دوستان محمد جعفر(شهید سعیدی) به شهادت رسیده بودند و او از قافله آنها جا مانده بود و حالا هم که عملیات در پیش بود باز از او خواسته می شد که همان پشت جبهه بماند.

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: یکی دو روزی به شروع عملیات کربلای چهار مانده بود و بچه ها در منطقه مارد در نزدیکی آبادان مستقر بودند. همه آنهایی که خودشان روزگاری این ساعت ها و لحظه ها را درک کرده اند می دانند که چه حال و هوایی در میان بچه ها حاکم است. همه آنهایی که نامشان در لیست شرکت کنندگان در عملیات نوشته شده است، از دیگران حلالیت می طلبند یا گوشه ای برای خود خلوت کرده اند و راز و نیاز می کنند، بعضی قصد می کنند چند خطی به یادگار از خود باقی بگذارند و... آن روزها خدابخش(1) هم یکی از همان هایی بود که نامش در میان این خیل مشتاق رقم خورده بود.

 

در همین رابطه بخوانید:

فرمانده ای که از ماشین فرماندهی اش استفاده نمی کرد؟

چرا شهید سعیدی از پذیرش مسئولیت جدید امتناع می کرد؟

 

خدابخش به همراه عده ای دیگر از بچه ها سوار بر کامیون شدند و خود را به منطقه عملیات رساندند. او چنان در میان افکارش غرق شده بود که وقتی به خود آمد که به سنگر فرماندهی تیپ رسیده بود. خوب که گوش کرد صداها را آشنا یافت؛ محمدجعفر(2) و مختار غلامی بودند.

آقای غلامی می گفت: تو باید همین جا بمونی، اینجا بچه ها بهت نیاز دارن و محمد جعفر با صدایی که می لرزید و بغضی که منتظر شکستن بود، پاسخ می داد: من با دوستام قول و قرارهایی گذاشته بودیم که هیچ وقت همو تنها نگذاریم حالا آنها رفتند و من ماندم پس حالا بهترین زمان برای رفتن پیش آنهاست.

 

1. خدابخش عباسی از رزمندگان دفاع مقدس که این خاطره را نقل کرده است.

2. سردار شهید محمد جعفر سعیدی(متولد 1334)، معاون فرمانده گردان حضرت ابوالفضل(س)تیپ 13 امیرالمومنین(ع) که در چهارم دی‌ماه ۱۳۶۵ در محور عملیاتی کربلای ۴ جزیره سهیل عراق به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
4 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.