چند روزی است خبر ساخت فیلم سینمایی «مست عشق»، حسن فتحی و بازیگرانش مورد توجه رسانه‌ها قرار گرفته است. فیلمی که روایت فتحی از داستان شمس و مولاناست و پیش‌تر اعلام شد که بازیگر نقش شمس شهاب حسینی خواهد بود و دیروز هم در رسانه‌ها خبری تکمیلی منتشر شد مبنی بر بازی پارسا پیروزفر در نقش مولانا جلال‌الدین محمد بلخی.

به گزارش جی پلاس، با این حساب و با انتخاب دو بازیگر اصلی فیلم، به نظر می‌رسد که «مست عشق» وارد مراحل پایانی پیش تولید خود شده است. تولید مشترک ایران و ترکیه قرار است روایتگر برشی از زندگی شمس و مولانا در شهر قونیه باشد و مهران برومند، تهیه کننده «مست عشق» از ساخت قونیه قدیم به‌عنوان یکی از لوکیشن‌های اصلی فیلم خبر داده است. نکته‌ای که این روزها محل بحث و گفت‌وگو (بخصوص بین ادب‌پژوهان است) نحوه برخورد و مرجع روایت داستانی این فیلم است که برای سناریو از آن استفاده شده است.

مهدی سالارنسب، پژوهشگر و شمس‌شناس که آثاری همچون کتاب دو جلدی «شمس تبریز» را منتشر کرده در گفت‌وگویی از بیم‌ و امیدهای ساخت چنین سریالی می‌گوید.

به‌نظر شما انتخاب شهاب حسینی و پارسا پیروزفر، در قیاس با تصویری که ما در متن مرجع و تاریخی از شمس و مولانا داریم چقدر به واقعیت نزدیک یا از آن دور است؟
در بخشی از جلد اول «کتاب شمس تبریز» زندگینامه شمس که در بخش‌های مختلف مقالات شمس بوده را آورده‌ام که البته پیچیده است اما تصویر تقریباً کاملی به‌دست می‌دهد و جزئیات بی‌نظیری در آن وجود دارد. پیش از آنکه نسبت به انتخاب بازیگران اصلی اعلام موافقت یا مخالفت کنیم، باید به چند نکته توجه داشته باشیم. یکی اینکه به‌عنوان مثال مولانا اهل بلخ افغانستان (که ما امروز آن را خراسان می‌دانیم) بوده است؛ پس در انتخاب بازیگر نقش مولانا باید به این نکته توجه شود. نکته دوم اینکه هم شمس و هم مولانا آدم‌های لاغر اندامی بوده‌اند و هم شمس و هم مولانا به صراحت به آن اذعان می‌کنند. مثلاً مولانا جایی می‌گوید من از شدت نحیف بودن، از جثه خود خجالت می‌کشم و اضافه می‌کند که وقت استحمام وقتی به بدن خود نگاه می‌کرده شرم‌زده می‌شده از جفایی که به بدن خود روا داشته است. یا در مقالات، شمس به‌روشنی از لاغری خود صحبت می‌کند و می‌گوید آن‌قدر لاغر بودم که حتی برای کارگری هم مناسب نبودم. پس این‌ها تصویرهایی از فیزیک شمس و مولاناست که به ما مرجع و استناد درستی می‌دهد و خوب است مورد توجه نویسندگان و سازندگان این سریال قرار بگیرد.

