هدف اصلی مردم، هنوز همان توسعه است: یک زندگی آباد، آزاد و مستقل. ولی مشکل آنجاست که در وضعیت نامطلوب توسعهنیافتگی فعلی، بخشهایی از مردم، بجای بازاندیشی و تامل در اینکه «کجای کار نادرست بود، همان را درست کنیم»، انقلاب را فراموش کردهاند و شرمسار از انقلاب میخواهند که مجددا چرخ را از نو بسازند. بیتوجه به اینکه چه شد مشروطه به تجدد آمرانه رضاشاه و توسعه ملوکانه محمدرضا پهلوی منتهی شد و چه شد که انقلاب فراگیر مردم در سال ۵۷، به اهدافش نرسید. و آنکه از بازاندیشی و تامل تجربههای پیشین گریزان است، ناگزیر از تکرار آن تجربههاست.
پایگاه خبری جماران: یادداشت حاضر، مروری سریع بر چهار دهه پس از انقلاب و دو سده تکاپوی توسعه در ایران است و در واقع، مقدمهای است برای انتشار مجدد مقالهای که در دیماه ۱۳۹۷ با عنوان «فراموشیدن و فراموشانیدن انقلاب ۵۷: درباره نسلی که میخواهد انقلاب اسلامی و حضورش در آن را فراموش کند و فراموشش کنند» منتشر کردم.
در آستانه چهل و چهارمین سالگرد پیروزی انقلاب بزرگ مردم ایران در سال ۱۳۵۷، در میان بخشهایی از مردم، کمتر یاد و نامی از انقلاب و آرمانهای آن هست.
اگر رضاشاه با تجدد آمرانه، ایران نوینی ساخته بود، محمدرضا پهلوی هم با توسعه ملوکانه آن را عمق بخشیده بود، اما بدون استقلال و بدون آزادی و بدون عدالت. و همین «بدونها» باعث انقلاب شد، نه آنهمه رشد شتابان.
با استبداد نوسلطانی محمدرضا پهلوی (به تعبیر هوشنگ شهابی و خوان لینز) و مشارکت ندادن هیچ فرد و حزبی در تصمیمگیری، انقلاب «بهترین تصمیم ممکن» مردم ایران شده بود، و اسلامی بودن انقلاب هم پیشنهاد رهبر آن به مردم ایران بود که مورد اقبال عمومی قرار گرفت، و همین اسلامی بودن، و امتزاج آن با آموزههای شیعی بود که توانست یک دهه مردم را در خیابان و در سنگر نگاه دارد و انقلاب را پیروز کند و از مرزهای ایران در جنگ عراق علیه ایران دفاع کند.
هدف انقلاب توسعه بود، همان که امام در بهشت زهرا گفت («محمدرضای پهلوی، مملکت ما را خراب کرد، قبرستانهای ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد.»)، و آرمانهای آن، استقلال از ابرقدرتها و آزادی سیاسی بود و راه تحقق آن را امام خمینی، «جمهوری اسلامی» پیشنهاد داده بود، همان جمهوری مرسوم در همه جای دنیا، اما متکی به اسلام: («جمهوری، به همان معنایی است که همه جا جمهوری است. لکن این جمهوری بر یک قانون اساسیای متکی است که قانون اسلام است.» مصاحبه ۲۲ آبان ۱۳۵۷)
البته باید تاسف خورد که چرا انقلابیون، بجای اصلاح قانون اساسی مشروطه که ثمره مبارزات مردم ایران بود و تقریبا همه گروههای فکری جامعه بر آن اتفاق داشتند، به فکر تدوین قانون اساسی جدید افتادند. اگر کشاکشهایی که مشروعهخواهان و مشروطهخواهان در جریان بررسی قانون اساسی مشروطه را بخوانید، خواهید دید که قانون اساسی مشروطه، یک نقطه تعادل بود و میشد با حذف بندهای مربوط به سلطنت، تداوم را در کلیت نظام سیاسی حفظ کنند. این، همان پیشنهادی است که دکتر مهدی حائری در دیدارش با رهبر انقلاب مطرح کرده و پاسخ شنیده که «به جان عزیز خودت این بهترین حرفهایی بود که من از هنگامی که از پاریس آمدم به ایران شنیدم در ایران». (تاریخ شفاهی هاروارد)
اما پس از انقلاب، آن نشد که خواسته انقلابیون بود و البته در همهجا چنین است، و «انسانها خود سازندگان تاریخ خویشاند، اما نه آنگونه که خود میخواهند». تغییرات در انقلاب، درست یا نادرست، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا ناآگاهانه، بخش جمهوری را فدای بخش اسلامی کرد و آزادی سیاسی را وانهاد، و امروز در ادبیات رسمی، کمتر نشانی از آزادی سیاسی است.
