امام خمینی در فرودگاه: عواطف ملت ایران به دوش من بار گرانى است که نمى توانم جبران کنم
هجران به پایان رسید و آن عزیز دل ها پس از سال ها دوری به میهن بازگشت. برق شادی و شعف در چشمان منتظرانش به عیان دیده می شد. او آمده بود تا ملتی را که سال ها زیر یوغ استبداد بودند، رهایی بخشد... او آمده بود.
جی پلاس: خبر بستن فرودگاه ها به روی پروازهای خارجی و کودتای نظامی در سراسر کشور پیچیده بود و اینها همه برای این صورت گرفته بود که امام را از بازگشت به میهن بازدارند چرا که حضورشان به معنی پایان دادن به سلطنت پنجاه ساله دودمان پهلوی بود بنا بر این ایشان تصمیم نهایی خود را گرفته و حتی دلسوزی دوستان که نگران جان ایشان نیز بودند، نتوانست در اراده آهنینشان تأثیری بگذارد.
خبر به گوش مردم رسید و هر کس در قدر توان خود برای آماده سازی شهر برای ورود عزیزی که ۱۴ سال دور از وطن و دیار و مردم خود بود، تلاش می کرد. دقایق به سختی در حال گذر بود و انتظار این ثانیه ها، نفس ها را در سینه حبس کرده بود که چه خواهد شد آیا امام سالم به میان مردم باز خواهد گشت یا توطئه ای جان ایشان را نشانه خواهد گرفت؟ دقایقی از ساعت ۹ صبح می گذشت که چرخ های هواپیمای بوئینگ ۷۴۷ شرکت ایر فرانس، باند ۱۱ راست را لمس کرد. درهای هواپیما باز شد و آیت الله پسندیده و آیت الله مطهری وارد آن شده تا به امام خوشامد گویند. دقایقی بعد چهره امام که دستانش در دستان مهماندار هواپیما بود بر روی پلکان هواپیما ظاهر شد.
امام وارد سالن فرودگاه می شود و گروه سرود با نظمی مثال زدنی سرود خمینی ای امام را سر می دهد. شهید بهشتی با چشمان تیزبین خود همه اتفاقات را زیر نظر دارد و مدیریتی می کند مراسم را که برای همیشه در خاطره ها باقی بماند. صدایی در فضا طنین انداز می شود و همگان را به سکوت وا می دارد و کلمات اینگونه بر زبان جاری می شود:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
من از عواطف طبقات مختلف ملت تشکر مى کنم. عواطف ملت ایران به دوش من بار گرانى است که نمى توانم جبران کنم. من از طبقه روحانیون که در این قضایاى گذشته جانفشانى کردند، تحمل زحمات کردند، از طبقه دانشجویان که در این مسائل مصایب دیدند، از طبقه بازرگانان و کسبه که در زحمت واقع شدند، از جوانان بازار و دانشگاه و مدارس علمى که در این مسائل خون دادند، از اساتید دانشگاه، از دادگسترى، قضات دادگسترى، وکلاى دادگسترى، از همه طبقات، از کارمندان، از کارگران، از دهقانان، از همه طبقات ملت تشکر مى کنم.
آن زحمتهاى فوق العاده شماست که با وحدت کلمه پیروز شدید؛ البته در قدم اول، پیروزى شما ... الآن [در مرحله اول است] و آن اینکه خائن اصلى را که محمد رضا نام دارد، از صحنه کنار زدید. گرچه گفته مى شود که در خارج از کشور به دست و پا افتاده است؛ و حالا که اربابها هم دست رد بر سینه او زده اند و او را راه نمى دهند، حالا متوسل شده به بعضى همجنسهاى خودش، شاید بتواند باز راهى پیدا کند. و این یک خیال خامى است که بعد از پنجاه سال خیانتهاى این سلسله و بعد از سى و چند سال جنایات و خیاناتِ این شخص خائن به این مملکت، که مملکت ما را به عقب راند، مملکت ما را- فرهنگش را فرهنگ استعمارى کرد، زراعتش را به باد فنا داد، خزاینش را به باد فنا داد، مملکت را ویران کرد، و جُندىِ او و ارتش او را تابع ارتش غیر کرد، تابع مستشاران غیر کرد و اینها تأسفاتى است که ما داریم و ملت ما دارند، [بار دیگر بتواند به قدرت بازگردد].
