مراسم سی و هشتمین سالگرد شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از یارانش در کانون توحید تهران برگزار شد.

به گزارش جماران، عصر دیروز مراسم سی و هشتمین سالگرد شهادت آیت الله بهشتی و 72 تن از یارانش در کانون توحید تهران برگزار شد.

شخصیت فقهی آیت‌الله بهشتی در سال‌های متمادی کمتر مورد توجه قرار گرفته است

حجت الاسلام والمسلمین محمد سروش محلاتی طی سخنانی در این مراسم گفت: 38 سال از شهادت شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی و دیگر شهدای بزرگوار حادثه انفجار دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی می‌گذرد و 38 سال است که پیوسته درباره شخصیت و اندیشه‌های این شخصیت بزرگ اسلامی بحث و گفت و گو داشته و داریم. اما آیا واقعا در این فرصت نزدیک به 40 سال حق این متفکر بزرگ اسلامی ادا شده و همه زوایای اندیشه و افکار او را شناخته‌ایم؟ به نظر بنده این‌طور نیست.

وی افزود: در این جلسه می‌خواهیم به یکی از ابعاد شخصیتی این شهید مظلوم بپردازیم. یکی از ابعادی که تاکنون کمتر مورد بحث و گفت و گو قرار گرفته موضوع بحث بهشتی به عنوان فقیهی متفاوت است. در اینجا من ابتدا به جنبه فقاهت آیت الله شهید بهشتی اشاره‌ای می‌کنم و بعد تفاوت‌های اندیشه فقهی شهید مظلوم را با فقهای دیگر ارائه می‌کنم. اما در این مقدمه، جنبه‌های مختلف شخصیت این بزرگوار و جامعیت این مرد بزرگ، موجب آن شده که شخصیت فقهی او در سال‌های متمادی کمتر مورد توجه قرار گیرد و اینکه او واقعاً فقیهی برجسته بود.

اهل فضل با بررسی دقیق آثار بهشتی می‌توانند رتبه فقاهت او را بشناسند

این استاد حوزه ادامه داد: فقاهت شهید بهشتی را از چند جهت می‌توان تشخیص داد. نخست کسانی که اهل فضل و دانش هستند با بررسی دقیق آثار او می‌توانند رتبه فقاهت او را بشناسند. شاید برای بسیاری افراد این کار مستقیماً میسور نباشد. راه دوم تعبیری است که امام (رضوان الله تعالی علیه) درباره ایشان به عنوان یک فقیه و مجتهد به کار برده بود. گاه نقل شده به عنوان یک فقیه مجتهد الشرایط که نمونه آن در حوزه های علمیه کمتر یافت می‌شود. از این موارد که بگذریم، شهادت کسانی که از نزدیک در درس و بحث بهشتی را دیده بودند و با او در مباحث علمی مشارکت داشتند، مطمئن‌تر می‌تواند انسان را در این جهت یاری دهد.

وی بیان کرد: می‌خواهم در اینجا ذکر خیری کنم از مرحوم آیت‌الله العظمی سید عبدالکریم موسوی اردبیلی که موسس بنای کانون توحید هم هستند. خداوند بر درجات این عالم بزرگوار بیفزاید. آیت‌الله موسوی اردبیلی از کسانی هستند که از آغاز دوران طلبگی با آیت‌الله بهشتی حشر و نشر دارد و از نزدیک با او معاشرت می‌کند. ایشان قضیه‌ای را نقل کرده که می‌تواند رتبه شهید بهشتی را در میان سایر فقها نشان دهد. ایشان فرموده که آیت‌الله میرسیدعلی یثربی کاشانی از نجف به قم آمده بود. عالمی بسیار بزرگ و برجسته و بسیار پرتوان مخصوصاً در بحث علمی با علما و همان کسی که با مرجع بزرگ زمان خود آیت‌الله بروجردی در مسأله بقای بر تقلید از میت مباحثه کرد و فتوای آیت الله بروجردی را از او گرفت.

