قصهای که حالا صدای دانشجویان و استادان دانشکده توانبخشی را درآورده است. ماجرا اینگونه است که قرار است بنیاد مستضعفان نیمی از فضای ٣٠هزارمتری دانشکده را بردارد و نیمی دیگر را به دانشکده واگذار کند.
جمعی از دانشجویان و دانشآموختگان دانشکده توانبخشی نیز به همین علت به این امر اعتراض کردهاند و در همین راستا، چند روز پیش، نامهای به وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نوشتند. این افراد در این نامه نوشتند: متأسفانه دانشجویان که ذینفع اصلی در این امر هستند، در جریان قرار نگرفتهاند.
دانشجویان در بخشی از این نامه خطاب به وزیر نوشتهاند: ملک یادشده از مدتها قبل از پیروزی انقلاب، تحت عنوان پرورشگاه معنوی و سپس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی طبق مصوبه شورای انقلاب اسلامی همراه با بیش از ٤٠ مؤسسه خیریه و نهاد دولتی و غیردولتی به سازمان بهزیستی کشور انتقال یافت و تحت عنوان مرکز نگهداری شماره ٥ بهزیستی، به امر نگهداری از فرزندان بیسرپرست و بدسرپرست مبادرت کرد.
ماجرا از چه قرار است؟
دکترمحمد کمالی، عضو هیئت علمی دانشکده توانبخشی و از قدیمیترین استادان این دانشگاه، در گفتوگو با «شرق» به تشریح داستان طولانی دانشگاه توانبخشی و بنیاد مستضعفان پرداخت. او درباره زمین دانشکده میگوید: « دانشکده توانبخشی در سال ١٣٣٧ بهعنوان پرورشگاه معنوی و جمعیت خیریه ثریا افتتاح میشود و آقایی به اسم معنوی این مجموعه را میسازند و در اختیار بنیاد خیریه ثریا میگذارند.
در همان سالها، بنیاد پهلوی برای تمرکز اموال خاندان سلطنت ایجاد شده و بنیاد خیریه فرح جایگزین بنیاد خیریه ثریا میشود و آن پرورشگاه کارش را با عنوان پرورشگاه فرح ادامه میدهد. در سالهای ٣٧ تا ٥٧، آقای معنوی مالکیت زمینش را به بنیاد پهلوی میدهد؛ ولی این مسئله هیچ تأثیری روی پرورشگاه و کارش نمیگذارد».
به گفته این استاد دانشگاه، بعد از پیروزی انقلاب، جمعیت خیریه فرح پهلوی و چندین سازمان خدمات شاهنشاهی و انجمنها و سازمانهای وابسته به دربار، مطابق قانونی که شورای انقلاب تصویب میکند، وارد معاونت وزارت بهداری و بهزیستی میشوند.
تمام این مراکز ازجمله این پرورشگاه، به معاونت بهزیستی وزارت بهداری و بهزیستی منتقل میشوند. در خرداد سال ١٣٥٩، با تشکیل سازمان بهزیستی و کمیته امداد و هلال احمر و بیمارستان شفا، مطابق مصوبه شورای انقلاب به سازمان بهزیستی کشور واگذار میشوند و بنابراین مجموعه این پرورشگاه پس از انقلاب نیز کارش را زیر نظر وزارت بهداری و بهزیستی ادامه داده و بعد هم با تشکیل قانون سازمان بهزیستی کشور، در این سازمان ادغام میشود.
ریاست آنزمان سازمان بهزیستی، شهید فیاضبخش، نیز در نامهای این مجموعه را به دانشکده توانبخشی و رفاه اجتماعی واگذار میکند. دانشکده توانبخشی دانشکده مستقلی زیر نظر وزارت علوم بود و ردیف بودجه مستقلی هم داشت. طبق مادهواحده تشکیل سازمان بهزیستی، همه این مؤسسات به معاونت بهزیستی ملحق میشوند و تبصره ٨ این قانون میگوید: تمام اموال منقول و غیرمنقول مؤسسات ادغامشده به بهزیستی، منتقل میشود.
