قصه «نا» قصه مردی است که فرصت اندک حیاتش، دریچه های جدیدی را گشود. حال اگر این حیات ادامه دار بود و ظلم هایی که بر او می رفت تبدیل به لطف می شد، حتما کاری می کرد کارستان.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: قصه «نا» خواندن من از آنجایی شروع شد که رزق همراهی با حلقه کتابی ـ که اگر اسمش را بگویم تبلیغ می شود و ما رسانه ای ها برای تبلیغ باید هزینه ای دریافت کنیم، پس از آن می گذرم ـ نصیبم شد؛ این که می گویم رزق، به معنای واقعی کلمه رزق است، چرا که در کنارشان بسیار می آموزم و به قول حاج آقا دولابی (نقل به مضمون) هر خیری رزقی است که خداوند نصیبمان می کند حالا می خواهد همنشینی یک انسان صالح باشد یا لبخندی از یک دوست یا همین قرار گرفتن در جمعی کتابخوان و کاربلد. اولین کتاب حلقه، «نا» بود، شاید برای مخاطب یادداشتم این پرسش پیش بیاید که چرا «نا»؟ همان طور که برای خودم نیز این سوال مطرح بود و نویسنده به پرسش من و شما اینگونه پاسخ داده است:
"نا در لغتنامه دهخدا مخفف ناو است در ناخدا.
به معنای نای و نی هم آمده.
مخفف نای است در ترکیبات سورنا و کرنا.
حلقوم در تداول آخرین قوت.
ضعیف ترین حد قوت. اندک قوت. رمق به معنی نفس باشد. و در عربی ما است؛ ضمیر اول شخص یا متکلم مع الغیر.".
سید محمدباقر صدر را کمی و شاید هم از کمی بیشتر می شناختم، بنت الهدی را نیز هم. در مقطعی با «امامان اهل بیت» اش همراه شدم اما امام موسی برایم جذابیتی دیگر داشت، درست مثل زمانی که میان قطعه های شهدا سیر می کردم و ناگهان شهیدی با چهره ای بس زیبا، جذبه ای در من نشانه می رفت؛ و حالا «نا» آمده بود از او بگوید نه به تفصیل که به تلخیص چرا که مردان خدا در کلمه و واژه نمی گنجند.
«نا» با همه قوت و ضعفش، راه می نمایاند و پیش می رفت، گاهی بیش بود و گاهی کم.
«نا» می خواست شمع اول را روشن کند که کرد و یک به یک پشت سرش ردیف شدند: «به رنگ صبر»، «شرح صدر»، «اقلیم خاطرات» و... .
«نا» فرصتی دست داد تا با جمعی از حلقه کتاب، همنشین نویسنده کتاب شویم و ساعتی به پرسش هایمان پاسخ دهد. او علت خلاصه نویسی اش را شرح می دهد که قصدش بیشتر ایجاد انگیزه برای دانستن درباره یکی از نوابغ عالم تشیع بوده است کسی که در سیزده سالگی اولین کتابش را می نویسد و در عمر کوتاهش خدمات بسیاری به عالم اسلام می کند که اگر او بود اتفاق های مثبت بسیاری می افتاد دریغ که حکومت بعث او را به طرز ناگواری به شهادت رساند آن هم در غربت.
نویسنده می گوید قصدش نشان دادن همه ابعاد وجودی صدر نبوده، او می خواسته به خواننده نشان دهد که محمدباقر صدر یک پدر بوده است چه در خانه و چه در میان شاگردانش و چه زیباست زمانی که یک عالم دینی همه را فرزندان خود تلقی می کند و محبتش را نثار.
نویسنده در پاسخ علت اینکه چرا به شرایط سیاسی و ارتباط شهید صدر با امام خمینی و نقش امام در حوزه علمیه نجف نپرداخته می گوید من می خواستم صدر بشناسانم که فکر می کنم انگیزه شناساندن را ایجاد کردم.
اما من معتقدم که «نا» نه تنها خواننده را به دانستن بیشتر درباره شهید صدر که به شناختن امام موسی صدر و امام خمینی، حوادث حوزه نجف و شرایط حاکم بر آن با وجود حزب بعث عراق و... نیز ترغیب می کند.
«نا» با نگاهی گذرا در حدود ۲۱۶ صفحه قطع رقعی با کاغذهایی کاهی که سبکی کتاب را به ارمغان می آورد همراه با محتوایی روان و خوب، روزنه ای به عالم صدر می گشاید و جان مخاطب را تشنه دانستن بیشتر و بیشتر می کند.