پایگاه خبری جماران، سارا معصومی: یک سال پس از هفت اکتبر ۲۰۲۳ هیچ معادله ای در منطقه ای غرب آسیا شبیه پیش از این تاریخ نیست. بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر رژیم اسرائیل برخلاف بسیاری از پیش بینی ها تن به ساده ترین سناریوها که عدم طولانی کردن جنگ و تلاش برای آزادی اسرای در اختیار حماس بود نداد و تداوم حملات او از غزه ویرانه ای ساخته با بیش از چهل هزار قربانی.
تلاش حزب الله لبنان و دیگر گروه های عضو محور مقاومت برای درگیر کردن اسرائیل در چند جبهه و پذیرش آتش بس ره به جایی نبرده و دامنه جنگ به لبنان هم کشیده شده است. اسماعیل هنیه، یحیی سنوار، سیدحسن نصرالله، سید هاشم صفیالدین و تعداد قابل توجهی از عالی رتبه ترین مقام های محور مقاومت شهید شده اند، هرچند که به گواه کارشناسان حتی غربی سخن گفتن از نابودی این محور رویایی بیش نیست.
جنگ در سایه جمهوری اسلامی ایران و رژیم اسرائیل جای خود را به رویارویی مستقیم نظامی داده و هر لحظه بیم توسعه دامنه جنگ می رود. با اینهمه در آنسوی میدان، مسئله فلسطین و ضرورت تشکیل کشور فلسطین به صدر اخبار بازگشته و روند عادی سازی رابطه کشورهای اسلامی با رژیم اسرائیل متوقف شده است. در میانه این هیاهوها دولت جدید مسعود پزشکیان در ایران با شعار تغییر در سیاست خارجی کار خود را آغاز کرده است.
در مدت زمان گذشته از آغاز به کار این دولت، عمده وقت سیاست خارجی کشور به مسائل منطقه ای و مدیریت بحران در سطح منطقه گذشته است. در همین میانه همزمان که رابطه ایران با برخی کشورهای عربی منطقه از تنش فاصله گرفته و به سطح عادی سازی کامل نزدیک شده رابطه با اروپا در بدترین و سخت ترین حالات خود قرار دارد.
با جاوید قربان اوغلی، دیپلمات و کارشناس ارشد سیاست خارجی درباره مسیری که سیاست خارجی دولت چهاردهم تاکنون آمده، تنش در رابطه با اروپا، تاثیر هفت اکتبر بر معادله های جاری در محور مقاومت، رابطه پر اما و اگر ایران با روسیه و البته دورنمای رابطه تهران با واشنگتن در سایه انتخابات ریاست جمهوری در این کشور گفت و گو کردیم که مشروح آن در پی می آید:
چندماه پس از آغاز به کار دولت چهاردهم، سیاست خارجی این دولت را چگونه می بینید؟ آیا منطبق بر شعارهایی که در زمان انتخابات داده شد بوده و یا حداقل می توان گفت در آن مسیر حرکت کرده است؟ در چه حوزه هایی این امر رخ نداده است؟
سیاست خارجی در ایران در اختیار رئیس جمهور نیست.البته رئیس جمهور هم به دلیل تصریح قانون اساسی به عنوان نفر دوم حاکمیت و هم به دلیل ساختار تصمیم سازی(رئیس شورای عالی امنیت ملی) نقش مهمی در فرآیند تصمیم سازی در سیاست خارجی دارد. ولی توازن در آن شورا بگونه ای نیست که پزشکیان در تصمیم گیری دست باز داشته باشد.
مشکل دولت پزشکیان این است که:
*بسیاری از فرآیندها در ۲۰ سال گذشته تغییر کرده
*بسیاری از مسولیت های وزارت خارجه به عنوان نهاد کارشناسی سیاست خارجی برون سپاری شده
*نقش نهاد های غیر مسول و علی الخصوص نظامی ها به شدت افزایش یافته
*وزارت امور خارجه تقریبا در چرخه سیاست سازی کشور به رده های چندم تنزل یافته که انتظار می رود سید عباس عراقچی احیای جایگاه وزارت تحت امر خود را از اولویت های کار خود قرار دهد.