سروش محلاتی ادامه داد: آیت الله یثربی فقیه بسیار قوی‌ای بود و در رتبه اساتید شهید بهشتی قرار داشت. به نقل از آیت الله موسوی اردبیلی، آیت الله یثربی از نجف به قم آمده بود و ایشان و دوستان به دیدنش رفته بودند. آقای بهشتی هم در آن جمع حضور داشت که یک بحث جدید فقهی در آن نشست طلبگی مطرح شد. مرحوم یثربی شروع به بحث کردن نمود اما وقتی آقای بهشتی وارد بحث و گفت و گو با او شد، مرحوم یثربی در برابر یک طلبه جوان که در آن زمان سن و سالی نزدیک به 25 الی 30 سال دارد کم آورد. این درحالیست که کمتر کسی می‌توانست در برابر آن عالم در بحث و جدال علمی مقاومت کند.

آیت‌الله محقق داماد در میان شاگردانش آقای بهشتی را قبول داشت

وی بیان کرد: آیت‌الله شهید بهشتی همچنین استادی به نام آیت الله سیدمحمد محقق داماد داشت که فقیهی بسیار برجسته بود و نوعاً علمای کنونی و مراجع معظم تقلید از شاگردان او هستند. مرحوم محقق داماد کمتر علمیت کسی را می‌پذیرفت و تایید می‌کرد و چون خودش در افق علمی بسیار بالایی قرار داشت کمتر به دیگران توجه پیدا می‌کرد. ولی در عین حال آیت‌الله شبیری زنجانی که یکی از شاگردان آن بزرگوار است، می‌گوید، «آقای داماد در میان شاگردانش آقای بهشتی را قبول دارد». این گواهی بسیار باارزش و معتبری است؛ زیرا وقتی می‌گوییم شاگردان، منظور مجموعه شخصیت‌هایی هستند که در میان آنها همین بزرگوار هم که این شهادت را می‌دهد حضور دارد. شخصیت هایی که از مراجع بوده و خودشان در سطح اول از لحاظ فکری و فقهی قرار دارند، اما در میان همه آنها آقای بهشتی رتبه اول را داشته و مورد قبول استاد بزرگوار خود است.

به تعبیر آیت‌الله العظمی شبیری زنجانی، بهشتی جزو نوادر بود

این استاد حوزه گفت: فرزند بزرگوار آقای محقق داماد، آیت‌الله سید علی محقق داماد از علمای برجسته کنونی حوزه نیز در این باره می‌گوید: «من مکاسب را در حدود سال 1340 نزد یکی از علما و اساتید معروف حوزه می‌خواندم، پدرم از من پرسید مکاسب را نزد چه کسی می‌خوانم؟ که گفتم پیش فلان آقا. ایشان گفتند نه او درست است که شاگردان زیادی دارد ولی از عهده این کتاب برنمی‌آید، شما مکاسب را پیش سیدمحمد بهشتی بخوان.» در حالی که آن‌روز آقای بهشتی به خصوص اینکه به کارهای دیگر مانند اداره مدرسه دین و دانش می‌پرداخت، در حوزه علمیه نیز به عنوان یک استاد متخصص این کتاب شناخته نمی‌شد، اما از نظر دانش و قدرت علمی در حدی بود که محقق داماد او را به عنوان مناسبترین فرد و شایسته‌ترین انسان برای تدریس مهم‌ترین درس فقهی حوزه معرفی می‌کند.

وی افزود: شهادت‌هایی که درباره رتبه علمی شهید بهشتی وجود دارد، شهادت‌های عجیبی است و تعبیر هم مباحثه‌ای ایشان یعنی آیت الله شبیری زنجانی هم این است که آقای بهشتی جزو نوادر بود. باز ایشان اضافه می‌کند که مرحوم آیت‌الله فانی اصفهانی از علمای بزرگ اصفهان که بعدها در قم حضور داشتند با اعجاب می‌گفت که بهشتی جوهره‌ای است. شاید چنین مواردی به 60 الی 80 سال قبل بازمی‌گردد. تعبیر خود آقای شبیری زنجانی این است که آقا موسی صدر ممتاز بود اما دقت آقای بهشتی را نداشت. بعد ایشان آقای بهشتی را با خودش مقایسه می‌کند و می گوید سرعت انتقالی که آقای بهشتی داشت قابل مقایسه با ما نبود و از این جهت خیلی بر ما مقدم بود.

