رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم می گوید: در آینده نگری توسعه و پیشرفت، اگر حکومت به مطالعات و طرح های دانشمندان وقع نگذارد کار توسعه معطل می ماند اما در مواقع بحران چه بسا که بود و نبود کشور و ملت به تصمیمی بستگی داشته باشد که حکومت اتخاذ می کند. اگر حکومت مصلحت اندیش و مصلحت بین باشد و سیاست را با اعتقاد و حقیقت اشتباه نکند و حقوق مردم را رعایت کند و رأی خود را حق بی چون و چرا نینگارد و به سخن مصلحان و صاحبان فهم و درایت گوش کند شاید راه های کم خطری برای خروج از بحران پیدا شود.

رضا داوری اردکانی

به گزارش جماران؛ متن کامل سخنرانی رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم با موضوع «معنی آینده و شرایط امکان آینده نگری» در مراسم روز جهانی آینده در اسفند 1401 در پی می آید:

آینده نگری در گذشته نبوده و در دوره جدید تاریخ پدید آمده است. وقتی جهان متجدد و زمانه پیشرفت آغاز شد آینده نگری هم با آن ظهور کرد. در زمان های قدیم چون پیشرفت تاریخی و اجتماعی نبود یا اگر بود به اشخاص و زندگی خصوصی تعلق داشت آینده نگری وجهی نداشت. آینده هم به معنایی که اکنون از آن درمی یابیم نبود. مع هذا آینده نگری را از آثار پیشرفت علم و تکنولوژی نباید دانست. آینده نگری با این پیشرفت و بخصوص با مرحله اخیر آن قرین و ملازم بوده است.