مطابق گفتههای عضو هیئت علمی دانشگاه توانبخشی، یک تعبیر این است که این مجموعه با همه داراییهایش به سازمان بهزیستی منتقل شده است؛ اما بنیاد پهلوی که بعدها بنیاد علوی نام نهاده شد و همان بنیاد مستضعفان کنونی است، در سالهای پس از انقلاب، سندهای برخی اموال بهجامانده از دوران پهلوی را مصادره کرد و مشخص نیست بر اساس چه ملاکی سند بنیاد پهلوی نیز به نام بنیاد مستضعفان میشود و در این ماجرا دانشکده توانبخشی نیز به بنیاد میرسد.
کمالی تصریح میکند: «در این ٣٦ سالی که دانشکده در این زمین مشغول به فعالیت بوده، چندین بار تلاش کردهاند زمین را از ما بگیرند. با وجود اینکه دادگاه هم تشکیل شد؛ اما عملا هیچ دادگاهی یا نتوانست یا نخواست این مجموعه آموزشی را که در خدمت معلولان و جانبازان بود، تخلیه کند.
نکته مهمتر اینکه در این ٣٦ سال، سه ساختمان بزرگ دولتی در این ملک ساخته شد؛ ساختمان آموزشی ابنسینا، دو خوابگاه و یک سالن ورزشی ساخته شد و علاوه بر آن میلیاردها تومان هزینه تجهیز آزمایشگاهها، کلینیکها و... شد. بنابراین قاعدتا تصوری هم برای دستاندرکاران دانشکده وجود نداشت که بتوان این مجموعه را تخلیه کرد.
در این مدت بنیاد مستضعفان و دانشکده چندینبار پای میز مذاکره رفتند و با مبالغی به توافق برای فروش نزدیک شدهاند؛ اما شرایط بهگونهای پیش رفت که این توافق عملی نشد که بنیاد با گرفتن مبلغی از صرافت دانشکده توانبخشی بیفتد. در این مذاکرات مبالغی نزدیک ٣٥ تا ٣٧میلیارد به بنیاد پیشنهاد شد و حتی یک بار زمینی در قناتکوثر که نیمهساز بود، از طرف دانشکده پیشنهاد شد که بنیاد آن را قبول نکرد.
در آخرین حکمی هم که نهاد رهبری به رئیس بنیاد مستضعفان آقای سعیدیکیا دادند، به این مسئله اشاره کردهاند که با مراکز آموزشی و دانشگاهی اگر اختلافی وجود دارد، موقعیت دانشگاهها مراعات شود و از این منظر تصور میشد که این مجموعه بدون مشکل کارش انجام شود که این اتفاق نیفتاد».
به گفته این استاد دانشگاه، در اواخر سال ٩٥ توافقنامهای بین وزیر بهداشت و بنیاد امضا میشود که دانشجویان و اساتید دانشکده در جریان قرار نگرفتهاند (درباره اینکه آیا رؤسای دانشگاه در جریان این توافقنامه بودهاند اطلاعی در دست نیست) ولی درباره زمین دانشکده توانبخشی هم تعیین تکلیف میشود و قرار شده که ٥٠ درصد ملک دانشکده توانبخشی به بنیاد تحویل شود و دانشگاه نیز برای ٥٠ درصد بقیه سند بگیرد.
وقتی اقتصاد توجیهی برای شکست علم است
اما این توافقنامه اساتید و دانشجویان را راضی نمیکند، این در حالی است که برای برخی از افراد این تصور وجود داشت که خیلی هم خوب است به جای ماندن در یک زمین بیسند، دانشکده توانبخشی صاحب یک زمین ١٥هزارمتری بشود، اما نگاه خانواده توانبخشی جور دیگری بود.
