عباس سلیمی نمین خطاب به محمد توسلی نوشت: «شما آزاد و مختارید که به جناحی در هیئت حاکمه آمریکا، صرفنظر از درستی یا غلطی آن، دلخوش کنید، اما چیزی که اخلاقاً به آن مجاز نیستید وارونهسازی وقایع تاریخی با هدف مقصر جلوه دادن ملت ایران در تیرگی روابط فیمابین است؛ زیرا نتیجه چنین رویکردی آمادهسازی اقشاری از جامعه برای تن دادن به زورگوییهای پیچیدهتر جناح دیگری در اردوگاه دشمن است.»
به گزارش جماران؛ عباس سلیمی نمین، فعال سیاسی اصولگرا، در پاسخ به مطلبی از محمد توسلی نوشت:
باسمهتعالی
جناب آقای توسلی
باسلام، مصاحبه اخیر جنابعالی که طی آن بهگونهای سخن راندهاید که گویا حافظه تاریخی ملت کاملاً پاک شده است، مرا به تعجب وا داشت. ملت ایران با اتکا به پیشگامی رهبری صدیق که از میان شخصیتهای برجسته و احزاب و گروههای دارای سلایق سیاسی متنوع، هوشمندانه و ملهم از تجربیات مبارزاتی خویش برگزیده بود انقلابی تاریخی را رقم زد که عظمت آن تکریم همه ملتهای جهان را به دنبال داشت؛ لذا ضمن محترم شمردن حق نقد و داشتن نگاه متفاوت، این که شگرفی آن را مخدوش نسازیم خواسته فوقالعادهای نیست.
معالاسف برخی جریاناتی که با معیارهای انتخاب مردم تطبیق کامل نداشتند برای موجه جلوه دادن مواضع خویش، رخدادهای تعیینکننده و سرنوشتساز معاصر را بعد از سالها مطابق سلایقی خاص بازخوانی میکنند که بدون تردید این رویکرد علاوه بر مخدوش کردن اصالتی که باید همگان به آن پایبند باشیم، تناقضاتی را رقم میزند که قطعاً شایسته مدعیان با سابقه در عرصه سیاستورزی نیست.
شما آزاد و مختارید که به جناحی در هیئت حاکمه آمریکا، صرفنظر از درستی یا غلطی آن، دلخوش کنید، اما چیزی که اخلاقاً به آن مجاز نیستید وارونهسازی وقایع تاریخی با هدف مقصر جلوه دادن ملت ایران در تیرگی روابط فیمابین است؛ زیرا نتیجه چنین رویکردی آمادهسازی اقشاری از جامعه برای تن دادن به زورگوییهای پیچیدهتر جناح دیگری در اردوگاه دشمن است.
خوشبختانه مقاومت کمنظیر ملت ایران در برابر گردنکشیهای جمهوریخواهان که نژادپرستی نظام سرمایهداری را بسیار عریان دنبال میکند، عناصر شهره ضدایرانی متجمع در کاخ سفید مانند بولتون، برایان هوک و… را یک به یک به زیر کشید و در صورت شکست ترامپ پیروزی بزرگ و تاریخی برای ملت ایران رقم خواهد خورد که شما در آن هیچ نقشی نداشتهاید. آیا اکنون به میدان آمدهاید تا از نتایج مقاومت در خور تحسین ملت به نفع خود بهره گیرید و تابعان متحیرتان را جان تازهای ببخشید؟
ملتی که در برابر یک پدیده در کاخ سفید به لحاظ وقاحت و قانونشکنی ایستادگی کرد بهخوبی میداند که بیاثر کردن برجام، در دوران دمکراتهای امضا کننده این پیمان بینالمللی کلید خورد؛ لذا بهکرات تجربه کرده که اصولاً «آمریکا» آدرس خطاست. با وجود این، شما بحث خود را با خروج آمریکا از برجام آغاز میکنید و بدون هیچگونه سرزنش این رفتار، همچنین قانونشکنی فوقالعاده و گسترده این دولت در تحمیل مصوبات داخلی خود بر سایر کشورها (ساختار بینالمللی، طرح دعاوی فیمابین کشورها را کاملاً روشن ساخته است) مینویسید: «باید پیامدهای آن را از جهتی مثبت ارزیابی کرد، مشروط بر این که بتوانیم برنامهریزی اقتصادی کشور را متکی بر ظرفیتهای واقعی داخلی و منافع ملی انجام دهیم.»
