علت ناراحتی و به شماره افتادن نَفَس امام چه بود؟
آن روز آنقدر امام ناراحت بودند که نفسشان به شماره افتاده بود، درس هم نگفتند و تنها به گفتن نصیحتی اکتفا کردند.
جی پلاس: امام(س) مقید بودند که به طور غیرمستقیم بفهمانند که ملاّ شدن بدون تقوا، [جز] دردسر چیزی ندارد. لذا بعضی اوقات علاوه بر شیوۀ غیرمستقیم آموزش این مهم در ضمن درس، بعضی اوقات ضربه می زدند، یعنی عملاً می فهماندند که باید تقوا باشد. یادم نمی رود روزی آمدند درس، نَفَس ایشان به شماره افتاده بود. درس هم نگفتند. در مسجد سلماسی قم، اصول می گفتند، فرمودند نیامدم درس بگویم. آمدم یک نصیحتی بکنم نصیحت هم خیلی داغ بود. در حالی که زبان ایشان خیلی زبان مؤدبی بود، اما آن وقت یادم است، عصبانی شده بودند و نفس به شماره افتاده بود و فرمودند که مرحوم میرزای بزرگ، کسی را فرستاد در شهری، بَد در آمد، آقای [روحانی] آن شهر نوشتند به مرحوم میرزا که آقا اگر کسی را می فرستید به عنوان روحانیت، این باید، ملاّ باشد، متدین باشد، عاقل باشد و اگر نمی تواند این سه شرط را احراز کند، باید متدین باشد، عاقل باشد و اگر نمی تواند این دو شرط را احراز کند، باید عاقل باشد، اقلاً با عقلش بتواند خودش را حفظ کند. من هم به شما سفارش می کنم اگر ملا نیستید، اگر متدین نیستید، عاقل باشید، نخواهید حوزه چهل ساله را ضربه بزنید. خوب معلوم است، حرف بعدا معلوم می شود و ایشان ناراحت شدند از اینکه غیبتی پشت سر یکی از مراجع شده بود که آن غیبت، به ظاهر به نفع حضرت امام(س) و به ضرر آن مرجع بوده است و این به گوش حضرت امام رسیده بود و علت ناراحتی ایشان این امر بوده است.
مجله حضور؛ شماره 118، ص 323
دیدگاه تان را بنویسید