برای آنها، به گفته کمالی، مسئلهای که وجود دارد این است که اول باید این مسئله مشخص شود که اصلا زمین دانشکده توانبخشی متعلق به چه کسی است. متعلق به وزارت بهداشت است یا متعلق به بهزیستی؟
از آنجایی که زمان تشکیل بهزیستی در ابتدا این سازمان متعلق به وزارت بهداشت بود و بعدها از وزارت بهداشت جدا و به وزارت رفاه منتقل شد، بنابراین یک نکته مهم و حقوقی وجود دارد که آیا زمین متعلق به بنیاد است با توجه به قانون تشکیل بهزیستی یا متعلق به وزارت بهداشت؟
مسئله اینجاست که انگار کسی لزومی به پاسخدادن به افراد دانشکده نمیبیند. بنابراین ما اولا فکر میکنیم که این خودش محل اشکال است. از طرفی اساتید و دانشجویان دانشکده توانبخشی هیچوقت تصور نمیکردهاند در یک محل خیریهای که به امر آموزش و توانبخشی معلولان و بیماران میپردازد باید به فکر سند و فروش بود.
چیزی که علامتسئوال ذهنی بیشماری برای ساکنان خیابان شاهنظری ایجاد کرده بود واکنش دانشگاه ایران بود، به گفته محمد کمالی، پس از این توافق بر سر ١٥هزار متر، برخی از افراد در دانشگاه ایران هم مطرح کردند ما هم نصف دیگری که متعلق به دانشگاه است را میفروشیم و برای دانشکده توانبخشی در منطقه دیگری مثل منطقه ٢٢ زمینی تهیه میکنیم و میسازیم.
در این گیرودار، مهمترین مسئله داشتن یک زمین ارزانتر برای دانشکده توانبخشی و رسیدن به سود چندین هزارمیلیاردی اقتصادی بود و کسی به هویت دانشکده توانبخشی فکر هم نمیکرد.
کمالی تصریح میکند: «این منطقه قطب توانبخشی کشور و اولین دانشکده توانبخشی کشور است و همه کلینیکها و دانشکدهها و آزمایشگاههای مربوط به توانبخشی در آن جا گرفتهاند، در هیئت علمی سایر دانشکدهها کمتر کسی وجود دارد که فارغالتحصیل این دانشگاه نباشد.
ما تصورمان بر این است که مجموعه ششضلعی دانشگاه توانبخشی یک کل است، هویت توانبخشی و حیثیت توانبخشی کل کشور است و نمیشود آن را نصف کرد. حتی با رفتن یکسوم از این زمین یک مجموعه دچار تخریب میشود. این هم که گفته میشود کلاسهای آموزشی در قسمتی است که در اختیار دانشگاه باقی میماند، حرف دور از منطقی است، چراکه دانشگاه یک کل است و بخشی که دچار تخریب شود کلیت را زیر سؤال میبرد».
این استاد دانشگاه در پایان خاطرنشان کرد: «ما میخواهیم بدانیم قصد واقعی بنیاد از این اتفاق چیست. اگر واقعیت این است که بنیاد به فکر مردم مستضعف و کار خیر است، قاعدتا راهش همین است که این مجموعه بههمینترتیب بماند.
ما میگوییم ٢٠ سال پیش از انقلاب که این مجموعه پرورشگاه بود، بنیاد پهلوی هیچوقت به دنبال آن نبود که زمین را بفروشد. این تحلیل خوبی نیست که ما از برخی از دوستان میشنویم که میگویند شما در زمینی نشستهاید که قیمتش بالاست و ما میتوانیم این زمین را بفروشیم با پولش برج بسازیم ولی شما را در زمین بیارزشتری میبریم.
واقعیت این است که تمام کار آموزشی و بالینیمان همراه با بیماران انجام میشود و بردن این دانشگاه به فاصله دور با توجه به کار بالینی و کلینیکی بیماران را دچار اشکال میکند.
اینکه ما میگوییم دستزدن به بزرگترین مرکز درمان و توانبخشی کشور درمان معلولان را دچار اختلال میکند یک واقعیت است اما آنهایی که نگاه اقتصادی به قضیه دارند این را نمیپذیرند و تصور میکنند در منطقه میرداماد تهران یک زمین ٣٠ هزارمتری میتواند چندهزارمیلیارد تومان سود را برای مؤسسه داشته باشد».