ما پیروزى مان وقتى است که دست این اجانب از مملکتمان کوتاه شود و تمام ریشه هاى رژیم سلطنتى از این مرز و بوم بیرون برود و همه رانده بشوند. و این کارها و این چیزهایى که اخیراً واقع مى شود و دست و پا مى زنند عمال اجانب که یا شاه را برگردانند- یعنى شاه سابق- و یا رژیم دیگرى و یا رژیم سلطنتى را حفظ کنند، این مطلب را باید بدانند که گذشته است مطلب؛ و این طور مسائلى که شما پیش مى آورید دست و پایى بیش نیست. و اگر تسلیم ملت نشوید، ملت شما را به جاى خودش مى نشاند.
ما باید از همه طبقات ملت تشکر کنیم که این پیروزى تا اینجا به واسطه وحدت کلمه بوده است. وحدت کلمه مسلمین- همه، وحدت کلمه اقلیتهاى مذهبى با مسلمین، وحدت دانشگاه و مدرسه علمى، وحدت طبقه روحانى و جناح سیاسى. باید همه این رمز را بفهمیم که وحدت کلمه رمز پیروزى است؛ و این رمز پیروزى را از دست ندهیم و- خداى نخواسته- شیاطین بین صفوف شما تفرقه نیندازند. من از همه شما تشکر مى کنم و از خداى تبارک و تعالى سلامت و عزت همه شما را طالب، و از خداى تبارک و تعالى قطع دست اجانب و ایادىِ بسته به آنها را خواهان هستم.» (صحیفه امام؛ ج ۶، ص ۸-۹)
جمعیت سر از پا نمی شناخت و جا به جایی امام کار بسیار سختی بود به هر ترتیبی بود همافران ایشان را بر بنزی سوار کردند و به حرکت در آمدند اما بلیزری که برایشان تدارک دیده شده بود به جهت ارتفاعی که نسبت به بقیه ماشین ها داشت به دنبال امام به حرکت در آمد تا بتواند ایشان را سوار کند. به تأکید خودشان، فقط راننده، حاج احمد آقا و امام سوار بر ماشین بودند. مسیر کوتاه فرودگاه تا بهشت زهرا (س) حدود سه ساعت و ۲۰ دقیقه در میان خیل جمعیت زمان برد. با حضور جمعیت هشت ـ نه میلیونی امکان رساندن امام به محل استقرارشان که قطعه ۱۷ بود، وجود نداشت و با هر سختی بود ایشان را سوار بر هلیکوپتر به آنجا رساندند. برخیزید برخیزید گروه کر در میان جمعیت طنین انداز شده بود. شهید مطهری سخن می گفت و دقایقی بعد جمعیت را به سکوت فراخواندند تا امام آغاز کلام کنند:
«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم
بسم اللَّه الرحمن الرحیم
ما در این مدت مصیبتها دیدیم؛ مصیبتهاى بسیار بزرگ. و بعضِ پیروزیها حاصل شد که البته آن هم بزرگ بود. مصیبتهاى زنهاى جوان مرده، مردهاى اولاد از دست داده، طفلهاى پدر از دست داده. من وقتى چشمم به بعضى از اینها که اولاد خودشان را از دست داده اند مى افتد، سنگینى در دوشم پیدا مى شود که نمى توانم تاب بیاورم. من نمى توانم از عهده این خسارات که بر ملت ما وارد شده است برآیم. من نمى توانم تشکر از این ملت بکنم که همه چیز خودش را در راه خدا داد. خداى تبارک و تعالى باید به آنها اجر عنایت فرماید. من به مادرهاى فرزند از دست داده تسلیت عرض مى کنم و در غم آنها شریک هستم. من به پدرهاى جوان داده، من به آنها تسلیت عرض مى کنم. من به جوانهایى که پدرانشان را در این مدت از دست داده اند تسلیت عرض مى کنم.