بهشتی مجتهدی با اندیشه فقهی متفاوت بود

سروش محلاتی ادامه داد: هم آثار شهید بهشتی  شهادت بر رتبه بالای علمی او می‌دهد هم شهادت اساتید او این نکته را تایید می‌کند و نیز گواهی همراهان و مشارکت کنندگان در بحث با او نشان می‌دهند که بهشتی فقیهی برجسته بود. ولی در حوزه‌های علمیه فقیه برجسته کم نبوده و نیست. پیوسته مجتهدینی بوده‌اند که در مباحث فقهی کار می‌کردند و به مقام اجتهاد و فتوا می‌رسیدند. ما باید امتیاز بهشتی را به عنوان یک فقیه در مقایسه با سایر فقها دریابیم. موضوع اصلی مباحث امروز من همین است. او یک مجتهد مانند مجتهدین دیگر نبود بلکه مجتهدی با اندیشه فقهی متفاوت بود.

وی گفت: حدود 10 تفاوت به نظر بنده رسیده که اگر قرار باشد تک تک آنها مورد بررسی قرار گیرد، نیازمند وقت و فرصتی بیشتر است. من مجبورم در اینجا این تفاوت ها و امتیازات را به صورت خلاصه در محضر شما ارائه کنم و از تفصیل و شرح معذورم. تفاوت اول در این است که فقه بهشتی در مقایسه با فقه دیگران واقعی بود نه فقهی فرضی، مباحث فقهی که فقها مطرح می کنند بر دوگونه است؛ گاهی فقها فقهی فرضی را ارائه می کنند اما گاهی فقه آنها روی واقعیت های عینی و ملموس است. فقه بهشتی فقه مدرسه ای نبود که در گوشه حجره حکمی را استنباط کند. او بر اساس واقعیت های عینی نظر می داد. لذا بخشی از نقدهایی که شهید بهشتی بر آرا و نظرات علمای دیگر دارد ناشی از همین نگاه متفاوت است.

شهید بهشتی مسائل فردی را فردی می‌دید

سروش محلاتی اظهار کرد: شهید بهشتی می‌گوید چرا فقه را از واقعیت‌ها جدا می‌کنید و به دنبال فرض‌های خودساخته هستید؟ برای نمونه کسانی که در مسائل اقتصادی و بانکی فعالیت دارند می‌دانند که یکی از اقسام بیع و خرید و فروش که در نظام بانکی ما مطرح می‌شود، بیع دین است. وقتی ذمه انسان نسبت به دیگری مشغول شده و انسان مدیون می‌شود، دین به وجود می‌آید. اما «بیع دین» زمانی است که من دین خود را به شخص ثالثی می‌فروشم. شهید بهشتی حرفش این است کسی که می گوید بیع دین، آیا درباره یک معامله واقعی صحبت می‌کند یا معامله‌ای فرضی؟ این معامله ای فرضی است و واقعیت ندارد، چرا؟ چون در میان مردم چیزی به عنوان خرید و فروش بیع وجود ندارد. فقیه نمی‌تواند چنین عناوینی را جعل کند و مردم را به سوی این مجعولات سوق دهد. این فقه فقهی فرضی است. چرا مردم را به سمت فقهی فرضی سوق می‌دهید؟ بهشتی می‌گفت فقیه باید موضوع را از میان مردم بگیرد و درباره همان موضوع واقعی به تجزیه و تحلیل فقهی بپردازد.

وی بیان کرد: یکی از مشکلاتی که در آرا و اندیشه فقهی علما دیده می‌شود این است که نگاه فردی به مسائل فقهی صورت می گیرد. در حالی که شهید بهشتی مسائل فردی را فردی می‌دید و استنباط حکم فردی برای آنها می‌کرد اما مسائل اجتماعی را با نگاهی اجتماعی می‌دید. ایشان دچار این اشتباه نمی‌شد که بخواهد مسائل اجتماعی را با نگاهی فردی بررسی کند. لذا وقتی به مسأله تقلید می‌رسید با شجاعت می گفت در مسائل فردی‌تان نظیر نماز و روزه از هر مجتهدی که تشخیص می‌دهید اعلم است تقلید کنید و انتخاب در مسائل فردی آزاد است اما آیا می‌توان در یک نظام اجتماعی فتوای فقهای متعدد و متعارض را مبنای اداره جامعه قرار داد که یکی بگوید مشروع است یا یکی بگوید نامشروع؟ مگر می‌شود جامعه را با آرایی متضاد اداره کرد؟

