آیت الله اشراقی پس از پیروزی انقلاب اسلامی فرمانبر و مطیع ولایت فقیه بوده و از هیچ مجاهدتی فروگذار نکرد. اسناد باقیمانده از آیتالله اشراقی بیانگر روحیة مبارزاتی و ایثارگرانه ایشان است. این اسناد با هدف گشودن دریچهای تازه بر روی مورّخین و پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامی در اختیار گذاشته شده است.
پایگاه خبری جماران: آیتالله اشراقی به امام عشق میورزید. این عشق به میزانی بود که در جریان کشف کودتای نوژه و آگاهی از طراحی بمباران جماران، وقتی از طرف حضرت امام به وی پیشنهاد شد تا به همراه خانواده امام محل را ترک نماید، آنچنان با دور کردن خود از منطقهی خطر مخالفت کرد که اشتیاق همراهی با امام هنوز در کلماتی که به نقل از ایشان در روزنامههای آن زمان نقش بسته ساری و جاری است.
مقدمه
کتاب حاضر چهل و ششمین دفتر از مجموعة «یاران امام به روایت اسناد ساواک» و دربردارنده اسنادی از «حضرت آیتالله شیخ شهابالدین اشراقی (ره)» است که توسط مرکز بررسی اسناد تاریخی منتشر شده است. آیتالله اشراقی به عنوان یکی از یاران نزدیک امام خمینی (ره) از آغاز تا پایان نهضت ایشان، در مسیر تحقّق انقلاب اسلامی گام برداشت. هنگامی که امام (ره) در حصر خانگی قرار داشت، در نقش تنظیم کننده ارتباطات ایشان، ظاهر شد و زمانی که امام تبعید شد در نقش نماینده تامالاختیار امور را در اختیار گرفت.
ایشان پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز فرمانبر و مطیع ولایت فقیه بوده و از هیچ مجاهدتی فروگذار نکرد. اسناد باقیمانده از آیتالله اشراقی بیانگر روحیة مبارزاتی و ایثارگرانه ایشان است. این اسناد با هدف گشودن دریچهای تازه بر روی مورّخین و پژوهشگران تاریخ انقلاب اسلامی در اختیار گذاشته شده است.
نهضت حضرت امام خمینی(ره) در آغازین سالِ دههی چهل شمسی شروع شد. در این ایام که با رحلت آیتالله العظمی حاج آقاسید حسین بروجردی(ره) همراه بود و در این موقع که حوزهی علمیهی قم تحت تأثیر رحلت زعیم عالم شیعه حضرت آیتالله بروجردی قرار داشت و رژیم شاهنشاهی با ارسال تسلیت برای حوزهی علمیه نجف اشرف سعی در سوءاستفاده از این موقعیت داشت تا حوزهی قم را تهی جلوه دهد، حضرت امام خمینی پای به میدان مبارزه گذاشت و طی تلگرافی در 28 مهرماه 1341 خطاب به نخست وزیر وقت اسدالله علم اعتراض نمود. در این دوران مراجع و علمای تقریباً تمام شهرها یک موضع متحد علیه رژیم گرفتند.
هر چند طبع آرام آیتالله اشراقی شرایط سیاسی دیگری را طلب مینمود، اما شرکت و تلاش در تثبیت مرجعیت امام، مأموریتی بود که بر دوش او و دیگر شاگردان امام قرار داشت که میبایست به نحو احسن صورت پذیرد.
حضور آیتالله اشراقی در صحنهی فعالیتهای سیاسی از همین موقع آغاز شد.
اعلام عزای عمومی نوروز 1342ش که منجر به حادثه فاجعه آمیز دوم فروردین و حمله به مدرسه فیضیه قم و ضرب و جرح و کشتار طلاب علوم دینی و مردم شد؛ سخنرانی شدیداللحن امام خمینی(ره) در عصر عاشورای محرم 1383ق (13 خرداد 1342ش) را به دنبال داشت. این سخنرانی منجر به دستگیری امام در شب دوازدهم محرم الحرام (15 خرداد) گردید و همین امر، به قیام خونین 15 خرداد در شهرهای مختلف انجامید. مهاجرت علماء به تهران و تلاش یاران و هواداران امام خمینی، از جمله آیتالله شهابالدین اشراقی به آزادی امام خمینی از حصر و بازگشت ایشان به قم در روز شانزدهم فروردین سال 1343 منجر شد. اولین سند موجود در سوابق آیتالله اشراقی که در بایگانی ساواک جمع آوری و نگهداری شده، مربوط به همین دوران است. دورانی که ایشان به عنوان یار و یاوری امین در تمامی لحظهها در کنار امام قرار داشت و به یکی از محورهای اصلی جریان انقلاب اسلامی مبدّل شد که همواره از سوی مأمورین ساواک مورد کنترل و آزار و اذیت بود.