از این فراز این تصور به وجود میآید که چون آمریکا قانونشکن و بدعهد است ملت ایران نباید به آن اعتماد کند و باید به طور یکپارچه و متحد به توانمندیهای خود معطوف شود، چرا که قطعاً تحریمهای بیسابقه و غیرانسانی آمریکا بر ملت ایران حتی در زمینههای دارویی شرایط سختی را رقم زده است، اما در ادامه، فراز دیگری این تصور را باطل میکند و روشن میسازد که در ارزیابی شرایط حاکم بر روابط ایران و آمریکا شما سعی دارید با مقصر دانستن تهران، ایرانیان را به تغییر مواضعشان در برابر مداخلات و قانونشکنیهای واشنگتن سوق دهید: «با این نگاه در سیاست خارجی کشور که بخواهیم پنجه بر روی کشورهای تأثیرگذار جهانی بکشیم و انتظار داشته باشیم تمام مشکلات اقتصادی را به تنهایی حل کنیم در شرایط امروز جهان امکانپذیر نیست… بدون این که ما بتوانیم روابط مسالمتآمیزی با جهان داشته باشیم نمیتوانیم برنامههای خود را به سرانجام برسانیم. باید دست از خصومت و مرگخواهیها برداریم.»
وقتی در صدد محکوم کردن ایران به خصومتورزی علیه آمریکا و ضرورت تغییر این رویکرد برمیآیید، بدون کمترین اشاره به تاریخچه ضدیتهای واشنگتن علیه استقلال این مرز و بوم روی واکنش دانشجویان به تدارک کودتای دیگر با محوریت سفارت آمریکا در تهران متمرکز میشوید و آن را مصداقی از قانونشکنی (که گویا آغازگر خصومتها در تاریخ روابط دو کشور بوده است) عنوان میکنید: «چالش مناسبات با آمریکا بعد از انقلاب از جمله به این سؤال برمیگردد که آیا اشغال سفارت آمریکا در سال ۵۸ در راستای منافع ملی بود؟»
آقای توسلی! اولاً گذشته از کارنامه سیاه آمریکا در قبل از انقلاب (دستکم از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا بهمن ۱۳۵۷) شما بهخوبی میدانید که بعد از پیروزی ملت براستبداد و سلطه، یعنی از روز ۲۳ بهمن، آمریکاییها تجزیهطلبی در کردستان، خوزستان، آذربایجان و … را کلید زدند که به برخی اسناد آن در ادامه اشاره خواهد شد؛ لذا چرا برای مقصر جلوه دادن ملت ایران، مبدأ دور جدید چالشها را واکنش دانشجویان قرار میدهید؟!
ثانیاً چون نهضت آزادی در پی این اعتراض مردمی و مدنی در آبان ۵۸ طی بیانیهای رسمی نه تنها از دانشجویان تسخیرکننده کانون تدارک کودتا حمایت پررنگ میکند بلکه پیشنهاد قطع روابط با آمریکا را میدهد، به منظور رفع و رجوع این تناقض بلافاصله مینویسید: «یک عده دانشجو به عنوان جنبش دانشجویی در اعتراض به رفتار آمریکا دست به اعتراضی زدند که حق طبیعیشان بود.» این اذعان به حق طبیعی مردم ایران زمانی برای افکار عمومی نسلهای امروزین قابل هضمتر خواهد بود که شما دستکم به شمهای از «رفتار آمریکا» بعد از پایان داده شدن به سلطهاش بر این دیار اشاره میکردید.
ثالثاً بلافاصله با طرح یک خبر مجعول میخواهید اینگونه عنوان دارید که حمایت نهضت آزادی از واکنش دانشجویان به جنایت آمریکا صرفاً دفاع از حرکت اعتراضی کوتاه مدت بود: «دکتر یزدی وزیر امور خارجه دولت موقت به آقای موسوی خوئینیها میگوید حالا که دانشجویان این واکنش را داشتهاند بعد از دو روز آن جا را ترک کنند. ما به عنوان دولت جمهوری اسلامی ایران نمیتوانیم از ادامه این حرکت دفاع کنیم.» شما با این نقل ساختگی میخواهید اینگونه وانمود سازید که حمایت نهضت آزدی از دانشجویان مشروط بوده و با طولانی شدن حضور آنان در سفارت مخالف بودهاید.
