلی شریعتی داشت ، « شریعتی عمامه دار » خطابش می کردند و همانند شریعتی او را نیز زیر تیغ تهمت و کم لطفی می گرفتند، اگر چه در دوران رهبری ، بعضی از آنها بنا به مصالحی در ظاهر تغییر موضع دادند ، چهره عوض کردند و سنگ ولایت او را بر سینه زدند و می زنند.
امروز اوج مظلومیت آیت الله خامنه ای همین جاست که در کنارشان شخصیت هایی مانند: بهشتی ، مطهری و هاشمی حضور ندارند ، بعض افرادی و جریان هایی خود را به ایشان نزدیک کردند که چندان تناسب و تقارن فکری با انقلاب ، امام و رهبری ندارند و بر خلاف نظر امامین انقلاب ، نقش مردم را تزئینی و مصلحتی می شمارند؛ فلذا توصیه ها و رهنمودهای ایشان را درست درک نمی کنند و مبانی او را نمی فهمند و یا اگر هم بفهمند چندان اعتنایی به آن ندارند.
رهبری در سخنرانی 14 خرداد 1400 حرم امام خمینی ، ضمن تأکید بر مردم سالاری دینی ، وقتی از رد و عدم احراز صلاحیت های برخی کاندیداها مانند: علی لاریجانی گلایه و تصریح کرد که در حق آنان ظلم و جفا شده و از دستگاه های مسئول خواست این ظلم و جفا را جبران کنند ، اما متاسفانه همه دیدیم آنها چگونه بی تفاوت و بی اعتنا از کنار آن توصیه های دردمندانه عبور کردند ، رفتند و حتی از یک عذر خواهی ساده نیز دریغ نمودند و در واقع بر کرده خود اصرار ورزیدند.
یا در بیانات اخیر رهبری می بینیم بر دو خصوصیت انتخاباتی: « مشارکت قوی » و « رقابت واقعی» یا در سخنرانی 19 دی در جمع مردم قم « تکیه بر توده های مردم و حضور همیشگی مردم در میدان » بیش از پیش تأکید و عنایت شده است اما روند رد صلاحیت ها و بعضی عملکردها و اظهارات مسئولان مربوطه ، به گونه ای است که در مرحله اجرا چندان تمایلی از آنها به این رهمنودها مشاهده نمی شود.
در هفتمین سالگرد عروج ناگهانی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی هستیم ، احساس نگارنده با توجه به بعضی قرائن و شواهد این است هر چقدر از زمان رحلت هاشمی فاصله می گیریم مظلومیت و تنهایی رهبری بیش از پیش خودش را نشان می دهد. خمینی کبیر این روزها را به روشنی می دید و به همین سبب دست این دو شخصیت را در دست هم نهاده و فرموده بود: مواظب باشید بعد از من شیادان و خناسان شما را از هم جدا نکنند ، این دو هم درعمل به آن وصیت کوشا بودند ، اما جریان انحرافی این حقیقت را به موقع دریافت و نخست علیه هاشمی پرونده سازی و سمپاشی کرد و چون او را کاملا زمین گیر ساخت ، سپس به سراغ رهبری آمد و او را نسبت به هاشمی در مقابل عمل انجام شده قرار داد.
درک این واقعیت و حقیقت اختصاصی به نگارنده ندارد ، بلکه اکثر مراجع عظام ، اساتید معظم و سایر دلسوزان حوزوی و دانشگاهی با تمام وجود به آن اعتراف دارند چنانکه شهید سرباز سلیمانی روز رحلت هاشمی طی مصاحبه ای با کمال صداقت گفت: با رفتن هاشمی حقیقتا بزرگترین مصیبت به مقام معظم رهبری واردشد که به همسن سبب وی مورد حقد و کینه ی ایادی همان جریان واقع شد.
صاحب این قلم وقتی در آن شب مناظره انتخاباتی ، علیه هاشمی لجن پراکنی شد ، طی یادداشتی نوشت: « هاشمی خاکریز نخست است ، اگر این خاکریز تخریب شود ، نفر بعدی خود رهبری خواهد بود » و امروز با تمام وجود شاهد چنین واقعیتی تلخ و تأسف بار هستیم ، به رغم اختلاف سلیقه و نظری که هاشمی با رهبری داشت ، اما این دو در مبنا ، کلیات نظام و انقلاب اشتراکات بسیاری با هم داشتند و بد خواهان نیز این حقیقت را به خوبی فهمیده بودند و درست به هدف زدند و هاشمی را از سید علی گرفتند و او را تنها گذاشتند به گونه ای که حمایت های جدی رهبری از هاشمی در آن خطبه های تاریخی هم نتوانست مؤثر افتد و شد آنچه که نمی بایست بشود. یعنی رهبری را در مقابل عمل انجام شده قرار دادند.
ما انقلاب را با تئوریسین های سترگی همچون: مطهری ، بهشتی ، امام موسی صدر ، طالقانی ، مفتح ، باهنر، هاشمی رفسنجانی و خامنه ای آغاز کردیم و بنیان نهادیم ، اما فرصت طلبان و خناسان آنان را یکی پس از دیگری کنار زدند و امروز باید خون گریست از آن بزرگان به کسانی رسیدیم که در حد یک منبری ساده ، سطحی ، سستِ منطق و ظاهرنگر ، هرگز در تراز انقلاب و نظام اسلامی نمی توانند باشند.
حال سوال این است چه جریان ها و افرادی مشاوران استخوان دار ، خیرخواه ، عاقل و آشنا به مشی و مبانی امام و انقلاب را از اطراف رهبری پراکنده ساخته و می سازند؟ چرا علی رغم تأکید هر ساله رهبری در حرم امام بر مبانی ، سیره و سلوک خمینی کبیر ، اما در طول سال ، آن روح خدا و جانِ جانانِ مردم در صدا و سیما و رسانه های همسو کمرنگ یا کلا بایکوت می شود؟ آیا تنهایی و مظلومیت از این بالاتر می شود؟
20 دی 1402