پس از آن که با فشار علماء و مردم، زندانِ امام خمینی به حصرِ خانگی تبدیل شد، یکی از افرادی که به عنوان مشاور امام همراه ایشان، حصر خانگی را تجربه کرد، آیتالله اشراقی بود که با برخورد مدبّرانهی خود مشکلات ناشی از شرایط موجود را از سرِ راه برمیداشت.
با پایان یافتن دوران حصر خانگی، حضرت امام خمینی در نیمه شب شانزدهم فروردین سال 1343ش به قم بازگردانده شد.
نماینده تام الاختیار امام خمینی(ره)
هنوز مدت زمان کوتاهی از آزادی امام خمینی سپری نشده بود که دولت حسنعلی منصور – که به جای اسدالله علم روی کار آمده بود – با تصویب قانون مصونیت آمریکائیها، موسوم به کاپیتولاسیون، ایران را به صورت یکپارچه به امریکا واگذار کرد. حضرت امام خمینی که از طریق برخی از نمایندگان مجلس شورای ملّی از این مسئله آگاهی یافته بود، در چهارم آبان ماه 1343 در پیامی شورانگیز به روحانیون و مردم ایران، مخالفت خود را با آن اعلام کرد.
در این نوبت، نیروهای امنیتی رژیم به صورت شبانه به بیت امام در قم یورش بردند و پس از دستگیری، ایشان را به ترکیه تبعید نمودند. پس از این تبعید، امام خمینی، آیتالله شهید حاج آقامصطفی خمینی را به عنوان وکیل خود در کلیه امور تعیین نمود، ولی رژیم پهلوی که قصد خاموش کردن کاملِ شعلههای تازه برافروخته شدهی انقلاب اسلامی را داشت، حاج آقامصطفی را نیز دستگیر و روانهی ترکیه کرد. با تبعید حاج آقا مصطفی به ترکیه، نمایندگی امام خمینی در قم به آیتالله اشراقی محول شد.
این انتخاب در شرایطی صورت گرفت که جریان انقلاب اسلامی در موقعیت حساسی قرار داشت و میبایست شبکهی یاران امام، که برخی از آنان در حوزههای علمیه و برخی نیز در زندانهای رژیم شاهنشاهی گرفتار بودند، در دورانی که رهبر انقلاب در تبعید بود با تلاش و کوششِ شبانه روزی مدیریت شود.
مراقبت، کنترل و فشار دائمی
فعالیت، نظارت و دقت نظرِ آیتالله اشراقی به همراه دیگر یاران امام خمینی موجب شد تا ادارهی دفتر امام و پرداخت شهریه طلّاب به طور منظّم صورت پذیرد و این مسئلهای بود که از دیدِ عوامل امنیتی رژیم پنهان نمیماند:
«وجوه شرعیهای که در غیاب خمینی به نام [ایشان] وارد می شود، آقای شهاب اشراقی بر حسب وکالت از طرف خمینی، دریافت و شهریه طلّاب حوزه علمیه قم با مراقبت آقای شهاب اشراقی و تصّدی آقایان سیدمحمد جعفری ورامینی و شیخ غلامعلی اصفهانی و[شیخ حسن] صانعی بین طلاب تقسیم و پرداخت میگردد.
رئیس سازمان اطلاعات و امنیت قم ح- بدیعی»
سازماندهی طلبههای جوانی که در جریان نهضت امام خمینی به طرفداران و یاران پروپا قرص امام(ره) تبدیل شده بودند، موجب شد تا اولین اقدام ساواک که حکایت از ممنوعالمنبر شدن ایشان در دی ماه 1344 داشت، صورت پذیرد. در همین ایام بود که آیتالله اشراقی به عنوان عاملِ اصلی کمک به خانواده آیتالله محیالدین انواری که به اتهام شرکت در ترور حسنعلی منصور در زندان به سر میبرد، معرفی و اعزام طلبههای جوان به نجف اشرف، از طریق آیتالله حاج شیخ عبدالرسول قائمی در آبادان، به ایشان نسبت داده شد.