و مشخص است که در انقلابی با آنهمه امید و انرژی، وقتی جای اصل و فرع را عوض میشود (استبکارستیزی را جایگزین توسعه میکند، هدفی که از زمان شکست در جنگهای ایران و روس، خواسته اصلی مردم بود) و میخواهد بجای همه مردم، تنها با بخشی از مردم (که روز به روز هم کوچکتر شدند) کار کند، و آزادیهای مشروع آن دسته بزرگتر را هم نادیده بگیرد، بعد از چهار دهه، علیرغم موفقیتها، مطلوب همگان نباشد. و اکنون کسی مسئولیت انقلاب و تصمیمات پس از آن را نمیپذیرد.
اما هدف اصلی مردم، هنوز همان توسعه است: یک زندگی آباد، آزاد و مستقل. ولی مشکل آنجاست که در وضعیت نامطلوب توسعهنیافتگی فعلی، بخشهایی از مردم، بجای بازاندیشی و تامل در اینکه «کجای کار نادرست بود، همان را درست کنیم»، انقلاب را فراموش کردهاند و شرمسار از انقلاب میخواهند که مجددا چرخ را از نو بسازند. بیتوجه به اینکه چه شد مشروطه به تجدد آمرانه رضاشاه و توسعه ملوکانه محمدرضا پهلوی منتهی شد و چه شد که انقلاب فراگیر مردم در سال ۵۷، به اهدافش نرسید. و آنکه از بازاندیشی و تامل تجربههای پیشین گریزان است، ناگزیر از تکرار آن تجربههاست.
و همانها که با سلطنت مطلقه علت انقلاب مردم بودند (خاندان پهلوی) و آنها که رای اکثریت مردم را در سه سال اول انقلاب نپذیرفتند و دست به اسلحه بردند (مجاهدین)، اکنون وعده دموکراسی به مردم میدهند. و خاماندیشی است که وعده دموکراسی از بیرون، آنهم از سوی آنها که سابقه سیاهی در دموکراسی دارند، را باور کنیم. راهی اگر هست، که هست، در داخل است.
اما آنچه موجب شده تا استبداد و ترور (پهلوی و مجاهدین) مدعی آزادی شوند، ترکیب فراموشی و شرم نزد مردم، و عدم اصلاحات در نظام است، و این ترکیب، ترکیب نگرانکنندهای است. (اینها را در آن مقاله بیشتر شرح دادهام.)
۱-دو شرم همزمان، یعنی الف) شرم مردم در مقابل نسل جوان بخاطر خطاهای پس انقلاب، و ب) پروژه شرمسار کردن مردم از انقلاب توسط شبکههای ماهوارهای و براندازان با رویاسازی از حکومت پهلوی و هیولاسازی از جمهوری اسلامی؛
۲-و سه فراموشی همزمان، الف) پروژه فراموشی ابعاد استبدادی حکومت پهلوی و تمرکز بر بعد توسعه آن، ب) تلاش مردم برای فراموش کردن نقش خود در انقلاب (فراموشیدن)، و ج) تقاضای اینکه این فراموشی توسط دیگران هم انجام شود و کسی به یادشان نیاورد که همه در انقلاب بودند (فراموشانیدن)؛
۳-و البته تن ندادن نظام به اصلاحات، و عدم اتکا به دلسوزان و وفاداران و میدانداری تندروها؛
باعث شده تا گذشته استبدادی و تروریستی، تنها چشمانداز پیش پای ناراضیان نمایانده شود و متاسفانه وفاداران و دلسوزان هم، در سکوت نظارهگرند.
**
آن انسداد و این چشمانداز تیره باعث وضعیت سکون شده است، ولی اینگونه نمیماند، و چنانچه افقگشاییهای تازه در راستای تجربه انقلاب رخ ندهد، و پیشنهاد اصلاح و ترمیم ساختار برای تحقق ارزشها و اهداف انقلاب اسلامی و نظام برآمده از آن پذیرفته نشود، معترضین ممکن است به هر چیزی تن دهند: حمله نظامی خارجی، استبداد ملوکانه، یا آنارشیسم و جنگ خیابانی.
اما هنوز اصلاح امکانپذیر است، یک اصلاح ساختاری میتواند امید به اصلاح را زنده کند و دومینوی بهبود را آغاز کند.