فقیهی که در حکومت اسلامی نظر می‌دهد، نباید مجتهد تو دلی باشد

سروش محلاتی گفت: شهید بهشتی معتقد بود که در امور اجتماعی انتخاب به صورت فردی جایز نیست. فقیه جامع الشرایط باید تکلیف حرام و حلال را در مسائل اجتماعی برای همه مشخص کند. شهید بهشتی بسیار درباره این موضوع اصرار داشت. البته قیدی هم می گذاشت که فقیهی که در حکومت اسلامی نظر می‌دهد، نباید «مجتهد تو دلی» باشد. این واژه  یکی از تعابیر اختصاصی آن بزرگوار است. مجتهد تودلی یعنی چه؟ ایشان می‌فرماید منظور این است که فرد از آنهایی نباشد که از وقتی از دل مادرش به دنیا آمده، گفتند او فقیه و آیت الله است. ایشان به صراحت می‌گوید که مجتهد تو دلی را قبول ندارد. فقیه و مجتهد باید پیشینه فعالیت علمی‌اش مشخص باشد که مراتب فقاهت و اجتهاد را در کجا گذرانده و کدام اثر علمی را دارد یا کدام استاد فقاهت علمی او را تایید کرده است؟

وی ادامه داد: شهید بهشتی در کتابی تحت عنوان تنظیم خانواده می‌نویسد که «اختلاف در فتوا نباید اختلاف در امت ایجاد کند. در مسائل نظام اجتماعی و حکومت، رای حکومت برای همه واجب است. البته حکومت اسلامی یعنی حکومتی که تابع اسلام باشد و سران حکومتش مجتهد تودلی نباشند.» این بزرگوار در حدود سال 1350 چنین بحثی را مطرح می‌کند و می‌نویسد یکی از نگرانی‌ها این است که حکومت اسلامی باشد، ولی سرانش مجتهدین تو دلی باشند. ایشان در همین کتاب در توضیح بیشتر اضافه می‌کند که مجتهد تو دلی یعنی مجتهد مادرزادی که هیچ چیزی نخوانده ولی از مسائل اسلامی همانند یک متخصص سردرمی آورد و اظهارنظر می‌کند.

بهشتی فقه شخص محور را تبدیل به فقه نظام محور کرد

این استاد حوزه اظهار داشت: این هوشیاری که چه اتفاقاتی در یک حکومت اسلامی ممکن است بیفتد در شهید بهشتی وجود داشت. ایشان در کنار اینکه تاکید می‌کند که در حکومت اسلامی نمی‌تواند تعدد آرای مجتهدین مبنای عمل قرار گیرد، این قید را هم می‌گذارد که سوءاستفاده ای از این مسأله صورت نگیرد. پس فقه ایشان این تفاوت را هم دارد. اما امتیاز دیگر این بود که بهشتی فقه شخص محور را تبدیل به فقه نظام محور می‌کند. زیرا آرای فقهی معمولا شخص محورند و اختیاراتی را برای شخص اثبات می‌کنند، همان شخصی که در راس حکومت قرار می‌گیرد. بهشتی معتقد بود که باید نظام اسلامی داشت و این اختیارات را در آن توزیع کرد. بیشترین تاکید را اگر بخواهم به عنوان مثال از شهید بهشتی نقل کنم باید به سال 1358 و زمانی برمی‌گردد که مجلس تدوین نهایی قانون اساسی تشکیل شده بود و بزرگترین شخصیت‌های فقهی نیز در همین مجلس حضور داشتند. بیشترین مقایسه‌ای که در اینجا صورت می‌گیرد این است که آقای بهشتی را با چند نفر از کسانی که اهل فقه نبودند و بیشتر از اندیشه‌های لیبرالی حمایت می‌کردند، مقایسه می‌کنند. در حالی که بهشتی را باید با دو طرف قضیه مقایسه کرد. یعنی شهید بهشتی هم با کسانی که پایبند این مبانی فقهی نبودند مخالف بود هم از کسانی که معتقد به مبانی فقهی بودند متفاوت است.