دوران تبعید
در بهمن ماه سال 1344ش، همزمان با ایام شهادت امام جعفرصادق(ع)، که سالگرد قمری فاجعهی حمله به مدرسهی فیضیه بود، در منزل مراجع تقلید و مساجد مختلف و همچنین مدرسه فیضیه مراسمی برگزار شد که سخنران مجلس فیضیه، طلبه جوانی به نام حسن شریفی بود. وی پیرامون وقایع مدرسه فیضیه مطالبی بیان کرد و در این جریان اعلامیههایی نیز پخش شد. ساواک که با دقت برگزاری این مراسم را تحت نظر داشت، آیتالله اشراقی را به عنوان یکی از عوامل اصلی این جریان معرفی کرد.
هماهنگی کامل آیتالله اشراقی با آیتالله سید محمدصادق لواسانی و دیگر افرادی که در شبکهی دریافت سهم امام از طرف امام خمینی نمایندگی داشتند، از یک سو و اطلاع رسانی کامل از اوضاع و احوال نجف اشرف و وضعیت امام و برگزاری مراسم در بیت امام(ره) از دیگر سو، موجب شد تا اداره کل سوم ساواک بنویسد:
«نامبرده بالا یکی از عاملین اصلی اجرای منویات خمینی در قم بوده و در این راه نهایت فعالیت و کوشش را به منظور رسانیدن پول به طلاب طرفدار خمینی حوزه علمیه قم مینماید و به منظور گسترش فعالیتهای خود، به وسیله مکاتبه، با اکثر طرفداران خمینی در تماس بوده و در راه جمع آوری پول جهت ارسال به عراق و پرداخت به عوامل طرفدار خمینی در قم، از هیچ گونه فعالیتی دریغ نمینماید. به فرموده، بایستی این شخص به عناوین و انحاء مختلف من غیرمستقیم، از نظر مادی و معنوی تحت فشار قرار گرفته و تضعیف و حتی از قم طرد شود.»
در راستای همین حرکت بود که در ابتدا تحت فشار گذاشتن و تهیهی طرح لازم برای تبعید ایشان، در دستور کار قرار گرفت و به ساواک قم دستور داده شد:
«من غیرمستقیم از طریق دارائی محل، شهرداری، با اخذ مالیاتهای سنگین و سایر اداراتی که با این قبیل افراد سر و کار دارند، مثل شهربانی، شرکت تلفن، اداره برق، وزارت دادگستری و غیره، تحت فشار قرار گیرند. بررسی شود با طرح لازم شهاب اشراقی را از قم بیرون بکنید...»
هنوز چند روزی از این مکاتبات سپری نشده بود که به صورت شتابزده، به ساواک قم دستور داده شد:
«به شهابالدین اشراقی ابلاغ که ظرف 15 روز باید قم را ترک و به یکی از دهات خمین عزیمت نماید؛ در صورتی که مشارالیه امتناع نمود، به خاش تبعید خواهد شد.»
در هنگام تحویل سال 1345ش اعلامیهای تحت عنوان «اعلام خطر» توسط یاران امام تهیه و در صحن حضرت معصومه(س) پخش شد که در آن نسبت به تبعید امام(ره)، زندانی شدنِ روحانیون، جمع آوری رساله امام و طرح امتحان از طلاب اعتراض شده بود. پس از دستگیری عوامل تهیه و توزیع این اعلامیه، آیتالله اشراقی یکی از عوامل آن تشخیص داده شد:
«برابر اطلاع ماشین پلی کپی به وسیله شهابالدین اشراقی داماد آیتاله خمینی تهیه شده و توسط شیخ حسینعلی منتظری جهت چاپ اعلامیهها در اختیار شیخ اسداله روحاللهی گذارده شده است.»
علیرغم این مسئله، نعمتالله نصیری – رئیس وقت ساواک – که به صورت ویژه پروندهی آیتالله اشراقی را پیگیری میکرد و گویا از نقش ایشان در جریان تهیهی اعلامیه در قم اطلاع نداشت، با درخواست وی مبنی بر اقامت در بروجرد موافقت نمود. ولی هنوز چند روزی از این تصمیم سپری نشده بود که به ساواک لرستان نوشته شد:
«از اعزام نامبرده به بروجرد انصراف حاصل شده است.»[23]
آگاهی نعمتالله نصیری از ماجرای پخش اعلامیه در قم، موجب شد تا تبعید آیتالله اشراقی از کشور در دستور کار قرار داده شود:
«پیرو کتبی 81 / 3 م -14 / 1 / 45 اوامر تیمسار ریاست در مورد انصراف از عزیمت شهابالدین اشراقی به بروجرد و تهیه گذرنامه جهت عراق، که وسیله رئیس ساواک تهران تلفنی به ساواک قم ابلاغ شد، به نامبرده ابلاغ گردید.»