خوب، ما حساب بکنیم که این مصیبتها براى چه به این ملت وارد شد. مگر این ملت چه مى گفت و چه مى گوید که از آن وقتى که صداى ملت درآمده است تا حالا قتل و ظلم و غارت و همه اینها ادامه دارد. ملت ما چه مى گفتند که مستحق این عقوبات شدند. ملت ما یک مطلبش این بود که این سلطنت پهلوى از اول که پایه گذارى شد بر خلاف قوانین بود. آنهایى که در سن من هستند مى دانند و دیده اند که مجلس مؤسسان که تأسیس شد، با سرنیزه تأسیس شد. ملت هیچ دخالت نداشت در مجلس مؤسسان. مجلس مؤسسان را با زور سرنیزه تأسیس کردند، و با زورْ وکلاى آن را وادار کردند به اینکه به رضا شاه رأى سلطنت بدهند. پس این سلطنت از اول یک امر باطلى بود؛ بلکه اصل رژیم سلطنتى از اول خلاف قانون و خلاف قواعد عقلى است و خلاف حقوق بشر است. براى اینکه ما فرض مى کنیم که یک ملتى تمامشان رأى دادند که یک نفرى سلطان باشد؛ بسیار خوب، اینها از باب اینکه مسلط بر سرنوشت خودشان هستند و مختار به سرنوشت خودشان هستند، رأى آنها براى آنها قابل عمل است. لکن اگر یک ملتى رأى دادند- و لو تمامشان- به اینکه اعقاب این سلطان هم سلطان باشد، این به چه حقى [است؟] ملتِ پنجاه سال پیش از این، سرنوشت ملتِ بعد را معین مى کند؟ سرنوشت هر ملتى به دست خودش است. ما در زمان سابق- فرض بفرمایید که زمان اول قاجاریه- نبودیم؛ اگر فرض کنیم که سلطنت قاجاریه به واسطه یک رفراندمى تحقق پیدا کرد و همه ملت هم- ما فرض کنیم که- رأى مثبت دادند اما رأى مثبت دادند بر آغا محمد خان قَجَر و آن سلاطینى که بعدها مى آیند؛ در زمانى که ما بودیم و زمان سلطنت احمد شاه بود، هیچ یک از ما زمان آغا محمد خان را ادراک نکرده؛ آن اجداد ما که رأى دادند براى سلطنت قاجاریه، به چه حقى رأى دادند که زمان ما احمد شاه سلطان باشد؟ سرنوشت هر ملت دست خودش است.
ملت در صد سال پیش از این، صد و پنجاه سال پیش از این ملتى بوده، یک سرنوشتى داشته است و اختیارى داشته ولى او اختیار ما را نداشته است که سلطانى را بر ما مسلط کند. ما فرض مى کنیم که این سلطنت پهلوى، اول که تأسیس شد ما فرض مى کنیم که به اختیار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختیار مردم تأسیس کردند، این اسباب این مى شود که- بر فرض اینکه این امر باطل صحیح باشد- فقط رضا خان سلطان باشد؛ آن هم بر آن اشخاصى که در آن زمان بودند. و اما محمد رضا سلطان باشد بر این جمعیتى که الآن بیشترشان- بلکه الّا بعضِ کم، بعض قلیلى از آنها- ادراک آن وقت را نکرده اند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در این زمان معین کنند؟ بنا بر این سلطنت محمد رضا اولًا که چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنیزه تأسیس شده بود، مجلس غیر قانونى است، پس سلطنت محمد رضا هم غیر قانونى است. و اگر سلطنت رضا شاه فرض بکنیم که قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند که براى ما سرنوشت معین کند؟ هر کسى سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهاى ما ولىّ ما هستند؟ مگر آن اشخاصى که در صد سال پیش از این، هشتاد سال پیش از این بودند، مى توانند سرنوشت ملتى را که بعدها وجود پیدا مى کنند آنها تعیین بکنند؟ این هم یک دلیل که سلطنت محمد رضا سلطنت قانونى نیست. علاوه بر این، این سلطنتى که در آن وقت درست کرده بودند و مجلس مؤسسان هم ما فرض کنیم که صحیح بوده است، این ملتى که سرنوشت خودش با خودش باید باشد در این زمان مى گوید که ما نمى خواهیم این سلطان را. وقتى که اینها رأى دادند به اینکه ما سلطنت رضا شاه را، سلطنت محمد رضا شاه را، رژیم سلطنتى را نمى خواهیم، سرنوشت اینها با خودشان است. این هم یک راه است از براى اینکه سلطنت او باطل است. حالا مى آییم سراغ دولتهایى که ناشى شده از سلطنت محمد رضا و مجلسهایى که ما داریم. در تمام طول مشروطیت- الّا بعض از زمانها آن هم نسبت به بعض از وکلا- مردم دخالت نداشتند در تعیین وکلا! شما الآن اطلاع دارید که در این مجلسى که حالا هست- چه مجلس شورا و چه مجلس سنا- و شما ملت ایران هستید، شما ملتى هستید که در تهران سکنى دارید، من از شما مردم تهران سؤال مى کنم که آیا این وکلایى که در مجلس هستند- چه در مجلس سنا و چه در مجلس شورا- شما اطلاع داشتید که اینها را خودتان تعیین کنید؟ اکثر این مردم مى شناسند این افرادى را که به عنوان وکیل مجلس سنا یا مجلس شورا در مجلس هستند یا این هم با زور تعیین شده بدون اطلاع مردم؟ مجلسى که بدون اطلاع مردم است و بدون رضایت مردم است، این مجلس مجلسِ غیر قانونى است. بنا بر این اینهایى که در مجلس نشسته اند و مال ملت را گرفته اند به عنوان اینکه حقوق هر ... وکیلى این قدر است، این حقوق را حق نداشتند بگیرند و ضامن هستند. آنهایى هم که در مجلس سنا هستند، آنها هم حق نداشتند و ضامن هستند. و اما دولتى که ناشى مى شود از یک شاهى که خودش و پدرش غیر قانونى است، خودش علاوه بر او غیر قانونى است، وکلایى که تعیین کرده است غیر قانونى است، دولتى که از همچو مجلسى و همچو سلطانى انشا بشود، این دولت غیر قانونى است. این ملت حرفى را که داشتند در زمان محمد رضا خان مى گفتند که این سلطنت را ما نمى خواهیم و سرنوشت ما با خود ماست، حالا هم مى گویند که ما این وکلا را غیر قانونى مى دانیم، این مجلس سنا را غیر قانونى مى دانیم، این دولت را غیر قانونى مى دانیم. آیا کسى که خودش از ناحیه مجلس، از ناحیه مجلس سنا، از ناحیه شاه منصوب است، و همه آنها غیر قانونى هستند، مى شود که قانونى باشد؟ ما مى گوییم که شما غیر قانونى هستید باید بروید. ما اعلام مى کنیم که الآن دولتى که به اسم دولت قانونى خودش را معرفى مى کند، حتى خودش قبول ندارد که قانونى است! خودش تا چند سال پیش از این، تا آن وقتى که دستش نیامده بود این وزارت، قبول داشت که غیر قانونى است؛ حالا چه شده است که مى گوید من قانونى هستم؟! این مجلس غیر قانونى است؛ از خود وکلا بپرسید که آیا شما را ملت تعیین کرده است؟ هر کدام ادعا کردند که ملت تعیین کرده است، ما دستشان را مى دهیم دست یک نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابیه اش، در حوزه انتخابیه از مردم سؤال مى کنیم که این آقا آیا وکیل شما هست؟ شما او را تعیین کردید؟ حتماً بدانید که جواب آنها نفى است. بنا بر این آیا ملتى که فریاد مى کند که ما این دولتمان، این شاهمان، این مجلسمان بر خلاف قوانین است، و حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما این است که سرنوشتمان دست خودمان باشد، آیا حق این ملت این است که یک قبرستان شهید براى ما درست بکنند در تهران، یک قبرستان هم در جاهاى دیگر؟
من باید عرض کنم که محمد رضاى پهلوى، این خائن خبیث ... رفت، فرار کرد و همه چیز ما را به باد داد. مملکت ما را خراب کرد، قبرستانهاى ما را آباد کرد. مملکت ما را از ناحیه اقتصاد خراب کرد. تمام اقتصاد ما الآن خراب است و از هم ریخته است؛ که اگر بخواهیم ما این اقتصاد را به حال اول برگردانیم، سالهاى طولانى با همت همه مردم، نه یک دولت این کار را مى تواند بکند و نه یک قشر از اقشار مردم این کار را مى توانند بکنند، تا تمام مردم دست به دست هم ندهند نمى توانند این به هم ریختگى اقتصاد را از بین ببرند. شما ملاحظه کنید به اسم اینکه ما مى خواهیم زراعت را، دهقانها را دهقان کنیم، تا حالا رعیت بودند و ما مى خواهیم حالا دهقانشان کنیم! «اصلاحات ارضى» درست کردند. اصلاحات ارضى شان بعد از این مدت طولانى به اینجا منتهى شد که بکلى دهقانى از بین رفت، بکلى زراعت ما از بین رفت، و الآن شما در همه چیز محتاجید به خارج. یعنى محمد رضا این کار را کرد تا بازار درست کند از براى امریکا و ما محتاج به او باشیم در اینکه گندم از او بیاوریم، برنج از او بیاوریم، همه چیز را. تخم مرغ از او بیاوریم، یا از اسرائیل که دست نشانده امریکاست بیاوریم.
