کارمندان ساکن در شهرها و شهرستان‌های اقماری تهران به دلیل کثرت مسافت و نبود امکانات حمل‌ونقلی مثل مترو و خط اتوبوسرانی خیلی زودتر از ساعت مقرر باید از منازل خود خارج شوند و به سمت محل‌ کار حرکت کنند.
این موضوع مضاف بر افزایش هزینه، رفت‌و‌آمد و سلامت جسمی آنها را به دلیل کم‌خوابی و انتخاب هر نوع وسیله نقلیه‌ای به مخاطره می‌اندازد.
هر روز صبح کنار جاده می‌ایستند؛ البته من هم می‌ایستم. منتظر یک اتومبیل هستند که آنها را به اولین ایستگاه وسایل حمل‌ونقل عمومی برساند.
کرایه برایشان مهم است، خیلی هم مهم است، مسافت زیاد است و طبیعتا کرایه هم مبلغ قابل توجهی است.
اما وقتی ساعت‌ها ایستاده‌ای و خبر از اتومبیل مسافربری نیست، تمام اولویت‌ها فدای یک لحظه آرامش و رسیدن به مقصد می‌شود.
اولویت‌هایی که می‌گویم از اتوبوس‌های زهوار در رفته و مینی‌بوس‌های پر سروصدا گرفته تا ون‌های خطرناک و غیراستاندارد که از کوچک‌ترین فضا هم برای کاشتن یک صندلی و نشاندن مسافر و دریافت کرایه بیشتر استفاده کرده‌اند را شامل می‌شود.
اما وقتی ساعت‌ها می‌ایستند و من هم می‌ایستم، خستگی قید تمام این صرفه‌جویی‌ها را می‌زند و دیگر فرقی نمی‌کند پراید باشد یا این آریو‌ها و رنو‌های جدید که تاکسی‌شان کرده‌اند، سوار می‌شوی که دیر نرسی تا تذکرات رئیس و مطالبه‌های ارباب‌رجوع را تحمل نکنی.
این تصویر هر روزه کارگران و کارمندانی است که در یک فضای شهری فاقد کوچک‌ترین وسایل حمل‌ونقل عمومی کارآمد با برنامه و ایمن، اگر خوش شانس باشند دقایق طولانی و اگر هم بد شانس باشند ساعت‌ها کنار خیابان می‌ایستند تا یک نفر آنها را سوار کند.
البته من هم می‌ایستم. یک‌روز از همین روزها و لابه‌لای همین تصویر هر روزه این جماعت ظرف غذا به دست یا شاید اتوکشیده و کت‌و‌شلوار عروسی به تن، مثل خیلی از روزهای دیگر همسفر دو سه تا از آنها شدم. عقب یک پژو سوار شدیم.
گفت‌وگو را قبل از اینکه آنها آغاز کنند و به صغیر‌و‌کبیر کارفرما و رئیس و سیاست و اجتماع فحاشی کنند، من شروع کردم. صحبت را با افزایش ساعات‌‌کار ادارات آغاز کردم.
خیلی دوست داشتم که ربطی به سخنان گوینده رادیو هم پیدا کنم و این و آن را به‌هم پیوند دهم اما خب فریاد‌های مصنوعی گوینده ساعت شش و نیم نه‌تنها کمکی به حرف‌های من نمی‌کرد، بلکه تناقض هم داشت.
راننده هم که انگار از این فریاد‌های مصنوعی رادیو لذتی نمی‌برد، صدا را بست.
حالا من بودم و کارمند و کارگر‌ها و یک راننده‌ای که خودش هم از همین طیف بود و در مسیر محل کارش مسافری می‌زد تا پول بنزینش را دربیاورد.
خلاصه حرف گل انداخته بود، موضوع جذاب شده بود و جهت تمام نارضایتی‌ها و فحش‌ها هم به سمت تصمیم‌گیران این سیاست و البته مسئولان شهری شد. حرفشان به‌حق بود، من که با آنها هر روز صبح می‌ایستادم، می‌توانم آن را تصدیق کنم.
موضوع را بردند به ماه‌ها و سال‌های قبل و گمانه‌زنی‌هایی که نماینده‌های شهری و کشور‌شان مطرح می‌کردند.
خط مترویی که فقط وعده‌اش را شنیده بودند و برایش انگشتانشان را جوهری کرده بودند اما حالا بعد از گذشت سال‌ها باید مثل پدران‌شان که این راه را سال‌ها به سخت‌ترین شکل ممکن رفتند و برگشتند، آنها هم به سخت‌ترین شکل ممکن بروند و برگردند.
