در این مطلب آمده است: نمیگوییم که هاشمی فقید، هیچ اشتباهی نکرد و هیچگاه هم خودمحور نبود و آغاز ایشان هم مثل پایانش بود، نه .
کسی نمیتواند ادعا کند که در سیر تطور و تحول خود، هیچ نوسانی نداشته است و کیست که چنین نباشد. در عالم سیاست، آنان که در این راه میکوشند، ممکن است گزینهی انجامشان همان انتخاب آغاز شان نباشد. ما این را عیب میدانیم که چرا وابسته به فلان حزب بوده اما اکنون بریده و به حزب و دستهی دیگر پیوسته است؛ این را ، نشان تکامل و پختگی سیاسی میدانند نه به مانند تلقی ما که مایهی ننگ باشد. اگر میخواهیم کار سیاسی کنیم باید منطق سیاست را هم بپذیریم .
هاشمی چنین بود، گزینهها را جهت انتخاب «احسن» آزمود و با زیرکی و هوشمندی بیبدیلی که داشت آن را برگزید . در کنار امام «ره» مردانه ایستاد و فداکارانه با ایشان با خون و مال و جان وفا کرد.این عبارت «هاشمی زنده است تا نهضت زنده است»، در راستای وفا و عملکرد وی بود. امام بعد از شهید مطهری، وثوقی که نسبت به هاشمی داشت و اعتقاد به هوشمندی و تدبیر ایشان، اگر نگوییم بینظیر بود، دست کم، کم نظیر بود. سپردن جنگ به درایت و قابلیت ایشان در آن روزهای بسیار سخت، گویای خیلی از حقایق بود .
هاشمی، دست خیلیها را گرفت و مرحله مرحله برکشید اما در عوض، آنها برای خالی کردن میدان برای خود، مرحله به مرحله، وی را فرو کشیدند و فروکوفتند نه وی را بلکه منسوبان ایشان را تا مگر از آنچه خود یکی از بانیانش بوده، عدول کند و راه آمده را باز گردد اما هرگز چنین نشد و چنین ندیدند .
چرا که وی، سخت به راه خود که به پایداری و برقراری نظام ختم میشد ،وابسته بود. حتی اگر عزیزانش را که سخت به آنها وابسته بود، از وی جدا کنند. خیلی ها سعی میکردند و سعی شد که او را از دلهای مردم محو کنند و وفای او را به نظام و بنیانگذار انقلاب و رهبری، در زمرهی تظاهر حمل کنند اما با درایتی که ایشان داشت و آن هوشمندی که از خود نشان میداد، همهی دسیسهها وتوطئهها نقش برآب میشد .
در روزهای اوج اصلاحات، برخی از تندروان این جناح، عالی جناب خاکستریاش اطلاق کردند و همه کار کردند تا به مجلس نیاید و با این که با رای مردم آمد اما حضور را صلاح ندانست و در کنار نشست و از تندرویها نیندیشید .
تا اینکه بعدها این گرمپویان حادثه با فرونشستن آن غلیان به خود آمدند که چه گوهری را قدر ندانسته برکنار افکندهاند اما بازگرداندن آب رفته، خیلی دیر شده بود .
چون به قول آن حکیم یونان باستان، هیچ کس نمی تواند در آب رودخانهای، بیش از یک بار، پای خود را در آب، فرو ببرد. این است که در یادداشتی نوشتیم، اشتباه در سیاست، جنایت در حق ملت است و امروز، هم بر همان اعتقاد پایدار ماندهایم، چرا که انکار مسلمات، شرط اندیشه و عقل نیست . هاشمی، توانمندیهای عدیدهای داشت که جامعهی ما نتوانست از آن سود ببرد و از آنها استفاده کند و عقلانیتی داشت که میتوانست به درستی قضایای بیرون و درون مرزها را به نفع جامعهی ما و آیندهی نظام تبیین کند( و از آسیب و تهاجمی، مصون بدارد) اما گروهی تازه به دوران رسیده و گرم و سرد مبارزه را نچشیده، کوشیدند که سنگر به سنگر وی را عقب برانند .
و موقعی به این واقعیت پی بردند که روحانی رای را برده بود و دست، خالی شده بود. و چون مرغ جانش پر کشید آنگاه دریافت شد که مردم چگونه روابط را میفهمند و به کنه چون و چراها و وقایع با چه تیز بینی واقفاند .