رابعاً همانگونه که جملگی دانشجویان معترض به رفتار آمریکا در مصاحبههای خود به آن اشاره کردهاند قرار نبود این اقدام اعتراضی از دو روز فراتر رود، اما دستیابی دانشجویان به اسناد ارزشمندی که دخالتهای آمریکا در امور داخلی ایران را مستند میساخت و بخش اعظم آنها در دستگاه کاغد خردکنی رشته رشته شده بود شرایط جدیدی را پیش روی آنان قرار داد، ضمن این که افرادی که این اسناد را تولید کرده بودند اکنون در اختیار دانشجویان قرار داشتند و میتوانستند در گویاسازی سندها کمک کنند.
خامساً اطلاع مردم و رهبری از این اسناد موجب شد که همه اقشار از دانشجویان مطالبه جدی کنند که تا گویاسازی اسناد در سفارت بمانند. باید دید موضعگیری نهضت آزادی در این فضای مطالبه عمومی چه بوده است. آیا آن چه شما به صورت مجعول مطرح میسازید بهرهای از حقیقت برده است؟ برای روشن شدن موضوع ناگزیرم یکی از موضعگیریهای آقای یزدی در این زمینه را نقل کنم.
برای نمونه، مصاحبهای از ایشان در زمان به عهده داشتن ریاست مؤسسه کیهان در روزنامه کیهان با این عنوان به چاپ میرسد: «آزادی گروگانها بدون محاکمه آمریکا یک خیانت بزرگ تاریخی خواهد بود» (روزنامه کیهان، شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۹، ص۱۰) در این مصاحبه آقای یزدی به عنوان نماینده مجلس شورای اسلامی میگوید: «محاکمه اصلی باید با محاکمه گروگانها شروع شود و یا گروگانها به عنوان شهود در محکمه حاضر شوند. اما به هر حال باید محاکمه صورت پذیرد. هرگونه اشتباهی در این مورد یک اشتباه و یک خیانت بزرگ تاریخی خواهد بود.» (همان)
جناب آقای توسلی! شش ماه بعد از اقدام دانشجویان، آقای یزدی بهصراحت مخالفت خود با آزادی گروگانها را اعلام میدارد و خواستار آن میشود که این افراد دستکم به عنوان شهود در محکمه حاضر شوند. آمریکا چه جنایاتی بعد از انقلاب مرتکب شده بود که ایشان بهصراحت آزادی گروگانها را که در هدایت این جنایات دخیل بودند قبل از محاکمه، خیانت به ملت ایران عنوان میدارد؟ نهضت آزادی به عنوان رکن تعیینکننده در دولت موقت همه اطلاعات تحرکات عوامل مرتبط با آمریکا را در اختیار داشته است، اما چه عاملی موجب میشود که امروز نه تنها آن اطلاعات در اختیار مردم قرار نمیگیرد بلکه کاملاً بهعکس، تلاش حساب شدهای را شاهدیم تا ملت ایران در دفاع از استقلال خود نادم و شرمنده باشد و به عنوان خطاکار در تاریخ روابط دو کشور جلوهگر شود و در شرایط کنونی از موضع ضعف در برابر زیادهطلبیها و زورگوییهای آمریکا ظاهر گردد!
ملت ایران از اسفند سال ۱۳۵۷ پیدایش قارچگونه گروهها و دستجاتی را شاهد بود که دست به هر جنایتی میزدند. حضور پررنگ امرای ارتش شاهنشاهی، عوامل ساواک و … در این دارودستهها شاخصهای روشنی برای پی بردن به ماهیت و عقبه الهامبخشان آنان بود. این جماعت تا آستانه تجزیه کامل کردستان ایران پیش رفتند؛ لذا در این ارتباط انتقادات جدی و گستردهای از جانب ملت متوجه دولت موقت میشد و ابراز تنفر از تداوم مداخلات آمریکا در امور داخلی ایران روز به روز فزونی مییافت، زیرا مردم هرگز باور نداشتند که بزرگواری آنان بعد از پیروزی، آمریکاییها را شرمنده نکند و مداخلات سلطهطلبان ادامه یابد.
اما متأسفانه تلاش برای گشودن فصل تازهای از روابط سازنده هیچ تأثیری در تمامیتخواهی واشنگتن و تلاش آن برای تجدید سلطه بر ایران نداشت. عباس امیرانتظام در این زمینه سندی را در خاطراتش منتشر میکند که تا حدودی فضای عمومی آن ایام را روشن میسازد. این سند جزئیات ملاقات آقای یزدی به عنوان وزیر خارجه دولت موقت با کاردار آمریکا را روایت میکند: «مدت قابل توجهی از این جلسه صرف بحث عراق و مسائل کردستان شد. یزدی تقریباً معتقد بود که هم آمریکا و هم اسرائیل، عراق را برای کمک به یاغیان کرد کمک میکنند.