بنا بر این کارهایى که این آدم کرده به عنوان «اصلاح»، این کارها خودش افساد بوده است! قضیه «اصلاحات ارضى» یک لطمه اى بر مملکت ما وارد کرده است که تا شاید بیست سال دیگر ما نتوانیم این را جبرانش بکنیم؛ مگر همه ملت دست به هم بدهند و کمک کنند تا سالهایى بگذرد و جبران بشود این معنا. فرهنگ ما را یک فرهنگ عقب نگه داشته درست کرده است. فرهنگ ما را این [شاه] عقب نگه داشته به طورى که الآن جوانهاى ما تحصیلاتشان در اینجا تحصیلات تامِّ تمام نیست و باید بعد از اینکه یک مدتى در اینجا یک نیمه تحصیلى کردند، آن هم با این مصیبتها، آن هم با این [فشار] ها، باید بروند در خارج تحصیل بکنند. ما پنجاه سال است، بیشتر از پنجاه سال است دانشگاه داریم و قریب سى و چند سال است که این دانشگاه را داریم؛ لکن چون خیانت شده است به ما، از این جهت رشد نکرده؛ رشد انسانى ندارد. تمام انسانها و نیروى انسانى ما را از بین برده است این آدم.
این آدم به واسطه نوکرى که داشته، مراکز فحشا درست کرده. تلویزیونش مرکز فحشاست، رادیوش- بسیارى اش- فحشاست. مراکزى که اجازه دادند براى اینکه باز باشد، مراکز فحشاست. اینها دست به دست هم دادند. در تهران مرکز مشروب فروشى بیشتر از کتاب فروشى است، مراکز فساد دیگر الى ما شاء اللَّه است. براى چه؟ سینماى ما مرکز فحشاست. ما با سینما مخالف نیستیم، ما با مرکز فحشا مخالفیم. ما با رادیو مخالف نیستیم، ما با فحشا مخالفیم. ما با تلویزیون مخالف نیستیم، ما با آن چیزى که در خدمت اجانب براى عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نیروى انسانى ماست، با آن مخالف هستیم. ما کىْ مخالفت کردیم با تجدد؟ با مراتب تجدد؟ مظاهر تجدد وقتى که از اروپا پایش را در شرق گذاشت- خصوصاً در ایران- مرکز [عظیمى] که باید از آن استفاده تمدن بکنند ما را به توحش کشانده است. سینما یکى از مظاهر تمدن است که باید در خدمت این مردم، در خدمت تربیت این مردم باشد؛ و شما مى دانید که جوانهاى ما را اینها به تباهى کشیده اند. و همین طور سایر این [مراکز]. ما با اینها در این جهات مخالف هستیم. اینها به همه معنا خیانت کرده اند به مملکت ما. و اما نفت ما. تمام نفت ما را به غیر دادند! به امریکا و غیر از امریکا دادند. آنى که به امریکا دادند عوض چه گرفتند؟ عوض، یک اسلحه هایى براى پایگاه درست کردن براى آقاى امریکا! ما هم نفت دادیم و هم پایگاه براى آنها درست کردیم! امریکا با این حیله، که این مرد[۱] هم دخالت داشت، با این حیله نفت را از ما [ربود] و براى خودش در عوض، پایگاه درست کرد. یعنى اسلحه هایى آورده اینجا که ارتش ما نمى تواند این اسلحه را استعمال بکند؛ باید مستشارهاى آنها باشند، باید کارشناسهاى آنها باشند. این هم از ناحیه نفت، که این نفت ما را اگر چند سال دیگر- خداى نخواسته- این [شخص] عمر پیدا کرده بود، عمر سلطنتى پیدا کرده بود، مخازن نفت ما را تمام کرده بود، زراعتمان را هم که تمام کرده، این ملت بکلى ساقط شده بود و باید عملگى کند براى اغیار. ما که فریاد مى کنیم از دست این، براى این است. خونهاى جوانهاى ما براى این جهات ریخته شده؛ براى اینکه آزادى مى خواهیم ما. ما پنجاه سال است که در اختناق به سر بردیم. نه مطبوعات داشتیم، نه رادیو صحیح داشتیم، نه تلویزیون صحیح داشتیم؛ نه خطیب مى توانست حرف بزند، نه اهل منبر مى توانستند حرف بزنند، نه امام جماعت مى توانست آزاد کار خودش را ادامه بدهد؛ نه هیچ یک از اقشار ملت کارشان را مى توانستند ادامه بدهند. و در زمان ایشان هم همین اختناق به طریق بالاتر باقى است و باقى بود. و الآن هم باز نیمه حشاشه[۲] او که باقى است، نیمه حشاشه این اختناق هم باقى است. ما مى گوییم که خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم- تمام اینها غیر قانونى است و اگر ادامه به این بدهند، اینها مجرمند و باید محاکمه بشوند، و ما آنها را محاکمه مى کنیم.
