علل نفوذ و گسترش اسلام در بوسنی و هرزگوین
پس از فتح بوسنی، عثمانی با درکی که از نقش دین در جامعه بوسنی به دست آورده بود، تنوع دینی موجود در آن را مدیریت کرد و تمام تلاش خود را برای افزایش تعداد مسلمانان در آن خطه به خرج داد، زیرا اکثریت یافتن تعداد مسلمانان بر مسیحیان خود میتوانست به معنای پیروزی دیگری نیز باشد.
به گزارش خبرنگار جی پلاس، متن زیر خلاصه ای از مقاله «نفوذ و گسترش اسلام در بوسنی و هرزگوین بین سال های 1463 و 1800 میلادی» است که به چگونگی ورود اسلام به منطقه بالکان و بوسنی و هرزگوین پرداخته است.
این مقاله برگرفته از متن پایان نامه زهرا رحمانی دانشجوی کارشناسی ارشد رشته تاریخ دانشگاه تهران است که در اینجا به طور خلاصه برای مخاطبان ارائه شده و برای اطلاع از متن کامل می توان به متن پی دی اف که در انتهای خبر آمده است مراجعه کرد.
دوگانگی هویت جامعه بوسنی به خصوص در میان مسلمانان به عنوان یکی از پیامدهای ورود و پذیرش اسلام در این منطقه مطرح شده است، علی رغم وجود تعادل و قرابت مذاهب مختلف در این سرزمین، این رخداد تاریخی توسط عوامل خارج از حوزه اقوام و مذاهب، تفسیر شده و درگیری های متعدد داخلی و به دنبال آن نسل کشی مسلمانان در قرن بیستم توسط صرب ها را موجب شد.
پرسش اصلی که نویسنده در پی پاسخ به آن است، این است که «اسلام در بوسنی و هرزگوین چگونه نفوذ و گسترش یافت؟» پرسشی که در مسیر پاسخ به آن پرسش های فرعی تری از جمله چگونگی فتوحات عثمانی در بوسنی و هرزگوین و پیامدهای آن، واکنش ساکنان منطقه به حضور عثمانیها، تأثیرات و تأثرات حضور آنان در منطقه و چگونگی نفوذ و گسترش زبان فارسی در بوسنی و هرزگوین هم پاسخ داده می شود.
آغاز انتشار اسلام به زمانی قبل از سقوط دولت بوسنی در سال 1463 م باز میگردد.
دست اندازیهای منظم به داخل بوسنی سبب شد که بسیاری از اشراف فئودال رفته رفته تحت انقیاد عثمانی قرار گیرند و تورتکو دوم[1] (1420 ـ 1423م) سرانجام سیادت عثمانی را به طور رسمی بپذیرد. بوسنی یک پایگاه بود که دولت عثمانی، حاکم موقت برایش تعیین و سعی میکرد با ایجاد فاصله میان نجیب زادگان به تضعیف بلاد پرداخته، در امور داخلی آنان بیشتر مداخله کند تا از این طریق استیلای خود را بر بوسنی بیش از پیش گسترش دهد.
پس از فتح بوسنی، عثمانی با درکی که از نقش دین در جامعه بوسنی به دست آورده بود، تنوع دینی موجود در آن را مدیریت کرد و تمام تلاش خود را برای افزایش تعداد مسلمانان در آن خطه به خرج داد، زیرا اکثریت یافتن تعداد مسلمانان بر مسیحیان خود میتوانست به معنای پیروزی دیگری نیز باشد. علما به واسطه نفوذ قابل توجهی که بر سیستم قضایی داشتند بر مناسبات اداری و قضایی مسلط شده و تمام اهتمام خود را برای پیادهسازی احکام شرعی در بلاد تازه فتح شده به کار میگرفتند.
صوفیگری یک جنبش مؤثر فکری و مذهبی خاص در قرنهای نخست بود و از آنجایی که دین را با تساهل و تسامح ارائه میداد بر روند گسترش اسلام مؤثر بود. البته اسلامی که به واسطه تصوف نشر پیدا کرد همسو با تعالیم اسلامی باقی نماند و تناقضات خود را نشان داد. رواج فرقههای غیررسمی متصوفه هم در این مهم بیاثر نبود.
عثمانی با اشغال سیاسی ـ نظامی، بالکانی را به ارث برد که دارای یک جمعیت پیشرفته دارای تابعیت وفادار به یک اصل مشخص سیاسی نبود.
شریعت اسلام در زمینههای رفتار شخصی و زندگی اجتماعی دستورالعملهای مترقیانهای ارائه میداد اما این قوانین نهایتا به حق ویژه مقام سلطنت اصالت میداد. رعایا نیز به دو دسته ساکنان شهر و عشایر تقسیم میشدند.
عثمانی اقدام به تعریف طبقات اجتماعی کرد، چیزی که مدت طویلی در میان ایرانیان صورت گرفت و همچنین توسط فیلسوفان مسلمانی چون فارابی هم ارائه شده بود.[2]
این گروهها و طبقات، زیر بنای اقتصادی ـ سیاسی امپراتوری عثمانی را تشکیل داده و بر اساس شغل و عملکرد خود به گروههای اجتماعی تقسیم شدند. وظایف زیرگروهها و ارتباطاتشان هم با جزئیات در جامعه تعریف شده بود.