7339/6103
کسی نمیتواند ادعا کند که در سیر تطور و تحول خود، هیچ نوسانی نداشته است و کیست که چنین نباشد. در عالم سیاست، آنان که در این راه میکوشند، ممکن است گزینهی انجامشان همان انتخاب آغاز شان نباشد. ما این را عیب میدانیم که چرا وابسته به فلان حزب بوده اما اکنون بریده و به حزب و دستهی دیگر پیوسته است؛ این را ، نشان تکامل و پختگی سیاسی میدانند نه به مانند تلقی ما که مایهی ننگ باشد. اگر میخواهیم کار سیاسی کنیم باید منطق سیاست را هم بپذیریم .
هاشمی چنین بود، گزینهها را جهت انتخاب «احسن» آزمود و با زیرکی و هوشمندی بیبدیلی که داشت آن را برگزید . در کنار امام «ره» مردانه ایستاد و فداکارانه با ایشان با خون و مال و جان وفا کرد.این عبارت «هاشمی زنده است تا نهضت زنده است»، در راستای وفا و عملکرد وی بود. امام بعد از شهید مطهری، وثوقی که نسبت به هاشمی داشت و اعتقاد به هوشمندی و تدبیر ایشان، اگر نگوییم بینظیر بود، دست کم، کم نظیر بود. سپردن جنگ به درایت و قابلیت ایشان در آن روزهای بسیار سخت، گویای خیلی از حقایق بود .
هاشمی، دست خیلیها را گرفت و مرحله مرحله برکشید اما در عوض، آنها برای خالی کردن میدان برای خود، مرحله به مرحله، وی را فرو کشیدند و فروکوفتند نه وی را بلکه منسوبان ایشان را تا مگر از آنچه خود یکی از بانیانش بوده، عدول کند و راه آمده را باز گردد اما هرگز چنین نشد و چنین ندیدند .
چرا که وی، سخت به راه خود که به پایداری و برقراری نظام ختم میشد ،وابسته بود. حتی اگر عزیزانش را که سخت به آنها وابسته بود، از وی جدا کنند. خیلی ها سعی میکردند و سعی شد که او را از دلهای مردم محو کنند و وفای او را به نظام و بنیانگذار انقلاب و رهبری، در زمرهی تظاهر حمل کنند اما با درایتی که ایشان داشت و آن هوشمندی که از خود نشان میداد، همهی دسیسهها وتوطئهها نقش برآب میشد .
در روزهای اوج اصلاحات، برخی از تندروان این جناح، عالی جناب خاکستریاش اطلاق کردند و همه کار کردند تا به مجلس نیاید و با این که با رای مردم آمد اما حضور را صلاح ندانست و در کنار نشست و از تندرویها نیندیشید .
تا اینکه بعدها این گرمپویان حادثه با فرونشستن آن غلیان به خود آمدند که چه گوهری را قدر ندانسته برکنار افکندهاند اما بازگرداندن آب رفته، خیلی دیر شده بود .
چون به قول آن حکیم یونان باستان، هیچ کس نمی تواند در آب رودخانهای، بیش از یک بار، پای خود را در آب، فرو ببرد. این است که در یادداشتی نوشتیم، اشتباه در سیاست، جنایت در حق ملت است و امروز، هم بر همان اعتقاد پایدار ماندهایم، چرا که انکار مسلمات، شرط اندیشه و عقل نیست . هاشمی، توانمندیهای عدیدهای داشت که جامعهی ما نتوانست از آن سود ببرد و از آنها استفاده کند و عقلانیتی داشت که میتوانست به درستی قضایای بیرون و درون مرزها را به نفع جامعهی ما و آیندهی نظام تبیین کند( و از آسیب و تهاجمی، مصون بدارد) اما گروهی تازه به دوران رسیده و گرم و سرد مبارزه را نچشیده، کوشیدند که سنگر به سنگر وی را عقب برانند .
و موقعی به این واقعیت پی بردند که روحانی رای را برده بود و دست، خالی شده بود. و چون مرغ جانش پر کشید آنگاه دریافت شد که مردم چگونه روابط را میفهمند و به کنه چون و چراها و وقایع با چه تیز بینی واقفاند .
7339/6103
کپی شد