چهارم اردیبهشت روز تولد رادیو و هشتم اردیبهشت سالروز تولد سیمین دانشور داستان‌نویس و مترجم فقید ایرانی است. به همین مناسبت محمدباقر رضایی، نویسنده و سردبیر برنامه «کتاب شب» رادیو تهران، درباره این دو اردیبهشتی - رادیو و سیمین دانشور - مطلبی را در اختیار ما گذاشته است.

به گزارش جی پلاس، این مطلب که بخشی از کتاب منتشرنشده «ماجراهای نویسندگان رادیو از آغاز تا امروز» است و قسمت‌های دیگری از آن قبلاً منتشر شده، به این شرح است:

«سیمین دانشور از چهارده سالگی برای مجله‌های شیراز مطلب می‌نوشت. وقتی شانزده ساله شد، یکی از مقاله‌هایش که با عنوان "زمستان بی شباهت به زندگی ما نیست" در یکی از روزنامه‌های محلی شیراز چاپ شد، خیلی سروصدا کرد.
در هفده سالگی و پایان دوره متوسطه، شاگرد اول سراسر کشور شد، به تهران آمد و به دانشگاه رفت. در بیست سالگی، صدیق اعلم به او در اداره تبلیغات خارجی رادیو، کار داد.
از همان جا، سیمین برای رادیو تهران هم مطلب می‌نوشت.

خودش در کتاب "شناخت و تحسین هنر" نوشته است: "برای رادیو تهران بی‌چشمداشت دستمزد، نقد کتاب نوشته‌ام و حتی دستور آشپزی داده‌ام که خودم از آب پز کردن یک تخم مرغ هم عاجز بودم…"

سیمین غیر از این مطالب و داستان‌های کوتاهی که برای برنامه‌های ادبی رادیو می‌نوشت، مقاله‌هایی نیز در زمینه‌های روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و یک مقدار هم به قول خودش "نصیحت آلات" برای برنامه‌های خانوادگی رادیو می‌نوشت که آن موقع، بسیار طرفدار داشت و زنان جامعه برای ترقی هرچه بیشتر، به آنها توجه نشان می‌دادند.

" … برای هر مقاله، هفده تومان می‌گرفتم، دست به نصیحتم خیلی خوب بود: در این که جوان‌ها باید چگونه باشند و یا نباشند، از این مزخرفات! و بعد برای رادیو، انتقاد کتاب هم می‌نوشتم. حتی انتقادی از داستان‌های حسینقلی مستعان نوشتم که مورد توجه قرار گرفت.
بعد، مقاله انتقادی شدیداللحنی هم در رابطه با کتاب "فتنه" علی دشتی نوشتم. می‌دانید، از دشتی انتقاد نوشتن در آن روزگار، شجاعت می‌خواست…"

بعد از اینها بود که سیمین مجبور به ترک رادیو شد و بیکاری، دامنش را گرفت. سال ۱۳۲۲ بود.

دکتر صورتگر که همشهری‌اش بود، او را برای مقاله‌نویسی به روزنامه ایران معرفی کرد.

مدتی بعد، استادش نصرالله فلسفی که سردبیر هفته‌نامه امید بود، او را به مجله خودش برد و مشغول کار کرد.
سیمین ضمن مقاله نویسی در آنجا، به داستان نویسی هم می‌پرداخت. وقتی داستان‌های اولیه‌اش را جمع کرد و آنها را با عنوان "آتش خاموش" به چاپ سپرد و وارد بازار کرد، هیاهویی به پا شد و در یکی از برنامه‌های رادیو تهران هم درباره‌اش حرف زدند.

حتی "صبحی" در آغاز یکی از برنامه‌های قصه ظهر جمعه، گفت: " کتابی از نویسنده جوانی در آمده و اولین زنی ست که قصه کوتاه نوشته…"

از آن پس، نویسندگی سیمین دانشور ارج و قربی یافت، به ویژه آن که به دانشگاه هم می‌رفت و زنی "به‌روز" بود.
سال ۱۳۲۹ با جلال آل احمد ازدواج کرد. چند مجموعه داستان نوشت و به چاپ سپرد.

در سال ۱۳۴۸ رمان مشهورش «سووشون» را منتشر کرد که همزمان با مرگ شوهرش بود.

همان موقع، میهن بهرامی (داستان نویس) که در رادیو برای برنامه‌های ادبی، نقد می‌نوشت، نقدی بر سووشون نوشت. سیمین بعدها گفت: " اولین کسی که نقد عالی بر سووشون نوشت میهن بود… که من وقتی رادیو را باز کردم، با صدای مردانه آقای احمد کسیلا، نقد او را شنیدم…"

سیمین دانشور با این همه شور و عشق، ۹۰ سال عمر کرد و فرزندانی که از خود بجا گذاشت، کتاب‌هایی است که مردم، هنوز هم می‌خوانند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.