پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

جی پلاس/ به مناسبت سالگرد تصویب لایحه ننگین کاپیتولاسیون؛

چرا امام مخالفت خود با کاپیتولاسیون را در روز چهارم آبان ماه اعلام کردند؟

مرحوم حجت الاسلام و المسلمین فردوسی پور در خاطرات خود به بسترسازی مناسب برای تصویب لایحه کاپیتولاسیون توسط رژیم شاه اشاره کرده و در ادامه واکنش علما و مراجع را بیان و علت سخنرانی امام در روز چهارم آبان ماه را عنوان می کند.

به گزارش خبرنگار جی پلاس، مرحوم حجت الاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسی پور درباره چگونگی و آماده سازی بستر مناسب برای ایجاد کاپیتولاسیون در ایران ‌‎و عکس العمل امام، علما و مراجع قم و سایر مراجع ‌‎ ‎‌بخصوص در مشهد به ذکر خاطره ای پرداخته است که با هم مرور می کنیم:

بعد از آزادی امام و آمدن هیات ها و اردوها به زیارت امام و ‌‎ ‎‌جریانهایی که اتفاق افتاده بود دستگاه ‌‌حکومت ‌‌در صدد شناسایی آن ‌‎ ‎‌شخصیتی که می تواند پرچمدار و رهبر تشیع جانشین واقعی مرجعیت ‌‎ ‎‌واحد آیت‌الله العظمی بروجردی باشد برآمد این مطالب برای مردم ‌‎ ‎‌مشخص شد و مردم ‌‌این فرد را ‌‌شناختند و دستگاه هم به این موضوع پی ‌‎ ‎‌برد که پرچمدار انقلاب و حرکت، امام است.‌

‌دستگاه خیال می کرد که با چند روز زندانی کردن امام و حمله ‌‎ ‎‌وحشیانه ای که در 15 خرداد به پیروان امام کرد و کشتاری که در آن روز ‌‎ ‎‌انجام داد وحشتی در دل مردم انداخته و دیگر علما و بزرگان و رهبران ‌‎ ‎‌مذهبی و دینی و امام جرات اینکه وارد میدان سیاست بشوند نخواهند ‌‎ ‎‌داشت و اقدامی نخواهند کرد. مخصوصاً از آزادی امام روزنامه اطلاعات ‌‎ ‎‌آن زمان نوشت که بر اساس توافقی که بین نیروی انتظامی و مراجع، ‌‎ ‎‌آیت‌‌‌‌‌الله خمینی، آیت‌‌‌‌‌الله قمی و آیت‌الله محلاتی شده تعهد دادند که در ‌‎ ‎‌سیاست دخالت نکنند و بنا بر اطمینانی که ما برای این تعهد داریم آنان ‎‌را آزاد کردیم. فکر می کردند دیگر بعد از این جریان کسی حرف نخواهد ‌‎ ‎‌زد. اما امام در اولین سخنرانی که داشتند آن روزنامه و مدیر آن روزنامه ‎‌را مورد خطاب قرار دادند و اعتراض کردند که آن آخوندی که با شما ‌‎ ‎‌ساخته و با شما توافق کرده است چه کسی است او را معرفی کنید. اگر ‌‎ ‎‌خمینی است به ما بگویید، به ملت بگویید که از این کشور بیرونش کنند، ‌‎ ‎‌کسی با شما توافق نمی کند و کسی به شما تعهد نمی دهد و ما هم ‌‎ ‎‌تعهدی نسپردیم بلکه ما به فعالیت سیاسی و کارهای اجتماعی خودمان ‌‎ ‎‌ادامه خواهیم داد.‌

 

