همایش «امام خمینی(س)، انقلاب اسلامی و سیاست الهیه در حکمت متعالیه» با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی و حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه دزفولی برگزار شد و سخنرانان این همایش به مبانی فلسفی نظام سیاسی مدنظر امام خمینی(س) پرداختند.
همایش «امام خمینی(س)، انقلاب اسلامی و سیاست الهیه در حکمت متعالیه» با سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی، رئیس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسرا، و حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه دزفولی، استاد تمام فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، در حرم مطهر امام خمینی(س) برگزار شد.
به گزارش خبرنگار جماران، در ابتدای این همایش که با حضور یادگار امام، رئیس موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی و جمعی از علما و طلاب برگزار شد، حسام الدین شهرابی فراهانی، دانشجوی دکتری فلسفه غرب دانشگاه تهران، در این همایش گفت:مشهور است که فلسفه یک امر انتزاعی است و با متن زندگی ارتباط چندانی ندارد. این شهرت در بین عوام الناس وجود دارد و البته در سطح دانشگاه ها و اهل علم و طلاب مخالف فلسفه هم دیده می شود. اما باید بگوییم این شهرت غلط است؛ فلسفه در عین اینکه از انتزاعی ترین مقام سخن می گوید اما با امر واقع و متن زندگی در ارتباط است.
این پژوهشگر حوزه عرفان اسلامی و فلسفه تصریح کرد: افلاطون در نامه هفتم خودش می گوید که تنها فلسفه می تواند زندگی خصوصی و اجتماعی آدمیان را سامان ببخشد. ارسطو در کتاب دهم می گوید، زندگی نیک بخت آن است که بر وفق عقل باشد؛ بنابر این، کسی که زندگی عقلانی می کند بیش از همه مورد محبت خدا است. دکارت می گوید وقتی درخت دانش ثمر بدهد، ثمراتش طب، اخلاق و مکانیک است؛ یعنی ماوراء الطبیعه با متن زندگی در ارتباط است. یعنی فلسفه متن زندگی را به خودآگاهی می رساند پس فلسفه که انتزاعی ترین امور است با متن زندگی که انضمامی ترین امور است ارتباط دارد.
وی اظهار داشت: اگر بپذیریم که یکی از شئون زندگی امروز «امر سیاسی» است، باید فلسفه به امر سیاسی ورود کند. البته این بحث در دل و کلام فلاسفه بود و خیلی استدلال و توجیه عمومی برای آن نداریم. مهمترین نکته ای که من از فلسفه سیاسی صدرالمتألهین به دست آورده ام، تفاوتی است که بین سیاست و شریعت، از حیث مبدأ می گذارد. صدرالمتألهین در تعریف سیاست بیان ابن سینا را می آورد و می گوید جمعی از مردم ناگزیر می شوند دور همدیگر جمع شوند و حاکمیتی را سر کار بیاورند و نظمی را ایجاد کنند. یعنی تعریف صدرا از سیاست، «اجتماع اراده های جزئی» و سیاست در نظر صدرا از حیث مبدأ یک امر زوال پذیر است.
شهرابی فراهانی ادامه داد: صدرالمتألهین می گوید برای اینکه بتوانیم این امر زوال پذیر را به یک امر زوال ناپذیر برسانیم باید این ظاهر را مستهلک در باطن کنیم؛ به این معنا که شریعت ظهور و حلول در سیاست داشته باشد. البته صدرا معتقد است امر الهی با وجود فرد بیگانه نیست لذا امر سیاسی اگر با شریعت پیوند نداشته باشد غیرخودی می شود.
