استاد اخلاق حوزه علمیه گفت: واقعا جبهه درس و دانشگاهی برای همه بود. «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا» در جبهه بود و همه با هم و مساوی بودند. هیچ کس نمی گفت من فرمانده هستم و دیگری زیرمجموعه من است؛ همه مثل برادر با هم بودند. متحد بودند و همه قیام می کردند.
پایگاه خبری جماران: یکی از اساتید اخلاق حوزه علمیه، جبهه را درس و دانشگاهی برای همه عنوان کرد و خاطراتی از حضورش در میان رزمندگان هشت سال دفاع مقدس گفت.
مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با آیت الله سیدرضا حسینی مازندرانی را در ادامه می خوانید:
چگونه با حضرت امام آشنا شدید؟ خاطره دیدارتان با حضرت امام را برای بیان کنید.
بعد از پیروزی انقلاب که امام در قم تشریف داشتند، عده ای از عزیزان با پای پیاده از مازندران برای زیارت حضرت امام آمده بودند. همان زمان که ضد انقلاب در کردستان شلوغ کرده بود این عزیزان شب به تهران رسیدند و در منزل یکی از دوستان با من تماس گرفتند که ما آمده ایم و آیت الله طالقانی و آیت الله طاهری گرگانی هم هستند؛ شما برای شام به اینجا بیایید. ما آن شب رفتیم و فردا صبح با پای به سمت قم حرکت کردند.
وقتی به قم رسیدند ما این آقایان را خدمت امام بردیم. من در آنجا صحبت کردم و گفتم که این عزیزان با پای پیاده از مازندران برای زیارت شما آمده اند و می خواهند دستوری از شما بگیرند که بروند و با ضد انقلاب کردستان بجنگند.
البته بنده عاشق امام بودم. 50 سال قبل آیت الله مکارم را برای سخنرانی به بهشهر دعوت کرده بودیم و ساواک در تعقیب ما بود. اخیرا اسنادی به دست آورده اند که ساواک نوشته آقای مکارم شب در منزل آقای حسینی مازندرانی بوده اند و تمام ماجرای ما را ساواک نوشته که این نامه اخیرا درآمده است. با اینکه من آن موقع در سن 30 سالگی بودم، نوشته اند که سیدرضا حسینی طرفدار امام است.
ایام عزاداری مادر ما حضرت صدیقه طاهره(س) در بهشهر به منبر رفتم و بحث زندان موسی بن جعفر(ع) را گفتم. گفتم زندان برای حجت خدا ایرادی ندارد. انسان برای دین خدا زندان هم می رود؛ کما اینکه ائمه اطهار(ع) و موسی بن جعفر(ع) در زندان به سر بردند. خلاصه اینکه ما اسم زندان امام را آوردیم و بعد از سخنرانی مأموران شهربانی آمدند و ما را بردند که چرا اسم امام و زندان را بردید؟ لذا آقایان مسجدی جمع شدند و ما را از دست آنان نجات دادند.
یعنی بنده در سن بسیار کم به امام علاقه داشتم و در تمام سخنرانی های امام در قم شرکت می کردم. حتی در نجف هم برای زیارت امام رفته بودم. شب ها در منزل و روزها در مسجد شیخ مرتضی انصاری نماز می خواند. به منزل امام می رفتیم و اقتدا می کردیم. در تمام این ایام ما رابط بین علمای بهشهر و امام بودیم. حتی مرحوم آیت الله کوهستانی نامه ای به امام نوشته بود که داماد ایشان به قم آمده بود و ما ایشان را خدمت امام بردیم.
در درس حضرت امام هم شرکت کرده اید؟
ما اواخر، درس امام می رفتیم. یعنی قم در درس امام شرکت می کردیم و جمعیت زیادی هم می آمدند. یعنی امام مسجد سلماسی تدریس می فرمودند و بعد از درس خیابان صفائیه پر از روحانیت بود. با اینکه آن موقع مراجع دیگر هم حضور داشتند، جمعیت درس امام از همه آنها بیشتر بود. بزرگانی که الآن به مرجعیت رسیده اند هم همه در درس امام شرکت می کردند.
چه سالی و چگونه به جبهه اعزام شدید و چند مرحله در جبهه بوده اید؟
مرتب 10 روز و 20 روز می رفتیم و جمعا دو سال به جبهه رفته ایم. خرمشهر، آبادان، اهواز، مسجد سلیمان، دشت عباس و کل این منطقه را رفته ایم.
کردستان چطور؟
کردستان هم رفتیم و زمانی که ضد انقلاب در کردستان قیام کرده بودند، 20 روز آنجا بودیم. برف سنگینی هم بود.
چه فعالیت هایی داشته اید؟
ما آنجا می رفتیم و گاهی اوقات نزدیک خط مقدم هم می رفتیم. حتی بعضی از افرادی که به شهادت می رسیدند، جلسه ای پشت سنگر تشکیل می دادند و ما را هم دعوت می کردند و منبر می رفتیم.
در زمان آزادی خرمشهر ما پشت جبهه بودیم. هواپیماها و هلی کوپترها بلند می شدند و پیکرها را می بردند و می آوردند، ما حضور داشتیم و صحنه های عجیبی دیدیم. در همین آزادی خرمشهر یکی از برادران دستش قطع شده بود و اصلا گریه او را هم ندیدیم. چقدر آدم می تواند با معنویت باشد. خیلی افراد هم به شهادت می رسیدند و پیکرهای مبارکشان را به اهواز و بعد شهرهای خودشان می بردند.