بنابراین، حتی اگر پزشکیان بخواهد به وعده های انتخاباتی خود عمل کند، موانع بسیاری را سر راه دارد. البته این فقط مربوط به سیاست خارجی نیست در حوزه های دیگر هم دولت با هم مشکل روبروست؛ استانداران، فیلترینگ، نظامی مالی و پولی(بانک ها)، آموزش و پرورش و قس علی هذا
مجموع اتفاق های رخ داده پس از هفت اکتبر ۲۰۲۳ تاکنون برخلاف پیش بینی بسیاری از تحلیل گران پیش رفته است. به عنوان مثال برخی طولانی شدن جنگ غزه را تا یک سال پس از آغاز آن تصور نمی کردند. ما شاهد تداوم حملات چندجانبه اسرائیل بودیم که در نتیجه آن در میدان تضعیف بی سابقه محور مقاومت رخ داده است. فکر می کنید چه اشتباهاتی چه در حوزه میدان و چه تحلیل شرایط منطقه ای منجر به شکل گیری این وضعیت برای محور مقاومت شد؟
نباید در عملیات ۷ اکتبر تردید کرد. به شرایط قبل از ۷ اکتبر نگاه کنید. همه چیز تقریبا تمام شده بود. پیمان صلح ابراهیم ۴ کشور دیگر عرب را به جمع دو کشور کمپ دیوید ملحق کرد. مسأله فلسطین و دو دولت که از پشتیبانی قطعنامه های شورای امنیت برخوردار است تقریبا از دستور کار جهان و اعراب خارج شده بود...
مشکل حماس فقدان سناریوهای بعد از حمله بود. شرایط را دقیق پیش بینی نکرده و برای هر سناریو پیش بینی لازم را نداشت. به بیان دیگر پیوست دیپلماتیکی برای اقدام نظامی خود نداشت. شاید تصور حماس این بود که اسرائیل توانایی جنگ طولانی را ندارد و پس از چند هفته وادار به معامله خواهد شد. هدف حماس مبادله اسرایی که در حمله ۷ اکتبر گرفته بود با همه زندانیان خود و فلسطینی در زندان های اسرائیل بود.
البته باید اذعان کرد که اسرائیل برخلاف جنگ های ۳۳ روزه(۲۰۰۶) با حزب الله و جنگ ۲۲ روزه با حماس به جنگ پر شدت و طولانی روی آورد و به قول عوامانه «پیه آن را به تنش مالید» و برنامه جنگ طولانی و نابودی کامل حماس را در دستور کار قرار داد. تصور می کنم اعراب میانه رو کاملا از رویکرد اسرائیل حمایت می کردند و اطمینان های لازم را به نتانیاهو داده بودند.توجه کنید که جز قطر ، تقریبا تمام اعراب میانه رو مخالف حماس بودند و هستند.
در سطح کشورهای دیگر، به نظرم ایران باید بعد از آگاهی از عزم خبیثانه نتانیاهو رفتار و فعالیت خود را به جای همراهی شعاری با حماس و فرصت دادن به نتانیاهو که با عوام فریبی ادعا می کرد که طرف جنگ ایران است و نه فقط حماس، از طرق فعالیت ها و رایزنی های دیپلماتیک هدف اولیه حماس را که مبادله بود در دستور کار قرار میداد. در همین رابطه ورود حزب الله(ولو محدود و در واقع مشغول کردن یکی-دو تیپ اسرائیل) به جنگ که به فاصله یک روز از تهاجم ۷ اکتبر صورت گرفت. متأسفانه جنگ غزه در کنار ضربات جبران ناپذیر به حماس ، کشتار وسیع ، نسل کشی و نابودی تقریبا تمام غزه را در پی داشت که در تاریخ ۷۵ ساله فلسطین بی سابقه است.
ترمیم رابطه با اروپا یکی از مهم ترین اولویت های اعلامی دولت چهاردهم بوده است، اما امروز که با هم صحبت می کنیم این رابطه تنش بی سابقه ای را تجربه می کند که حتی به تحریم ایران ایر و فراخوان سفیر المان از ایران و تعطیلی کنسولگری های ایران در این کشور هم منتهی شده است. فکر می کنید در جمهوری اسلامی ایران و ساختار تصمیم گیر اراده سیاسی برای ترمیم این رابطه وجود دارد؟ اگر بله، از چه مسیری و تمرکز بر چه مواردی باید آغاز کرد؟
رابطه خوب با اروپا سیاست رسمی ایران از اول انقلاب بود. در واقع سیاست غربی ایران رابطه با غرب بدون آمریکا بود که مشخصا توجه به روابط خوب با اروپا بود. این رویکرد با فراز و نشیب هایی برخوردار بود (موضوع میکونوس، حقوق بشر و...)، ولی به هرحال مدیریت شد. خصوصا اینکه اروپا هم بر روابط با ایران تاکید داشت. ملاحظه کردیم که اروپا مهمترین منتقد دونالد ترامپ (رئیس جمهور پیشین ایالات متحده) در خروج از توافق هسته ای بود و مدتها تلاش کرد راه کاری برای نجات برجام پیدا کند و حتی ساز و کار مالی را تعبیه کرد که به دلیل هژمونی آمریکا امکان پذیر نشد.
بنابراین، بهبود رابطه با اروپا سیاست کشور بود و نه فقط پزشکیان. متأسفانه پزشکیان زمانی به قدرت رسید که روابط ایران با اروپا در بدترین شرایط خود قرار دارد.تصور می کنم در ۴۵ سال پس از انقلاب روابط ایران و اروپا تا این اندازه تخریب نشده بود. به زبان دیگر ما در بدترین شکل روابط با اروپا قرار داریم. به تعبیر برخی از همکاران متخصص اروپا این وضع با اروپا از زمان قاجار بیسابقه است.
امروز آلمان در واکنش به اعدام یک شهروند دو تابعیتی خود، سه کنسولگری کشورمان را تعطیل کرد. توجه دارید که آلمان حتی در واقعه میکونوس که در خاک خودش اتفاق افتاد، چنین عکس العملی از خود نشان نداد. ضمن اینکه در میان کشورهای مطرح اروپا بهترین رابطه اقتصادی با ایران را داشت.
دلیل اصلی رویکرد جدید اروپا در مقابل ایران در دو کلید واژه «جنگ اوکراین» و «شرایط داخلی» کشور نهفته است. ایران با ورود در جنگ اکراین یا حمایت از روسیه، روابط خود با اروپا را با ریسک بزرگی رو به رو کرد. دلیلش هم روشن است. اروپا جنگ روسیه با اکراین را ، جنگ با خود و یا جنگ در حیات خلوط خود ارزیابی می کند.
در مسأله داخلی ایران، اروپا سالهاست منتقد جدی حقوق بشر در ایران است. تمرکز اصلی جلسات گفت و گوهای انتقادی که در دهه ۷۰ شروع شده بود نوعا مسأله حقوق بشر بود. حاکمیت جناح های تندرو در کشور (دولت نهم و دهم) در گذشته و موضوعاتی مانند برخورد با اعتراضات، اعدام ها، فوت مهسا امینی و... شرایط را به گونه ای رقم زد که همان طور که پیشتر گفتم روابط را به وخیم ترین شکل خود رساند.
اخیرا دکتر ولایتی از رویکرد ترمیم روابط با اروپا صحبت کرد. امیدوارم این یک حرف از مشاور دیپلماتیک رهبری یک سیاست، رویکرد و راهبرد برای برون رفت از شرایط وخیم کنونی باشد. اگر این فرض درست باشد باید دولت پزشکیان برنامه جامعی را که دو معضل اصلی روابط(رویکرد ایران در جنگ اکراین و مسائل داخل کشور) از محورهای اصلی آن باشد تدوین و با کسب مجوز از شورای عالی امنیت ملی آن را به اجرا بگذارد.
به نظر می رسد طرف اروپایی شمشیر را از رو برای ایران بسته است و با ادامه روند تنش آفرینی در رابطه دوجانبه عملا مسیر دولت چهاردهم را برای تحقق شعار تنش زدایی مسدود کرده است. فکر می کنید اروپا چه انگیزه ای از ایجاد این فضا دارد؟
نکته این است که سیاست امری اخلاقی نیست. اگر چه مطلوب عجین شدن اخلاق با سیاست است ولی کمتر دوره ای از تاریخ را پیدا می کنید که چنین باشد. ضروری است ریشه های به قول شما «شمشیر را از رو بستن در مقابل ایران» واکاوی شده و برای برون رفت از این شرایط و در نیام رفتن آن شمشیر راه کاری پیدا کرد.
توجه داشته باشیم که:
اولا، به رغم ظاهرا واحد ۲۷ کشور عضو اتحادیه، حتی در بحرانی ترین شرایط کشورهای عضو اتحادیه رویکردهای متفاوتی در رابطه با ایران داشتند. المان که امروز چنین رویکردی را در مقابل کشورمان اتخاذ کرده، تا چندی قبل به رغم تحریم ها، قوی ترین رابطه اقتصادی با ایران داشت.
ثانیا، ما صحنه اروپا را به رقبا(اگر نگوییم دشمنان) واگذار کردیم. علاوه بر دو موضوعی که در سوال قبلی به آنها پرداختم(جنگ اکراین و مسایل داخلی ایران). تحولات داخلی اروپا و روی کارآمدن دولت های راست(یا راست افراطی) را نمی توان نادیده گرفت. علاوه بر لابی قدرتمند اسرائیل در بسیاری از کشورهای اروپایی، تحولات داخلی ایران باعث افتراق و شکاف غیر قابل باوری بین ایرانیان مقیم خارج با حاکمیت شده است. زمانی همین هموطنان مهمترین لابی ایران در کشورهایی بودند که در آنجا اقامت دارند. امروز آنها به مثابه بمب ضد ایران عمل می کنند. چرا؟ چه کسی و چه سیاست هایی مسولیت این وضع را به عهده می گیرند؟
ثالثا، در سوال قبلی هم گرفتم. جنگ اکراین واقعا ایران را در مقابل اروپا زمینگیر کرد. توجه داشته باشیم که جنگ اکراین جنگ روسیه با اروپاست. امریکا ده هزار کیلومتر با جنگ فاصله دارد. در حالی که این جنگ در حیات خلوت اروپا در جریان است. جنگ کشورهای مطرح اتحادیه را با بحران های اقتصادی رو به رو کرده که به طور طبیعی فشار اصلی به رأی دهندگان است و تجلی آن را می توان در رویکرد دولت ها مشاهده کرد. به عنوان یک کارشناس بارها نوشته و گفته ام که ایران باید پای خود را از جنگ اوکراین بیرون بکشد. این امر به هیچ وجه در تضاد با رویکرد ما در روابط حسنه با روسیه نیست. تصور عمومی در کشور اینگونه است که سیاست خارجی ایران گروگان روسیه شده است. این مسأله هر چه سریعتر باید اصلاح شود.
رابعا، همین امروز که من با شما صحبت می کنم به وضع سفارتخانه های ما نگاه کنید. واقعا فاجعه بار است. در برخی از پایتخت های اروپایی چند وقتی است که سفیر نداریم.در برخی دیگر سفرایی داریم که در حد و اندازه کشورهای درجه سه و چهار هم نیستند. مهمتر از همه تا جایی که من اطلاع دارم مساله «انگیزه» است. در همین آلمان دو-سه سال است که مأموریت سفیر قبلی به اتمام رسیده و منتظر جایگزین است. مشخص است که چنین آدمی با چه انگیزه ای در آنجا حضور خواهد داشت.
تا مدتی دیگر رئیس جمهور امریکا مشخص خواهد شد. به نظر می رسد که جمهوری اسلامی ایران برای ادامه حضور یک رئیس جمهور دموکرات در کاخ سفید آمادگی دارد، اما برای دوره دوم ریاست جمهوری دونالد ترامپ خیر. فکر می کنید با توجه به تجربه کم و بیش مشابهی که از دوره های ریاست جمهوری دموکراتها و جمهوری خواهان در آمریکا داشتیم که سیاست هر دو در قبال ایران، تضعیف آن البته با ابزارهای متفاوت بوده باید دو رویکرد متفاوت داشته باشیم یا برای نخستین بار برای برون رفت از این وضیعت یک سیاست واحد تعریف کرده و بر مبنای آن شاید نوع مذاکره و جزئیات آن را تغییر بدهیم؟
به طور سنتی ایران رئیسجمهور دموکرات را ترجیح داده است. نه این که آنها بیایند برای ما وضعیت گل و بلبل میشود. با رئیسجمهور دموکرات فضای تنفس بیشتری برای ما باز میشود. ملاحظه می کنیم که به رغم شدید ترین تحریم ها و تنش ها، در دوران بایدن، ایران توانست به میزان قابل توجهی نفت بفروشد. اسرائیلیها و جمهوریخواهان هم به این مسأله اعتراض میکنند که شما چشمهایتان را بستید و ایران دارد نفت صادر میکند. وقتی طبق گفته آقایان در حال حاضر میتوانیم یک میلیون و نیم بشکه نفت می فروشیم، به این معناست که زبان گفت و گوی بهتری با دموکراتها داریم.
اما توجه داشته باشیم، اینکه کاندیدای دموکرات(خانم هریس) پیروز شود یا دونالد ترامپ نماینده یاغی جمهوریخواه در سیاست کلان آمریکا نسبت به ایران مخصوصاً در رابطه با موضوعات اساسی مثل موضوع اسرائیل و محور مقاومت، تغییر زیادی رخ نخواهد داد. دلیلش هم واضح است؛ در خصوص مسائل استراتژیک در قبال ایران میان دو حزب آمریکا اجماع وجود دارد. آنچه تفاوت میکند، تاکتیکهای دو طرف است. مثلا در موضوع فلسطین، معروف است که دموکراتها معتقد به راه حل «دو دولتی» هستند. پیمان اسلو که سال ۱۹۹۳ میان یاسر عرفات رئیس سازمان آزادیبخش فلسطین و اسحاق رابین نخستوزیر وقت اسرائیل در حضور بیل کلینتون رئیسجمهور دموکرات آمریکا در واشنگتن به امضاء رسید، حاکی از همین نگاه است؛ روندی که در دولت اوباما هم پیگیری شد. اما جمهوریخواهان به طور سنتی پیوستگی عمیق تری با اسرائیل داشته و با تشکیل دو دولت مخالف هستند.
در قبال ایران هم تفاوت تاکتیکها در ۴۵ سال گذشته مشخص بوده است. به میزانی که ما در تاکتیکهایمان به دموکراتها نزدیک شویم و نرمش به خرج دهیم، وزنه آنها سنگینتر میشود و این باعث میشود که بتوانیم از لحاظ نرمافزاری و از طریق دیپلماسی و گفتگو جلو رفته و بار سنگین تنش را کاهش دهیم. توافق هسته ای در دوران اوبامای دموکرات شاهد بارزی بر این مدعاست. از یاد نبریم که برجام در شرایطی به نتیجه رسید که اسرائیل مهمترین متحد استراتژیک واشنگتن به شدت با آن مخالف می کرد. دهان کف کرده و شوی تبلیغی نتانیاهو در سازمان ملل را از یاد نبرده ایم. با این وجود باز هم تکرار میکنم که در مسائل کلان مثل امنیت اسرائیل، هیچ تفاوتی بین دو حزب وجود ندارد. اگر در مسائل کلان تهدیدی وجود داشته باشد، به شدیدترین نحو با آن رو به رو خواهند شد.
اما اینکه چه باید کرد و ایران چه رویکردی را در قبال انتخابات آمریکا در پیش گرفت ، به نظر می رسد فارغ از این که ترامپ به کاخ سفید میرود یا هریس، باید نسبت به سیاست خودمان در قبال آمریکا بازنگریهایی داشته باشیم؛ با پذیرش این که آمریکا سلطهگر و قدرتطلب است، پایگاههای نظامی در دنیا دارد. سیاست واقع گرایانه(رئال پلیتیک) به ما می گوید واقعیت همین است؛ اگر می توانی آن را تغییر بده! اگر به هر دلیلی نمی توانی و یا زمان آن فرا نرسیده، شرط عقل آن است که از میزان ضرر و زیان دشمن کم کنی. اگر زورمان میرسد پایگاههای آمریکا را از منطقه جمع کنیم، خب انجامش بدهیم. اما تا امروز ولی این اتفاق نیفتاده است. نمی گویم محال است، ولی پازل سیاست خصوصا اگر در حیطه منافع ملی را نباید بر شرط بندی های تعلیق به محال گره زد.
اتفاقا اگر فاصله ما با آمریکا کم شود، باعث هراس اسرائیل و رقبای منطقهای خواهد شد که در نهایت به نفع ماست. نزدیک شدن به آمریکا برای حل همه مسائل با ایالات متحده نیست. ترامپ بیاید یا نیاید، مشکلات ما با آمریکا آنقدر زیاد و در هم پیچیده است که حل آنها در زمانهایی محدود اصلا قابل تصور نیست. ولی در دنیای سیاست ما نباید مسائل سیاه و سفید ببینیم. رنگهای بسیار زیادی است و فرصتها از میان سطور به دست میآید.
اگر ما بتوانیم با آمریکا تعامل کنیم که جنگ در لبنان و غزه تمام شود و دولت راستگرای افراطی اسرائیل سقوط کند و یک دولت میانهتر سر کار بیاید، یا مسائل خودمان را بتوانیم در موضوع تحریمها، پرونده هستهای و دیگر موضوعات حل کنیم، اتفاق بدی افتاده است؟ اینها در دنیای سیاست به عنوان بُرد تلقی میشود. دنیا، دنیای نسبیت است و دنیای صفر و صد نیست. اگر بتوانیم خودمان را از صفر به سه برسانیم، بُرد کردیم. بردهای اندک است که برد نهایی و استراتژیک را تضمین میکند.
نوع رویکرد دولت جدید نسبت به روسیه و چین را چگونه ارزیابی می کنید؟ ایران همچنان به دلیل کمک تسلیحاتی به روسیه تحریم می شود(تحریم ایران ایر) و البته در جریان تحولات اخیر هم می بینیم که موضع روسیه در قبال حمله دوم اسرائیل به ایران با محکومیت مستقیم اسرائیل فاصله دارد. آیا وقت خانه تکانی در این سیاست و یا حداقل ایجاد اصلاحاتی در آن فرارسیده است یا خیر؟
برای هر کشوری، کوچک یا بزرگ، شاقول سیاست خارجی و روابط با کشورهای دیگر منافع ملی و تمامیت ارضی است. تصور میکنم تا حد بسیار زیادی رویکرد ایران در قبال روسیه و چین ریشه در روابط بسیار بدی است که با غرب داریم. به زبان دیگر ما از مسیر توازن در مناسبات خود با کشورهای مطرح جهان خارج شدیم. ضمن اینکه در برخی باور تاریخی خود در جا می زنیم و آمریکا را دشمن دائمی تلقی می کنیم که هیچ راهی برای کاهش این دشمنی وجود ندارد. من این باور را قبول ندارم و معتقدم ضمن برخورداری از روابط حسنه با همسایه شمالی و همچنین چین به عنوان دومین قدرت اقتصادی جهان، ایران باید روابط متوازنی با غرب بشمول آمریکا داشته باشد.
در کنار موضع روسیه در قبال حمله اخیر اسرائیل به ایران، بیانیه مسکو با کشورهای خلیج فارس، چشم بستن رادارها و پدافندی روسیه در سوریه در تهاجمات مکرر اسرائیل به مراکز ایران و حتی متحدش سوریه را اضافه کنید. در باره مضرات حمایت ایران از روسیه در جنگ اکراین در سوالات قبلی صحبت کردیم. ما نباید منافع خود را به منافع روسیه گره بزنیم. ضمن اینکه منطق روابط خوب و حسنه با همسایه قدرتمند شمالی همواره باید نصب العین سیاستمداران کشور باشد. موضوعی که حتی به رغم پیوستگی تمام و کمال رژیم گذشته ایران با غرب و امریکا ، هیچوقت از دستور کار خارج نشد.
باید بپذیریم که نه آمریکا شرمطلق است و نه روسیه و چین متحد دائمی ایران. به قول آن سیاستمدار انگلیس ، بریتانیای کبیر نه دوست دائمی دارد و نه دشمن داُیمی. منافع دائم دارد.
امروز با توجه به شرایط منطقه ای اعم از وضعیت محور مقاومت در لبنان تا وضعیت مقاومت در غزه و البته ضربه هایی که ایران در سوریه متحمل شده، اما همزمان اقبال کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس به تعامل با تهران، مهم ترین اولویت های سیاست خارجی دولت را چه می دانید؟
به نظرم اولین اولویت سیاست خارجی کشور باید «توسعه ایران» باشد. همه سیاستگذاری ها باید حول این مهم برنامه ریزی شود. ۲۰ سال قبل ما سند چشم انداز را نوشتیم. سال آینده(۱۴۰۴) زمان آن فرا می رسید. کلاهمان را قاضی کرده و به اعداد و ارقام و شاخص ها نگاه کنیم. ریشه بسیاری از مفاسد، مهاجرت ها و عقب ماندگی ها در رویکرد توسعه ای کشور دارد. ما به شدت نیازمند پرکردن شکاف های اقتصادی و توسعه ای روزافزون با کشورهای همسایه هستیم.
روشن است نمی توان انتظار داشت سرمایه گذاری چهار دهه گذشته به سرعت کنار گذاشته شود. ملاحظه می کنید که پزشکیان هم به رغم شعارهای زمان انتخابات در چه مسیری افتاده یا قوانین و مقررات نهادینه شده او را انداخته اند.
از اقبال دولتهای عرب حوزه خلیج فارس به کشور باید استقبال کرد، ولی تصور می کنم این رویکرد آنها بیشتر بر منطق «کاهش زیان» از ایران است و نه مبتنی بر «نفع متقابل».تکرار میکنم، نه تنها باید با کشورهای همسایه جنوبی بلکه با اعراب، مسلمانان، همسایگان شمالی و کلا با جهان روابطی را طراحی کنیم که در همه آنها توسعه کشور محور اصلی باشد.