از قدیم زمان را به گذشته و حال و آینده تقسیم می کرده و در زبان هم افعال ماضی و مضارع و مستقبل داشته اند اما گذشته و آینده همیشه یک معنی نداشته و تلقی مردم زمان های مختلف از آن یکسان نبوده است. گذشتگان و متقدمان آینده را غیب و تاریک و مجهول و نابودگر می دانسته  و دانایی و کمال را در گذشته و صدر و آغاز تاریخ می دیده و گاهی نیز آرزوی بازگشت به آن داشته اند. در زندگی عادی هم گذشته پناهی برای از یاد بردن غم ها و تسلای دردها و مصیبت ها بوده است. گذشتگان که پیش بینی آینده نداشتند، آینده نگری هم نمی توانستند داشته باشند و اگر به آینده نظر می کردند نظرشان عین انتظار منجی بود یعنی به آینده ای که ساخته می شود کاری نداشتند بلکه در انتظار حادثه ای بودند که از زمان وقوعش خبر نداشتند. این حادثه ظهور منجی بود که با آمدنش دورانی دیگرمی بایست آغاز شود. زمان متقدمان زمان گذشته بود اما زمان دوره جدید آینده است. آینده ای که مردم زمان تجدد در انتظار آمدنش نیستند و نباید باشند بلکه باید آن را بسازند. یا درست بگویم تاریخ جدید تاریخ تصرف و تسخیر آینده است. از اواخر قرن هفدهم و مخصوصاً در قرن هجدهم اروپا چشم اندازی در برابر خود دید که می بایست راهی به سوی آن بگشاید. آینده، زمان گشودن و پیمودن این راه بود و با ظهور این چشم انداز و وظیفه آینده و زمان معنی دیگر یافت. آینده نگری هم در همین زمان معنی و مورد پیدا کرد. پس آینده نگری از جنس نظر و علم نظری نیست بلکه طرح ساختن آینده است. اکنون همه در همه جا با مفهوم آینده نگری کم و بیش آشنایی دارند اما برای ساختن آینده صرف آشنایی علمی کافی نیست بلکه باید در راه آینده قدم گذاشت و با آن همدم و همراه شد. لازمه همدم و همراه شدن با آینده مشارکت در فهم خاص و آمادگی برای ساختن آنست. آینده نگری علم شرایط و امکان-های عمل است و آن را می توان بخشی از کوشش و اهتمامی دانست که برای درک شرایط و تحقق بخشیدن به امکان ها صورت می گیرد. به این جهت همه در همه جا نمی توانند آینده نگری و درک درستی از آن داشته باشند زیرا شرط این درک و فهم استعداد و آمادگی برای گام نهادن در راه ساختن است. گفته شد که زمان جدید زمان پیشرفت است و زمان پیشرفت هم آغازی داشته است. این زمان که با تفکر رنسانس آغاز شده و از ابتدا داعیه جهانگیری داشته، در طی یک قرن اخیر جهانگیر شده است. اکنون همه جهان از پیشرفت می گویند و پیشرفت می خواهند و مقصد و مرجعشان جایی و مقامی است که جهان توسعه یافته به آن رسیده است. ولی راه پیشرفت برای جهان توسعه نیافته هموار نیست. این جهان از عهده آینده برنمی آید و زمانش ناگزیر زمان پریشانی است. وجه دشواری کار توسعه نیافتگی اینست که آغازش با پایان اروپا همزمان شده است یعنی وقتی که اروپا و به طور کلی جهان جدید خود را در پایان راه می بیند مناطقی در جهان توسعه نیافته تازه به صرافت توسعه افتاده است. آینده جهان توسعه یافته اکنون نه آینده زندگی و وجود آدمی بلکه عصر توسعه تکنیک و رسیدن به انسان ماشینی یا ماشین شبیه و جانشین انسان است. به عبارت دیگر تکنیک به سمت و سویی می رود که به تدریج اختیار بشر و خرد عملیش را از او سلب کند و خود سلطان بی رقیب باشد.  جهان توسعه نیافته در چنین وضعی حتی اگر با سیاست قدرت های جهانی مخالفت کند تابع صرف تجدد و مصرف کننده بی اختیار و خشنود جهان توسعه یافته است. وجه دیگر دشواری راه توسعه اینست که گرچه جهان توسعه نیافته از آینده و لزوم اهتمام به پیشرفت و ساختن و پرداختن بی خبر نیست ولی چون خبری که دارد با جانش پیوند نیافته و پیشرفت و زمان و آینده، در نظرش بیشتر مفاهیم انتزاعیند چنانکه باید منشأ اثر نمی شود.

 

در غالب کشورهای توسعه نیافته دانشمندانی هستند که می توانند برنامه پیشرفت و توسعه را طراحی کنند

حکومت ها بیشتر خوی خاص جهان توسعه نیافته دارند؛ راه آسان را برمی گزینند 

 

در غالب کشورهای توسعه نیافته دانشمندانی هستند که می توانند شرایط و امکانات توسعه را دریابند و اگر لازم باشد برنامه پیشرفت و توسعه را طراحی کنند اما حکومت ها که بیشتر خوی خاص جهان توسعه نیافته دارند راه آسان را برمی گزینند و به جای اینکه از منابع کشور برای بهبود وضع زندگی و تأمین آینده بهتر بهره برداری کنند این همه را غنیمتی برای صرف کردن در بیهوده کاری و اعراض از آینده و تأمین سوداهای بازگشت به گذشته می کنند. با این شیوه عمل آینده تباه می شود گذشته هم برنمی گردد.

پس این امر عجیبی نیست که حکومت در جهان توسعه نیافته رغبتی به توسعه نداشته باشد زیرا جهان توسعه نیافته با اینکه بعضی ظواهر تجدد را پذیرفته است با آینده چندان آشنایی ندارد و چنانکه اشاره شد شاید هنوز آینده را زمانی بداند که می آید و آرزو داشته باشد که این آینده پر از خیر و خوبی و آرامش و صلح و تکرار و تجدید گذشته باشد ولی آینده بر خلاف معنایی که این لفظ و لفظ مستقبل بر آن دلالت دارد چیزی نیست که از جایی که نمی دانیم کجاست بیاید بلکه ما باید به نحوی کم و بیش دانسته به سوی آن برویم یا بهتر بگویم با گامی که در راه می گذاریم آن را بشناسیم و محقق  کنیم.

