وقتی دعای محمدعلی مستجاب شد
یا علی به من کمک کن تا یک بار دیگر روی ماه علی کوچکم را ببینم همو که به خاطر ارادتم به شما نامش را علی گذاشته ام.
جی پلاس ـ منصوره جاسبی: انقلاب تازه پیروز شده بود و هنوز چند ماهی از آن نگذشته بود که غائله های جدایی طلبانه آغاز شد و محمدعلی[۱] برای سر و سامان دادن به این کشمکش ها به خرمشهر عزیمت کرد. تنها شش روز گذشته بود که گلوله ای به شکمش اصابت کرده و از کنار نخاع می گذرد. خونریزی بسیار، توانش را گرفته بود اما سعی داشت تا چشمانش را باز نگه دارد، با خود گمان می کرد که اگر آنها را ببندد دیگر قادر به باز کردن شان نخواهد بود. مدام با خدا راز و نیاز می کرد و به حضرت امیر (ع) استغاثه، و می گفت: من همه زندگی ام را از شما دارم و به خاطر ارادتم به شما نام پسرم را علی گذاشته ام. به من اجازه دهید تا یک بار دیگر روی علی کوچکم را ببینم. مسیر خرمشهر تا آبادان طی شد و دیگر به بیمارستان رسیده بودند، چشمانش جایی را نمی دیدند اما گوش هایش صداهای اطراف را می شنیدند که می گفتند این مجروح باید به اتاق عمل برده شود اما دکتر نداریم. در حالت بیهوشی حس عجیبی داشت که یکباره شنید یک نفر فریاد می زند: هواپیما به زمین نشست و دو دکتر در حال رسیدن به اینجا هستند. دعای محمدعلی مستجاب شد. ساعت ها بعد که چشمانش را باز می کند و به یاد می آورد که چه گذشته از اینکه دعایش به استجابت رسیده یا علی می گوید و خدا را سپاس٫ دو ـ سه روز بعد می خواستند او را به تهران منتقل کنند که می گوید تا درجه دارهایم اینجا هستند من هم می مانم، مگر خون من از اینها رنگین تر است.[۲]
- کماندوی شهید محمدعلی صفا که در تاریخ چهارم آبان ماه ۵۹ بر اثر انفجار خمپاره به شهادت رسید و به پاس احترام او، پرچم پایگاه کماندویی رویال مارین انگلستان به حالت نیمه افراشته درآمد.
- برگرفته از خاطرات عادله خوب سیرت، همسر شهید.
دیدگاه تان را بنویسید