وی ادامه داد: این تفاوت را باید دید. چرا؟ زیرا شهید بهشتی به جای اینکه کل کشور را در یک شخص ببیند معتقد بود که ما باید نظام و سیستم را در کشور ببینیم. اصل 175 قانون اساسی پیش از اصلاحات سال68 می‌گوید که رادیو تلوزیون زیر نظر قوای سه گانه است. همانجا آیت الله منتظری به این پیش نویس اعتراض کرد و گفت« کاری که رادیو تلویزیون انجام می‌دهد تبلیغات است و تبلیغات جزو شئون رهبری است. پس نمی‌شود رادیو و تلویزیون را در اختیار سه قوه قرار دهید، سهم رهبری چه می‌شود؟ حداقل رهبری هم باید در کنار آنها نماینده‌ای داشته باشد.» اما آقای بهشتی در پاسخ می‌گوید قانون اساسی رهبری و اقداماتش را از مجاری مشخصی که پیش‌بینی شده دنبال می‌کند. اگر می‌خواهید اقدامات رهبری به ثمر برسد درست این است که رهبری در هیچ جای دیگر مستقیماً وارد نشده و دخالت نکند. این دو نگاه متفاوت در هنگام تدوین قانون اساسی وجود داشت؛ یکی معتقد بود که جنبه‌های مختلف اداره کشور را باید به یک شخص متصل کرد ولی دیگری بر این باور که این نقش را باید در بخش‌های مختلف حکومت دید و بیشتر از این نباشد. و وقتی اصل 80 قانون اساسی در شرف تصویب بود، بحث اینجا بود که وام از دولت‌های خارجی چه در دادن و چه گرفتن باید به تصویب مجلس باشد، ولی یکی از حاضرین در جلسه که نمی‌خواهم نامش را ببرم گفت: «علیرغم تصویب در مجلس این موضوع نیازمند تصویب رهبری هم هست». اما شهید بهشتی در پاسخ به آن فقیه گفت که «رهبری را آنقدر وسیع نکنید که مجبور باشد برای خودش ساختمان، تشکیلات و کارمند داشته باشد که در این صورت یک دولت سوم به وجود می‌آید.»

فقه شهید بهشتی فقه کل نگر بود

این استاد حوزه افزود: وقتی قرار بود اصل 5 قانون اساسی که مربوط به ولایت‌فقیه است تصویب شود، یگان مدافع جدی آن شهید بهشتی بود و همه موافقین توافق کردند که دفاع از این اصل بر عهده شهید بهشتی باشد. با اینکه او این کار را انجام داد، اما نگاهش به مسأله ولایت‌فقیه با نگاهی که دیگران داشتند کاملا متفاوت بود.

وی ادامه داد: نگاه شهید بهشتی به مسأله ولایت و رهبری از سایر فقهایی که آنجا حضور داشتند، متفاوت بود. اما تفاوت و امتیاز چهارم این است که فقه رایج ما فقه جزء‌نگر است درحالی که فقه شهید بهشتی فقه کل نگر بود. مقصود این است که معمولا فقها وقتی حکمی را مطرح می‌کنند به استثنائات و موارد خاص نیز توجه کرده و مواردی را به عنوان تبصره می‌گذارند که راه عدول از قانون کلی به واسطه آن تبصره ها باز می ماند. در هنگام نوشتن پیشنویس قانون اساسی نیز فقهای حاضر در آن مجلس چون ذهنی جزءنگر داشتند و به دنبال این بودند که در تک تک اصول قانون اساسی استثنائاتی را ذکر کرده و یا افرادی را از تحت قاعده خارج یا راه شکستن یک اصل را باز بگذارند. ولی شهید بهشتی مقاومت می‌کرد و معتقد بود که باید کل را حفظ کرد و اگر راه استثناء باز شود اصل آن قاعده نیز از بین خواهد رفت.

از نگاه بهشتی اصول نباید انعطاف‌پذیر باشند

سروش محلاتی گفت: اصل 168 که مربوط به رسیدگی علنی به جرایم سیاسی است، مورد بحث بود. مرحوم آیت الله طاهری خرم آبادی که اتفاقاً یکی از علاقه‌مندان و نزدیکان شهید بهشتی هم بود، گفت «ذیل این اصل باید تبصره ای بگذارید که دادگاه رسیدگی به جرائم سیاسی علنی است مگر آنکه به ضرر مملکت باشد.» اما آقای بهشتی فرمود که محاکمه علنی جلوی بسیاری از مفاسد و دیکتاتوری‌ها را می‌گیرد و اگر مواردی را استثناء کنید مانند این است که چنین اصلی نداشته باشیم و همه‌جا حکومت بر آن تبصره استناد می‌کند و می‌گوید که برخلاف مصالح عمومی کشور است و اصلاً دادگاه علنی در جرایم سیاسی تشکیل نخواهد شد. این نگاه کل نگر شهید بهشتی را نشان می‌دهد.