نصیری در ذیل این گزارش نوشت:
«ابلاغ شود در تهران به سرهنگ سالاری در شهربانی جهت اخذ گذرنامه مراجعه نماید.»
این تصمیم موجب سختگیری بیشتر به آیتالله اشراقی شد به گونهای که از ایشان تعهد گرفته شد تا هر چه زودتر برای اخذ گذرنامه و خروج از کشور اقدام کند:
«نامبرده متعهد شد روز 29 / 1 / 45 جهت اخذ گذرنامه به تهران عزیمت نماید.
آیتالله اشراقی صرف نظر از نسبت با حضرت امام خمینی، در حوزهی علمیه قم و در نزد مراجع معظم تقلید نیز از جایگاه ویژهای برخوردار بود؛ از این رو پیگیری برای جلوگیری از تبعید ایشان به یکی از دغدغههای آنان تبدیل گردید:
«طبق اطلاع آیتاله سیدمحمدحسین علوی برای توسل به آیتاله خوانساری به منظور وساطت شهاب اشراقی، داماد خمینی، امروز به تهران عزیمت نموده است.»
اطلاع نصیری از این خبر موجب شد تا در ذیل آن دستور دهد:
«به آقای علوی گفته شود: چنانچه در این مورد اقدام نمایند، ایشان[را] جزو حامیان آشوبگران و خرابکاران خواهیم شناخت و مقام ایشان اجازه نمیدهد در چنین کارهایی واسطه شود و اقدام نماید.»
آیتالله اشراقی که از ماهیت این تصمیم کاملاً آگاهی داشت برای روشن نگه داشتنِ چراغ بیت امام از هیچ کوششی فروگذار نبود. از این رو بود که ساواک قم به نقل از ایشان گزارش نمود:
«ما باید آن قدر فعالیت کنیم تا به نتیجه مطلوب برسیم... تا آن جائی که امکان دارد، من قم را ترک نخواهم کرد زیرا دستگاه جبار در نظر دارد درِ خانه پیشوای عالیقدر شیعه (خمینی) را ببندد.»
تلاش علماء و مراجع تقلید برای پیشگیری از این تبعید، یک طرف ماجرا بود؛ از سوی دیگر نیز یاران امام در تلاش بودند تا با انتشار اعلامیه و تهدید رژیم شاهنشاهی آنان را از این عمل باز دارند:
«ساعت 2100 روز 1 / 2 / 45 شیخ عباس محفوظی، شیخ مهدی رودسری، شیخ جواد[ی]آملی در منزل شخصی به نام محمد مؤمنی[مؤمن] جمع شده و در مورد به چاپ رسانیدن اعلامیه تبعید شهاب اشراقی، بحث نمودند و چون نتوانستند اعلامیه مورد نظر را در قم به چاپ رسانند، لذا تصمیم گرفتند آن را در تهران، وسیله چاپخانه و کتاب فروشی مصطفوی در خیابان بوذرجمهری روبروی پامنار چاپ کنند.»
متن این اعلامیه، چنین است:
«حوزه علمیه قم با[از] دستگاه خائن دولت منزجرند. خبر ناگوار و تکان دهنده تبعید حضرت حجت الاسلام آقاشهاب اشراقی، نهایت تأسف و تأثرات قلبی است، که حضرت آیتالهالعظمی خمینی را تبعید به عراق نمودند، در اثر تصویب لایحه ننگین[کاپیتولاسیون]بود. متصدیان امور با سوء تدبیرات جاهلانه هر روز برای روحانیون حوادث بسیار ناگواری را ایجاد مینمایند که قلب عموم ملت ایران جریحهدار میشود. بسیار جای تأسف است که دولت خائن و دست نشانده خارجی دستور داده که سازمان کثیف امنیت، که دور از خدا و قرآن و پیغمبران میباشند، آقای شهاب اشراقی را از قم به تهران و از تهران به نجف، باز هم سرنوشت این مرد خدمتگذار معلوم نیست که دولت او را به کدام سرزمینی تبعید نماید. حیرت انگیز است، یک مقام عظیم روحانی که مصونیت قانونی دارد مورد هتک و اهانت واقع گردد تا موجب تنفر جامع تشیع، بلکه مسلمین از دستگاه خائن میشود. دستگاه جبار مگر نمیداند که آقای شهاب اشراقی، داماد بزرگ مرد و یگانه رهبر انقلاب سپید، آقای خمینی میباشد و سرپرستی حوزه علمیه قم به دست ایشان سپرده شده تا شهریه طلاب را هر ماه بدهند. چرا دولت به دستگاه روحانیت اهانت و خیانت میکند. حوزه علمیه قم، مردان مقدس و قرآن دوست، از این حرکات دولت منزجرند؛ به زودی انتقام خواهیم گرفت.»