ما بهخوبی میتوانستیم که غیرواقعی بودن این مسئله را مطرح کنیم، اما حقایقی را که یزدی مطرح کرد مورد نظر مردم بود، نشان دهنده ناراحتیهایی بود که از این نظر بر دولت بازرگان وارد شده بود… در دنباله بحث یزدی عصبانی و ناراحتتر از جلسات قبل به نظر میرسید… قسمت اعظم بحث صرف مسئله کردستان شد. یزدی گفت با اطلاعاتی که دارد قانع شده است که حمایت زیادی از خارج به یاغیان کرد میرسد و وضع کردستان را خیلی جدی تلقی کرد. یزدی گفت طبق اطلاعاتی که به دولت موقت رسیده آمریکا و اسرائیل با همکاری عراق به یاغیان کرد کمک مینمایند.» (آن سوی اتهام، خاطرات امیرانتظام، جلد۲، نشرنی، سال ۸۱ ، صص ۲۰۱-۲۰۰) [به نقل از سندهای ۱۷ اکتبر ۷۹، ۵۴۰۲ Cite Tehran و نامه لینگن کاردار آمریکا در ایران به وزارتخارجه آمریکا، اکتبر ۷۹]
آقای توسلی! در مورد عملکرد امروز جریان شما چند سؤال ذهن اهل تحقیق را به خود مشغول میدارد: ۱- چرا نه آقای یزدی به عنوان دبیر کل پیش از شما و نه شخصشخیصتان هیچگونه اطلاعاتی در این زمینه به جامعه نمیدهید و شبکه وابسته به آمریکا برای تجزیه کردستان و سایر استانهای مرزی را در تاریخ به ثبت نمیرسانید؟!
۲- در حالی که آقای یزدی وضعیت کردستان را بسیار بحرانی میخواند (زیرا تقریباً همه پادگانهای این استان به دست اشرار افتاده بود) آیا توسل ایشان به آمریکاییها برای پایان دادن به مداخلاتشان در کردستان تغییری در وضعیت ایجاد نمود یا اطلاعیه تاریخی امام که همگان را موظف به خنثی نمودن شرارت آمریکا نمودند؟
۳- آیا قبل از تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان، عراق در چارچوب سیاستهای آمریکا بهویژه در ارتباط با ایران عمل مینمود یا خیر؟
۴- آیا بیعملی دولت موقت نسبت به تجزیهطلبیها ریشه در خوشبینی مفرط به آمریکا داشت یا برخی عوامل نفوذی همچون امیرانتظام اینگونه القا میکردند که با گفتوگو با آمریکا میتوان آنها را به تغییر سیاستهایشان متقاعد کرد؟
البته سؤالهای متعدد دیگری وجود دارد که برای پرهیز از اطاله بحث از آن میگذریم، اما یک نکته را میبایست یادآور شد که اگر امام به یاری دولت موقت نمیشتافت داغ تجزیه بخشی از خاک ایران در دوران مسئولیت تشکل شما برای همیشه بر پیشانیتان میماند. متأسفانه امروز به جای قدردان بودن با صغری کبری چیدنهای بسیار سست، موضعگیری رهبری انقلاب در مورد اقدام ارزنده دانشجویان را عامل همه ضدیتهای آمریکا با ملت ایران عنوان میکنید: «آقای خمینی… گفتند: این اقدام مهمتر از پیروزی انقلاب در بهمن ۵۷ است. یک کاری که خلاف منافع ملی است و هیچ توجیهی نیز ندارد چگونه میتواند بزرگتر از انقلابی باشد که در راستای مطالبات تاریخی مردم و منافع ملی انجام گرفته است.» و در ادامه میافزایید: «و پس از آن هشت سال جنگی را به ما تحمیل کردند… امروز نیز هنوز در حال پرداخت هزینههای آن اتفاق هستیم.»
