ادامه گزارش که در شماره نشریه بیرجند امروز چاپ شد، به این شرح است: « مربی لیگ برتر تیم ورزش های زورخانه ای است و از تمام جزئیات این ورزش باخبر است، این مرد خصوصیات ویژه ای در مربیگری دارد.
او با بچه ها رفیق است یعنی همین الان آقا رضا یک پیام به بچه های تیم بدهد آن ها با تمام سختی هایی که داشته اند و بی توجهی هایی که به آن ها شده است خبردار این جا خواهند بود و این راز موفقیت او است.»
این بخشی از معرفی مهدی قمری به عنوان رئیس هیئت ورزش های پهلوانی استان از رضا آفتابی است؛ مربی 41 ساله ای که تمام زندگی اش را برای ورزش پهلوانی استان گذاشته است.
این دو نفر زندگی شان را برای ورزش زورخانه ای گذاشته اند و امروز این رشته ورزشی به همت آنها در عرصه های مختلف ملی و بین المللی چون ماه می درخشد.
آنها توانستند جوانان این استان را به آن نقطه اوجی برساند که بسیاری آرزویش را دارند.
صدای اذان در زورخانه امیر عرب پیچیده است، همه وضو می گیرند برای نماز اول وقت، اینجا قلب ها برای پهلوانی می تپد و صدایی که از حنجره ورزشکاران شنیده می شود ذکر علی (ع) است.
به سراغ مربی شان رفته ام تا بدانم در این روزگاری که از هر سوراخش نیرنگی برای جوانان بیرون می آید اما عده ای سپر بلا شده اند تا در نهایت پله شوند برای رسیدن جوان به آن نقطه ای که باید با چه پشتوانه ای قدم در این راه گذاشته اند؟
رضا آفتابی از حس درونی اش می گوید، حسی که او را عاشقانه به زورخانه کشانده است و او را همانجا ماندگار کرده است، جوابش در مقابل این سوال کلیشه ای که از کی وارد ورزش زورخانه ای شدید بسیار شنیدنی است:«28 فروردین 1376 ساعت یک ربع به 9 روز چهارشنبه »
پاسخ صریحش وادارم می کند بپرسم چطور این تاریخ و ساعت را به طور دقیق به یاد دارید؟
از خدمت برگشته بودم و در جمع دوستان هر یک برای خود یک مسیر را برای زندگی تعیین می کردند همه شروع ها با هم متفاوت بود آغازی که آینده آن مبهم بود.
من در آن موقعیت فکر کردم اگر یک ورزش را شروع کنم خیلی به ادامه موفقیت آمیز زندگی ام کمک خواهد کرد، البته ناگفته نماند که قبل از آن ورزش کشتی و تکواندو را تجربه کرده بود اما خیلی مقطعی تا حدی که خود را عضو هیچ کدام از این ورزش ها نمی دانستم.
دوست داشتید ورزشکار باشید؟بله همیشه دوست داشتم ورزشکار باشم، من در محله موسی بن جعفر زندگی می کردم، محله ای که برای بیراهه رفتن موقعیت هایی را فراهم می کرد.
زورخانه ای در محله مان بود که دلم مرا به آنجا می کشید، در همان تاریخی که گفتم وارد زورخانه شدم و باید اعتراف کنم آنچه مرا ماندگار کرد برخورد فوق العاده استاد قمری بود.
در اولین برخورد با ایشان به حدی محو خصوصیات اخلاقی ایشان شدم که همان جا مثل این که الگوی زندگی ام را پیدا کرده باشم از خدا خواستم مرا در رفاقت با ایشان و ماندن در زورخانه کمک کند.
شاید اگر آن روز گذر رضا آفتابی به در زورخانه نمی افتاد، امروز شرایط دیگری را در زندگی تجربه می کرد اما اراده و خواستن باطنی او را به جایی کشاند که اینک یکی از بهترین مربیان تیم لیگ برتر ورزش زورخانه ای استان است.
آفتابی از قبل هیچ تصمیمی برای ورود به زورخانه نداشته است اما برایش مهم بوده تا ورزشی انجام دهد که تیپ و هیکلش زیبا شود، آن زمان فقط زورخانه می توانست این نیاز را برایش برطرف کند اما بعد از آن روز جاذبه های زورخانه به حدی قوی بود که اینک به این فکر می کند که کاری انجام دهد که علاوه بر بچه هایش نوه هایش نیز به سمت ورزش زورخانه ای آمده و رسم او را دنبال کنند.
فرزند 5 ساله رضا آفتابی در گود زورخانه با ضرب مرشد می چرخد و نرمش می کند، نگاهش که می کنم باورم می شود اینجا به واسطه ذکر علی (ع) موجی جریان دارد که همه را مشتاق ماندن می کند.
از لباس های آویخته بر دیوار و کفش های رنگ و رو رفته جاکفشی می فهمی که آدم های داخل گود تنها اهل دل اند، از قشری متوسط رو به پایین که زورخانه را به واسطه یک رنگی و منش بلندش انتخاب کرده اند، جوان هایی که از بازوهای قلمی شان معلوم است نان کارگری می خورند و طبع پهلوانی گرفته اند.
