امام خمینی در دهم اسفند ماه سال ۵۷ پس از سال ها دوری از قم، به آنجا عزیمت کردند.

 به گزارش خبرنگار جی پلاس، امام خمینی (س) در دهم اسفند ماه سال ۵۷ به سمت قم عزیمت کردند. مرحوم آیت الله محمد یزدی در این باره اینگونه نقل کرده است:

 

 جریان های انقلاب به سرعت پیش می رفت تا اینکه تشریف فرمایی امام به ایران و قم مطرح شد. در ارتباط با استقبال، برنامه ریزی های هماهنگی با تهران انجام شد و کارها به خوبی پیش می رفت. اولین روزی که حضرت امام آمدند فیضیه و در جایگاه قرار گرفتند، صحن فیضیه مملو از جمعیتی بود که از سراسر کشور آمده بودند. با تراکم زائد الوصف صحن های مسجد اعظم، کوچک و بزرگ حرم، میدان آستانه و خیابان های اطراف مملو از جمعیت بود. همه آماده شنیدن سخنان حضرت امام بودند. من در کنار ایشان ایستاده بودم. نور و نشاطی را که آن روز در چهره ایشان دیدم، هرگز ندیده بودم و پس از آن هم ندیدم. نگاه عمیق و پرمعنایی به این جمعیت متلاطم و سر و صدا و ابراز محبت ها داشتند. یکی ـ دو بار عرض کردم: «حضرت عالی شروع بفرمایید، مردم ساکت می شوند.» یک وقت ایشان به من فرمودند: «کمی صحبت کن.» من که هیچ آمادگی نداشتم و خود را در حد صحبت در چنین شرایطی نمی دیدم، تعجب کردم و ساکت شدم. مجدداً فرمودند: «کمی صحبت کن.» ناچار مقداری صحبت کردم. یادم است وقتی در راه پله های کتابخانه به طرف جایگاه می رفتم، مرحوم شهید عراقی ایستاده بودند. به من گفت: «فلانی! این جوری می خواهید از آقای خمینی حفاظت کنید؟ این چه وضعی است؟ چطور می شود از ایشان حفاظت کرد؟» گفتم: «آقای عراقی! اینجا قم است، با تهران فرق می کند و همه ما هر کدام یک محافظیم، مهم نیست، شما نگران این مسئله نباشید.» گفت: «تا ببینیم، ولی به نظر من اینجا خیلی درهم و برهم است.»

 

 گفتم: «به شما قول می دهم، خاطرتان جمع باشد.» البته پیش بینی های لازم همه انجام شده بود. حتی پزشک و وسایل پزشکی هم با همکاری پزشکان قم برای امام آماده شده بود. به هر صورت به جایگاه امام آمدم. به قدری جمعیت موج برمی داشت و ولوله و سر و صدا بود که امکان صحبت نبود. بلندگو هم آماده شده بود. حیاط فیضیه و بلندگوهای بیرون همه مرتب شده بود. اولین صحبت عمومی امام در قم می خواست انجام بگیرد. خودم معتقد بودم که تا صحبت نشود، آرامش به وجود نمی آید که امام بتوانند صحبت کنند. بسم اللّه گفتم و صحبت کردم. البته فهمیدن این که چه کسی می گوید، غیر ممکن بود. بعدها برای من گفتند که بلندگوهای بیرون به تدریج محیط را آرام کرد تا کم کم حیاط، صحن، مسجد اعظم و مدرسه فیضیه آرام شد. شاید حدود بیست دقیقه صحبت کردم. علی القاعده نوارش باید باشد، اما خودم نشنیده ام. چند دقیقه آخر هم مردم را دعوت به سکوت و استفاده از محضر امام کردم. و بالاخره امام شروع به صحبت کردند. آن خطابه تاریخی و پرمحتوا و مشخص کننده خط آینده انقلاب را ایراد فرمودند. در همان جلسه خود من که این جمله را شنیدم، جا خوردم: «تصور نشود انقلاب تمام شده است، انقلاب تازه شروع شده است.»

 

 چون من خود از کسانی بودم که معتقد بودم شاه رفت و امام آمدند و ما می خواهیم برویم دنبال درس و بحث خودمان در حوزه، اما امام می گویند انقلاب تازه شروع شده است! در پایان این سخنرانی اولین ملاقات جامعه مدرسین به شکل دسته جمعی در حجره کنار کتابخانه که به منظور استراحت کوتاه و این قبیل ملاقات ها آماده شده بود، انجام شد که امام مطالب کلی و جامعی را برای دنبال کردن حرکت انقلاب بیان فرمودند.

 

برشی از کتاب اوج عزت قم در ۳۲۸ روز؛ ص ۷۸ - ۸۲

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.