وی ادامه داد: اصل 38 قانون اساسی نیز می‌گوید که هرگونه شکنجه ممنوع است. در هنگام مطرح شدن این اصل آیت‌الله مشکینی برخاست و گفت «اگر چند آدم‌ربا رئیس جمهور کشور را ربودند و دیگر هیچ راهی برای نجات رئیس جمهور نباشد و آدم رباها نیز که اطلاعاتی دارند حرف نزنند. ممکن است ما ناچار شویم چند سیلی بزنیم تا بدان وسیله رئیس جمهور را آزاد کنیم، پس ننویسید هرگونه شکنجه بلکه بنویسید شکنجه ممنوع است مگر دادگاه لازم بداند.» اما شهید بهشتی در مقابل گفت که «اگر این راه را باز کنید مطمئن باشید که به داغ کردن همه مردم می‌انجامد و بعد اضافه کرد بگذارید آن رئیس‌جمهور برای همیشه در دست آنها بماند اما راه شکنجه کردن به روی مردم باز نشود. بنابراین از نگاه بهشتی نباید اصول را انعطاف‌پذیر قرار داد و راه سوءاستفاده را به روی دولت‌های آینده بازگذاشت.»

شهید بهشتی برخلاف بسیاری از فقهای دیگر اعتقادی به فقه بسته نداشت

سروش محلاتی در ادامه سخنانش با اشاره به ویژگی پنجم شهید بهشتی گفت: شهید بهشتی برخلاف بسیاری از فقهای دیگر اعتقادی به فقه بسته نداشت و فقه را باز و مفتوح می‌دانست. یعنی معتقد بود که ما یکسری از مسائل و معارف را در فقه داریم اما صاحب شریعت راه را برای اینکه اضافه کنیم و از تجربیات بشری استفاده داشته باشیم، باز نگه داشته است. وقتی که در زمان بررسی اصل 56، مسأله حاکمیت ملی مطرح بود یکی از فقهایی که در آن مجلس حضور داشت، بلند شد و گفت که «تعبیر حاکمیت ملی را حذف کنید، زیرا این در دین نیامده و در کتاب و سنت نیست. گذاشتن این تعبیر غرب زدگی است و ما فقط باید از معارف خود استفاده کنیم.» ولی آقای بهشتی گفت: «این کمال مذهب ماست که به موضوعات جدید پاسخ می‌دهد و اگر هم حق حاکمیت اصالتاً در فرهنگ خودمان نباشد که جای بحث دارد، حال که چنین فکر و واژه‌ای در فرهنگ دنیا مطرح است چه مانعی دارد که ما آن را در قانون اساسی خودمان بیاوریم.»

وی گفت: ششمین ویژگی شهید بهشتی این بود که فقه حقوق را مورد توجه قرار می‌داد یعنی حقوق شهروندان، در حالی که معمولا فقهای ما فقه معطوف به قدرت را مورد توجه قرار می‌دادند. برای نمونه در بحث بر سر اصل 27 قانون اساسی، آقای طاهری اصفهانی، آقای جوادی آملی، آقای مشکینی و همه این بزرگان در آنجا گفتند که «آزادی اجتماعات نباید مطلق باشد و بنویسید مگر اینکه اجتماعات بر خلاف یا ضرر اسلام باشد» آقای طاهری خرم آبادی در آنجا صحبت کرد که باید کلمه‌ای در اصل 27 قانون اساسی نوشت که دست دولت برای محدود کردن اجتماعت بسته نباشد. زیرا این امکان وجود دارد که برخی اجتماعات به نفع کشور نباشند. فقط یک فقیه در مجلس قانون اساسی ایستاد و اصرار داشت که در باب آزادی اجتماعات باید برای مردم آزادی مطلق قرار داد و آن شهید بهشتی بود. وی تنها معتقد بود که باید برای اجتماعات با دولت هماهنگی صورت گیرد برای اینکه اخلالی در نظم عمومی ایجاد نشود.