دیدن آن ها این سئوال را مطرح می کند که چرا در زورخانه ها جوانان مرفه و طبقات اجتماعی بالاتر را کمتر می بینیم؟ و پاسخ مربی این است: دیدگاه من در این باره بسیار شخصی است ، اول این که ورود به زورخانه لیاقت می خواهد باید لایق این فضا باشی، هر کسی نمی تواند وارد این فضا شود.
شاید باورتان نشود اگر روزی اتفاقی بیفتد که من خطایی مرتکب شوم محال است که آن شب بتوانم ورزش کنم.
علاوه بر این یکی از جاذبه های زورخانه این است که همه با سن و سال های متفاوت در کنار هم ورزش می کنند و در حق جوان هایی که وارد گود می شوند دعا می کنند، اینجا با ذکر صلوات تو را تشویق می کنند و برایشان فرقی ندارد تو پسر کدام پدری مهم این است که تو توانسته ای وارد گود زورخانه شوی، شاید همین باعث می شود جوان ها به این جا کشیده شوند اینجا افراط و تفریط نیست.
ضرب مرشد و صلوات ورزشکاران مجذوب کننده است.
رضا آفتابی نکته دیگری را هم در این باره عنوان می کند: افرادی که در سال 75 در حال تمرین بودند افرادی بودند که یکی پدر نداشت ، یکی از داشتن مادر محروم بود، حتی یکی پدر و مادر نداشت، یکی پدرش در ضعف مالی مطلق بود، یکی پدرش فقط حداقل حقوق کارگری را می گرفت و مادرش هم بیمار بود و . . . و در تمام این مسیرها می دیدم که استاد قمری توجه ویژه ای برای رفع مشکل آن ها دارد.
من هم تازه با این وادی آشنا شده بودم دلم می خواست بدانم او در قبال خدمتی که به آن ها می کند از آنها چه بهره ای می گیرد اما متوجه شدم در پشت پرده این کمک ها یک عشق است که نمی توان آن را با زبان بیان کرد.
او به سمبل زورخانه که همان خضوع در بدو ورود است اشاره می کند و می گوید: این نشان می دهد وقتی وارد اینجا شدی دیگر مهم نیست که از خانواده فقیری یا خانواده پول دار، حتی لباسی که می پوشی تو را تا سر حد خشوع می برد.
رضا آفتابی تاکید می کند: این طور نیست که جوان های متوسط رو به پایین این ورزش را انتخاب کنند ما جوان های غنی زیادی را هم در این حوزه ورزشی داریم اما شاید افراد مرفهی باشند که تفکر شان این باشد که ورزش زورخانه ای متعلق به قشر خاصی از جامعه است!اما غافلند که غنی بودن به شخصیت انسان است نه به جیب آنها .
از ارتباطش با جوانان تیم و بحث های حمایتی این طور می گوید: ما با عشق دور هم جمع می شویم،اما باید این واقعیت را بپذیریم که الان بدون پول هیج جا هیچ کار نمی توان کرد، در زمان تمرین تیم حتی در تامین ادوات خود گیر کردیم، به عنوان مثال ورزشکاری که قرار است زیر سنگ دراز بکشد باید سنگ با وزن ورزشکار در تعادل باشد باید وزن های متفاوت 40 ،45 ، 50 و . . . را داشته باشیم که او بتواند پله پله کار کند، الان در زورخانه چند سنگ میل هم وزن با هم نداریم تا 10 نفر با هم تمرین کنند در حالی که در میل حتی یک گرم سرنوشت عوض می کند.
او ادامه می دهد: همه این کمبودها در حالی است که تیم بیرجند در کشور حرف اول را می زند چنان که ما در 4 آیتم 12 امتیازی دو تا 12 گرفتیم دو تا 11 که تا سالیان سال تکرار نخواهد شد اما در هنر فردی لنگ می زنیم چون ادوات نداریم، پایگاه قهرمانی نداریم در حالی که هر سال در مسابقات شرکت کردیم و سربلند بیرون آمدیم.
رضا آفتابی مهندس عمران است او برای قهرمانی شاگردانش 6 ماه از کارش زد، ماشینش را در پارکینگ خانه اش گذاشت و خواب و خوراکش را در زورخانه صرف کرد تا با دست خالی قهرمان بسازد، هرچند قهرمان ساخت اما نگرانی اش از اینکه قهرمانانش به دلیل مشکلات مالی تصمیم رفتن بگیرند خواب شبانه را از او گرفته است.
او معتقد است که ورزش زورخانه ای را نمی توان تبلیغ کرد فقط اگر کسی وارد این فضا شود و دل آماده ای داشته باشد از مشقی که در زورخانه به او دیکته می شود حتما نمره قبولی خواهد گرفت.
2047* دریافت و انتشار * عباسقلی اشکورجیری
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.