۸ بهمن سال ۷۶ پیرمردی با پلیس تماس گرفت و از شنیدن سر و صداهای مشکوکی در خانه ویلایی همسایهاش خبر داد.
به گزارش جی پلاس، بهدنبال این تماس، پلیس راهی شهرک غرب شد. مأموران هر چه زنگ خانه را به صدا درآوردند کسی پاسخگو نبود و از آنجایی که پیرمرد همسایه مدعی بود که چند نفر را هنگام خروج از خانه همسایه که پیرزنی تنهاست دیده حساسیت ماجرا بیشتر شد.
مأموران با هماهنگیهای قضایی وارد خانه ویلایی شدند و در زیرزمین ساختمان جسد پیرزن را درحالی که دست و پایش بسته بود و کبودی دور گردنش مشاهده میشد پیدا کردند. در ادامه بررسیها پزشکی قانونی علت مرگ را خفگی اعلام کرد.
از آنجایی که پیرزن به تنهایی زندگی میکرد و بهم ریختگی خانه حکایت از قتل بهخاطر سرقت داشت تحقیقات ادامه یافت، اما چون درهای ورودی خانه سالم بودند و از سویی وسایل پذیرایی نیز در خانه به چشم میخورد فرضیه قتل به دست میهمانان آشنا قوت گرفت.
دو سال بعد
تحقیقات برای دستگیری عاملان قتل پیرزن ادامه داشت، اما هیچ رد و سرنخی از متهمان در دست نبود. تا اینکه مرد میانسالی با پلیس تماس گرفت و از تیراندازی در خانه همسایهشان خبر داد.
مأموران بلافاصله راهی محل شدند و با ورود به خانه دو مرد جوان را که یکی از آنها اسلحه کلت و دیگری چاقویی دردست داشت، دستگیر کردند. زوج میانسال نیز که بشدت مجروح شده بودند به بیمارستان منتقل شدند. اما زن صاحب خانه بینایی چشم چپش را به خاطر آسیبی که مردان خشن به او وارد کرده بودند از دست داد.
دو مرد جوان که در این ماجرا دستگیر شده بودند برای تحقیقات به اداره آگاهی منتقل شدند. یکی از آنها که فریبرز نام داشت در تحقیقات گفت: چندین سال قبل با رویا که از شوهر اولش جدا شده بود و صاحب یک دختر بود ازدواج کردم. رویا در خانه افراد ثروتمند کار میکرد؛ چند سالی از ازدواج ما گذشت که با جلال آشنا شدم. هر دویمان کارگر بودیم و بیپول تا اینکه دوستم جلال پیشنهاد داد که برای پولدار شدن از خانههای مردم سرقت کنیم. از آنجایی که همسرم رویا در خانههای اعیانی کار میکرد، تصمیم گرفتیم خانه یکی از افرادی را که او در آنجا کار میکند انتخاب کنیم. روز حادثه رویا در را برایمان باز کرد و من به همراه دو نفر از دوستانم و دختر ۱۴ ساله رؤیا وارد خانه شدیم.
با اسلحه و چاقو زوج میانسال صاحبخانه را تهدید کردیم، اما مقاومت کردند و به همین دلیل با آنها درگیر شدیم. رویا و دخترش و جلال با وسایل سرقتی از خانه خارج شدند. اما من و دوستم دستگیر شدیم.
برملا شدن راز جنایت
درحالی که تحقیقات از متهمان ادامه داشت فریبرز حقایقی دیگر را برملا کرد.او گفت: ما دو سال قبل نیز از خانه یک پیرزن ثروتمند سرقت کرده و او را کشتیم. رویا سالها در خانه پیرزن کار میکرد و او هم اعتماد زیادی به رویا داشت یک روز ما را به خانهاش دعوت کرد. بعد از خوردن ناهار، رویا و دخترش به بهانهای به حیاط خانه ویلایی رفتند و من و جلال هم دست و پای پیرزن را بستیم.
پیرزن خیلی سر و صدا میکرد و ما برای اینکه همسایهها متوجه سر و صدای او نشوند او را به زیرزمین بردیم و خفهاش کردیم. از خانه ۴۰ سکه طلا، گردنبند جواهرنشان، انگشتر و النگو، ۴۰۰ هزار تومان پول و یک چک ۳۵۰ هزار تومانی سرقت کردیم. چک را در بازار فروختیم و پولها را بین خودمان تقسیم کردیم. چون پول خوبی از این راه بهدست آوردیم و از طرفی هم پلیس ردی از ما بهدست نیاورد حدود دو سال بعد تصمیم گرفتیم سرقتی دیگر انجام دهیم که دستگیر شدیم.
دستگیری سایر متهمان
در ادامه بررسیها جلال و رویا و دختر رویا نیز بازداشت شده و به جرم خود اعتراف کردند. اما جلال در تمام مراحل تحقیقات منکر جنایت شد و ادعا کرد که تنها دست و پای پیرزن ثروتمند را بسته است و فریبرز او را خفه کرده است.
با تکمیل تحقیقات پرونده به دادگاه کیفری وقت ارجاع شد. دادگاه شعبه ۱۶۰۴ کیفری جلال و فریبرز را به قصاص، ۱۰ سال حبس، رد مال و شلاق محکوم کرد. رویا نیز به اتهام معاونت در قتل عمدی و شرکت در سرقت به ۱۰ سال حبس و ۱۰ سال حبس به خاطر معاونت در سرقت محکوم شد.
متهم دیگر نیز که در سرقت مسلحانه شرکت داشت به ۱۰ سال حبس ۷۴ ضربه شلاق و رد مال محکوم شد و پرونده دختر رویا هم به خاطر سن کم به دادگاه اطفال ارجاع شد.
متهمان این جنایت در زندان به سر میبردند تا اینکه سال ۹۵ فریبرز و جلال برای اجرای حکم پای چوبه دار رفتند. فریبرز به دار مجازات آویخته شد، اما جلال از آنجایی که همچنان مدعی بود جنایت را انجام نداده توانست از اولیای دم مهلت بگیرد. رویا نیز پس از تحمل ۲۰ سال حبس موفق شد با کمک خیرین ۵۰ میلیون رد مالش را پرداخت کند و از زندان آزاد شود.
جلال یک بار دیگر نیز پای چوبه دار رفت، اما سرانجام چند روز قبل بدون هیچ قید و شرطی از خانواده مقتول رضایت گرفت و از زندان آزاد شد.