آینده نگری با درک امکان هایی که باید محقق شوند آغاز می شود و این درک با گام نهادن در راه، همزمان است. آینده نگری یک وجه دیگر هم دارد .تا اینجا نظر بیشتر به آینده نگری مناسب و ملازم  با برنامه پیشرفت و توسعه بود. این آینده نگری جلوه عقل خاص دوران جدید و ناظر به آینده توسعه و پیشرفت است.

 

اخلاق و خرد سیاسی رو به ادبار و پریشانی دارد

 

آینده نگری وجه دیگری هم دارد. این وجه که بخصوص در دهه های اخیر ظهور و جلوه بیشتر پیدا کرده است، کمتر با امید و بیشتر با بیم و نگرانی ملازمت دارد. وقتی زرّادخانه های جهان از سلاح های کشتار جمعی پر شده است و اخلاق و خرد سیاسی رو به ادبار و پریشانی دارد و حکومت ها پیوسته ناتوان تر می شوند و پژوهش هایی که در مرز علم صورت می گیرد دیگر به صلاح و آینده آدمی کاری ندارد(البته گاهی که می پرسند این مهندسی ژنتیک برای چیست پاسخ می دهند که بعضی بیماری های لاعلاج را با آن درمان می توان کرد. در جهانی که هر روز جمعیت کثیری از گرسنگی و بیماری های شایع می میرند و سوداگران خرمن پندار ککشان نمی گزد توجیه هزینه کردن مبالغ هنگفت برای یافتن راه درمان یک بیماری نادر توجیهی عجیب و بی اساس و دروغین است) طبیعی است که دوراندیشان نگران آینده باشند و بپرسند جهان یا کشورشان به کجا می رود.

 

کسانی هستند که می گویند آینده جهان، صلح و رفاه و آزادی است

این سخنی به کلی بی اساس و ساده لوحانه است

جهان به سوی صلح و صلاح و عدل و آزادی نمی رود

 

 در دهه های اخیر در کشورهای توسعه یافته بهبودی در هیچ یک از شئون زندگی حاصل نشده و جهان توسعه  نیافته در مجموع پریشان تر و فقیرتر و فاسدتر شده است و می شود

 

 

پاسخ دادن به اینکه آینده یک کشور یا آینده جهان چه خواهد بود آسان نیست. البته با نظر تأمل در شواهد و نشانه هایی که هست می توان حدس هایی زد. کسانی هم هستند که بر طبق عادت فکریشان می گویند آینده جهان، آینده صلح و رفاه و آزادی است و این سخنی به کلی بی اساس و ساده لوحانه است اما چون راهی به تسلی و غفلت دارد نمی توان آن را به کلی بی وجه دانست. اکنون نظرهایی که درباره آینده جهان اظهار می شود کمتر خوش بینانه است. جهان به سوی صلح و صلاح و عدل و آزادی نمی رود. چنانکه در دهه های اخیر در کشورهای توسعه یافته بهبودی در هیچ یک از شئون زندگی حاصل نشده و جهان توسعه نیافته در مجموع پریشان تر و فقیرتر و فاسدتر شده است و می شود.

چیزی که هست امکان دارد در جایی یا جاهایی حادثه ای روی دهد که تا زمان نزدیک به وقت حادثه قابل پیش بینی نبوده است. وجهی از این حوادث که بعثت و ظهور انبیا و ادیان و تحولات بزرگ فکری و فرهنگی مانند رنسانس مظاهر آنند مبدأ دگرگونی های بزرگ می شوند و با آنها بنای دیگری در تاریخ گذاشته می شود اما تحولاتی هم هست که در زندگی این قوم و آن کشور پدید می آید که گاهی گشایش راه پیشرفت است و زمانی سقوط در چاه انحطاط.