واقعا جبهه درس و دانشگاهی برای همه بود. «وَاعتَصِموا بِحَبلِ اللَّهِ جَمیعًا وَلا تَفَرَّقوا» در جبهه بود و همه با هم و مساوی بودند. هیچ کس نمی گفت من فرمانده هستم و دیگری زیرمجموعه من است؛ همه مثل برادر با هم بودند. متحد بودند و همه قیام می کردند.
«عین خوش» سرمای سوزانی دارد. این برادران نصف شب بلند می شدند و نماز شب می خواندند، روزهای جمعه دعای ندبه داشتند، دعای کمیل و زیارت عاشورایی بود. معنویت، روحانیت، صداقت، درستی و پاکی بود.
به ما خبر دادند که مقام معظم رهبری در اهواز تشریف دارند. البته ما سعادت نداشتیم که خدمت ایشان برسیم ولی در همان اهواز یکی از برادرانی که از جبهه برگشته بود گریه می کرد که تمام دوستان من شهید شده اند و چرا من شهید نشده ام؟ اشک می ریخت برای اینکه شهید نشده است. گفتم وجود شما لازم است و خداوند صلاح ندانسته که شهید شوید.
وقتی به فاو رفته بودیم حداقل 50 هزار تومان عطر داخل شیشه های کوچک برای برادران آنجا خریده بودیم. البته آنها معطر بودند ولی گفتیم هدایایی هم برای این عزیزان داشته باشیم. پل متحرکی آنجا درست کرده بودند و ما که تاریکی شب برگشتیم نمی توانستیم چراغ های ماشین را روشن کنیم چون بعثی ها فورا می زدند. خیلی سخت بود. در تاریکی آمدیم تا جایی را پیدا کردیم که گفتند برادران ارتشی اینجا هستند. گفتم ما را راه می دهید؟ صبح ما به طرف اهواز حرکت کردیم.
اما از نظر اجناس و کمک مالی به جبهه 13 ماشین در کهریزک شهرری خواروبار جمع شد و ما به آنجا رفتیم و ماشین ها را حرکت دادند. خودمان هم با تعدادی برادران بسیجی مسجد امام حسین(ع) بارها به جبهه رفتیم. یک سفری که رفته بودیم عده ای نمی فهمیدند که ایجا خط مقدم است و عده ای هم از ترس گریه می کردند. گفتم این عزیزان نمی ترسند و شما ببینید اینها چه کار می کنند.
ذات اقدس حق و ائمه اطهار(ع) توجهات خاصی به این جنگ داشتند. برای اینکه تمام دنیا یک طرف بودند و ما یک طرف بودیم. خیلی عجب است. مثل جنگ احزاب که در مدینه پیش آمد؛ تمام گروه های مختلف در آن جنگ شرکت کردند ولی در همان جنگ هم مسلمین پیروز شدند. هشت همه کشورهایی که از نظر تاکتیکی از ما جلوتر بودند و نیرو و امکانات بیشتری داشتند به صدام کمک کردند اما امام با اراده و معنویتی که داشت توانست آنها را شکست دهد.
به همه سخنرانی های امام نگاه کنید، جز اسلام چیز دیگری نمی گوید. یعنی معنویت و اخلاصی که در امام بود و اینکه نیت، هدف و حرکتش برای خدا بود و الحمدلله ما در این جنگ پیروز شدیم. خوشا به حال کسانی در این جنگ شهید شدند و در کنار سفره خداوند روزی می خورند. لذا ما وظیفه داریم تا زنده هستیم و توانایی داریم هر لحظه به یاد شهدا باشیم. ما نباید شهدا را فراموش کنیم.
البته در آیات قرآن کریم هم جان و هم مال آمده است. «الَّذِینَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ وَ أُولئِکَ هُمُ الْفائِزُونَ»(سوره توبه، آیه 10) کسانی که مال و جان را در راه خدا می دهند، خداوند متعال در آن دنیا به آنها مقام و عظمت عنایت می کند. پس در این آیه مال و جان مساوی هستند. چه کسانی که جان داده اند و چه کسانی که کمک کرده اند همین مقام و عظمت را دارند.
از حوزه علمیه و مسجدی که ساخته اید چه پشتیبانی ها و حمایت هایی از جبهه داشته اید؟
اولین کار ما این بود که بعد از پیروزی انقلاب بسیجی در این مسجد تشکیل دادیم که بعضی از برادران شهید شدند و بعضی زنده هستند. ما اینجا مربا درست می کردیم و تا آنجایی که مردم توانایی و قدرت داشتند امکانات را در این مسجد جمع می کردیم و از اینجا به سوی جبهه حرکت می دادیم.
اگر این عزیزان قیام، جهاد و مبارزه نمی کردند، امروز ما این عظمت را در دنیا نداشتیم. از برکت خون پاک شهدا و نفس قدسی امام، ما امروز در دنیا عظمتی داریم که قریب 40 سال است تحریم های اقتصادی متفاوت شده ایم و هیچ نیازی به کشورهای خارجی نداریم و روز به روز داریم پیشرفت می کنیم.
یک سال از کرمان به حج رفته بودیم و در خدمت شهید حاج قاسم سلیمانی بودیم. معنویت و اخلاصی که در ایشان بود به جایی رسید که دنیا را به حرکت درآورده است. ما نمی دانستیم که ایشان به همه کشورها می رود و الحمدلله اخلاصی که داشت موجب شد این عظمت را پیدا کرد.