من دولت تعیین مى کنم! من تو دهن این دولت مى زنم! من دولت تعیین مى کنم! من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین مى کنم! من به واسطه اینکه ملت مرا قبول دارد[۳] ... این آقا[۴] که خودش هم خودش را قبول ندارد! رفقایش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد؛ فقط امریکا از این پشتیبانى کرده و فرستاده، به ارتش دستور داده که از این پشتیبانى بکنید؛ انگلیس هم از این پشتیبانى کرده و گفته است که باید از این پشتیبانى بکنید. یک نفر آدمى که نه ملت قبولش دارد، نه هیچ یک از طبقات ملت از هر جا بگویید قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند که مى آورند توى خیابانها! از خودشان هست این اشرار، فریاد هم مى کنند، از این حرفها هم مى زنند. لکن ملت این است، این[۵] ملت است. مى گوید که در یک مملکت که دو تا دولت نمى شود! خوب، واضح است این؛ یک مملکت دو تا دولت ندارد لکن دولت غیر قانونى باید برود. تو غیر قانونى هستى! دولتى که ما مى گوییم، دولتى است که متکى به آراى ملت است؛ متکى به حکم خداست. تو باید یا خدا را انکار کنى یا ملت را! باید سر جایش بنشیند این آدم! و یا اینکه به امر امریکا و اینها وادار کند یک دسته اى از اشرار، این ملت را قتل عام کند.
ما تا هستیم نمى گذاریم اینها سلطه پیدا کنند. ما نمى گذاریم دوباره اعاده بشود آن حیثیت سابق و آن ظلمهاى سابق. ما نخواهیم گذاشت که محمد رضا برگردد. اینها مى خواهند او را برگردانند. بیدار باشید! اى مردم، بیدار باشید! نقشه دارند مى کشند. ستاد درست کرده مردکه[۶] در آن جایى که هستش؛ روابط دارند درست مى کنند. مى خواهند دوباره ما را برگردانند به آن عهدى که همه چیزمان اختناق در اختناق باشد، و همه هستى ما به کام امریکا برود. ما نخواهیم گذاشت؛ تا جان داریم نخواهیم گذاشت.
و من از خداى تبارک و تعالى سلامت همه شما را خواستار هستم. و من عرض مى کنم بر همه ما واجب است که این نهضت را ادامه بدهیم تا آن وقتى که اینها ساقط بشوند؛ و ما به واسطه آراى مردم، مجلس سنا[۷] درست بکنیم؛ و دولت اول را- دولت دائمى را- تعیین بکنیم.
و من باید یک نصیحت به ارتش بکنم و یک تشکر از یک ارکان ارتش، یک قشرهایى از ارتش. اما آن نصیحتى که مى کنم این است که ما مى خواهیم که شما مستقل باشید. ما داریم زحمت مى کشیم، ما خون دادیم، ما جوان دادیم، ما حیثیت و آبرو دادیم، مشایخ ما حبس رفتند، زجر کشیدند، مى خواهیم که ارتش ما مستقل باشد. آقاى ارتشبد، شما نمى خواهید، آقاى سرلشکر، شما نمى خواهید مستقل باشید؟ شما مى خواهید نوکر باشید؟! من به شما نصیحت مى کنم که بیایید در آغوش ملت؛ همان که ملت مى گوید بگویید. بگویید ما باید مستقل باشیم. ملت مى گوید ارتش باید مستقل باشد، ارتش نباید زیر فرمان مستشارهاى امریکا و اجنبى باشد؛ شما هم بیایید- ما براى خاطر شما این حرف را مى زنیم- شما هم بیایید براى خاطر خودتان این حرف را بزنید، بگویید: ما مى خواهیم مستقل باشیم، ما نمى خواهیم این مستشارها باشند. ما که این حرف را مى زنیم که ارتش باید مستقل باشد، جزاى ما این است که بریزید توى خیابان، خون جوانهاى ما را بریزید که چرا مى گویید من باید مستقل باشم! ما مى خواهیم تو آقا باشى.