 

آینده جهان هر روز تیره تر می شود

علاج این تیرگی اگر علاجی داشته باشد «خودآگاهی» است

 در زمانه غلبه اطلاعات این دارو و درمان کیمیا شده است

 

در شرایط تاریخی زمان ما احتمال وقوع این قبیل حوادث در مناطق بحرانی جهان توسعه نیافته بیشتر است. این قضیه را اندکی توضیح خواهم داد اما قبل از آن باید بگویم که آینده جهان هر روز تیره تر می شود و علاج این تیرگی اگر علاجی داشته باشد خودآگاهی است که در زمانه غلبه اطلاعات این دارو و درمان کیمیا شده است و دریغا که دیگر در هیچ جا به بشر و آینده او نمی اندیشند زیرا بشر در راه محو شدن و فراموشی است. پس آینده او هم هر چه می خواهد بشود.

اکنون آنچه اهمیت دارد پیشرفت تکنیک است و چون تکنیک باید کار خود را به عهده گیرد مسئله مهمش هوشمند کردن تکنولوژی و ساختن تکنولوژی هوشمند است و این مسئله چندان اهمیت و هیبت دارد که کسی جرأت نمی کند بپرسد این تکنولوژی کدام مشکل زندگی آدمی را رفع می کند.

وقتی در طرح های آینده نگری جهان توسعه یافته و در پژوهش های بزرگ علمی، آینده بشر جایی ندارد. جهان توسعه نیافته گریزان از آینده، چگونه به آن نظر داشته باشد. جهان توسعه نیافته مفهوم آینده را همان می فهمد که اروپا و امریکا و ژاپن می فهمند. با این تفاوت که اینها هنوز کم و بیش با علم و اهتمام خود در سودای تصرف آینده ای هستند که هیچکس نمی-داند راهش به کجا می رسد اما جهان توسعه نیافته توان و همت و پای رفتن در این راه ندارد و زمانش زمان آشوب و پراکندگی است که شاید در آن مهندسی ژنتیک و هوش مصنوعی با سوداهای بیهوده و قهر و خشونت به هم آمیخته باشد. این آینده بیشتر به دوزخ شباهت دارد.

 تکرار می کنم زمان در تجدد معنی و صورتی دیگر پیدا کرده است. متقدمان معمولاً زمان را اگر نه زمان فیزیک، تیغ برّان و نابودکننده می دانستند و اگر به زمان زندگی و سوابق تاریخی نیز نظر می کردند زمان را در گذشته می دیدند. در دوره جدید زمان فیزیک جای خود را حفظ کرده است. هر چند که دیگر مقدار حرکت نیست اما زمان تاریخی که مجال تحقق جهان جدید است با اینکه چشم از گذشته برنداشته بیشتر به تصرف و تسخیر اکنون و آینده نظر دارد یا باید داشته باشد. این تحول و تغییر در معنی و وجود زمان یک امر صرفاً روان شناسی نیست و آدمیان اراده نکرده اند که معنی زمان را تغییر بدهند بلکه با تغییر شأن آدمی و وظیفه جدیدی که بر عهده او قرار گرفته است تناسب و مناسبت دارد.

علم و سیاست هم با این شأن و وظیفه کم و بیش همسو و همراه بوده است. حاصل سخن اینکه زمان در دوره جدید با جان آدمیان درآمیخته و جزئی از وجود او شده است نه اینکه مفهوم تازه ای باشد که مردم آن را در مدرسه آموخته باشند. این زمان در جهان قدیم نبوده و در تاریخ تجدد به وجود آمده است. فهم آن نیز با تحققش ملازمت دارد و کسی آن را  درمی یابد که آماده سفر آینده و زندگی در راه باشد.