همانگونه که آیتالله اشراقی بر فعالیت تا رسیدن به نتیجهی مطلوب تأکید کرده بود، علی رغم آن که در آستانهی تبعید قرار داشت، بر ادامهی راه پافشاری مینمود و فعالیتهای خود را از طریق هدایت وعاظ و روحانیونی که نهضت امام خمینی را سرلوحهی اقدامات تبلیغی خود قرار داده بودند، پی میگرفت:
«شیخ عباس محفوظی اظهار داشته: چند روز قبل شهابالدین اشراقی به عدهای از وعاظ طرفدار خمینی که احتمال داشت از طرف مقامات انتظامی از رفتن آنها به منبر در ماههای محرم و صفر جلوگیری به عمل آید، مبالغی پول پرداخت نموده و به آنها گفته است: این پولها را به شما میدهم تا چنان که از رفتن به منبر محروم شدید، ناراحت و در مضیقه نباشید و از آنها خواسته است اگر در ماه محرم و صفر به منبر رفتند، از ظلم و فشار هیئت حاکمه، تبعید خمینی و ناراحتی روحانیون، مردم را آگاه سازند.»
این فعالیتها باعث شد تا اداره کل سوم ساواک دربارهی او بنویسد:
«به طور کلی این شخص مجری نیات آیتاله خمینی در قم بوده و در این مورد فعالیتهای زیادی از خود ابراز میداشته است.»
و ضمن دستوری تهدیدآمیز، اعلام نماید:
«به نامبرده بالا ابلاغ شود که فوراً تهران را ترک و خود را به رئیس ساواک همدان معرفی و مراتب را اعلام نمائید.»
در همدان
آیتالله اشراقی در روز ششم اردیبهشت ماه 1345 به همدان رفت و در منزل آیتالله آخوند ملاعلی همدانی سکنی گرفت. از همان آغاز به ساواک همدان دستور داده شد تا نسبت به ایشان و مرتبطین وی شدّت عمل به خرج داده شود:
«شیخ احمد احمدی که از وعاظ طرفدار آیتاله خمینی و اهل خمین میباشد، جهت ملاقات شهابالدین اشراقی به همدان عزیمت نموده است. دستور فرمایید نامبرده را دستگیر و به تهران اعزام دارند.»
همزمان با حضور آیتالله اشراقی در همدان، تعدادی از مراجع معظم تقلید و روحانیون مانند آیات عظام: نجفی مرعشی و میلانی و حجج اسلام: حسن سعید تهرانی، حاج مصطفی مسجدجامعی، تلگرافاتی را مبنی بر اظهار تأسف از تبعید و استعلام احوال ایشان، برای آخوند ملاعلی همدانی ارسال کردند.
آیتالله آخوند ملاعلی همدانی که به شایستگی از ایشان استقبال و پذیرائی کرده بود، پیشنهاد کرد تا آیتالله اشراقی در مدرسهی آخوند در همدان به تدریس طلاب مشغول شود. این پیشنهاد مورد موافقت قرار گرفت ولی اداره کل سوم ضمن مخالفت با این مسئله نوشت:
«با توجه به این که شخص مذکور، مجری نیات آیتاله خمینی میباشد و در این زمینه فعالیتهای زیادی از خود ابراز میدارد، لذا صحیح به نظر نمیرسد که مجدداً گذارده شود که وی به فعالیتهای خود ادامه دهد؛ لذا در صورت تصویب به ساواک همدان ابلاغ گردد، ضمن تذکرات لازم به آخوند ملاعلی، از تدریس اشراقی جلوگیری نماید.»
و ریاست ساواک براساس این نظریه، دستور داد:
«برابر نظریه اقدام، ضمناً به آخوند ملاعلی تفیهم شود، به نفع شخص او نیز نمیباشد.»
متعاقب این دستور، به ساواک همدان ابلاغ شد:
«دستور فرمایید ضمن جلوگیری از تدریس نامبرده، به آخوند ملاعلی تفهیم شود که پشتیبانی و جانبداری از شهاب اشراقی، عواقب وخیمی برای وی خواهد داشت و در آینده با مشکلاتی روبرو خواهد شد.»
