خاطره ای شنیدنی از دوران شهرداری باکری
شهید باکری در قامت یک شهردار چگونه عمل می کرد؟
تازه ازدواج کرده بود و دنبال کار می گشت، وقتی وارد ساختمان شهرداری شد، با یک کاغذ امضا شده، مشغول به کار شد.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: دیپلمش را گرفته و ازدواج کرده بود و دنبال کار می گشت که سری هم به شهرداری زد، از پله ها که بالا می رفت، از یکی از کارمندان شهرداری پرسید که آیا می تواند آنجا مشغول کار شود و سپس شرایط خود را برایش توضیح داد.
آن آقا کاغذی از جیبش در آورد و امضایی کرد و گفت برو بده اتاق فلان و آقای فلانی.
بعد از آن قرار شد که از فردا سر کار برود. خودش هم باورش نمی شد اما از فردای آن روز به شهرداری رفت و مشغول به کار شد.
چند روز که گذشت متوجه شد آن آقا شهردار[1] بوده است.
چند ماهی کارآموزی کرد تا اینکه یکی از کارمندان بازنشسته و او جایگزینش شد.
شش ماهی از این قضیه گذشت که شهردار برای رفتن به جبهه از شهرداری استعفا داد و راهی شد.
وقتی شهردار شهید شد، یکی از کارمندان به او گفت: همه مدتی که کارآموز بودی از حقوق شهردار کسر و به حساب تو واریز می شد تا فردی بازنشسته شود و تو به جایش جایگزین شوی. این موضوع به درخواست شهردار انجام شده بود.[2]
- شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر 31 عاشورا (این لشکر از رزمندگان استان های شمال غربی کشور یعنی استان های آذربایجان غربی و شرقی تشکیل شده بود) که در عملیات بدر (این عملیات در نوزدهم اسفند ماه سال 63 و در شرق دجله انجام شد) در بیست و پنجم اسفند ماه سال 63 به درجه رفیع شهادت نایل آمد و قایقی که پیکرش را به عقب باز می گرداند مورد اصابت قرار گرفت و متلاشی شد و هیچ نشانی از او باز نگشت.
- برگرفته از خاطره یکی از کارمندان شهرداری ارومیه.
دیدگاه تان را بنویسید