دانشجویان و اعضای هیئت علمی دانشکده توانبخشی در اعتراض به این اتفاق به مسئولان مختلفی نامه نوشتهاند. اعضای هیئت علمی دانشکده توانبخشی در نامهای به رئیس دانشگاه علوم پزشکی ایران ضمن درخواست جلوگیری از این اتفاق، عنوان کردهاند: «این اقدام تعویض ٣٠ هزار متر زمین بدون سند با ١٥ هزار متر زمین سنددار نیست، چراکه تمامی این عرصه قریب به چهار دهه قبل از سوی شهید فیاضبخش به خدمات و آموزش توانبخشی در قالب دانشکده توانبخشی و رفاه اجتماعی سابق اختصاص داده شده بود؛ ساختمانی که پیش از این هم مدتها به امر نگهداری از فرزندان بیسرپرست و بدسرپرست تحت عنوانهای پرورشگاه معنوی و مرکز نگهداری شماره پنج بهزیستی اختصاص داشت.
در تمامی این مدت ادعاهای مکرر بنیاد به همین استناد خاموش شده بود. اما احتمالا بیاطلاعی و عدم بررسی دقیق موضوع، اینبار باعث شده که آنچه از سوی مرحوم فیاضبخش موقوف به ارائه خدمات توانبخشی به محرومترین و مظلومترین بخش جامعه یعنی جانبازان و معلولین، همینطور آموزش افرادی برای تداوم این خدمات در سطح جامعه گشته بود، ضایع گردد».
در تمام این روزها دانشجویان و کسانی که دغدغه حوزه توانبخشی را دارند با هشتگ ناجی توانبخشی باشیم، درباره این تصمیم عجیب در فضای مجازی نوشتهاند.
آنها حتی تصورش را هم نمیکردند روزی بخواهند زمین قدیمی دانشگاهشان را به خاطر اینکه گران و مرغوب است از آنها بگیرند. این اتفاق ضربه بزرگی برای معلولان و دانشجویان و اساتید دانشکده توانبخشی است. کاش #ناجی_توانبخشی_باشیم.
روزنامه شرق
9353
جمعی از دانشجویان و دانشآموختگان دانشکده توانبخشی نیز به همین علت به این امر اعتراض کردهاند و در همین راستا، چند روز پیش، نامهای به وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی نوشتند. این افراد در این نامه نوشتند: متأسفانه دانشجویان که ذینفع اصلی در این امر هستند، در جریان قرار نگرفتهاند.
دانشجویان در بخشی از این نامه خطاب به وزیر نوشتهاند: ملک یادشده از مدتها قبل از پیروزی انقلاب، تحت عنوان پرورشگاه معنوی و سپس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی طبق مصوبه شورای انقلاب اسلامی همراه با بیش از ٤٠ مؤسسه خیریه و نهاد دولتی و غیردولتی به سازمان بهزیستی کشور انتقال یافت و تحت عنوان مرکز نگهداری شماره ٥ بهزیستی، به امر نگهداری از فرزندان بیسرپرست و بدسرپرست مبادرت کرد.
ماجرا از چه قرار است؟
دکترمحمد کمالی، عضو هیئت علمی دانشکده توانبخشی و از قدیمیترین استادان این دانشگاه، در گفتوگو با «شرق» به تشریح داستان طولانی دانشگاه توانبخشی و بنیاد مستضعفان پرداخت. او درباره زمین دانشکده میگوید: « دانشکده توانبخشی در سال ١٣٣٧ بهعنوان پرورشگاه معنوی و جمعیت خیریه ثریا افتتاح میشود و آقایی به اسم معنوی این مجموعه را میسازند و در اختیار بنیاد خیریه ثریا میگذارند.
در همان سالها، بنیاد پهلوی برای تمرکز اموال خاندان سلطنت ایجاد شده و بنیاد خیریه فرح جایگزین بنیاد خیریه ثریا میشود و آن پرورشگاه کارش را با عنوان پرورشگاه فرح ادامه میدهد. در سالهای ٣٧ تا ٥٧، آقای معنوی مالکیت زمینش را به بنیاد پهلوی میدهد؛ ولی این مسئله هیچ تأثیری روی پرورشگاه و کارش نمیگذارد».