در این شرایط که آیتالله اشراقی در عسرت و تنگنا قرار گرفته و از هرجهت در فشار بود، نامهای به حضرت امام خمینی نوشت که بیانگر بخشی از شدائد ناشی از آن میباشد:
«بسمه تعالی
به عرض مقدس عالی میرساند اولاً از نبودن قلم خودنویس که مجبور شدم با مداد بنویسم، خیلی معذرت میخواهم. ثانیاً مدت هیجده روز است در همدان هستم و حالم خوب است. منزل آیتاله آقای آخوند وارد شدهام و ایشان کمال محبت را میفرمایند، به قدری که من شرمنده معظم له هستم. فوز عظیم است خدمت ایشان بودن، منزل هم تهیه شده است، بنا است بچهها همین روزها بیایند. خداوند هر چه مقدر فرموده، راضی هستم. گر چه دوری از قم برای شخص من مشکل است. امیدوارم برای فصل پائیز خدا نصیب فرماید موفق شوم به شرف اعتاب مقدسه و دست بوس حضرت مستطاب عالی. فعلاً هوا گرم بوده و ملاحظه کردم تنها آمدن مشکل است و بچهها را آوردن اشکل. حال مزاجی اینجانب خوب است. از بچهها هم اطلاع دارم، حالشان خوب است.
حضرت آقای آخوند سلام میرساند. والله لازم است حضرتعالی تفقدی از ایشان بفرمائید. حقاً وجود مغتنمی هستند. خدمت حضرت علّیه خانم و جناب آقای حاج مصطفی و آقای آسیداحمد، به عرض سلام مصدع و موکول به لطف حضرت مستطابعالی است. نامه برای اینجانب اگر التفات فرمودید یا ایشان، به وسیله شخص مطمئنی باشد تا زودتر برسد. یک نامه از حضرت مستطابعالی دریافت داشتهام و واقعاً خرسندی بینهایت ایجاد کرد. خداوند نعمت وجود مبارک را برای ما مستدام فرماید. ادام الله ظلکم علی روؤس المسلمین... لیله 16 محرم الحرام 86»
پاسخ حضرت امام خمینی (ره) به این نامه، چنین است:
«بسمه تعالی
خدمت ذی سعادت جناب مستطاب عمادالاعلام و حجتالاسلام آقای اشراقی دام عمره، مرقوم محترم که حاکی از سلامت مزاج محترم بود واصل، لکن هیچ مرقوم نشده بود که مکتوبی از اینجانب واصل شده است یا خیر. در هر صورت سلامت شما و نور چشم مکرمه، صدیقه را از خداوند خواستار است و همین طور سایر نور چشمان را. اینجانب بحمدالله سلامت هستم و هوای اینجا هم تاکنون طوری نیست که ناراحت کننده باشد، خصوصاً که زیرزمین خوب داریم و بحمداله وسایل هم موجود است؛ فقط نگرانی از وضع ایران است. خداوند تعالی انشاءالله اصلاح فرماید. در خاتمه سلامت جنابعالی را خواستارم.
والسلام علیکم و رحمه الله
روح الله الموسوی الخمینی»
آیتالله اشراقی پس از چند روزی که در منزل آخوند ملاعلی ساکن بود، در یکی از خیابانهای شهر همدان که در آن زمان به نام فرهنگ بود، خانهای اجاره کرد و به همراه خانواده در آن ساکن شد. پس از استقرار در این منزل بود که به بازدید اشخاص و روحانیونی که به دیدن ایشان در منزل آخوندملاعلی آمده بودند، اقدام نمود و در عین حال، فعالیتهای خود که همان هماهنگی بین یاران امام و ادارهی طلّاب علوم دینی بود ادامه داد:
«اطلاع واصله حاکیست که شهابالدین اشراقی بعضاً وجوهی جهت حوزه علمیه قم حواله مینمایند. تحقیق نمایند که این وجوه به چه نحو جمع آوری و از چه طریقی حواله میگردد.»
آیتالله اشراقی به برنشیت مزمن مبتلا بود و آب و هوای همدان موجب تشدید آن میشد؛ از این رو آیتالله العظمی گلپایگانی(ره) که از این مسئله آگاهی داشت، به وسایلی پیغام داد تا که:
«شهاب الدین اشراقی به علت ناسازگاری هوا و کسالتی که دارد به قم و یا تهران اعاده گردد.»
ولی نه تنها به این درخواست اهمیتی داده نشد که در ذیل گزارشی که پیرامون آن تهیه شده بود، نوشته شد:
«اعاده شهابالدین اشراقی به قم و یا تهران به مصلحت نمیباشد؛ ممکن است به نجف و یا خرمآباد اعزام شود. موکول به اوامر عالی است.»
