هوا گرم است، گرد و غبار همهجا را فرا گرفته، تشنگی میرود که چیره شود؛ اما هنوز آب هست! «رفتن» تقدیر کاروان است تا «رسیدن» رقم بخورد، قلبها در تلاطم است و ... در همین حین نوای «اللهم ...» به گوش میرسد تا آرامش بر حریم دل سایه گسترد؛ نوایی که در همیشه تاریخ طنین افکنده و تا قیامت در گوش دل انسان خواهد پیچید.
نگاهی به تاریخ و تورق آن، این روزها را با یاد سوز نیایش حسین و توأمان غربت کوچههای تاریک و خالی از نگاه کوفه عجین میکند. نیایشی که عشق و عرفان در آن موج میزند و عاشقانهترین جملات انسان به معبودش در آن خلق میشود؛ عاشقانهای که همراه با معرفتی عمیق، انسان را به ذکر توحید وامیدارد؛ آنجا که میفرماید: «بارالها، وانگهی آن ضررها و زیانها را که از من برگرداندی، بیش از آن عافیت و نعمتهایی است که به من عنایت فرمودی و ای خدای من، با حقیقت ایمانم گواهی میدهم و با عهد استوار و محکم قاطعیتهای یقینی که دارم و با خلوص توحید صریحی که در دلم موجود است و با اعماق پنهانی درونم و رشتههای مجاری نور چشمم و خطوط نقش پیشانیم و با شکاف راههای تنفسم و نرمه تیغه بینیام و طرق امواج صداها به صماخ و استخوان گوشم و با آنچه که لبهایم آنرا دربر و در هنگام روی هم نهاده شدن میان خود دارد. با حرکات لفظی زبانم و محل پیوست فک بالا و فک پایینم و رستنگاه دندانهایم و عامل چشیدن خوراکیها و آشامیدنیهایم، با عامل حمل و حافظ مغز سرم و لوله فرو دادن غذا و آشامیدنی در درون چنبره گردنم و با آنچه که درون سینهام دربر گرفته است و حمائل رگ گردنم و آویزه پرده قلبم و با قطعههای اطراف کبدم و آنچه که خمیدگی دندههایم در بر گرفته و گودی بندهای مفصلها و قبض عوامل فعال درونم و بند انگشتانم و گوشت و خون و مو و ظاهر پوست و اعصاب و نی و استخوانها و مغز و رگها و همه اعضایم و با آنچه که در دوران شیرخوارگی در بدنم بافته شده است و با آنچه که زمین از من بر خود حمل کرده است و با خواب و بیداری و سکون و حرکات، آری، ای خدای مهربانم، اگر با این همه نعمتهای آشکار و پنهان تو بخواهم و بکوشم و در تمامی قرون و اعصار در آنها زندگی کنم و بخواهم که شکر یکی از نعمتهایت را به جای بیاورم ناتوان خواهم بود.»
حسینا! عاشقان و عارفان در درک عشق و عرفان حضرتت واله و درماندهاند و با نظر به نیایش عرفهات، هرگز درک نمیکنند که باید عرفان عرفهات را به عشق عاشورایت پیوند دهند یا عشق وجودت را به عرفان نابت ختم کنند و شاید انتخاب بین این دو، بیراهه باشد؛ چراکه عشق و عرفان در تکتک سلولهای وجودت ریشه دوانده و هرگز جدا از هم نبوده است و برای این ادعا چه دلیلی روشنتر از نیایش عرفه و مناجات پیش از شهادتت...
در منابع دینی تاکید شده است که وقوف در عرفات یکی از مهمترین بخشهای حج تمتع است. به یقین جز این نیست و تکتک کلمات دعای عرفه و نیایش حسین علیهالسلام بر معرفت آن میافزاید. خداوند رحمن نیز پاسخ زیبندهای برای عاشقانههای بنده خود دارد؛ چنان که در روایات، روز عرفه را همچون شب قدر دانستهاند که امید به سعادت و آمرزش و تقدیر نیکو در آن موج میزند.
اما این روزها یادآور غربت کوچههای تاریک کوفه نیز هست؛ آنجا که مردم کوفه بعد از بیعت چند هزار نفری، فرستاده کسی را که خود دعوت کرده بودند، به غربت و تنهایی سپردند تا آنجا که مسلم بعد از اتمام آخرین نمازش با مدعیان بیعیار، خود را تنها و بییاور دید... همانها که به او اقدا کرده بودند، در میان نماز مقتدای خود را وانهاده و بر عهد و پیمانشان مهر تباهی زدند. مسلم ماند و کوچههای غمبار کوفه تا این ننگ بر تارک تاریخ ثبت شود که کوفیان بدعهدانی میهمانکشند.
اصلا گویی کوچه با سرنوشت شیعه و تاریخ آن رازها دارد... کوچه یکبار برای مادر تنگ میشود و مقتلی برای او میسازد، یکبار مسلم را در انزوای خود غرق میکند و بار دیگر...
این روزها کوچههای شهر دل، خود را آماده کرده است تا عرفان عرفه را به معرفت غدیر پیوند زند و تجلی عشق را در منای کربلا به تماشا نشیند و بازهم عاشقانههای زینبی سر دهد و ذکر لبش جز «مارأیت الاّ جمیلا» نباشد.