آقای توسلی! اگر تحلیل سست شما حول این ادعاست که همه خصومتورزیهای آمریکا به تأیید امام از حرکت دانشجویان باز میگردد به چند سؤال باید پاسخ دهید: ۱- با کدام ادله تاریخی مبدأ خصومتهای آمریکا علیه ملت ایران اقدام دانشجویان بوده است؟
۲- بر چه اساسی حرکت اعتراضی دانشجویان خلاف منافع ملی عنوان میشود، در حالی که دستکم اسناد ثابت میکنند که اگر چنین اقدامی صورت نمیگرفت احتمال موفقیت کودتای آمریکا بهشدت افزایش مییافت؟
۳- اگر این اعتراض مدنی به شرارتهای آمریکا ضد منافع ملی بود چرا تشکل شما با صدور بیانیهای به حمایت پررنگ از آن مبادرت نمود؟
۴- آیا تحرکات تجزیهطلبانه آمریکا در استانهای مرزی که دستکم آقای یزدی در ارتباط با کردستان به آن اذعان دارد به این دلیل بود که واشنگتن پیشبینی میکرد که در آینده دانشجویان ایرانی اقدامی علیه سفارت آنها انجام خواهند داد؟
۵- آیا اصولاً نهضت آزادی انقلاب اسلامی را ضدسلطه میدانست یا خیر؟ در صورتی که پاسخ مثبت باشد آیا آمریکا واکنشی به قیام ملت ایران علیه سلطهاش داشت یا خیر؟
۶- آیا عراقیها قبل از تسخیر سفارت، تحرکات گسترده در مرزهای خود با ایران که نشان از اهداف شومی باشد داشتند یا خیر؟ اگر پاسخ مثبت است چرا هدایت صدام به سوی جنگ با ایران توسط آمریکا را به اقدام دانشجویان نسبت میدهید؟
پاسخ این تناقضات را میبایست در عداوت حزبی امروز شما با بنیانگذار انقلاب اسلامی جست که حتی حاضر نیستید به شأن علمی این شخصیت کمنظیر اذعان دارید و عنوان «آیتالله» را در مورد ایشان به کار گیرید؛ در حالی که سرسختترین مخالفان، وی را برجستهترین فقیه، عارف، فیلسوف و… میدانند. باید اذعان داشت اینگونه رویکرد به موضوعات تاریخی نه تنها کارگشا نیست، بلکه بیش از دیگران راوی را گرفتار کلاف سردرگمی میکند که حاصلی جز بیاعتباری برایش رقم نخواهد زد.
موضعگیری امروز شما زمانی ارزش و اعتباری داشت که مواضع نهضت آزادی و حتی خودتان هنگام وقوع رخدادی چون تسخیر سفارت کاملاً روشن و شفاف بیان میشد سپس دلایل و چرایی این تغییرات فاحش را بیان میکردید آنگاه در صدد به زیر سؤال بردن مواضع رهبری انقلاب برمیآمدید. در شرایطی که هر اهل اطلاعی مواضع حزب شما را در دفاع از حرکت دانشجویان در آن زمان پررنگتر از ایشان مییابد ادعاهای امروزتان نه تنها ارزش نخواهد داشت بلکه نوعی فرصتطلبی از جو عمومی تلقی خواهد شد.
رهبری انقلاب بعد از اطلاع از محتوای برخی اسناد که نشان از تلاش موفق آمریکا برای احیای مجدد سلطهاش بر ایران داشت فرمودند حرکت شما انقلاب دوم بود. در حالی که نهضت آزادی علاوه بر دفاع از تسخیر سفارت به جد خواستار قطع روابط با آمریکا شد: «خصلت ضداستعماری انقلاب اسلامی ایران، بیانات صریح امام و شعارهای روشن مردم درباره قطع رابطه سیاسی با سردسته استعمارگران، محل تردیدی برای پیروان راه و رسم و خط امام باقی نمیگذارد و امام و امت منتظرند که شورای انقلاب این قطع رابطه را اعلام کند.» (بیانیه نهضت آزادی به مناسبت تسخیر سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام، ۱۵ آبان ۵۸)
آقای توسلی! با چنین موضعگیریهایی نمیتوانید با مخفی شدن پشت سر دکتر مصدق بهرهای عاید خود کنید: «تجربه سیاست موازنه منفی دولت دکتر مصدق در راستای ارتباط با جهان و تأکید بر منافع ملی بسیار مهم است. در این نگاه هیچ کشوری مطلقاً دوست یا دشمن ما نیست. منافع ملی ما مشخص میکند چه روابطی با کشورهای دیگر داشته باشیم.» درباره این سخن به ظاهر زیبا که «هیچ کشوری مطلقاً دوست یا دشمن نیست» باید گفت اولاً در فضای اوایل انقلاب که دشمنیهای آمریکا بیشتر جنبه عملیاتی و فیزیکی داشت و ملت آن را با گوشت و پوست و استخوان خود احساس میکرد.