به گفته این استاد دانشگاه، بعد از پیروزی انقلاب، جمعیت خیریه فرح پهلوی و چندین سازمان خدمات شاهنشاهی و انجمنها و سازمانهای وابسته به دربار، مطابق قانونی که شورای انقلاب تصویب میکند، وارد معاونت وزارت بهداری و بهزیستی میشوند.
تمام این مراکز ازجمله این پرورشگاه، به معاونت بهزیستی وزارت بهداری و بهزیستی منتقل میشوند. در خرداد سال ١٣٥٩، با تشکیل سازمان بهزیستی و کمیته امداد و هلال احمر و بیمارستان شفا، مطابق مصوبه شورای انقلاب به سازمان بهزیستی کشور واگذار میشوند و بنابراین مجموعه این پرورشگاه پس از انقلاب نیز کارش را زیر نظر وزارت بهداری و بهزیستی ادامه داده و بعد هم با تشکیل قانون سازمان بهزیستی کشور، در این سازمان ادغام میشود.
ریاست آنزمان سازمان بهزیستی، شهید فیاضبخش، نیز در نامهای این مجموعه را به دانشکده توانبخشی و رفاه اجتماعی واگذار میکند. دانشکده توانبخشی دانشکده مستقلی زیر نظر وزارت علوم بود و ردیف بودجه مستقلی هم داشت. طبق مادهواحده تشکیل سازمان بهزیستی، همه این مؤسسات به معاونت بهزیستی ملحق میشوند و تبصره ٨ این قانون میگوید: تمام اموال منقول و غیرمنقول مؤسسات ادغامشده به بهزیستی، منتقل میشود.
مطابق گفتههای عضو هیئت علمی دانشگاه توانبخشی، یک تعبیر این است که این مجموعه با همه داراییهایش به سازمان بهزیستی منتقل شده است؛ اما بنیاد پهلوی که بعدها بنیاد علوی نام نهاده شد و همان بنیاد مستضعفان کنونی است، در سالهای پس از انقلاب، سندهای برخی اموال بهجامانده از دوران پهلوی را مصادره کرد و مشخص نیست بر اساس چه ملاکی سند بنیاد پهلوی نیز به نام بنیاد مستضعفان میشود و در این ماجرا دانشکده توانبخشی نیز به بنیاد میرسد.
کمالی تصریح میکند: «در این ٣٦ سالی که دانشکده در این زمین مشغول به فعالیت بوده، چندین بار تلاش کردهاند زمین را از ما بگیرند. با وجود اینکه دادگاه هم تشکیل شد؛ اما عملا هیچ دادگاهی یا نتوانست یا نخواست این مجموعه آموزشی را که در خدمت معلولان و جانبازان بود، تخلیه کند.
نکته مهمتر اینکه در این ٣٦ سال، سه ساختمان بزرگ دولتی در این ملک ساخته شد؛ ساختمان آموزشی ابنسینا، دو خوابگاه و یک سالن ورزشی ساخته شد و علاوه بر آن میلیاردها تومان هزینه تجهیز آزمایشگاهها، کلینیکها و... شد. بنابراین قاعدتا تصوری هم برای دستاندرکاران دانشکده وجود نداشت که بتوان این مجموعه را تخلیه کرد.
در این مدت بنیاد مستضعفان و دانشکده چندینبار پای میز مذاکره رفتند و با مبالغی به توافق برای فروش نزدیک شدهاند؛ اما شرایط بهگونهای پیش رفت که این توافق عملی نشد که بنیاد با گرفتن مبلغی از صرافت دانشکده توانبخشی بیفتد. در این مذاکرات مبالغی نزدیک ٣٥ تا ٣٧میلیارد به بنیاد پیشنهاد شد و حتی یک بار زمینی در قناتکوثر که نیمهساز بود، از طرف دانشکده پیشنهاد شد که بنیاد آن را قبول نکرد.
