فرمانداری نظامی ساعات منع عبور و مرور را در شهر 5 / 4 بعد از ظهر اعلام کرد و بلافاصله پس از پخش اعلامیه از رادیو، امام اعلام داشت که توطئهای در کار است و مردم نه فقط نباید دستور فرمانداری نظامی را مراعات کنند، بلکه باید به خیابانها ریخته و تظاهرات را گسترش دهند.
جی پلاس: وقتی ساعت دو بعد از ظهر روز 21 بهمن از اخبار شنیدیم که فرمانداری نظامی، ساعت حکومت نظامی را به ساعت 4 بعد از ظهر جلو آورده است، امکان توطئه از سوی رژیم علیه انقلاب در ذهن همه ما تقویت شد. واکنش بختیار نسبت به موضعگیریهای امام از آن رو بود که او از مراحل بعدی طرح نظامیان برای مقابله با انقلاب اطمینان داشت. هنگامی که امام اعلام کردند که اعلامیه حکومت نظامی خدعه و نیرنگ است، بعضیها نگران بودند. من البته تعجب میکردم از آنها، چرا که صرفنظر از بمباران هوایی اگر همه نیروهای ارتش به خیابانها میآمدند به اندازه نصف جمعیت در چهار پنج خیابان تهران هم نمیشدند. البته امام هم که این تصمیم سرنوشتساز را گرفتند و احتمال هم دارد که در این زمینه مشورت هم کرده باشند من یادم نمیآید یا نشنیدهام که کسی مخالفت کرده باشد. ممکن است برخی تصور کنند که این تصمیم امام، اشراقی بوده، گذشته از ویژگیهای ممتاز امام، به نظر من این تصمیم از روی تعقل و منطق سیاسی بود و شجاعت در تصمیمگیری، چرا که در آن مقطع احتمال توطئه به ذهن خیلیها میرسید و اطلاعیه و دستور حکومت نظامی، موید و مقدمه این توطئه بود.
ظاهراً به شورای انقلاب، تصمیم ژنرالهای ارتش برای اجرای کودتای موسوم به «عملیات کورتاژ» یا به روایتی دیگر «عملیات نجات» که توسط ژنرال هایزر و فرماندهان نیروهای هوایی و زمینی ارتش تنظیم و تهیه شده بود، ابلاغ شده بود. گرچه اجرای این طرح، غیرعقلانی و غیرمحتمل و مآلاً ناموفق به نظر میرسید ولی شرط عقل اتخاذ تدابیر لازم را ضروری میکرد. علاوه بر افزایش تدابیر حفاظتی از محل اقامت امام و جان ایشان، به ماها نیز گفته شد؛ امشب (21 بهمن) و فردا شب را در محلهای دیگر (غیر از مکانهایی که شبهای قبل استقرار داشتیم) به سر بریم.
وقایع جالب این ساعات و اقدامات دولت بختیار و ستاد ارتش را از زبان تیمسار قرهباغی (اعترافات ژنرال، صفحات 317 به بعد) مرور میکنیم:
فرمانداری نظامی ساعات منع عبور و مرور را در شهر ساعت 5 / 4 بعد از ظهر اعلام کرد و بلافاصله پس از پخش اعلامیه از رادیو، [امام] خمینی اعلام داشت که توطئهای در کار است و مردم نه فقط نباید دستور فرمانداری نظامی را مراعات کنند، بلکه باید به خیابانها ریخته و تظاهرات را گسترش دهند. همزمان با گسترش تظاهرات در شهر... بسیاری از کلانتریها بدون مقاومتی تسلیم شدند. یک ستون تانک مرکب از سی دستگاه تانک نیز که به سرپرستی سرلشکر ریاحی، فرمانده لشکر گارد برای کمک به نیروهای گارد در مرکز آموزش هوایی دوشانتپه حرکت کرده بود، در بین راه متوقف شد. تعدادی از این تانکها به تصرف مردم درآمد و تعدادی را هم آتش زدند و عدهای از افسران و فرماندهان این واحد، از جمله خود سرلشکر ریاحی کشته شدند.
در آخرین جلسه شورای امنیت ملّی که عصر روز یکشنبه 21 بهمن در حضور بختیار تشکیل شد، بختیار برای اولین و آخرین بار به فرمانداری نظامی تهران دستور داد که برای اجرای مقررات حکومت نظامی و متفرق ساختن مردم به اسلحه متوسل شوند و به سپهبد مقدم رئیس ساواک (منحله) هم دستور داد طرحی را که برای دستگیری عدهای از رهبران مخالفان تهیه شده بود به موقع اجرا گذارد، ولی دیگر برای اجرای این دستورات خیلی دیر شده بود؛ نه فرمانداری نظامی در آن شرایط قادر به متفرق ساختن مردم بود و نه رئیس ساواک منحل شده نیرویی برای اجرای طرح دستگیری رهبران مخالف در اختیار داشت.
مسلسلسازی تسلیحات ارتش، از نیمه شب 21 بهمن ماه مورد حمله افراد مسلح قرار گرفت و صبح روز بعد به تصرف مردم درآمد. قرهباغی در خاطرات خود (همان) مینویسد: تلاش او در تمام شب برای اینکه نیروی کمکی برای مدافعان مسلسلسازی بفرستد، به نتیجهای نرسید و در تمام شب فرمانده هوانیروز و معاون او را پیدا نکرد.
در محل استقرار امام، پیامهای ایشان پخش میشد. گروهی از کارکنان رادیو تلویزیون، یک شبکه مدار بسته تلویزیونی در آن منطقه برپا کرده بودند و فرامین امام هم از روی موج FMپخش میشد و هم دهان به دهان میگشت و جمعیتی که در سرتاسر شهر حضور داشتند پیام را دریافت میکردند. درایت رهبری و اقیانوس حضور مردم عامل اصلی شکست توطئه و پیروزی انقلاب بود.