سران نهضت آزادی، آمریکا را دستکم به تبعیت از مردم، دشمن ایران اعلام مینمودند: «بازرگان… آیا آمریکا و دشمنان داخلی از سیاست گام به گام… بیشتر شاد میشوند» (روزنامه کیهان، ۱۰/۱۰/۵۸)، «یزدی: اگر موفق شویم دولت آمریکا را و نظام شرک و کفرآلود آمریکا را در این نبرد بزرگ سرنوشتساز تاریخ به زانو درآوریم که زهی شرف و افتخار. در تاریخ ثبت خواهد شد که ملتی ضعیف، کوچک، اما با قلبهایی مملو از عشق و ایمان، بزرگترین ابرقدرت جهان را به زانو درآورده است.» (روزنامه کیهان، ۱۹/۷/۵۸)
همچنین در سرمقاله ایشان میخوانیم: «یک نوع خطرات هستند که از دشمن خارجی سرچشمه میگیرد. از آمریکاست…» (روزنامه کیهان، ۱۰ تیرماه ۵۹) و در سرمقاله دیگری از ایشان میخوانیم: «گروگانگیری عکسالعمل اجتنابناپذیر ملت ما در برابر وقاحت آمریکا در برخورد با انقلاب ایران و بازتاب عملکرد بیست و چند ساله آمریکا در این کشور میباشد. آمریکا با پذیرفتن شاه عملاً جنگ خصمانه جدیدی را علیه انقلاب ایران آغاز کرد.» (روزنامه کیهان، ۱۲ خرداد ۵۹) لذا دستکم در این زمینه هم میبایست برای مردم روشن سازید که چرا امروز آمریکا را دشمن ملت ایران نمیدانید. آیا بر حجم دشمنیهای آن افزوده یا از آن کاسته شده است؟
ثانیاً دکتر مصدق در برابر دشمن اصلی آن دوران یعنی انگلیس که با تمام توان در برابر ملی شدن صنعت نفت ایران ایستادگی میکرد موضعی بسیار قاطعانه داشت. وی در نامهای خطاب به هریمن نوشت: «اگر تا ۱۵ روز از تاریخ تسلیم این پیشنهاد به دولت انگلستان نتیجه رضایتبخش حاصل نشود پروانه اقامت ۳۵۰ نفر کارشناسان و کارکنان انگلیسی را لغو خواهد کرد.» (صفایی، ۱۹۶، به نقل از: دکتر مصدق، ده گزارش، ۶۷) و چون انگلیسیها بر خصومت خود اصرار داشتند دکتر مصدق آنان را اخراج کرد و روابط دو کشور قطع شد.
دکتر مصدق همچنین با عوامل برجسته انگلیس در داخل همچون رزمآرا برخوردی بسیار قاطع دارد. زمانی که رزمآرا به عنوان نخستوزیر مورد حمایت لندن عزم ملت ایران را برای ملی کردن نفت به سخره میگیرد و نمایندگان طرفدار این نهضت را به خراب کردن سقف مجلس بر سرشان تهدید میکند، مصدق او را خائن میخواند و میگوید: اگر اسلحه داشتم در همینجا تو را میکشتم.
ثالثاً دکتر مصدق بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ صادقانه باور خوشبینانه خود به آمریکا را تغییر میدهد. حتی صراحتاً در سال ۱۳۴۲ از آقای بازرگان که در مدافعاتش نامی از سلطه بیگانه (آمریکا) نمیبرد انتقاد میکند؛ بنابراین شما نمیتوانید اعوجاجات سیاسیتان را با پنهان شدن پشت سر دکتر مصدق رفع و رجوع کنید.
رابعاً شما برای توجیه مواضع امروزتان که نوعی عقبگرد به مواضع دهه چهل تا چند ماه به پیروزی انقلاب است به جعل آشکار اصول انقلاب اسلامی میپردازید: «علت وضع امروز ما انحراف از آرمانهای اصیل انقلاب است. مردم دنبال نفی استبداد و [کسب] آزادی بودند. اما نگاهی مسلط شده است که عملاً به مطالبات تاریخی مردم و آرمانهای اولیه انقلاب باور ندارد.» با کدام روحیه!! استقلالخواهی از سلطه بیگانه را از آرمانهای انقلاب حذف میکنید؟ نهضت آزادی با چنین چرخشهایی چگونه انتظار دارد اعتماد مردم را کسب کند؟
آقای توسلی! برای روشن شدن حقیقت ناگزیرم مروری هر چند گذرا به مواضع جریان شما نسبت به استبداد و سلطه داشته باشم.