در آخرین حکمی هم که نهاد رهبری به رئیس بنیاد مستضعفان آقای سعیدیکیا دادند، به این مسئله اشاره کردهاند که با مراکز آموزشی و دانشگاهی اگر اختلافی وجود دارد، موقعیت دانشگاهها مراعات شود و از این منظر تصور میشد که این مجموعه بدون مشکل کارش انجام شود که این اتفاق نیفتاد».
به گفته این استاد دانشگاه، در اواخر سال ٩٥ توافقنامهای بین وزیر بهداشت و بنیاد امضا میشود که دانشجویان و اساتید دانشکده در جریان قرار نگرفتهاند (درباره اینکه آیا رؤسای دانشگاه در جریان این توافقنامه بودهاند اطلاعی در دست نیست) ولی درباره زمین دانشکده توانبخشی هم تعیین تکلیف میشود و قرار شده که ٥٠ درصد ملک دانشکده توانبخشی به بنیاد تحویل شود و دانشگاه نیز برای ٥٠ درصد بقیه سند بگیرد.
وقتی اقتصاد توجیهی برای شکست علم است
اما این توافقنامه اساتید و دانشجویان را راضی نمیکند، این در حالی است که برای برخی از افراد این تصور وجود داشت که خیلی هم خوب است به جای ماندن در یک زمین بیسند، دانشکده توانبخشی صاحب یک زمین ١٥هزارمتری بشود، اما نگاه خانواده توانبخشی جور دیگری بود.
برای آنها، به گفته کمالی، مسئلهای که وجود دارد این است که اول باید این مسئله مشخص شود که اصلا زمین دانشکده توانبخشی متعلق به چه کسی است. متعلق به وزارت بهداشت است یا متعلق به بهزیستی؟
از آنجایی که زمان تشکیل بهزیستی در ابتدا این سازمان متعلق به وزارت بهداشت بود و بعدها از وزارت بهداشت جدا و به وزارت رفاه منتقل شد، بنابراین یک نکته مهم و حقوقی وجود دارد که آیا زمین متعلق به بنیاد است با توجه به قانون تشکیل بهزیستی یا متعلق به وزارت بهداشت؟
مسئله اینجاست که انگار کسی لزومی به پاسخدادن به افراد دانشکده نمیبیند. بنابراین ما اولا فکر میکنیم که این خودش محل اشکال است. از طرفی اساتید و دانشجویان دانشکده توانبخشی هیچوقت تصور نمیکردهاند در یک محل خیریهای که به امر آموزش و توانبخشی معلولان و بیماران میپردازد باید به فکر سند و فروش بود.
چیزی که علامتسئوال ذهنی بیشماری برای ساکنان خیابان شاهنظری ایجاد کرده بود واکنش دانشگاه ایران بود، به گفته محمد کمالی، پس از این توافق بر سر ١٥هزار متر، برخی از افراد در دانشگاه ایران هم مطرح کردند ما هم نصف دیگری که متعلق به دانشگاه است را میفروشیم و برای دانشکده توانبخشی در منطقه دیگری مثل منطقه ٢٢ زمینی تهیه میکنیم و میسازیم.
در این گیرودار، مهمترین مسئله داشتن یک زمین ارزانتر برای دانشکده توانبخشی و رسیدن به سود چندین هزارمیلیاردی اقتصادی بود و کسی به هویت دانشکده توانبخشی فکر هم نمیکرد.
کمالی تصریح میکند: «این منطقه قطب توانبخشی کشور و اولین دانشکده توانبخشی کشور است و همه کلینیکها و دانشکدهها و آزمایشگاههای مربوط به توانبخشی در آن جا گرفتهاند، در هیئت علمی سایر دانشکدهها کمتر کسی وجود دارد که فارغالتحصیل این دانشگاه نباشد.