‌‌

به این ترتیب مساله انقلاب ادامه داشت و روز به روز اوج می گرفت. ‌‎ ‎‌از آن طرف دستگاه هم از آن فعالیتهایی که از طرف آمریکا برایش دیکته ‌‎ ‎‌می شد دست بردار نبود و هر چه آنها می گفتند می خواست اجرا بکند لذا ‌‎ ‎‌در آن زمان حسنعلی منصور ‌‌که ‌‌بعد از علم نخست وزیر شده بود دست ‌‎ ‎‌به یک کار بسیار خطرناک و وحشتناکی زد و آن تصویب قانون ‌‎ ‎‌کاپیتولاسیون بود. معنای این قانون را امام ‌‌هم ‌‌در سخنرانی شان و هم در ‌‎ ‎‌اعلامیه ای به این مناسبت صادر کردند به طور اجمال بیان کردند که ‌‎ ‎خلاصه معنایش مصونیت اتباع آمریکا در ایران است. یکی از افتخارات ‌‎ ‎‌رضاخان این بود که وقتی روی کار آمد بعد از کودتای سوم اسفند ‌‎ ‎‌1299، کاپیتولاسیونی را که از طرف شوروی بر ایران‌‌ تحمیل شده بود‌،‎ ‎‌لغو کرد و همیشه به این مطلب افتخار می کرد که من این قانون ننگین را ‌‎ ‎‌لغو کردم‌‌.‌‌ ولی پسرش محمدرضا شاه به وسیله نخست وزیر دست ‌‎ ‎‌نشانده اش این قانون را تصویب کرد. این قانون پشت پرده بود یعنی در ‌‎ ‎‌روزنامه ها در جراید در مجلات به طور تفصیل از این قانون بحث ‌‌نشده ‎‌بود و کسی اطلاع نداشت که کاپیتولاسیون چیست، مخصوصاً در آن ‌‎ ‎‌لایحه ای که به مجلس برده بودند و در آنجا ایران را به پیمان وین ملحق ‌‎ ‎‌کرده بودند.

 

خوب امام خودشان با آن بینش و سیاست و درکی که ‌‎ ‎‌داشتند و هم نیروهایی در آن زمان در مجلس و در دستگاه داشتند جریان ‌‎ ‎‌را به عرض ایشان رسانده بودند و امام از جریان کاملاً آگاه شدند که این ‌‎ ‎‌قانون چیست‌‌.‌‌ هدف دولت از تصویب این قانون چیست‌‌.‌‌ لذا امام بسیار ‌‎ ‎‌عصبانی و ناراحت شدند و اعلام کردند که مردم را دعوت کنید و اعلام ‌‎ ‎‌کنید که من می خواهم راجع به جریاناتی که در این روزها در ایران ‌‎ ‎‌گذشته است حرف بزنم. امام روز چهارم آبان را انتخاب کردند از این ‌‎ ‎‌جهت بود که ‌‌آن روز، ‌‌روز ولادت شاه بود و دستور داده بود مثل هر ‌‎ ‎‌سال مردم جشن بگیرند و شادی کنند و شیرینی پخش کنند و پرچم ‌‎ ‎‌بزنند و چراغانی بکنند. در آن روز اعلان عزای عمومی کردند و فرمودند ‌‎ ‎‌من اگر به جای اینها بودم به جای جشن و چراغانی اعلام عزا می کردم و ‌‎ ‎‌می گفتم پرچم سیاه بالا ببرند، نه اینکه جشن بگیرند و شادی بکنند، برای ‌‎ ‎‌اینکه ملت ایران را فروختند، ملت ایران را برده کردند، ملت ایران را ‌‎ ‎‌اسیر کردند، ملت ایران را به جایی رساندند که اگر یک آشپز آمریکایی ‌‎‎‌مرجع تقلید این ملت را در خیابان، در بازار زیر بگیرد کسی حق نداشته ‌‎ ‎‌باشد از او سوال بکند و از او بازجویی بکند و محاکمه اش کند، بلکه باید ‌‎ ‎‌به آمریکا برود اگر صلاح دانستند در آنجا محاکمه و بازجویی بشود.‌

 

‌‌فریادی که آن روز امام بر سر شاه و بر سر آمریکا و بر سر استکبار ‌‎ ‎‌جهانی زدند یک فریاد بی سابقه بود و استمدادی که امام از علما، ‌‎ ‎‌حوزه های علمیه، مراجع، ارتش، و شخصیتهای سیاسی و با سابقه کرد ‌‎ ‎‌یک استمداد ‌‌بی سابقه ای بود. این سخنرانی مثل یک بمب در سراسر ایران ‌‎ ‎‌بلکه در خارج از ایران صدا کرد. خوب معلوم است که دستگاه تحمل ‌‎ ‎‌نمی کرد این سخنرانی را و در صدد برآمد که جلوی امام را بگیرد و به ‌‎ ‎‌هر وسیله ای است امام را کنترل کند، مخصوصاً که امام حمله مستقیم را ‌‎ ‎‌نسبت به رئیس جمهور آمریکا آغاز کردند.