وی تأکید کرد: در مغرب زمین فلسفه با دکارت آغاز می شود و دکارت سعی درد همه شئون انسانی را از فکر استخراج کند و الهیات یا متافیزیک مدخلیتی در فلسفه دکارت ندارد. این را با فلسفه صدرالمتألهین مقایسه کنید که اگر امر سیاسی می خواهد دوام داشته باشد باید امر الهی به آن دوام بدهد. اگر فلسفه سیاسی صدرا را پشتوانه انقلاب اسلامی بدانیم، باید به این پرسش فکر کنیم که آیا امکان گفت و گو میان فلسفه سیاسی که پشتوانه انقلاب اسلامی هست با فلسفه سیاسی مغرب زمین وجود دارد یا ندارد؟
به گزارش خبرنگار جماران، حجت الاسلام و المسلمین مرتضی جوادی آملی نیز در این همایش گفت: شاید 45 سال قبل یک فوق آرمان بود که امام زعامت یک انقلاب و تحول عظیمی که در سطح جهان منشأ تغییر و تحول باشد را بخواهند رقم بزنند. در آن روزگار اساسا دین جایگاهی نداشت؛ در یک فضای کاملا سنتی، منزوی و درونگرایی، دین حضوری داشت اما اینکه بتواند به صحنه اجتماع بیاید و چنین حضوری جریان جدیدی به نام «نظام اسلامی»، «حکومت اسلامی» و نظایر آن را ایجاد کند، فوق تصور بود. ولی امام با باور داشت که اسلام می تواند منشأ چنین تحولی باشد و ساختار جدیدی را در عرصه سیاست های جهانی ایجاد کند.
رئیس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء با اشاره به اینکه این نهضت از آغاز می خواست در عرصه جهانی به میدان بیاید، یادآور شد: امام نسبت به پرسش های موجود در عراق و فرانسه پاسخگویی جدی داشت و برای رفع شبهات در میدان حاضر و حرف از «جمهوری اسلامی» را با همه وجود آورده بود؛ همان طوری که شهید مطهری گفته بود «ایمان به این راه دارد». این از مسائلی است که ما باید به عنوان یک منبع معرفتی برای انقلاب اسلامی به آن توجه کنیم. درست است که امام در ایران و عرق بحث ولایت فقیه و حکومت اسلامی را در یک نظام فقهی و حوزوی سنتی ارائه فرمودند، اما بیرون کشیدن این معرفت از حوزه و یک نظام سنتی به عرصه جهانی کار امام بود.
وی افزود: وقتی که امام از ویژگی های انقلاب اسلامی و نظام اسلامی برآمده از این انقلاب سخن می گفتند هر لحظه بر جبهه این تفکر افزوده می شد. خبرنگاران و کسانی که در حوزه مسائل سیاسی فکر می کردند، سؤالات بسیار عمده ای از امام داشتند. آنها م پرسیدند، واقعا شما دین را می خواهید در یک عرصه اجتماعی زنده روز مطرح کنید؟ دین در کلیساها، کنیسه ها و مساجد بود و اکثر آنچه که در مکه و مدینه از اسلام می بینیم برای ما وجود داشت. ولی طرح دین در عرصه اجتماع و اینکه بخواهد در یک نظام اجتماعی و سیاسی حضور پیدا کند، حکومت کند و جامعه ای را مبتنی بر آموزه های دینی و وحیانی بسازد و با تحولات امروز جهان ارتباط داشته باشد، امر بسیار عجیبی است.
جوادی آملی ادامه داد: کسانی که سؤال داشتند نمی خواستند سیاسی سؤال کنند، بلکه واقعا از جنبه فرهنگی و معرفتی برایشان سوال بود که ما از کدام دین و کدام بنیان معرفتی دین سخن می گوییم که می خواهد یک نظام مستحکم 2500 ساله شاهنشاهی را بنیان برکند و بنیانی دیگر ایجاد و در مسیر عدالت، آزادی و حریّت حرکت کند و مبتلای به استبداد و نظایر آن نشود و در کمال آزادی جامعه را پیش ببرد و به سعادت و کمال برساند؟ تمام تلاش فیلسوفان از چند هزار سال قبل این است که بتوانند سعادت انسان ها را ایجاد کنند و در مقدمات نظام سیاسی واقعا مانده اند. چنین ادعای یک روحانی که هیچ سابقه سیاست، حکومت و حکمرانی ندارد از کجا است؟ لذا مناسبات امام و انقلاب اسلامی باید همیشه برای ما بدیع و تازه باشد.