میان آنچه شهید بهشتی می‌فهمید و می‌گفت فاصله ای وجود نداشت

سروش محلاتی بیان کرد: شهید بهشتی در آنجا گفت که «اسلام عزیز ما در زمینه آزادی امکان رشد و تجلیش بسیار فراوان است و هر قیدی برای آزادی اجتماع بگذاریم از نظر مبانی قابل توجیه نمی‌باشد.» بهشتی را باید در همین مواقع شناخت و تقاوت‌های او با سایر فقها در همین موارد است که خودنمایی می‌کند. یکی از تفاوت‌های دیگر بهشتی این بود که فقه او اجرایی و عملی بود در حالی که فقه ما تئوریک و ذهنی است. ایشان می‌گفت هر حکمی که فقیهی می‌دهد باید بررسی کند که آیا این حکم قابل عمل است یا نه؟ تفاوت دیگر اینکه فقه ما فقه متفردات و متفرقات است، در حالی که فقه بهشتی احکام را منسجم و نظام وار می‌دید.

این استاد حوزه در بیان آخرین تفاوت آیت الله بهشتی با سایر فقها گفت: فقه بسیاری از فقهای ما فقه کتمان و تقیه است و بین آنچه فقیه می‌فهمد با آنچه می گوید گاه فاصله بسیار زیاد است، زیرا بسیار ملاحظه افراد را می‌کنند. اما میان آنچه شهید بهشتی می‌فهمید و می‌گفت فاصله‌ای وجود نداشت و او کتمان یا تقیه نمی‌کرد و تنها واقعیت را به زبان می آورد که لازمه چنین منشی داشتن شجاعت است و بهشتی این شجاعت را داشت.

سروش محلاتی گفت: در تقریراتی که آیت الله منتظری از استادش آیت الله العظمی بروجردی نوشته، نقل می‌کند که ایشان گفته «خیلی از فقها و مراجع ما از مقلدین خود حساب می‌برند یعنی مرجع تبدیل به مقلد مقلد خود شده و نگاه می‌کند که فتوایش به ذائقه مردم خوش می‌آید یا نه؟ و قدرت ندارد که فتوای واقعی را اعلام کند. لذا شما می‌بینید که در جامعه دینی ما به دلیل همین ملاحظات، عوام گری در مسایل دینی به شدت شیوع پیدا می‌کند و بسیاری از علمای ما نمی‌توانند در برابر آن موضع گیری کنند» اما آقای بهشتی می‌ایستاد و در این زمینه هزینه هم می‌داد و هزینه هم داد و مخالفت‌ها با او زیاد بود.

ای کاش قدر بهشتی را می‌دانستیم

وی در پایان گفت: قطعا اگر بهشتی نبود قانون اساسی امروز ما با این امتیازاتش وجود نداشت و سمت و سوی نظام ما فرق می‌کرد. هر چند که ما میراث شهید بهشتی را به درستی حفظ نکرده و راهش را ادامه ندادیم. اما همینی را هم که از امتیازات و موفقیت‌ها داریم مدیون بهشتی هستیم. در دفتر خاطرات آیت‌الله هاشمی رفسنجانی مورخ 23 اردیبهشت 60  آمده است: «احمدآقای خمینی تلفن کرد که امروز بناست دستوری از امام در اخبار ظهر پخش شود که هر گونه آهنگ موسیقی حتی اگر همراه سرود باشد، ممنوع شود. از من خواست به همراه آقای بهشتی خدمت امام بروم و از امام تقاضا کنیم که مانع پخش این دستور شوند.» آقای هاشمی چند دلیل می آورند که نرفته است، یکی اینکه در کمیسیون حضورش واجب بوده، دیگر اینکه شبهه شرعی داشته که بخواهد جلوی فتوای امام را بگیرد زیرا ایشان حجتی داشتند و دلیل بعدی آنکه شاید آن تقاضا تأثیری نداشته باشد و در آخر هم به خاطر آنکه استخاره مساعدت نمی‌کند، نمی  رود و ادامه می‌دهد: «از رفتن خودداری کردم ولی آقای بهشتی رفتند و نتیجه هم گرفتند و آن فرمان عدم پخش موسیقی هم منتشر نشد. بنابراین آن کسی که این توانایی علمی را دارد، ثانیا این جرأت و جسارت را دارد تا برود با امام به گفت و گو بنشیند و نظر ایشان را تغییر دهد شهید بهشتی بود.»غیر از آه و حسرت در فقدان آن بزرگوار چه می‌توانیم داشته باشیم؟ ای کاش ما که بهشتی را از دست دادیم حداقل قدر اندیشه و فکر او را می‌دانستیم و همان افکار و اندیشه‌ها را دنبال می‌کردیم.  

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.