آقای یزدی در مصاحبهای در مورد نگاه آقای بازرگان به استبداد در سال ۱۳۵۷ و در اوج قیام مردم علیه سلطنت میگوید: «من به مهندس بازرگان نامه نوشتم که آقای مهندس!… وارد صحنه شوید و پرچم را علیه شاه بردارید. اگر آقای مهندس بازرگان این کار را میکرد و جلودار مبارزه سیاسی میشد حوادث شکل دیگری میگرفت» خبرنگار میپرسد: چرا آقای بازرگان این کار را نکرد؟» و آقای یزدی ادامه میدهد: «آن نامه معروفی را که سه نفر (سنجابی، فروهر و بختیار) خطاب به شاه امضا کردند، اصل نامه را بازرگان نوشته بود. بازرگان به جای آن که خودش امضا کند، گفت بدهم اینها هم بخوانند و امضا کنند. این یک اشتباه بزرگ استراتژیک بود… من میگفتم وقتی میبینیم حوادثی در حال وقوع است ما هم باید بازی خود را بکنیم و موش خودمان را بدوانیم.»
آقای یزدی ادامه میدهد: «در مصاحبه با گاردین شاه میگوید: من اگر به نفع پسرم کنار بروم در کارش دخالت نمیکنم… سلطنت باید ادامه پیدا کند. من با خود میگفتم معنای این حرفها چیست؟ جز آن که از شاه خواستهاند استعفا دهد؟ همه این مباحث و گزارشها را برای بازرگان فرستادم و گفتم بیایید جلو. اگر بازرگان جلو میآمد و خودش بیانیه را میداد حتماً اتفاقی که گفتم میافتاد. در آن مقطع بازرگان را بابت این که گفته شاه مخلوع است نمیگرفتند و اعدام نمیکردند. او میبایست بگوید محمدرضا را از سلطنت خلع کنید.
این بحث ایراد قانونی هم نداشت؛ چرا که ما دو مقوله را از هم تفکیک میکردیم. یکی بحث از بین بردن پادشاهی و دیگر، خلع پادشاه.» (مجله مهرنامه، مصاحبه با آقای ابراهیم یزدی، شماره ۳۳، دیماه ۹۲) همانگونه که ملاحظه میفرمایید، دومین دبیر کل نهضت آزادی به صراحت اذعان دارد که در اوج قیام مردم ایران تشکل شما نه تنها حاضر نیست علیه سلطنت به عنوان ساختار استبداد موضعی اتخاذ کند بلکه حتی بعد از طرح تغییر مهره نیز نفی محمدرضا پهلوی را در دستور کار خود قرار نمیدهد. اولین دبیر کل نهضت آزادی با چنین موضعی در آبان ۵۷ به پاریس میرود و تا قبل از ملاقات با امام این موضع را حفظ میکند.
آقای بنیصدر در این زمینه مینویسد: «آقای مهندس بازرگان در همین جا، در پاریس به من گفت و بعد هم به سردبیر روزنامه الاهرام گفته بود… بله به هیکل گفته بود و او هم در کتابش آورده. مهندس بازرگان به من میگفت: شما خیالباف شدهاید. خیال میکنید شاه رفتنیه؟ هرگز نخواهد رفت» ح.ا. (مصاحبه کننده): یعنی در آبان ۱۳۵۷ حدود سه ماه قبل از انقلاب؟ بنیصدر: بله. آن وقت که آمده بود به پاریس.»(درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بنیصدر، انتشارات انقلاب اسلامی، سال ۱۳۸۰، آلمان، صص۱-۲۵۰)
متأسفانه علیرغم پذیرش دو اصل انقلاب اسلامی یعنی نفی رژیم استبدادی و سلطه بیگانه در ملاقات با امام و اعلام آن در ایران، نهضت آزادی در ادامه به هیچ کدام از این دو اصل وفادار نماند. در حالی که همه آحاد مردم و احزاب سیاسی عدم مشروعیت سلطنت را پذیرفته بودند آقای یزدی که در خارج کشور از مواضع دبیر کل نهضت انتقاد میکرد بعد از بازگشت به ایران متأثر از همین عدم وفاداری آقای بازرگان، در مصاحبه با روزنامه شرق معترف است که تلاش داشته تا دولت بختیار را به رسمیت بشناسد. طبعاً این خواسته به معنی پذیرش مشروعیت سلطنت بود: «گفتم با همین وزیر کشوری که بختیار دارد اعلام میکنیم زیر نظر نظارت سازمان ملل رفراندوم میکنیم. مردم! سلطنت را میخواهید یا جمهوری؟» (یادنامه روزنامه شرق، ۱۰/۳/۱۳۸۵، ص۱۵)
آقای بازرگان در کتاب «انقلاب در دو حرکت» مواضع خود در مورد سلطه و اختلافش با امام و این که به هیچ وجه قادر به ساقط کردن آن نخواهیم بود را به طور مبسوط مطرح میسازد که برای پرهیز ازاطاله بحث اهل نظر را به آن ارجاع میدهیم.