وی با بیان اینکه امام به جنبه های عمده و اساسی اشاره می کند، افزود: یکی از عمده ترین مسائلی که امام بر آن اصرار داشت و این انقلاب را مبتنی بر آن می دانست، خود «دین» و «اسلام» بود. امام گرچه به لحاظ سیاسی با جریان سلطنت کاملا مخالفت بود، ولی از روی هوشمندی و ذکاوت دینی و فردی به سراغ خود دین و اسلام رفت و گفت باید با این شخص و این جریان از خاستگاه اسلام مبارزه کرد؛ نه از خاستگاه یک قدرت روحانی که یک شخصیت دینی به نام مرجع اسلامی دارد؛ مرجع هرچقدر هم بزرگ و والا باشد نمی تواند با کوهی از قدرت سیاسی، نظامی و امنیتی مقابله کند و باید یک ساختار الهی و غیبی باشد. لذا امام به شدت مسأله اسلام و دین را در فرمایشات خودشان برجسته کردند و هیچ صحبت، نظر و موضعی اتخاذ نمی کردند؛ مگر اینکه کاملا از اصول دینی تبعیت می کردند.
رئیس بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء ادامه داد: این اصول دینی را از منابع وحیانی گرفته و به جهان ارائه می دادند تا مردم بدانند این حرکت، قیام و انقلاب مبتنی بر آموزه های وحیانی است. ما خارج از چهارچوب تفکر اسلامی اقدامی نمی کنیم. خواستند بگویند آنچه ما انجام می دهیم یک اقدام سیاسی نیست؛ سیاست از یک جریان تبعیت می کند، اما ریشه در اعتقاد و باور همه جامعه اسلامی دارد. اسلام دارد ساختار سیاسی ایجاد می کند و اگر مجلس و دولت هست و نظام تبلیغی و امنیتی وجود دارد، همه باید مبتنی بر امر دینی و وحیانی باشد. ما هرچه از این آموزه های شیرین، گوارا، عظیم و والای دینی فاصله گرفتیم، همه این جهات را تضعیف کردیم و از دست دادیم.
وی افزود: امام گویا دیده بانی بود که این انقلاب را اینگونه می دید و هر وقت که حرکت ها انحرافی بود و تحریف و انحرافی در ارتباط با انقلاب و نظام انجام می شد، ولو از مهمترین جایگاه های دینی مثل شورای نگهبان، جامعه روحانیت و جامعه مدرسین، با تشری آن را کنار می زد و اجازه نمی داد؛ به همه می گفت که ما دین داریم و باید بر اساس این مایه ها حرکت کنیم. مگر دین از ما غیر از عدالت، آزادی و حریّت می خواهد؟ کجا می روید؟ این مسیر شما را به خلاف عقل می رساند و شما را از حریّت و آزادی می اندازد؛ این حرکت شما را به استبداد می رساند. آن وقتی که مردم از شما ناراحت شدند و مواضع و نظرات شما را نپذیرفتند، بدانید که دارید مستبد می شوید.
جوادی آملی اظهار داشت: این خیلی مهم است که امام مبتنی بر دین و اندیشه دینی ایستاد و گویا با همه وجودش این دین را چشید. والد بزرگوار ما فرمودند یک روز که در جلسه شورای عالی قضایی برخی از مسائل قضایی مطرح شد، کاملا صورت امام سرخ شد. این حساسیت و قرابت روحی و فکری که امام با اسلام داشت، چگونه می خروشید؟ چگونه علیه کسانی که شیطانی نسبت به اسلام و دین موضع می گرفتند تحذیر می کرد؟ برای ایشان فرقی هم نمی کرد و می دیدید که چگونه با نزدیک ترین دوستان و شاگردانشان برخورد می کردند؟
وی اظهار داشت: یکی از مهمترین اصولی که امام بر اساس آن انقلاب کرد و تا هنگام ارتحال استوار ماندند، مسأله این بود که ما از آموزه های وحیانی جدا نشویم و از دین فاصله نگیریم. بالاتر از شورای نگهبان به عنوان متصدیان امر دین و قوانین شرعی مجلس و امثال آن که نبوده اند، اما تشرهای امام حتی به این نهاد هم دیدنی، شنیدنی و عبرت گرفتنی است. با همه احترامی که به این شاگردان و عزیزان خودش داشت، تذکر می دادند که از اسلام فاصله نگیرید؛ این شما را از آزادی، حریّت و عدالت به استبداد و تنگ نظری می کشاند.