پس از آن که تقاضای آیتالله گلپایگانی و دیگر مراجع مسکوت گذارده شد، دو تن از پزشکان همدان به نامهای: دکتر عراقچی و دکتر حوائجی که با علمای شهر ارتباط داشتند، ایشان را مورد معاینه قرار دادند و گواهی نمودند:
«آقای شهابالدین اشراقی مبتلا به برنشیت مزمن ...ریوی و فشارخون هستند. ناراحتیهای ریوی... و برنشیت مزمن، قاعدتاً در فصول سرد زمستان شدت پیدا کرده و باعث ناراحتی بیمار میشوند و بنابراین چون همدان از نقاط سرد است با این بیماریها منافات دارد. از نظر... درمانی و آب و هوا صلاح است در منطقه مناسب زندگی نمایند. از این جهت تهران مناسب است.
مراتب فوق تایید میشود. 26 / 6 / 45
مراتب فوق تایید میشود به علت ارتفاع زیاد همدان که مغایر بهبودی امراض قلبی ریوی است، شایسته است به نقطه دیگری منتقل گردد.
دکتر... 26 / 6 / 45»
پس از این کش و قوسها، ضمن یادآوری نظریه ساواک قم مبنی بر این که:
«مراجعت شهاب الدین اشراقی به قم و یا تهران به مصلحت نمیباشد.»
نعمتالله نصیری که کینهای نهادینه از امام خمینی و یاران ایشان به دل داشت با دیدن این نظریه در ذیل آن نوشت:
« اگر واقعاً بیماری برنشیت دارد، در مدت زمستان که هوای تهران هم سرد میشود، میتواند به نقاط گرمسیر زاهدان – اهواز برود.»
علی رغم سماجتی که ریاست ساواک در مخالفت با انتقال آیتالله اشراقی به تهران از خود بروز میداد، شدت پیگیریها از سوی علماء و نیروهای مذهبی به میزانی بود که رئیس ساواک قم را در تاریخ بیست و چهارم مهر ماه به همدان کشاند تا خود با آیتالله اشراقی دیدار نماید. نتیجهی این ملاقات آن شد که نعمتالله نصیری با آمدن ایشان به مدت 20 روز به تهران، برای معالجه خود و خانوادهاش موافقت نماید.
پس از گذشت دو ماه و اندی از حضور ایشان در تهران، علی رغم آن که ساواک همدان در تاریخ 19 / 8 / 45 عدم بازگشت او را به همدان اعلام کرده بود،
نزدیکی تهران به قم فرصتی بود تا آیتالله اشراقی به بهانهی سرکشی به زمینهای مزروعی خود، هر از گاهی به قم رفته و فعالیتهای بیت امام را از نزدیک سازماندهی نماید.
تا اینکه ساواک قم در گزارشی اعلام نمود:
«نامبرده به قم وارد و در منزل مسکونی خود گذرخان کوچه کلاه فرنگی پلاک 30 اقامت و مشغول دید و بازدید میباشد.»
نعمتالله نصیری که با دیدن این گزارش برآشفته بود، در ذیل آن نوشت:
«1. چرا به ساواک قم ابلاغ نشده که اشراقی حق اقامت در قم را ندارد. 2. فوراً اقدام که از قم خارج و به طهران احضار و علت معلوم شود به چه اجازهای وارد قم شده و تهران را ترک گفته.»
علیرغم تمامی مخالفتی که نعمتالله نصیری با بازگشت ایشان به قم داشت، در نهایت در بهمن ماه 1348 با این مسئله موافقت شد و آیتالله اشراقی در تاریخ 14 بهمن ماه همان سال به قم بازگشت.ولی هنوز حدود یک ماه از این بازگشت سپری نشده بود که حضور مؤثر ایشان در قم و فعالیتهای بیت امام، به شرح زیر مورد اعتراض قرار گرفت:
«ممانعت از مراقبت آشکار از منزل خمینی و آزاد گزاردن شهابالدین اشراقی و ایاب و ذهابی که در منزل وی میشود، میدان فعالیت ارتباطی را تا حدود[زیادی] برای عوامل وابسته به خمینی باز کرده است.»
پس از اوجگیری انقلاب اسلامی و فراگیری آن، یکی از اقدامات ساواک در قم تبعید آیتالله سید مرتضی پسندیده – برادر امام – بود که در دوران تبعیدِ آیتالله اشراقی، ادارهی امور بیت امام را در دست داشت. در این موقع آیتالله اشراقی مجدداً به میدان آمد تا حتی برای مدتی کوتاه، فعالیتهای بیت امام با مشکل روبرو نگردد:
«پس از تبعید مرتضی پسندیده، برادر و نماینده خمینی، مردم مدتی بلاتکلیف بودند و نمیدانستند نماینده خمینی چه کسی خواهد بود، تا اینکه اخیراً معلوم شد که خمینی آقای شهابالدین اشراقی دامادش را به عنوان نماینده تعیین کرده است... اکنون مجدداً شهابالدین اشراقی به نمایندگی خمینی معرفی شده که وجوهات را میگیرد و قبض رسید میدهد.»