موضوع تغییر ساعات‌کار ادارات دولتی از این قرار است، برابر اعلام استانداری تهران، براساس مصوبه هیات‌وزیران موضوع مجوز تنظیم ساعت کار دستگاه‌های دولتی، ادارات، بانک‌ها، شهردار‌ی‌ها و سایر موسسات عمومی غیردولتی با عنایت به تداوم شرایط خاص جوی و با توجه به ضرورت صرفه‌جویی و مدیریت مصرف برق بدین‌وسیله ساعت کار ادارات به‌استثنای مراکز خدمات‌رسان تا پایان تیرماه سال جاری از ساعت 6 شروع و ساعت 14 پایان می‌یابد.
طبق این بخشنامه، ضروری است مسئولان دستگاه‌های اجرایی، سازمان‌ها و نهادهای مستقر در استان تهران ضمن نظارت و تلاش جدی درخصوص کاهش مصرف انرژی دستگاه مربوطه، سیستم‌های سرمایش خود را در دمای 25 درجه سانتی‌گراد تنظیم و حداکثر تا ساعت30 :13 خاموش نمایند.
هر‌بار این را می‌شنیدند غم دنیا را روی سرشان هوار شده می‌یافتند.
باز هم من حق را به آنها می‌دهم، همان‌طور که حقی را هم به بحث تغییر ساعت و کاهش مصرف انرژی می‌دهم. حرف‌شان این بود که وقتی ساعت هشت یا هفت سرکار می‌رفتند، حداقل دو ساعت قبل باید بیدار می‌شدند و از خانه بیرون می‌آمدند.
یک‌سری‌شان قبلا سرویس داشتند که برای تعدیل هزینه‌های اداره و شرکتی که در آن کار می‌کنند، سرویس‌ها حذف شد. دو ساعت قبل بیدار شدن از خواب و خارج شدن از خانه با این قانون جدید یعنی حدود ساعت چهار، معادله ساده‌ای در ذهنشان می‌گذشت و آن هم این بود حالا که به جای ساعت 6 باید ساعت چهار از خواب بیدار بشوند، برای سوار شدن به ماشین باید چه دردسری را تحمل کنند.
ساعت چهار صبح، کنار خیابانی که مسیر رفت‌و‌آمد مسافران شمال کشور است و فقط آخرهفته‌ها روزهای رفت‌و‌آمد شلوغی دارد و باقی ایام از هر صد ماشین عبوری شاید یکی بوق بزند و شاید همان هم مسیرش با مقصد آنها یکی نباشد.
دوباره می‌گفتند فلانی که این را ابلاغ کرده است و بهمانی که کارفرما و رئیس است و البته از همه بیشتر آنی که با وعده خط‌گذاری مترو و اتوبوس‌های شرکت واحد، اعتماد مردم را خدشه دار کرده است.
به مقصد نزدیک می‌شدیم و حالا موقع حساب کردن کرایه‌ها، مصداق می‌دادند که مگر چقدر حقوق می‌گیریم که ماهیانه حدود 400 تا 500 هزار تومان باید کرایه بدهیم، ساعت کار هم که عقب آمده است، اصلا برای یک ماه یا هر چند روز، برای ما جز بیشتر شدن خرج هیچ فایده‌ای ندارد و... .
من بازهم‌آنها را تصدیق می‌کنم. تغییر ساعت کار برای کاهش مصرف انرژی یا هر دلیل منطقی دیگری در صورتی به نفع هر دو طرف، یعنی کارمند و ارباب‌رجوع خواهد بود که شرایط دیگر هم مهیا باشد.
این تصویری که ساخته و نوشته شد، روزی از روزهای یکی از شهرستان‌های اقماری تهران است.
بومهن، رودهن، پردیس، ورامین و... که از همه آنها، روزانه تعداد زیادی کارمند و... به تهران می‌آیند بدون وجود کوچک‌ترین تسهیلاتی در امر رفت‌و‌آمد‌شان.
تاکسی‌ها تا قبل از ساعت هفت تقریبا حضور ندارند و اگر هم باشند کرایه‌شان بالاست، اتوبوس در بسیاری از آنها وجود ندارد، مینی‌بوس‌ها یا نیستند و اگر هم باشند خیلی زود پر می‌شوند و خیلی‌ها نمی‌توانند سوار شوند و درنهایت مترو و خط اتوبوس همگانی‌ای که وجود ندارد و نشانش را فقط در وعده‌های ایام انتخابات و روی پوسترهای شورا و نماینده‌های مجلس مشاهده می‌کنیم.
تغییر ساعت‌کار اداری یعنی افزایش هزینه، به خطر افتادن سلامت کارمندان حین رفت‌و‌آمد در ساعات اولیه صبح و هزار و یک موضوع دیگر که همگی می‌توانست با گسترش حمل‌ونقل عمومی کاهش یابد و حتی از بین برود؛ اما متاسفانه در ایجاد تسهیلات، تنها ساکنین شهر تهران درنظر گرفته شده‌اند.
روزنامه فرهیختگان
تهرام/1735
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.