و اما تشکر مى کنم از این قشرهایى که متصل شدند به ملت. اینها آبروى خودشان را، آبروى کشورشان را، آبروى ملتشان را، اینها حفظ کردند. این درجه دارها، همافرها، افسرهاى نیروى هوایى- اینها همه مورد تشکر و تمجید ما هستند؛ و همین طور آنهایى که در اصفهان و در همدان و در سایر جاها اینها تکلیف شرعى، ملى، کشورى خودشان را دانستند و به ملت ملحق شدند و پشتیبانى از نهضت اسلامى ملت کردند. ما از آنها تشکر مى کنیم و به اینهایى که متصل نشدند مى گوییم که متصل بشوید به اینها. اسلام براى شما بهتر از کفر است؛ ملت براى شما بهتر از اجنبى است. ما براى شما مى گوییم این مطلب را، شما هم براى خودتان این کار را بکنید. رها بکنید این را. خیال نکنید که اگر رها کردید، ما مى آییم شما را به دار مى زنیم! این چیزهایى است که شماها یا کسان دیگر درست کرده اند؛ و الّا این همافرها و این درجه دارها و این افسرها که آمدند و متصل شدند، ما با کمال عزت و سعادت آنها را حفظ مى کنیم. و ما مى خواهیم که مملکتْ مملکت قوى باشد. ما مى خواهیم که مملکت داراى یک نظام قدرتمند باشد. ما نمى خواهیم نظام را به هم بزنیم. ما مى خواهیم نظام محفوظ باشد لکن نظامِ ناشى از ملت در خدمت ملت؛ نه نظامى که دیگران سرپرستى اش بکنند و دیگران فرمان به آن بدهند. مقصود من از مجلس «سنا» مجلس «مؤسسان» بود نه مجلس سنا. مجلس سنا اصلش یک حرف مزخرفى است! همیشه بوده! و السلام علیکم و رحمه اللَّه و برکاته» (صحیفه امام؛ ج ۶، ص ۱۰-۱۹)
پیام به افسران و سربازان ارتش و توصیه آنها به عدم حمایت از دولت بختیار از دیگر وقایعی است که در این روز تاریخی و به یاد ماندنی از طرف امام صادر شد. متن آن به شرح زیر است:
«بسم اللَّه الرحمن الرحیم
۳ ربیع الاول ۹۹
ارتش معظم ایران، افسران محترم، درجه داران، سربازان- اعزّهم اللَّه تعالى
با ابراز احترام خاطرنشان مى کند، از نظر ملت بزرگ ایران، شوراى سلطنتى و مجلسیْن و دولت ناشى از آنها غیر قانونى و فاقد اعتبار ملى است؛ و چون ارتش از ملت و ملت از ارتش است و پشتیبانى هر یک از دیگرى از وظایف ملى است، لازم است به احترام ملت و رأى قاطع آن، ارتشْ خود را از دولت غاصب[۸] برکنار کند و این مطلب را اعلام کند. این جانب به واسطه رهبرى مبتنى بر حکم شرع و آراى اکثریت قریب به اتفاق ملت، دولت موقت را براى تشکیل مجلس مؤسسان و دیگر امور مقدماتى معرفى مى کنم تا ارتش محترم به وظیفه قانونى و ملى خود رفتار نماید؛ و ان شاء اللَّه تعالى به نابسامانیها و آشفتگیها خاتمه داده شود.
مطمئن باشید در صورتى که به وظیفه ملى و قانونى خود عمل نمایید، ملت و دولت ناشى از آن، در احترام و پشتیبانى شما کوشا خواهد بود. لازم به تذکر نیست که در این موقع حساس و خطیر، اختلاف کلمه موجب انهدام ارکان کشور خواهد شد و همه ما مسئول آن هستیم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینى» (صحیفه امام، ج۶، ص ۲۰)
اولین روز ورود امام با فشردگی کاری هرچه تمام تر سپری می شد اما آن حضرت هیچ یک از این فعالیت ها را به تأخیر نینداختند، سخنرانی در جمع اعضاى کمیته استقبال و تشریح دستاوردهای انقلاب، خود شاهدی بر این مدعاست.