 

گفتنی است قبل از این ‌‎ ‎‌سخنرانی یکی از شخصیتهای دربار به قم آمده بود با بعضی از آقایان ‌‎ ‎‌ملاقات کرده و اصرار داشت که با امام هم ملاقات کند ولی امام اجازه ‌‎ ‎‌ملاقات ندادند و فقط مرحوم شهید حاج آقا مصطفی ملاقات کردند. در ‌‎ ‎‌آن ملاقات فرد مذکور گفته بود که ما شنیدیم آقا تصمیم دارند سخنرانی ‌‎ ‎‌کنند، خواهش ما این است که اگر صحبت کردند و هر چه می خواهند ‌‎ ‎‌بگویند ولی به آمریکا کاری نداشته باشند، به رئیس جمهور آمریکا کاری ‌‎ ‎‌نداشته باشند حتی به شخص اول مملکت شاه اگر خواستند انتقاد کنند به ‌‎ ‎‌آمریکا چیزی نگویند. اما امام در آنجا سد را شکست و حمله مستقیم به ‌‎ ‎‌آمریکا را آغاز کرد.

 

آمریکا متوجه شد که با وجود امام در ایران نقشه هایی ‌‎ ‎‌که آنها دارند قابل اجرا شدن و قابل پیاده شدن نیست، این بود که در ‌‎ ‎‌صدد تبعید امام از ایران برآمدند و در 13 آبان، بعد از 9 روز یک شب ‌‎‎‌در قم کماندوها و نظامی ها ریختند امام را دزدیدند و ‌‌به تهران ‌‌منتقل ‌‎‎‌کردند و مستقیم به فرودگاه مهر آباد بردند. هواپیمایی که در آنجا آماده ‌‎ ‎‌کرده بودند، امام را سوار آن هواپیما کردند و به شهر بورسا‌‌ در ترکیه ‌‎‎‌فرستادند.

 

مردم ‌‌که ‌‌از خواب بیدار شدند، با وجود سربازها و مامورین ‌‎ ‎‌انتظامی اوضاع قم را غیر عادی دیدند. خبر بازداشت امام و دستگیری ‌‎ ‎‌ایشان به گوش ‌‌مردم رسید.تجربه ای که مردم و علما از جریان 15خرداد ‌‎ ‎‌داشتند در اینجا یک مقداری با احتیاط عمل کردند.

 

شهید حاج آقا ‌‎ ‎‌مصطفی به منزل مرحوم آیت‌الله العظمی مرعشی رفت و در آنجا با ایشان ‌‎ ‎‌گفتگو کرد. در حالی که ایشان در حال مذاکره با آیت‌‌‌‌‌ الله مرعشی بودند به ‌‎ ‎‌منزل آیت‌ الله ریخته بودند تا ایشان را بازداشت کنند. بعد که آقا مصطفی‌‎ ‎‌به منزل ‌‌خودشان مراجعت کردند ‌‌دوباره ماموران هجوم آورده و ایشان را ‌‎ ‎‌دستگیر کردند و بردند و مدت 13 روز ایشان بازداشت بود. بعد از آن ‌‎ ‎‌مدت دوباره آزاد کردند و تا اینکه بالاخره ایشان را هم به ترکیه تبعید ‌‎ ‎‌کردند و ‌‌به امام ‌‌ملحق شدند‌‌.‌

 

‌‎

برشی از کتاب خاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پور؛ ص ۷۲-۷۶؛ چاپ دوم (۱۳۹۰)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
5 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.