 

جهان توسعه نیافته اگر گرفتار اوهام و سوداها و دعوی های محال شود در راه فلاکت قرار می گیرد و مردم را به فلاکت می کشاند؛ ما حق داریم که زندگی آزاد توأم با عدل و عقل داشته باشیم اما تحقق بخشیدن به این آرزوی زیبا همیشه در اختیار ما نیست

 

 

جهانی که اکنون در آن به سر می بریم ساخته بشر رهرو راه پیشرفت در دو سه قرن اخیر است. راه پیشرفت در ابتدا یعنی در قرن هجدهم راهی به سوی چشم انداز زیبای صلح و سلامت و آزادی و آسودگی بود. در دهه های اخیر این چشم انداز پوشیده شده و امید بهشت زمینی بر باد رفته و راه سفر هموار اما بی فرجام دیگری به سوی فضای مجازی گشوده شده است. راهی که روندگانش نمی دانند به کجا می روند. در سفر سیصد ساله تجدد آدمی هم راهیاب و راهگشا و پوینده راه بود و هم غایت زندگی اش در پایان راه محقق می شد. اما اکنون این مسافر در مسافرخانه فضای مجازی سیر می کند و عالم کنونی هم طرح هایی دارد که تا به بازار نیامده نه مردمان از آن تصور و تصویری دارند و آثار و نتایج و کاربردش را می دانند و نه تا این زمان به آن نیاز داشته اند. بهبودی هم در زندگیشان پدید نمی آورد. اما مردم خیلی زود به آن وابسته می شوند و وقتی وابسته شوند آن را حق می پندارند.

این وضع هر چه باشد و هر نسبتی با تاریخ تجدد داشته باشد دیگر پیشرفتی که چشم اندازش صلح و عدالت و آزادی بود، نیست. هوش مصنوعی که می آید و جانشین انسان می شود و به جای انسان راه برمی گزیند به زندگی آدمی و صلاح کار او کاری ندارد. درست بگویم برای صلاح و صلح و آزادی راه نمی جوید و تصمیم نمی گیرد بلکه صرفاً در طریق طرح های تکنیک پیش می رود.

در چنین فضایی جهان توسعه نیافته چه می تواند بکند؟ کشور توسعه نیافته ممکن است مثل کره جنوبی و تایوان و سنگاپور به فکر توسعه و برخوردار شدن از معاش بهتر بیفتد و در این راه کم و بیش موفق شود. کشورهایی که در راه توسعه وارد شده اند اندکی معنی جدید آینده و پیشرفت را دریافته و به مدد آن منازلی از راه توسعه را پیموده اند. اقوامی هم که بر اثر رانده شدن از گذشته و ماندن از آینده به پریشانی در درک و آشفتگی در خرد و زندگی و در گفتار و کردار مبتلا شده اند چه بسا در جهانی که اقتضای آشوب و پریشانی دارد خود به مظاهر آشوب و پریشانی مبدل شوند و راه ویرانی و نابودی را پیش گیرند. جهان توسعه نیافته اگر گرفتار اوهام و سوداها و دعوی های محال شود در راه فلاکت قرار می گیرد و مردم را به فلاکت می کشاند.

اکنون ما نمی دانیم فردا چه پیش می آید. ما حق داریم که زندگی آزاد توأم با عدل و عقل داشته باشیم اما تحقق بخشیدن به این آرزوی زیبا همیشه در اختیار ما نیست. چندین قرن است که جهان در سایه تجدد به سر می برد و راه ها همه در درون جهان متجدد بوده است و هنوز هم امکان گشودن راهی بیرون از این جهان به نظر نمی رسد. تا آنجا که حتی مخالفت هایی هم که با تجدد می شود از درون تجدد برخاسته و این تجدد است که خود را نقد می کند.