ما تصورمان بر این است که مجموعه ششضلعی دانشگاه توانبخشی یک کل است، هویت توانبخشی و حیثیت توانبخشی کل کشور است و نمیشود آن را نصف کرد. حتی با رفتن یکسوم از این زمین یک مجموعه دچار تخریب میشود. این هم که گفته میشود کلاسهای آموزشی در قسمتی است که در اختیار دانشگاه باقی میماند، حرف دور از منطقی است، چراکه دانشگاه یک کل است و بخشی که دچار تخریب شود کلیت را زیر سؤال میبرد».
این استاد دانشگاه در پایان خاطرنشان کرد: «ما میخواهیم بدانیم قصد واقعی بنیاد از این اتفاق چیست. اگر واقعیت این است که بنیاد به فکر مردم مستضعف و کار خیر است، قاعدتا راهش همین است که این مجموعه بههمینترتیب بماند.
ما میگوییم ٢٠ سال پیش از انقلاب که این مجموعه پرورشگاه بود، بنیاد پهلوی هیچوقت به دنبال آن نبود که زمین را بفروشد. این تحلیل خوبی نیست که ما از برخی از دوستان میشنویم که میگویند شما در زمینی نشستهاید که قیمتش بالاست و ما میتوانیم این زمین را بفروشیم با پولش برج بسازیم ولی شما را در زمین بیارزشتری میبریم.
واقعیت این است که تمام کار آموزشی و بالینیمان همراه با بیماران انجام میشود و بردن این دانشگاه به فاصله دور با توجه به کار بالینی و کلینیکی بیماران را دچار اشکال میکند.
اینکه ما میگوییم دستزدن به بزرگترین مرکز درمان و توانبخشی کشور درمان معلولان را دچار اختلال میکند یک واقعیت است اما آنهایی که نگاه اقتصادی به قضیه دارند این را نمیپذیرند و تصور میکنند در منطقه میرداماد تهران یک زمین ٣٠ هزارمتری میتواند چندهزارمیلیارد تومان سود را برای مؤسسه داشته باشد».
دانشجویان و اعضای هیئت علمی دانشکده توانبخشی در اعتراض به این اتفاق به مسئولان مختلفی نامه نوشتهاند. اعضای هیئت علمی دانشکده توانبخشی در نامهای به رئیس دانشگاه علوم پزشکی ایران ضمن درخواست جلوگیری از این اتفاق، عنوان کردهاند: «این اقدام تعویض ٣٠ هزار متر زمین بدون سند با ١٥ هزار متر زمین سنددار نیست، چراکه تمامی این عرصه قریب به چهار دهه قبل از سوی شهید فیاضبخش به خدمات و آموزش توانبخشی در قالب دانشکده توانبخشی و رفاه اجتماعی سابق اختصاص داده شده بود؛ ساختمانی که پیش از این هم مدتها به امر نگهداری از فرزندان بیسرپرست و بدسرپرست تحت عنوانهای پرورشگاه معنوی و مرکز نگهداری شماره پنج بهزیستی اختصاص داشت.
در تمامی این مدت ادعاهای مکرر بنیاد به همین استناد خاموش شده بود. اما احتمالا بیاطلاعی و عدم بررسی دقیق موضوع، اینبار باعث شده که آنچه از سوی مرحوم فیاضبخش موقوف به ارائه خدمات توانبخشی به محرومترین و مظلومترین بخش جامعه یعنی جانبازان و معلولین، همینطور آموزش افرادی برای تداوم این خدمات در سطح جامعه گشته بود، ضایع گردد».
در تمام این روزها دانشجویان و کسانی که دغدغه حوزه توانبخشی را دارند با هشتگ ناجی توانبخشی باشیم، درباره این تصمیم عجیب در فضای مجازی نوشتهاند.
آنها حتی تصورش را هم نمیکردند روزی بخواهند زمین قدیمی دانشگاهشان را به خاطر اینکه گران و مرغوب است از آنها بگیرند. این اتفاق ضربه بزرگی برای معلولان و دانشجویان و اساتید دانشکده توانبخشی است. کاش #ناجی_توانبخشی_باشیم.
روزنامه شرق
9353
کپی شد