به گزارش خبرنگار جماران، حجت الاسلام و المسلمین عبدالحسین خسروپناه نیز در این همایش گفت: اگر کسی تأملی در آثار امام داشته باشد به راحتی می فهمد که امام از یک نظام سیاسی برخوردار بود. هر نظام سیاسی حداقل سه مؤلفه عناصر، اهداف و مبانی باید داشته باشد و نظام سیاسی حضرت امام از هر سه این عناصر برخوردار است. اگر این سه عنصر را در نظام سیاسی امام توضیح بدهم فکر می کنم روشن می شود که نسبت نظام سیاسی امام با حکمت متعالیه چیست.
استاد فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه رکن اول نظام سیاسی حضرت امام عناصر آن است، تصریح کرد: نظام سیاسی امام عناصر مختلفی دارد که من چهار عنصر را اساسی می دانم. یک عنصر، ولایت مطلقه سیاسی – اجتماعی فقیه جامع الشرایط است. بر اساس این ولایت مطلقه علاوه بر اینکه فقیه جامع الشرایط این حق و اختیار را دارد که به اجرای احکام اولی و ثانوی بپردازد، بر اساس مصلحت اسلام و مسلمین می تواند حکم حکومتی صادر کند. لذا فرق ولایت مطلقه امام با ولایت عامه ای بزرگانی مثل آیت الله العظمی گلپایگانی اینجا است. این گفتمان امام هیچ ربطی به سکولاریزاسیون ندارد؛ مصلحت اسلام و مسلمین با مصلحت در اندیشه سکولار متفاوت است.
وی افزود: عنصر دوم از عناصر نظام سیاسی امام «مشارکت و مسئولیت اجتماعی مردم» است؛ که کاملا با دموکراسی های مصنوع، دست ساز، سیال و فریب کار غربی متفاوت و به دموکراسی حقیقی پایبند است؛ همان تعبیری که مقام معظم رهبری با عنوان «مردم سالاری دینی» داشته اند. بعضی ها خیال می کنند مشارکت یعنی اینکه فقط نقد کنند؛ حق انتقاد و انواع آزادی های بیان یک بخش است و مسئولیت پذیری هم یک بخش است. هرکسی مسئول گفته خودش هم هست؛ نمی تواند بگوید من آزادم حرف بزنم ولی مسئولیت نسبت به گفته ام ندارم. لذا یکی دو بار امام واژه «دموکراسی اسلامی» را به کار برده ولی عمدتا واژه «مردم» را به کار می برد.
خسروپناه اظهار داشت: عنصر سوم «استقلال سیاسی ملازم با استقلال اقتصادی و فرهنگی» است. قطع ایادی اجانب و نفوذ و سلطه بیگانگان از کشور، بسیار رکن مهمی است. من معتقدم اگر حضرت امام انقلاب اسلامی را دنبال نمی کرد و به ثمر نمی رساند، ایران در زمان پهلوی دوم به چند کشور تجزیه می شد. یعنی انقلاب اسلامی نه تنها احیای اسلام بود، حفظ هویت ایرانی هم بود. به هر حال در ابتدای دهه 50 بحرین را از دست دادیم. جوانانی که نمی دانند بدانند، همه تجزیه طلب ها قبل از انقلاب پدید آمده اند. یعنی کومله قبل از انقلاب بوده و از اول دنبال تجزیه کردستان بود. خلق عرب قبل از انقلاب دنبال تجزیه خوزستان بود.