در آن روز تمامی محلات و خیابانها سنگربندی شده بود، مردم از همه امکانات موجود برای یاری رساندن به یکدیگر استفاده میکردند. خود شاهد بودم که خاک باغچهها را در گونی میریختند و در کوچه و خیابان سنگر درست میکردند.
فکر میکنم در روز 21 بهمن تا ساعت 5 / 3 ـ 4 خدمت امام بودیم. بعد من آقای حبیبی را رساندم منزل برادرش در خیابان ادیب و رفتم منزل خالهام در نظام آباد نزدیک میدان امام حسین(ع) فعلی. شب قبل هم همانجا بودم. در آن زمان خالهام به خاطر تولّد دومین فرزند ما ـ عدنان ـ در آلمان بودند. همسایه روبرویی آنها یک اتاقی را در طبقه فوقانی نزدیک پشت بام آماده کرده بود که من به آنجا بروم. با برادرم عبدالحسین مشغول صحبت بودیم تا هوا تاریک شد. او اصرار کرد که به منزل روبرو برویم. در همین اثنا صدای گلوله و رگبار در کوچه شنیده شد. خواهر خانمم رفت و از یک پنجره کوچک نگاه کرد و گفت ماموران شهربانی تقریباً هر 10 متر به 10 متر ایستادهاند. لذا امکان رفتن به خانه امن روبرو دیگر وجود نداشت. بستگان من خیلی نگران و رنگ پریده بودند. اما من اطمینانخاطر عجیبی داشتم، صدای شلیک گلوله در شهر بیشتر و بیشتر میشد. میخواستم از آقای حبیبی خبری بگیرم ولی تلفن منزل قطع شده بود. شاید اشکال منطقهای بود، بعد که اشکال برطرف شد تماسی گرفتم و به ایشان گفتم مگر بنا نبود که امشب منزل نباشید؟ او هم همین حرف را به من زد!
ساعتهای 2ـ 5 / 1 نیمه شب بود که روی پشت بام همسایهها صدای اللهاکبر بلند شد. همینطور این شعار که: برادر بپا خیز همافرت کشته شد. روز بعد گفته شد در زیرگذر میدان امام حسین(ع) فعلی، ظاهراً مردم مقدار زیادی سنگ و شن ریخته بودند تا سطح خیابان بالا آمده و مانع عبور خودروهای سنگین ارتش شود، به طوری که یک تانک که آمده بود از آنجا عبور بکند به سقف گیر کرده و راه عبور به کلی مسدود شده بود و همانجا یکی از فرماندهان نیروی زمینی ارتش کشته شده بود. به هر حال با فرمان لغو حکومت نظامی از سوی امام، مردم شب را تا صبح در خیابانها بودند و روز بعد به پادگانها هجوم بردند.
بعداً مشخص شد که در آن روز طرح کودتا علیه انقلاب سازماندهی شده بود[1] اینکه اطلاعاتی از چگونگی این طرح به امام رسیده بود یا نه، من تردید دارم، زیرا این طرح فوقالعاده سرّی بود گرچه احتمال آن داده میشد و امام با درایت و بینش صحیح خود این طرح را ناکام گذاشتند.
بهترین اقدام برای جلوگیری از اجرای کودتا علیه انقلاب حضور مردم در صحنه بود، زیرا تیمهای عملیاتی هنگامی میتوانستند افراد موثر در انقلاب را دستگیر کنند که اطراف منزل خلوت باشد، اما وقتی کوچه و خیابان پر از جمعیت بود و مردم سنگر درست کرده بودند، اجرای عملیات غیر ممکن میشد. دیگر اینکه بدنه ارتش دیگر حاضر نبودند مردم را به گلوله ببندند و سران ارتش به لحاظ بیاعتمادی نسبت به همدیگر نتوانستند هماهنگ عمل کنند. جنگ روانی که امام در برابر ارتش به کار بردند و آزاد کردن درجهداران و افسران از قید قسم آنان به قرآن برای ابراز وفاداری و صیانت از نظام شاهنشاهی و آن دیدار همافران در روز 19 بهمن و بیعت با رهبری انقلاب، فرماندهان ارتش را به استیصال کشاند.
در یکی از جلسات شبانه با امام، آقای دکتر حبیبی مساله پایبندی اعضای متعهد ارتش را به قسم قرآن که برای صیانت و حفظ نظام شاهنشاهی خورده بودند مطرح کرد. امام نظرشان این بود که پایبندی به این قسم هیچ گونه وجه شرعی ندارد. قرار شد متنی را امام برای رهایی ارتشیان از قسم یادشده بنویسند تا اعلام شود. متن پاسخ امام به استفتای جمعی از ارتشیان و نیروهای نظامی و انتظامی در همان روز 22 بهمن 1357 منتشر شد که به شرح زیر بود:
بسمه تعالى
قسم براى حفظ قدرت طاغوتى صحیح نیست و مخالفت با آن واجب است؛ و کسانى که این نحو قسم خورده اند باید بر خلاف آن عمل کنند. و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.
13 ربیع الاول 99
روح اللَّه الموسوی الخمینى[2]
1. پس از پیروزی انقلاب که دکتر چمران به وزارت دفاع رفت، به این اسناد دسترسی پیدا کرد.
2. صحیفه امام؛ ج 6، ص 127.
برشی از کتاب خاطرات سیاسی اجتماعی دکتر صادق طباطبایی؛ ج 3، ص 231-232؛ چاپ سوم (1392)؛ ناشر: چاپ و نشر عروج.