در همین ایام است که حضرت امام خمینی در نامهای که دارای تاریخ 28 تیر 1357 است، خطاب به ایشان مینویسد:
«بسمه تعالى
13 شعبان 98
خدمت جناب مستطاب عمادالعلماء الاعلام و حجتالاسلام آقاى اشراقى- دامت افاضاته به عرض عالى مىرساند، توفیق و سلامت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. لازم است تذکر دهم که راجع به آقایانى که تبعید شدهاند از آقاى اخوى سؤال کنید چه معاملهاى مىشد. همان نحو عمل نمایید.
از قرار مسموع آقاى خزعلى براى نرفتن منبر و محدود بودن گرفتارى مادى پیدا کردهاند. جنابعالى به وسیله آقاى غفاریان از ایشان استفسار کنید و آنچه گرفتارى دارند، رفع کنید و در آتیه هم تا وضع چنین است، رفع گرفتارى ایشان بشود. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم.
والسلام علیکم و رحمه اللَّه
روح اللَّه الموسوى الخمینى»
در این زمان که شهر قم و حوزههای علمیهی آن به کانون مبارزات علیه رژیم ستمشاهی تبدیل شده بود، حضور آیتالله اشراقی در کنار مراجع ثلاث، نشانگر جایگاه ویژه و همچنین نقش تعیین کنندهی ایشان بود.
«گلپایگانی(مهدی)، با اشاره به جریانات قم، از شریعتمداری میخواهد که به اتفاق پدرش (آیتالله گلپایگانی) و آیتالله نجفی و همچنین اشراقی، چهار نفری جلسهای تشکیل دهند و تصمیمی نسبت به ساکت نمودن شهر قم بگیرند و در این مورد میافزاید: اگر این کار انجام نشود، آن وقت دولت سوژهای خواهد یافت که حکومت نظامی برقرار و یا شدت عمل به خرج دهد.»
آیتالله اشراقی به امام عشق میورزید. این عشق به میزانی بود که در جریان کشف کودتای نوژه و آگاهی از طراحی بمباران جماران، وقتی از طرف حضرت امام به وی پیشنهاد شد تا به همراه خانواده امام محل را ترک نماید، آنچنان با دور کردن خود از منطقهی خطر مخالفت کرد که اشتیاق همراهی با امام هنوز در کلماتی که به نقل از ایشان در روزنامههای آن زمان نقش بسته ساری و جاری است:
«... دومین سئوالم از امام این بود. در حکومت پلید بختیار، آن شبی که در دبستان علوی بودیم، کودتا قطعی بود و بمباران منزل حضرتعالی حتمی به نظر میرسید، من شب را در اطاق شما بیتوته کردم، آیا در چنین شبی که احتمال بمباران هست، من جایگاه را ترک کنم و شما را تنها بگذارم؟. علاوه بر این مسئله، برای من قابل تحمل نیست که حضرتعالی را تنها بگذارم.... نظر من این است که هیچ کودتائی در ایران مؤثر نخواهد بود و مقایسه زمان فعلی با داستان کودتای زمان مصدق در 28 مرداد قابل مقایسه نیست. مبارزه مصدق با آنکه ملی بود، ولی یک بُعدی بود، آن هم بُعد مادی؛ لذا انقلابی در روحیه مردم ایجاد نکرد و پیداست که انقلاب مادی با قدرت مادی قویتر درهم شکسته میشود. از این جهت کودتای 28 مرداد را کاملاً به خاطر دارم؛ چند ماشین در تهران به راه افتاد و من در خیابان ناصرخسرو دیدم که جاوید شاه میگفتند و مردم فوراً دکانهای خود را بستند و هر که را من میدیدم در حال فرار بود. ابداً مردم مقاومتی از خود نشان ندادند اما امروز ملت ایران در تمام صفهای پیکار پیروز شدهاند.»
منبع: تلخیص مقاله ی تلخیص شده و ویراست شده از مقدمه کتاب: یاران امام به روایت اسناد ساواک، آیتالله شیخ شهابالدین اشراقی، مرکز بررسی اسناد تاریخی، چاپ اول، سال 1392.