آقای توسلی! با توجه به چنین سابقه در رویکرد به استبداد مدعی میشوید که بعد از انقلاب امام مجدداً کشور را به سوی استبداد سوق داد؟! برای اثبات غلط بودن چنین گزارهای به استدلال چندانی نیازمند نیستم. تناقضات موجود در این بیانیه بهخوبی گویای واقعیت است. آیا در نظام سیاسیای که شما با رهبری آن این چنین عداوت میورزید و برای تخریب چهره وی در رسانههای همین کشور از هیچ جعلی فروگذار نیستید اگر بتوانید برخلاف میل نظام رئیسجمهوری تعیین کنید این به معنی وجود استبداد است؟!
دراین زمینه این فراز از بیانیهتان قابل تأمل است: «در فضای بسته سال ۷۶ که از ۳۰۰ نامزد ریاستجمهوری فقط ۴ نفر تأیید صلاحیت شدند [لابد انتظار بود صد نفر تأیید صلاحیت شوند] هیچ کس تصور نمیکرد خاتمی رأی بیاورد… با تلاشهای جنبش دانشجویی و نیروهای سیاسی چون نهضت آزادی آقای خاتمی پیروز شد.» البته شرم حضور دارید که بفرمایید با تلاش همین جریانات سیاسی آقای روحانی نیز به ریاستجمهوری رسید. چنین آزادیای اگر در کشورهایی که شما آنها را به عنوان مهد دمکراسی و آزادی مطرح میکنید وجود داشت قطعاً شاهکار بود. شایسته نیست تصور شود در شرایطی که جریانی در هیئت حاکمه آمریکا اعلام کرده است شروط بازگشت به برجام گفتوگو در مورد محدودسازی توان موشکی، تغییر مواضع منطقهای و حقوق بشر در ایران خواهد بود شما برای حملات حقوق بشری آنان علیه ملت ایران مستندسازی کنید.
در آخرین فراز از این نوشتار از خطاهای بیانیه شما در مورد تعداد احزاب در ایران، درصد مشارکت مردم در انتخابات مجلس یازدهم، بحث مصادرهها و … درمیگذریم و صرفاً در مورد مصادرهها اهل تحقیق را به جلد دوم خاطرات آقای عزتالله سحابی (صص ۳ و ۱۶۲) ارجاع میدهیم که کاملاً مغایر با ادعای شماست
اما نمیشود از توسلتان به قرآن!! درگذشت: «آموزههای قرآنی نشان میدهد که خداوند انسان را مختار و بنا بر این آزاد آفریده و کسی نباید عقیده خود را به انسان تحمیل کند… در جامعهای که استبداد حاکم باشد و انسان در جایگاه طبیعی خود قرار نداشته باشد پرستش خدا و کمال انسان امکانپذیر نیست.»
آقای توسلی! در این بیانیه سیاسی تمامی تلاش شما بر این محور دور میزند که مقاومت ملت ایران در برابر زورگویی آمریکا را بشکنید. بدین منظور حتی گریزگاههای دور زدن تحریمها را میبندید و کشورهایی چون چین که هیچگاه در ایران سابقه استعمارگرانه نداشتهاند بلکه حتی در جهان به این صفت شناخته نمیشوند را غیرقابل اتکا اعلام میکنید، در حالیکه هرگز چنین مسئلهای را برای آمریکا با کارنامهای حجیم از رذالت و جنایت در سراسر جهان منجمله ایران قائل نیستید و به عکس همه راههای حل مشکلات اقتصادی را به آمریکا ختم میکنید. ای کاش این رهنمود برای تن دادن به استبداد کاخ سفید و برخوردهای نژادپرستانه آن با ملتها همراه با استدلال بود و نه تحریف و جعل حقایق. به راستی، براساس کدام آموزههای قرآنی دریافتهاید که با سوق دادن افکار عمومی به پذیرش اراده مستبدی چون آمریکا، میتوان بشریت را به کمال رساند؟!
با تشکر
عباس سلیمی نمین
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران