آدلر نخستین کسی بود که جنبه اجتماعی‌بودن آدمی را خاطرنشان ساخت. 
به گزارش ایسنا-  منطقه خراسان، او در سال ۱۸۷۰ در شهر وین (اتریش) چشم به جهان گشود و در سال ۱۹۳۷ چشم از جهان فروبست. در آغاز کار با فروید هم فکر بود و در انجمن روان‌کاوی وینه عضویت و چندی هم ریاست داشت؛ ولی در سال ۱۹۱۱ نظر تازه خود را که درباره جنسیت با نظر فروید مغایرت داشت به آن انجمن عرضه نمود، و ضمناً ادعا کرد که «آدمی حیوانی است پرخاشگر و برای زنده‌ماندن باید پرخاشگر باشد!». چون انجمن نظر وی را نپذیرفت از ریاست و از عضویت انجمن کناره گرفت و به روان‌درمانی خود ادامه داد. آدلر به تدریج پیروانی پیدا کرد و سیستم خود را در برابر روان‌کاوی فروید، «روانشناسی فردی» نام گذاشت.
مطابق کتاب نظریه‌های شخصیت فیست «آلفرد آدلر و فروید هر دو در شهر وین به روان‌پزشکی اشتغال داشتند. قطع رابطه آن‌ها که از سال ۱۹۱۱ شروع شده بود همچنان باقی ماند. آدلر پس از تسلط نازی‌ها بر اتریش در سال ۱۹۳۵ وطن را ترک گفت و عازم آمریکا شد و در آن‌جا به تدریس پزشکی پرداخت و بر تعداد پیروان خود افزود. دو سال بعد در سفری که برای ایراد سخنرانی به انگلستان رفت ناگهان در اسکاتلند درگذشت. از فرزندان او دو تن به اسامی کرت آدلر و الکزاندرا آدلر روان پزشکان عالی‌قدر هستند که در آمریکا به کارهای تحقیقی اشتغال دارند».
قدرت‌طلبی، انگیزه اصلی
آلفرد آدلر در کارهای علمی خود غالباً تجدید نظر می‌کرد، به تغییر یا اصلاح آ‌‌‌ن‌ها می‌پرداخت و به اصول اصلی نظریه‌ خود استحکام می‌بخشید. نمونه این تغییر و تحول فکری این است که او نخست محرک رفتار آدمی را جنبه شهوی او که نتیجه‌اش پرخاشگری است می‌پنداشت ولی چیزی نگذشت که معتقد شد انگیزه اصلی «قدرت‌طلبی» است. وی سرانجام انگیزه واقعی رفتار آدمی را «برتری‌جویی» اعلام داشت. انگیزه دیگر آدمی که برتری‌جویی از آن ریشه می‌گیرد، به اعتقاد آدلر، «احساس حقارت» و کوشش در رفع موجبات این احساس، یعنی از بین بردن نقص و کمبود است. آدلر در واقع نمونه عالی نظریه خود بوده است، زیرا پیوسته می‌کوشید به رفع نقص بپردازد، تحقیق را کامل‌تر و کار خود را بهتر کند.
نظریه آدلر مبنای زیستی دارد. آدلر، فروید و یونگ معتقدند آدمی دارای طبیعت اولیه یا فطری است که در تشکیل شخصیت او نقش مهمی ایفا می‌کند، با این تفاوت که فروید غریزه جنسی، یونگ مفاهیم کهن و آدلر مصلحت اجتماعی را ذاتی می‌پندارند و در تشکیل و تحول شخصیت او مؤثر می‌دانند.
تاریخچه تحول فکر آدلر
آدلر ابتدا عضو انجمن روانشناسان وین بود و تا حدودی از افکار فروید تأثیر پذیرفته بود. تفاوت عمده دیدگاه آدلر با فروید در این بود که او تأکید زیادی بر تأثیرات عوامل اجتماعی و میل به برتری شخصیت و رشد آن داشت. آدلر تأکید می‌کرد که انسان را نمی‌توان مجزا از دیگران مورد مطالعه قرار داد، بلکه مطالعه انسان فقط باید در زمینه اجتماعی انجام پذیرد.
آدلر معتقد بود انسان خود سرنوشت خویش را تعیین می‌کند. روانشناسی آدلر هیچ‌گونه تقسیم‌بندی دوبُعدی نظیر خودآگاهی و ناخودآگاهی را قبول ندارد. زندگی در نظر او «بودن» نیست، بلکه «شدن» است. آدلر جبرگرا نیست و به آزادی انتخاب، مسئولیت و با معنی‌بودن مفاهیم در طرح زندگی انسان معتقد است. 
روانشناسی فردنگر
آدلر برداشتی را از ماهیت انسان ارایه داد که افراد را قربانی غرایز، تعارض‌ها و محکوم به نیروهای زیستی و تجربیات کودکی به تصویر نمی‌کشد. او رویکرد خود را روان‌شناسی فردنگر نامید، زیرا بر بی‌همتابودن هر فرد تأکید دارد و عمومیت انگیزه‌های زیستی و هدف‌هایی را که فروید به ما نسبت داد قبول ندارد.
به نظر آدلر، هر فردی در درجه اول موجودی اجتماعی است. شخصیت ما به وسیله محیط اجتماعی و تعامل‌های منحصر به‌ فرد ما (نه توسط تلاش‌های ما برای ارضاءکردن نیازهای زیستی) شکل می‌گیرد. گرچه میل جنسی به‌عنوان عامل تعیین‌کننده در شخصیت اهمیت زیادی برای فروید داشت، آدلر نقش مسائل جنسی را در سیستم خود به حداقل رساند. از نظر آدلر، هشیار نه ناهشیار، محور شخصیت است. به جای اینکه فرد توسط نیروهایی برانگیخته شود که نمی‌تواند آن‌ها را ببیند یا کنترل کند، فعالانه درگیر آفریدن خود و هدایت‌کردن آینده خویش است.
احساس حقارت، منبع تلاش انسان
آدلر معتقد بود که احساس حقارت همیشه به‌عنوان نیروی برانگیزنده در رفتار انسان وجود دارد (انسان‌بودن یعنی خود را حقیر احساس‌کردن). چون این وضعیت در همه انسان‌ها مشترک است، علامت ضعف یا نابه‌هنجاری نیست. احساس حقارت منبع تمام تلاش‌های انسان است. رشد فرد از تلاش‌های ما برای چیره‌شدن بر حقارت‌های واقعی یا خیالی ناشی می‌شود. در طول زندگی خود با نیاز به جبران‌کردن این احساس‌های حقارت و تلاش‌کردن برای سطوح مراتب بالاتر رشد برانگیخته می‌شویم.
این فرایند در کودکی آغاز می‌شود. کودکان کوچک و درمانده هستند و کاملا به بزرگسالان وابسته‌اند. کودک در رابطه با افراد بزرگتر و قوی‌تر پیرامون خود احساس‌های حقارت را پرورش می‌دهد. این تجربه به صورت ژنتیکی تعیین نشده بلکه این شرایط درماندگی و وابستگی به بزرگسالان حاصل محیط است که برای همه کودکان یکسان است. احساس‌های حقارت گریز ناپذیرند و از آن مهم‌تر ضروری هستند زیرا برای رشد، انگیزش تامین می‌کنند.
عقده حقارت در نظریه آلفرد آدلر
ناتوانی در غلبه کردن بر احساس‌های حقارت، آن‌ها را تشدید می‌کند و به پرورش عقده حقارت منجر می‌شود. افرادی که عقده حقارت دارند، در مورد خود نظر مناسبی ندارند و احساس می‌کنند نمی توانند با ضروریات زندگی کنار بیایند. عقده حقارت می‌تواند در کودکی از سه منبع سرچشمه بگیرد: حقارت عضوی، لوس کردن و غفلت.
عقده برتری
عقده برتری عبارت است از نظر اغراق‌آمیز درباره توانایی‌ها و موفقیت‌های خویشتن. امکان دارد چنین فردی در درون احساس رضایت و برتری کند و نیازی نداشته باشد که برتری خود را با دستاوردها و موفقیت نشان دهد. یا اینکه ممکن است چنین نیازی را احساس کند و بکوشد شدیدا موفق شود. در هر دو مورد کسی که عقده برتری دارد لاف می زند، تکبر دارد، خودخواه است و دیگران را تحقیر می‌کند.
احساس‌های حقارت منبع انگیزش و تلاش هستند. آدلر در آغاز حقارت را با احساس کلی ضعف یا زنانگی مرتبط می‌دانست. او از جبران این احساس به صورت نرینه‌نمایی سخن گفت. هدف از این جبران، میل به قدرت بود که در آن پرخاشگری و ویژگی ظاهرا مردانه، نقش مهمی را ایفا می کرد. او بعدا عقیده خود را رد کرد و دیدگاه گسترده‌تری را پرورش داد که به موجب آن ما برای برتری یا کمال تلاش می‌کنیم.
برتری، انگیزه‌ای برای کمال
آلفرد آدلر مفهوم تلاش برای برتری را بصورت واقعیت اساسی زندگی توصیف کرد. برتری هدف نهایی است که در جهت آن تلاش می‌کنیم. تلاش برای برتری، به معنی تلاش برای بهتر بودن از دیگران نیست. منظور آدلر، انگیزه‌ای برای کمال بود. این هدف فطری به سوی آینده گرایش دارد. در حالی که فروید معتقد بود رفتار انسان توسط گذشته تعیین می شود، آدلر انگیزش انسان را بر حسب انتظارات برای آینده در نظر داشت. غرایز و تکانه‌های ابتدایی به عنوان اصل توجیهی، ناقص هستند و فقط هدف نهایی برتری یا کمال می تواند شخصیت و رفتار را توجیه کند.
غایت‌نگری خیالی
هدف‌هایی که برای آن‌ها تلاش می‌کنیم امکانات بالقوه هستند نه واقعیت. ما برای آرمان‌هایی تلاش می‌کنیم که به صورت ذهنی در ما وجود دارند. ما زندگی خود را بر اساس آرمان‌هایی چون همه افراد برابر خلق شده اند یا همه افراد اصولا خوب هستند، استوار می‌کنیم.
اگر معتقد باشیم که رفتار کردن به شیوه خاص، پاداش‌هایی را در بهشت یا آخرت به ارمغان خواهد آورد، سعی خواهیم کرد مطابق با این عقیده رفتار کنیم. آدلر به این مفهوم با عنوان غایت‌نگری خیالی رسمیت بخشید. وقتی در جهت کامل بودن تلاش می‌کنیم عقاید خیالی، رفتار ما را هدایت می‌کنند. بهترین صورت‌بندی این آرمان که انسان‌ها تا کنون به وجود آورده‌اند مفهوم خداست.
سبک زندگی
ما الگوی منحصر به فردی از خصوصیات، رفتارها، و عادت‌ها را پرورش می‌دهیم که آدلر آن را سبک زندگی نامید. هر کاری که انجام می دهیم به وسیله سبک زندگی منحصر به فرد ما شکل می‌گیرد و تعیین می‌شود. سبک زندگی تعیین می‌کند که به کدام جنبه‌های محیط توجه کنیم یا آن‌ها را نادیده بگیریم و چه نگرش‌هایی داشته باشیم.
سبک زندگی از تعامل‌های اجتماعی سال‌های اولیه زندگی آموخته می شود. سبک زندگی در ۴ یا ۵ سال اول زندگی آنچنان محکم شکل می‌گیرد که بعدا تغییر دادن آن مشکل است. سبک زندگی چارچوب هدایت کننده‌ای برای رفتار بعدی می‌شود. ماهیت آن به تعامل‌های اجتماعی، مخصوصا به ترتیب تولد فرد در خانواده و ماهیت رابطه والد – فرزند بستگی دارد.
نیروی خلاق خود
آدلر معتقد است ما بر سرنوشت خود کنترل داریم و قربانی آن نیستیم. سبک زندگی از طریق روابط در سال‌های اولیه تعیین می‌شود و بعد از آن تغییر کمی می‌کند. این تقریبا مانند نظر فروید که بر اهمیت اوایل کودکی در شکل‌گیری شخصیت بزرگسال تاکید کرد، جبرگرایانه به نظر می‌رسد، اما نظریه آدلر آنگونه که ممکن است ابتدا به نظر برسد جبرگرایانه نیست. او این معضل را با مطرح کردن مفهومی که آن را نیروی خلاق خود نامید حل کرد. آدلر معتقد بود که فرد سبک زندگی را به‌وجود می‌آورد.
ما خود، شخصیت، و منش خویش را به وجود می آوریم.  این‌ها اصطلاحاتی هستند که آدلر مترادف با سبک زندگی به کار برد. تجربیات کودکی، ما را به صورت منفعل شکل نمی‌دهند. این تجربیات به خودی خود، به اندازه نگرش هشیار ما نسبت به آن‌ها اهمیت ندارند.
آدلر معتقد بود که وراثت و محیط توجیه کاملی را برای رشد شخصیت فراهم نمی کنند. به جای آن نحوه‌ای که ما این تاثیرات را تعبیر می‌کنیم مبنای ساختار خلاق نگرش ما نسبت به زندگی را تشکیل می‌دهد.سبک زندگی ما برای ما تعیین نشده است. ما آزادیم تا خودمان آن را انتخاب کنیم و به وجود آوریم. اما بعد از اینکه سبک زندگی ایجاد شد، در طول زندگی ثابت می‌ماند.
منبع: 
فیست، جس. (1397). نظریه‌های شخصیت، ترجمه یحیی سیدمحمدی. تهران: روان.
فرزانه عطار، خبرنگار ایسنا- منطقه خراسان
انتهای پیام
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.