به‌لحاظ داستانی چطور؟ منابع و مراجع درست برای روایت چه منابعی هستند و باید چه چیزهایی مورد توجه قرار بگیرد؟
تجربه تماشای سریال‌ها و فیلم‌هایی که در مورد چهره‌های بزرگ تاریخی و مذهبی ساخته شده نشان می‌دهد که این‌گونه محصولات تصویری، اصولاً آثاری ناامیدکننده‌ای هستند. به این دلیل که یا منابع درست تعریف نشده‌اند یا اینکه آمیخته با نظریات کارگردان و نویسنده و وارد فاز دیگری می‌شوند. نمونه‌اش شخصیت قطام در سریال امام علی بود که در هیچ سند تاریخی و مذهبی این شخصیت اصلاً چنین جایگاه و حضوری ندارد اما سازندگان تصمیم می‌گیرند با وجود اسناد تاریخی نقش او را پر رنگ کنند. اینجا هم چنین بیمی وجود دارد. مخصوصاً امروز که داستان شمس و مولانا بیش از آنکه در تحلیل و نظر متخصصان باشد، دست عوام افتاده و کتاب‌هایی از قبیل ملت عشق و... متأسفانه مرجع شده‌اند. داستان شمس و مولانا جزئیات ظریفی دارد که پرداخت نادرست یا غیرمستند به آن واقع از آسیب‌های جدی یک داستان یا فیلم است. یا مثلاً زندگی و مرگ شمس و روایت‌های مختلفی که درباره آن وجود دارد یا رفتارهای عجیب و غریب شمس، نکته‌های پیچیده و البته جزئی هستند که نمی‌توان به سادگی از کنار آن‌ها گذشت. خلقیات این دو هم بخش دیگر و مهمی است که در کنار بستر تاریخی زندگی این دو نفر باید به آن پرداخته شود و اتفاقاً کار بسیار سختی است. مخصوصاً درآوردن شخصیت شمس که بالاوپایین‌های فراوان دارد و آدمی‌است متناقض.

پیشنهادی برای سازندگان فیلم دارید؟
فکر می‌کنم توجه به منابع درجه یک و کسانی که در سالیان گذشته، عمر  خود را روی شناخت شمس و مولانا و آثار و شخصیت‌شان گذاشته‌اند پیشنهاد اصلی من باشد. توجه داشته باشید که شمس به گفته خودش لاابالی است یعنی مبالات و مراعات چیزی را ندارد. روحیه متضادی دارد، آدم تندخویی است و واکنش‌های تندی دارد و خیلی وقت‌ها از حرفش کوتاه نمی‌آید. جاهایی هم بسیار آدم عاطفی است؛ آنقدر که از یک آدم 60 ساله بسیار بعید است که چنین حرف‌هایی بزند. سازندگان فیلم باید به این مسأله کاملاً دقت داشته باشند که مولانا را پیش از نوشتن مثنوی معنوی و رسیدن به شمس بشناسند. مثنوی اجازه نمی‌دهد مولانای پیش از شمس و نوشتن مثنوی خوب درک و دیده شود. مولانا جوان 37 ساله‌ای بوده که شمس گاهی به او عتاب و پرخاش هم می‌کرده یا جایی در مقالات صراحتاً به او می‌گوید اگر آنچه من می‌گفتم تو می‌کردی شاگردانت همه بنده می‌شدند. یا مثلاً شمس مخالف فقهای آن روزگار بود و تا آخر بر این مخالفت و فلسفه پافشاری کرد اما مولانا تا آخرین لحظه عمرش همچنان فتوا می‌داد و می‌گفت حتی اگر وسط سماع باشم فتوا را ترک نمی‌کنم و اگر کسی آمد صدایم بزنید. این یعنی امور مردم برایش مهم بوده است و این دو موجود با همه نزدیکی‌شان چنین تفاوت‌هایی داشتند و میزان پختگی و سن‌شان با هم فرق داشتند و شمس جامعه‌گریز و به‌گفته خودش آفاقی یا همان ولگرد بوده است. این‌ها باید مراعات شود که مولانای متعالی که مثنوی را سروده صرفاً روایت نشود و در مورد شمس هم بعید می‌دانم بتوانند همه آن‌چه شمس بود را نشان بدهند چون ممکن است یک‌بار دیگر همین مردم امروز شمس را از شهر بیرون کنند. در نهایت فکر می‌کنم اگر از مقالات شمس یا... دیالوگ‌هایی را انتخاب و روی زبان بازیگران نقش شمس و مولانا بگذارند بد نباشد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 1262627
  • منبع: روزنامه ایران
  • نسخه چاپی
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.