مدتی را در این دنیا ماموریت یافته بود تا با تلاشی مضاعف، خنده ای را بر روی لبی بنشاند و گامی هر چند به نظر خودش کوچک برای پیشرفت این مرز و بوم بردارد تا دست آخر مزدش را از رب الارباب بگیرد و به وجه او نظر کند.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: دوم شهریور سال 1325 بود که خانواده ای متوسط و مذهبی در شهر رشت صاحب فرزند پسری شدند که به سبب ارادتشان به امام حسن(ع)، نامش را حسن گذاشتند.
هنوز بسیار جوان بود که مادر و سپس پدر را از دست داد و مسئولیت و سرپرستی خواهران و برادرانش را به دوش گرفت.
دوران تحصیلش را با برتری نسبت به همکلاسی هایش در همان زادگاهش به پایان رساند.
حسن که از همان کودکی از بزرگترهایش نکته های دینی را آموخته بود و با صدای کودکانه اش در مسجد به اذان گفتن می پرداخت، در دوران جوانی اش برای پاسخگویی به سوالات ذهنی اش و برای اینکه با چشمه های عمیق اسلام آشنا شود به سراغ مطالعه دست نوشته های استاد مطهری و دکتر شریعتی رفت و هر چه نوار سخنرانی از آنها پیدا می کرد با دقت به گوش کردن آنها می پرداخت.
حسن برای گذراندن دوران سربازی وارد سپاه دانش شد و با سفر به مناطق محروم با واقعیت های تلخ جامعه اش آشنایی بیشتری پیدا کرد و همه تلاش خود را برای آشنا کردن مردم آن مناطق با چهره واقعی نظام طاغوت به کار گرفت و در پایان دوران سربازی برای ادامه تحصیلش راهی تهران شد و دانشکده علوم ارتباطات اجتماعی مکانی شد که او باید در آن به فراگیری علوم روز می پرداخت.
شهید عضدی همزمان به تحصیل در دو رشته روزنامه نگاری و روابط عمومی پرداخت و در هر دو رشته کارشناسی خود را دریافت کرد و از آنجایی که به علوم سیاسی علاقه بسیار داشت برای ادامه تحصیلات آکادمیک خود وارد دانشکده علوم سیاسی شد و در این رشته موفق به دریافت کارشناسی ارشد شد.
او سپس راهی امریکا شد تا در دانشگاه دالاس رشته مدیریت بازرگانی را در مقطع کارشناسی ارشد به پایان برساند و با کسب درجه ممتاز به عضویت افتخاری انجمن مدیران در آمد. پس از آن حسن به ادامه تحصیل در رشته اقتصاد سیاسی در دانشگاه تگزاس پرداخت و در انجمن های اسلامی دانشجویان امریکا و کانادا حضوری فعال پیدا کرد.
با شدت گرفتن مبارزات مردمی علیه رژیم شاه، به کشور بازگشت و همدوش دیگر قشرها در تظاهرات و پخش اعلامیه شرکت کرد.
کارش را با تدریس در دانشگاه گیلان آغاز کرد و به عنوان نماینده این استان وارد مجلس خبرگان و سپس از اعضای هیات رئیسه این مجلس شد.
با تشکیل حزب جمهوری اسلامی از نزدیکان موسسان آن شد و شاخه این حزب را در استان گیلان تشکیل داد.
از دیگر فعالیت هایش می توان به پذیرش سرپرستی مدرسه عالی ترجمه، تدریس رایگان در دانشکده انقلاب اسلامی دانشگاه ملی، سرپرستی مجتمع دانشگاهی ادبیات و علوم انسانی و حضور مستمر در کمیته های مختلف ستاد انقلاب فرهنگی اشاره کرد.
او علاوه بر اینکه از بنیانگذاران جامعه دانشگاهیان ایران بود، از اعضای کمیته پنج نفره ادغام دانشگاهی و موسسات عالی نیز به شمار می رفت.
آخرین مسئولیت وی پیش از شهادت، معاونت وزارت فرهنگ و آموزش عالی و نیز ریاست سازمان امور دانشجویان و سازمان سنجش آموزش کشور بود.
آخرین سمت شهید دکتر حسن عضدی علاوه بر مسئولیتهای فوق، معاونت وزارت فرهنگ و آموزش عالی و رئیس سازمان امور دانشجویان و سازمان سنجش آموزش کشور بود و همه سعی خود را به کار می بست تا کمترین حقوق را از بیت المال دریافت کند و آن را نیز خرج همسر و فرزندان و خواهران و برادرانی که مسئولیت و سرپرستی شان را به عهده گرفته بود، می کرد تا جایی که وقتی به شهادت رسید هیچ مایملکی بجز کتاب از او باقی نمانده بود.
در وصیت نامه کوتاهی که در هفتم دی ماه سال 57 خطاب به فرزندان کوچکش (لادن و علی) نوشته، چنین آورده است:
«... فرزندان من... هم اکنون عازم یک اعتراض و راهپیمایی بزرگ هستم. می خواهم همچون باریکه آبی و قطره ای به دریا بپیوندم تا حرکت و هستی را لمس کنم. عجله و شتاب برای پیوستن به دریا مجال نمی دهد تا با فرصت برایتان نامه بنویسم و آنچه را که دلم می خواهد برایتان بازگو کنم. اکنون تاریخ میهن ما لحظات بسیار حساسی را می گذراند. انقلاب امت ما یعنی امت پیغمبر(ص) و علی (ع) به قله نزدیک می شود و پرتگاهها نیز مخوف و وحشتناک و دشمنان یعنی صاحبان زر و زور و تزویر فراوان و در کمین هستند. گفتن درباره انقلاب ما، نامه را به درازا میکشاند... و آن را به تاریخ واگذار می کنم که خود خواهید خواند و خواهید شنید...».
همسرش درباره او چنین می گوید: «حسن به دنبال عدالت می گشت، تمام وجودش مملو از عشق پاک بود که او را به مدینه فاضله علی بن ابیطالب (ع) می رساند، از کودکی تصمیم گرفته بود روزی درد و رنج مردم کشورش را کاهش دهد، دلش نمی خواست در حکومت جمهوری اسلامی اشکی بر گونه ای از ظلم بریزد.»
سرانجام دکتر حسن عضدی در حادثه هفتم تیرماه سال 60 به آرزوی دیرینه اش که شهادت در راه حق بود، رسید. روحش شاد