* روزنامه مردم نو، زهرا نصیری، 1397،5،30.
3088/6085
نگاهی به تاریخ و تورق آن، این روزها را با یاد سوز نیایش حسین و توأمان غربت کوچههای تاریک و خالی از نگاه کوفه عجین میکند. نیایشی که عشق و عرفان در آن موج میزند و عاشقانهترین جملات انسان به معبودش در آن خلق میشود؛ عاشقانهای که همراه با معرفتی عمیق، انسان را به ذکر توحید وامیدارد؛ آنجا که میفرماید: «بارالها، وانگهی آن ضررها و زیانها را که از من برگرداندی، بیش از آن عافیت و نعمتهایی است که به من عنایت فرمودی و ای خدای من، با حقیقت ایمانم گواهی میدهم و با عهد استوار و محکم قاطعیتهای یقینی که دارم و با خلوص توحید صریحی که در دلم موجود است و با اعماق پنهانی درونم و رشتههای مجاری نور چشمم و خطوط نقش پیشانیم و با شکاف راههای تنفسم و نرمه تیغه بینیام و طرق امواج صداها به صماخ و استخوان گوشم و با آنچه که لبهایم آنرا دربر و در هنگام روی هم نهاده شدن میان خود دارد. با حرکات لفظی زبانم و محل پیوست فک بالا و فک پایینم و رستنگاه دندانهایم و عامل چشیدن خوراکیها و آشامیدنیهایم، با عامل حمل و حافظ مغز سرم و لوله فرو دادن غذا و آشامیدنی در درون چنبره گردنم و با آنچه که درون سینهام دربر گرفته است و حمائل رگ گردنم و آویزه پرده قلبم و با قطعههای اطراف کبدم و آنچه که خمیدگی دندههایم در بر گرفته و گودی بندهای مفصلها و قبض عوامل فعال درونم و بند انگشتانم و گوشت و خون و مو و ظاهر پوست و اعصاب و نی و استخوانها و مغز و رگها و همه اعضایم و با آنچه که در دوران شیرخوارگی در بدنم بافته شده است و با آنچه که زمین از من بر خود حمل کرده است و با خواب و بیداری و سکون و حرکات، آری، ای خدای مهربانم، اگر با این همه نعمتهای آشکار و پنهان تو بخواهم و بکوشم و در تمامی قرون و اعصار در آنها زندگی کنم و بخواهم که شکر یکی از نعمتهایت را به جای بیاورم ناتوان خواهم بود.»
حسینا! عاشقان و عارفان در درک عشق و عرفان حضرتت واله و درماندهاند و با نظر به نیایش عرفهات، هرگز درک نمیکنند که باید عرفان عرفهات را به عشق عاشورایت پیوند دهند یا عشق وجودت را به عرفان نابت ختم کنند و شاید انتخاب بین این دو، بیراهه باشد؛ چراکه عشق و عرفان در تکتک سلولهای وجودت ریشه دوانده و هرگز جدا از هم نبوده است و برای این ادعا چه دلیلی روشنتر از نیایش عرفه و مناجات پیش از شهادتت...
در منابع دینی تاکید شده است که وقوف در عرفات یکی از مهمترین بخشهای حج تمتع است. به یقین جز این نیست و تکتک کلمات دعای عرفه و نیایش حسین علیهالسلام بر معرفت آن میافزاید. خداوند رحمن نیز پاسخ زیبندهای برای عاشقانههای بنده خود دارد؛ چنان که در روایات، روز عرفه را همچون شب قدر دانستهاند که امید به سعادت و آمرزش و تقدیر نیکو در آن موج میزند.
اما این روزها یادآور غربت کوچههای تاریک کوفه نیز هست؛ آنجا که مردم کوفه بعد از بیعت چند هزار نفری، فرستاده کسی را که خود دعوت کرده بودند، به غربت و تنهایی سپردند تا آنجا که مسلم بعد از اتمام آخرین نمازش با مدعیان بیعیار، خود را تنها و بییاور دید... همانها که به او اقدا کرده بودند، در میان نماز مقتدای خود را وانهاده و بر عهد و پیمانشان مهر تباهی زدند. مسلم ماند و کوچههای غمبار کوفه تا این ننگ بر تارک تاریخ ثبت شود که کوفیان بدعهدانی میهمانکشند.
اصلا گویی کوچه با سرنوشت شیعه و تاریخ آن رازها دارد... کوچه یکبار برای مادر تنگ میشود و مقتلی برای او میسازد، یکبار مسلم را در انزوای خود غرق میکند و بار دیگر...
این روزها کوچههای شهر دل، خود را آماده کرده است تا عرفان عرفه را به معرفت غدیر پیوند زند و تجلی عشق را در منای کربلا به تماشا نشیند و بازهم عاشقانههای زینبی سر دهد و ذکر لبش جز «مارأیت الاّ جمیلا» نباشد.
* روزنامه مردم نو، زهرا نصیری، 1397،5،30.
3088/6085
کپی شد