وی یادآور شد: چون منطقه و کشورهای اطراف ایران مرکز انرژی است و جنگ امروز «جنگ انرژی» است، تمام جنگ های شناختی، نظامی، رسانه ای، روایت ها و همه جنگ هایی که امروزه «جنگ نرم» می گویند، تابع یک جنگ اصلی هستند که جنگ انرژی و تنها راه تسلط استکبار بر انرژی، تجزیه این کشورها است. تجزیه عراق به سه کشور، سوریه به چهار کشور و ایران به 9 کشور، ادعای 30 سال پیش نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود. اگر امام انقلاب نمی کرد، ایران تجزیه می شد. خیال نکنید خدمت امام در انقلاب فقط خدمت به اسلام بود؛ حتی کسانی که ملی گرا هستند بدانند، امام به ملیّت ایران خدمت کرد.
استاد فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی با بیان اینکه عنصر چهارم «امنیت و آسایش مردم» است، افزود: این چهار عنصر در واقع مؤلفه های نظام سیاسی است. این نظام سیاسی امام اهدافی هم دارد که به نظرم دو هدف مهمترین اهداف است که یکی «تربیت الهی انسان» و دیگری «عدالت اجتماعی» است. من از بین مبانی نظام سیاسی حضرت امام به چهار مبنا اشاره می کنم. یکی «هستی شناسی» نظام سیاسی امام است. یعنی اصالت وجود که مهمترین اصل حکمت متعالیه است و اینکه این عالم هدف دارد، در نظریه سیاسی امام تأثیر می گذارد. اگر ربوبیت تکوینی و تشریعی حق تعالی را نپذیرید، به نظر شما به بحث ولایت مطلقه فقیه نوبت می رسد؟! اگر هدفمندی و غایتمندی جهان را نپذیریم، عدل و حکمت الهی را نپذیریم، می توانیم از عدالت اجتماعی سخن بگوییم؟! مگر اینکه عدالت را یک امر اعتباری و نسبی بدانیم که مطلع حقیقی ندارد.
وی با اشاره به اینکه مبنای دوم «انسان شناسی» است، تصریح کرد: انسان مجموعه عوالم است و نسخه تمام عالم در انسان جمع شده و انسان عصاره همه موجودات عالم است و استعداد رسیدن به بالاترین درجات کمال را دارد. البته امام پیوند وثیقی بین «عدالت اخلاقی» و «عدالت اجتماعی» دارد. انسان شناسی امام، انسان شناسی حکمت متعالیه است؛ البته امام «نظریه فطرت» را اضافه کرده که در اینجا از استادش آیت الله شاه آبادی استفاده کرده است. تعبیر امام این است که تنها راه رسیدن به سعادت یا شقاوت، «حکومت» است. یعنی حکومت هم عامل انحطاط و هم عامل تمدن است و «حکومت اسلامی» به معنای واقعی اش، در سعادت انسان نقش دارد.
خسروپناه در پایان گفت: مبانی سوم «معرفت شناختی» امام است. مبنای معرفت شناختی حضرت امام «رئالیسم معرفتی» و مقابل آن، شکاکیت و نسبی گرایی است. عزیزان مراقب باشیم کسانی فرمایشات امام را نسبی گرایانه و شکاکانه تفسیر نکنند. امروزه برخی طرفدار «عقل بسندگی» هستند. اگر کسی به عقل بسندگی انسان قائل شود و بگوید تاریخ مصرف وحی تمام شده است، در مکتب امام نیست و در مکتب کانت است. امام در مبنای معرفت شناختی پیوند عقل و وحی و رئالیسم معرفتی را قائل هست و دقیقا این مبنا از حکمت متعالیه گرفته شده است. مبنای چهارم «دین شناختی» است. پیوند شریعت و سیاست یک پیوند منطقی است. دقیقا نقطه مقابل این مبنا، سکولاریسم به معنای اصالت دنیا و دنیای منهای دین است.