 

در مواقع بحران چه بسا که بود و نبود کشور و ملت به تصمیمی بستگی داشته باشد که حکومت اتخاذ می کند. اگر حکومت مصلحت اندیش و مصلحت بین باشد و سیاست را با اعتقاد و حقیقت اشتباه نکند و حقوق مردم را رعایت کند و رأی خود را حق بی چون و چرا نینگارد و به سخن مصلحان و صاحبان فهم و درایت گوش کند شاید راه های کم خطری برای خروج از بحران پیدا شود

 

به این جهت طرح ها و اندیشه های مخالف تجدد را بی ارتباط با جهان جدید نباید انگاشت و مگر نه اینکه اساس استدلال مخالفت مخالفان اینست که اگر راه توسعه به جایی می رسد که در آنجا آدمی هیچ کاره است و تکنیک حکومت مطلق دارد چرا باید در آن رفت و چرا رو از آن نباید برگرداند و به فکر داشته گذشته خود نباید بود؟ این حرف ها وقتی مشکل ساز می-شود که بخواهد جانشین طرح دشوار امّا ممکن توسعه شود و کسانی که خود را مخالف تجدد می پندارند درنیابند که این مخالفت توجیهی برای ناتوانی از ورود در راه توسعه و شکست در ساختن آینده است.

سخن مختصر بود و مختصرترش اینکه آینده در آینده نگری از پرده راز به درآمده و معنی پدیدار شدن و تحقق یافتن امکان های امروز در فردا پیدا کرده است. وقتی امکان ها معلوم نباشد فردا تکرار امروز است. در تجدد فردا از غیب نمی آید بلکه مردمان آن را با درک امکان-های تاریخی خود می سازند. این ساختن در جهان توسعه نیافته آسان نیست و به این جهت این جهان بیشتر در معرض بحران قرار دارد و گاهی دچار چنان بحران هایی می شود که بیم ویرانی و تباهی در آینده به دل ها راه می یابد. اینجا دیگر آینده نگری به کار نمی آید زیرا آینده اش غم آینده و درد بودن و نبودن است. در آینده نگری توسعه و پیشرفت، اگر حکومت به مطالعات و طرح های دانشمندان وقع نگذارد کار توسعه معطل می ماند اما در مواقع بحران چه بسا که بود و نبود کشور و ملت به تصمیمی بستگی داشته باشد که حکومت اتخاذ می کند.

اگر حکومت مصلحت اندیش و مصلحت بین باشد و سیاست را با اعتقاد و حقیقت اشتباه نکند و حقوق مردم را رعایت کند و رأی خود را حق بی چون و چرا نینگارد و به سخن مصلحان و صاحبان فهم و درایت گوش کند شاید راه های کم خطری برای خروج از بحران پیدا شود.

 

در حوادث مصیبت بار، در وهله اول حکومت و سپس دانایان و دانشمندان قوم مسئول مصیبتی هستند که به کشور و مردم وارد شده است

 

در کشورهایی که احزاب سیاسی و سازمان های مدنی با نفوذ وجود ندارند وقتی بحران قدرت و مشروعیت حکومت پدید می آید کسانی که پروای ثبات کشور و صلاح مردم دارند نگران می شوند که مبادا کارها به آشوب و پریشانی بکشد و وقتی کاری از دستشان برنیاید مشکل بزرگتر می شود. در این وضع چه می توان و باید کرد؟ حوادث منتظر نمی مانند که راهی برای مواجهه با آنها پیدا شود و آنگاه روی دهند و هر لحظه ممکن است فرا رسند. اگر این حوادث مصیبت بار باشند در وهله اول حکومت و سپس دانایان و دانشمندان قوم مسئول مصیبتی هستند که به کشور و مردم وارد شده است.

اینجا دیگر جای آینده نگری نیست. آینده نگری طرح و تدوین برنامه توسعه و بخصوص صنعتی شدن و قرار گرفتن در سازمان و سامان و نظم بوروکراتیک است و حکومت در هر جا که باشد اگر بخواهد می تواند از آن برخوردار شود به تحقق صورت اقتصادی اداریش همت گمارد. به شرط اینکه موانع قوی خارجی وجود نداشته باشد.

رضا داوری اردکانی

9 اسفند 1401

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.