از دیگر مسائلی که باعث گسترش اسلام در این منطقه شد، ازدواج میان مسلمانان و مسیحیان بود و به این ترتیب، اسلام به تدریج همه طبقات اجتماعی را شامل و محلات مسیحی بتدریج به محلات اسلامی تبدیل شد. همچنین میزان اثرگذاری منش و آداب و رسوم مسلمانان بر همسایگان مسیحی شان طی همنشینیها قابل توجه است.
همچنین تغییر کیش داوطلبانه، معافیتهای مالیاتی را به دنبال داشت و نیز تازهمسلمانان از حق داشتن زمین و الحاق به طبقه برگزیده هم برخوردار میشدند. از این رو برخی فئودالهای مهم تسلیم شدند به امید اینکه اموال و موقعیت خود را حفظ کنند.
از موارد دیگری که باعث گسترش اسلام شد می توان به این موضوع اشاره کرد که در زمان بایزید، بالکان از نظر اجتماعی مملو از کشاورزان ناراضی بود، مالکین اشرافی بالکان از زارعین بهرهگیری میکردند. با وجود رقابت شدید و عمیق میان ارتدکسها و کاتولیکها؛ زارعینی که پیرو مذهب ارتدکس بودند با توجه به تساهل سنتی اسلام و مالیاتهای متعادلتر در اسلام طرفدار حکومت عثمانیها بودند.
روی آوردن تدریجی نجیبزادگان کوچک که در جوار مرزهای عثمانی بودند به اسلام و پس از آن رعایا و روستاییان تحت لوایشان از دیگر فاکتورهای گسترش اسلام بود.
پیوستن بوسنی به یوگسلاوی و پیامدهای آن
با پیوستن بوسنی به یوگسلاوی، نفوذ فرهنگ اروپایی در این جامعه که از سال ها پیش آغاز شده بود، ادامه پیدا کرد.
حال، جامعه بوسنی با وضعیتی روبرو بود که از یک سو، هویت دینی را که میراث دوره عثمانی بود با خود به همراه داشت و از طرف دیگر هویت ملی اش در امواج ملیگرایی، همگام با سایر کشورهای جداشده از امپراتوری عثمانی در درجه اول اهمیت برای تعیین هویت ساکنانش قرار میگرفت.
در تاریخ معاصر بوسنی و هرزگوین تا سال 1326ه.ق/ 1908 م که بوسنی و هرزگوین به اتریش ـ مجارستان منضم شد، حقوق سلطان عثمانی بر این ایالت به رسمیت شناخته میشد.
کنگره برلین، بوسنی و هرزگوین را تحت قیمومیت اتریش ـ مجارستان درآورد. نیروهای اتریش ـ مجارستان که برای اشغال آن کشور اعزام شدند، با مقاومت غیرمترقبه مسلمانان بوسنی مواجه شدند.
اشغال بوسنی و هرزگوین در 29 ژوئیه آغاز و در 20 اکتبر 1878م تکمیل شد و مبارزه مسلمانان که همزمان با اشغال کشور آغاز شده بود از سال 1324ق/ 1906 م شکل سازمانیافتهتری به خود گرفت. با پیروزی انقلاب اسلامی و پخش تصاویر امام خمینی در بوسنی مقامات حاکم به فکر افتادند تا از رشد اعتقادات اسلامی در این کشور جلوگیری کنند.
در 1336ه.ق/ 1918م این کشور تحت حاکمیت پادشاه صربستان قرار گرفت. پس از آن تا سال 1971 م اتفاقات دیگری نیز برای این سرزمین رقم زده شد که برای اطلاع از آن باید به اصل مقاله مراجعه شود. سرانجام، از 1350 ه.ش / 1971م، برای نخستین بار مسلمانان به عنوان ملت به رسمیت شناخته شدند.[3]
پس از سقوط حزب کمونیست در دی 1368 ه.ش / ژانویة 1990م درگیری میان صرب ها، کروات ها و مسلمانان آغاز شد و مسلمانان بسیاری تا 23 آذر 1374 ه.ش / 14 دسامبر 1995م که موافقتنامه صلح دیتون به صورت رسمی در پاریس به امضا رسید، کشته شدند. اگرچه تلاشهای جامعه بین المللی به عقد این پیمان منجر شد که البته تأمین کننده حقوق کامل مسلمانان نبود لیکن پایداری سرسختانه مسلمانان بوسنی و هرزگوین برای حفظ تمامیّت ارضی این کشور و باقیمانده جمعیت مسلمانان این بخش از اروپا نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. مسلمانان به عنوان یکی از سه گروه اصلی مذهبی و ملی در این کشور سعی میکردند میراث دینی ـ فرهنگی خود را حفظ کرده تا بتوانند ملیت خود را هم ثابت کنند. اما پیوسته به عنوان گروهی دسته بندی شدند که پیوستگی و وابستگی ملی به بوسنی نداشته و بیشتر آنان خود را از نظر قومیت مردد میدانستند.
دیدگاه تان را بنویسید