«[بسم اللَّه الرحمن الرحیم] ... تا اراده خداى تبارک و تعالى نباشد براى بشر امکان ندارد که به یک همچو وحدت کلمه اى برسد. شما مى دانید، شما که در ایران بودید بهتر مى دانید که در سرتاسر ایران، از آن دهات تا مرکز، همه یکدل و یکصدا این خاندان را طرد کردند. بچه هایى که تازه زبان درآوردند با جوانها و پیرمردها همه هم صدا شدند. دست خدا با جماعت است. برادرهاى من، این وحدت کلمه را حفظ کنید. رمز پیروزى شما وحدت کلمه است. اختلاف را کنار بگذارید.
من بزرگترین پیروزى را آشتى بین دانشگاه و مدارس علمى [حوزه هاى علمى] مى دانم. اگر ما هیچ پیروزى پیدا نکرده بودیم الّا همین معنا که بین دانشگاه و طبقه روحانى نزدیک کردیم و تفاهم حاصل شد ... و این دست خیانتى که سالهاى طولانى جدایى انداخته بود بین این دو طبقه قطع شد. و بحمد اللَّه، هم روحانى فهمید که دانشگاهى آنچه اجانب گفته اند نبود و هم طبقه جوان و دانشگاهى فهمیدند که روحانى آن طور که براى اینها توصیف کرده بودند نبود. آنها مى خواستند که ملت را از هم جدا کنند و تمام هستى ملت را ببرند، و خود ملت [را] باز به هم ریزند- اختلاف با هم- از مصالحشان غافل باشند. شما ملت ایران ثابت کردید که با وحدت کلمه، یدِ اجانب، دست آنها را قطع کردید؛ دست این شاه ظالم، دست این محمد رضاى ظالم را که مى خواست تمام هستى ما را به باد فنا بدهد قطع کردید.
الآن هم بعضى از کسانى که با او ارتباط دارند و با صورتهاى خیلى ظاهر الصلاح پیش آمدند، به اصطلاح «ملى» پیش آمده اند،[۹] اینها هم مى خواهند همان منافع اجانب را با این صورت حفظ کنند. خود محمد رضا هم این ادعاها را مى کرد: به قرآن کریم تمسک مى کرد؛ به آزادى زن و مرد تمسک [مى کرد]؛ «آزادزنان و آزادمردان» مى گفت؛ لکن همه حیله بود. حالا هم که «ملیت» گفته مى شود و «ملت» گفته مى شود، و اینکه آزادى مى دهیم و فلان [برنامه] را حذف مى کنیم، فلان [برنامه] را زیاد مى کنیم- تمام اینها حیله است و ملت باید بیدار باشد و بداند و این حیله ها را خنثى کند. من از خداى تبارک و تعالى سلامت همه شما و وحدت کلمه تان را مى خواهم؛ و امیدوارم که دست اجانب و کسانى که مربوط به اجانب است از مملکت شما قطع شود.» (صحیفه امام، ج۶، ص ۲۱- ۲۲) ایشان همچنین بیانات کوتاهی در حضور جمعى از طلاب حوزه علمیه قم داشتند و نوید بازگشت خود به قم را به آنها دادند. متن این بیانات در ادامه می آید:
«[بسم اللَّه الرحمن الرحیم] من ان شاء اللَّه بعد از چند روز دیگر مى آیم خدمت شما به قم، ان شاء اللَّه آنجا در خدمتتان خواهم بود. امیدوارم که همه مان با هم در یک صف باشیم؛ نه جلو و عقب، در یک صف همه با هم به پیش برویم و ان شاء اللَّه مقاصد شرعى اسلامى را به پیش ببریم. من خادم شما هستم.»[۱۰] (صحیفه امام؛ ج ۶، ص ۲۳)
- شاه.
- پَرِ کاه؛ بقیه روح در شخص بیمار. در اینجا منظور دولت بختیار است.
- ابراز احساسات شدید مردم موجب شد که سخنان امام قطع شود.
- بختیار.
- اشاره به حضار.
- شاه.
- به توضیح امام در پایان همین سخنرانى توجه کنید.
- دولت شاپور بختیار.
- شاپور بختیار و اعضای دولت وی.
- نوار سخنرانى مزبور نامفهوم و ناقص بوده است.
دیدگاه تان را بنویسید