سال ها بود که سلول های بیمار از گازهای شیمیایی می خواستند از پا درش بیاورند اما او ماموریت داشت، باید می ماند و کارهای نیمه را به سرانجام می رساند. آموزش هایش روز به روز گسترده تر و مدرن تر می شد اما حالا دیگر همین سلول ها او را بی تاب رفتن کرده بودند. تقویم که در بیست و یکمین روز از اردیبهشت ماه 95 خانه کرد، او قرار یافت.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: یادم می آید آقا جانم ته تغاری خاندانشان بود اما درِ خانه اش به روی همه فامیل باز بود. از خواهرزاده و برادرزاده گرفته تا دختر دایی و پسر عمو. حتی خواهر و برادر بزرگش هم روزهای عید که می شد اول آنها به دیدن او می آمدند. نه اینکه رسم ادب را نگه ندارد این عادت فامیل شده بود که رفتن خانه عمو آقا حسن را در لیست اولین دیدارهای خودشان بگذارند. عید نوروز که می شد از بس مهمان می آمد ما نوه ها دیگر خسته می شدیم از پذیرایی، حالا نه عید نوروز که عید غدیر و قربان و عید میلاد صاحب الزمان(عج). عید هم که نبود آخر هفته ها همیشه خانه یشان پر می شد و خالی؛ و ما نوه ها هم که با قرارهای قبلی از شب جمعه خود را به پایگاه دوستی هایمان یعنی خانه آقاجان می رساندیم و حضور گرم خود را اعلام می کردیم. همین خصلت، آقا جانم را سفره دار فامیل کرده بود. حکایت بعضی از آدم ها اینگونه است. آقا محمد ناظری(1) هم خصلت سفره داری اش زبانزد خاص و عام بود. همه آنهایی که از دور و نزدیک با او آشنا بودند بر این خصلتش صحه می گذارند. سربازان و نیروهای تحت امرش نه نیرو که یک پسر بودند برایش. حالا شما ببینید این آقا چه تعداد پسر در همه دوران سال های عمرش تربیت کرد برای دفاع از این مرز و بوم. مرادی از دوستان آقا محمد می گوید هر بار که به خانه او رفتم چند تایی از سربازانش مهمان او بودند برایش فرقی نداشت که او فرمانده است و آنها سرباز.
یادم هست پدر و مادر سربازی برای دیدن پسرشان به تهران آمده بودند و چون جایی نداشتند می خواستند شب را در پادگان بگذرانند. خبر به گوش آقا محمد که رسید، آنها را به خانه اش برد و چون قوم و خویشی نزدیک پذیرایی شان کرد. ناگفته نماند که اگر همراهی و همقدمی حاج خانم نبود این سفره داری تنهایی حاصل نمی شد. حاج خانم می توانست گلایه کند که بس است دیگر از اینهمه مهمانداری خسته شده ام اما اصلا و ابدا. او اهل این گِله ها نبود.
لا به لای خاطرات حاج قاسم را هم که بگردی، این سفره داری را اینطوری تعریف کرده است: «هر بار از کرمان به تهران میآمدم خانه شهید ناظری بودم.»
1. ششم خرداد 1333 سردار محمد ناظری در محله امام زاده حسن (ع) تهران به دنیا آمد. او فرزند اول بود. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به نیروهای کماندوی تیپ نوهد (نیروهای ویژه هوابرد ارتش) پیوست و در پادگان «باغ شاه» دوره نظامی را آموزش دید. در بحبوحه انقلاب بارها در تظاهرات حضور داشت و گاهی در پخش اعلامیه هم شرکت می کرد. همین فعالیت هایش ساواک را نسبت به او حساس کرد و در تیررس نگاهشان بود تا جایی که حتی یک بار هم نیروهای گاردی به خانه شان آمده و همه جا را زیر و رو کردند شاید ردی از خرابکاری شهید محمد پیدا کنند. اما از آنجا که خداوند یار او بود، تیرشان به سنگ خورد و سرشکسته بازگشتند. بعد از پیروزی انقلاب وارد کمیته انقلاب اسلامی شد. از آنجا که اعتبار خاصی در محله داشت، شب ها همراه با دیگر بچه های کمیته در کوچه و خیابان گشت زده و حواسش همه جوره جمع بود که مبادا اخلالگری نظم شهر را برهم زند. با شکلگیری نیروی سپاه به این نهاد پیوست و بهدلیل توانمندی ای که در فعالیت های نظامی و تکاوری داشت از سوی سردار طوسی، یکی از نیروهای زبده شهید دکتر مصطفی چمران برای آموزش های بیشتر انتخاب و بعد از گذران دوره های تکاوری خود به عنوان مربی سپاه برگزیده شد. در ابتدا به نیروهای نظامی آموزش می داد اما با شروع جنگ های نامنظم همه توانش را به کار گرفت تا آموخته های خود را به نیروهای مردمی یاد دهد. سرداران شهید حاج قاسم سلیمانی، باقری، قاآنی، شهید کاوه و جاویدالاثر متوسلیان ازجمله شاگردان او بودند. شهید محمد ناظری، فرمانده نیروی ویژه دریایی سپاه در بیست و یکم اردیبهشت ماه سال ۹۵ به هنگام انجام مأموریت در منطقه دریایی نازعات به دلیل عارضه شیمیایی مهمان عرشیان شد.