«حاجی فیروز» نوازنده و خواننده دورهگردی که روزهای پایانی زمستان راهی کوی و برزن میشد تا با سر دادن آواز پیامآور بهار باشد، این روزها پیام دیگری برای ایرانیان دارد؛ پیامی از فقر و تنگدستی. فقری که در لباس حاجی فیروز به خیابان میآید، آواز میخواند و میرقصد تا عیدی بگیرد. حاجی فیروزهای این دوره و زمانه کمسن و سالتر، سیهچردهتر و ژولیدهتر شدهاند، لباسهای مندرس صنعتی شده بر تن دارند و کلاه شاپو با نوار قرمز رنگی را جایگزین کلاه قرمزشان کردهاند. حاجی فیروزهای این دوره و زمانه گرچه هنوز شباهتهایی با حاجی فیروزهای گذشته دارند اما خالی از هویت و معنا شدهاند.
«حاجی فیروز» مشهورترین و عمومیترین نام پیامآور نوروز در ایران است، نامی که هنوز ایرانیان آن را بر سر زبان میآورند. او را مردی لاغر اندام، سیهچرده با لباسهای قرمز و کلاهی بر سر میشناسند که دایرهای زنگدار در دست دارد و در خیابانها راه میرود و میخواند: «حاجی فیروزه، سالی یه روزه، همه میدونن، منم میدونم، عید نوروزه». مردی که نه به حج رفته و نه لباسش فیروزهای رنگ است. اما از اینرو به او حاجی فیروز میگویند که «حاجی» از ریشه یونانی (hagios) به معنای مقدس است و «فیروز» به معنای پیروز و فاتح از القاب ایزد مهر است. بنابراین حاجی فیروز برابر «هاجیوس نبرد» به معنای فیروز مقدس بوده است. برخی هم لقب حاجی را نشانه احترام و تقدس و موید نوعی اعتبار دانستهاند که در ادوار اسلامی به آن منتسب شده است. جعفر شهری، از نویسندگان ایرانی و پژوهنده تاریخ تهران، حاجی فیروز را بازمانده دوره بردهداری میداند که لقب حاجی در سفر حج و یا در زمان پیری به پاس خدمات بردگان به آنان داده میشد. همچنین انتخاب نام فیروز را در کنار نامهای دیگری چون مبارک، سعادت، بشیر و... دلیلی بر شگون و خوشیمنی آنها برای صاحبانشان قلمداد میکند.
حاجی فیروز اما با نامهای دیگری نیز در بین ایرانیان شهرت دارد؛ «عمو نوروز» مشهورترین آنها است. اما گمان میرود که قدیمیترین نام این پیامآور نوروزی «آتش افروز» باشد. نامی که به اعتقاد عبدالله مستوفی، از خاندان مستوفیان قاجار با عملکرد نمایشی او مرتبط است. آتش افروز در آخرین هفته سال، دست و صورت و گردن خود را سیاه میکند و مقداری خمیر با تکهای پنبه و پارچه آغشته به نفت روی هم میگذاشت و آتش میزد. همچنین مشعلی به دست میگرفت و با ضرب و تنبک و تصنیفخوان از هر دکان مبلغی دینار دریافت میکرد.
حاجی فیروز اما مطابق با اقلیم و جغرافیای ایران نامها و القاب دیگری هم دارد و چنان در فرهنگهای اقوام مختلف ایران رسوخ کرده که هر استانی برای او نامی برگزیده است. در خراسان به او «جیگی جیگی ننه خانم»، در گیلان «عیار آتش با»، در اراک «رشکی و ماسی»، در زنجان و آذربایجان «ناری نارکه»، در فارس «ننه سرما مک و بوالرزونک» و در مراغه «بشیر» میگویند.
حاجی فیروز در طول ادوار مختلف تاریخی ایران تغییراتی در ظاهر و عمکرد خود داشته اما همیشه پیک نوروز و نویدبخش زندگی جدید بوده است. تغییرات ظاهری او را میتوان در حاجی فیروز عصر ساسانی به صراحت مشاهده کرد. زمانی که بر اساس آنچه در کتاب «نخبه الدهر فی عجائب البر و البحر» نوشته شده حاجی فیروز نه تنها سیه چرده نبوده بلکه مردی خوش سیما با نام پیروز (فیروز) و خجسته (مبارک) بوده که با فرارسیدن نوروز بزرگ ششمین روز نوروز که به جشن و شادمانی شاهانه اختصاص داشته، بدون اجازه بر پادشاه وارد میشده و به او هدیه میداده است.
با این حال گرچه حاجی فیروز تا به امروز با ظاهر سیاه و لباس قرمز خود دوام آورده، همچنان هر ساله در روزهای آخر سال به خیابان میآید و شعر حاجی فیروز را سر میدهد اما آنچه که از او کاسته شده، معنا و هویت فرهنگی او است. حاجی فیروز زمانه ما دیگر برای نوید دادن بهار به خیابان نمیآیند بلکه از سر ناچاری به خیابان میآید. میآید تا جیبش را از خرده پولهایی پر کند که رهگذران به او میدهند. میآید تا رقصش را، صدایش را و سیاهی چهرهاش را به اندک پولی بفروشد. حاجی فیروز زمانه ما پیامآور فقر و کمپولی است آنچه که شاید هرکدام از ما به نوبهای آن را در یک سال اخیر تجربه کردهایم.
اما آنچه مهمتر است این است که چه چیزی این معنا را از حاجی فیروز جدا کرده است؟ قطعا فقر اقتصادی تنها عامل فراموشی این نماد ملی نوروز در ایران نیست. فقر تنها سبب شده تا این عنصر فرهنگی کارکرد جدیدی پیدا کند. این نماد ملی و فرهنگی با گذر زمان با تغییر جامعه، تغییر آرزوها، ارزشها و آمال جامعه کارکرد قبلی خود را از دست داده و به پوششی برای تکدیگری تبدیل شده است. شاید بیش از همه باید علت این ماجرا را در سیاستهای فرهنگی کشور در دهههای گذشته دنبال کرد. سیاستهایی که به فراموشی عناصر فرهنگی باستان انجامیده است. گرچه حاجی فیروز همچنان پوسته ظاهری خود را تا به امروز حفظ کرده اما پیوند فقر اقتصادی و فقر فرهنگی سبب شده تا تهی از معنایی باشد که به او هویت بخشیده است.
روزنامه ابتکار
7247/
«حاجی فیروز» مشهورترین و عمومیترین نام پیامآور نوروز در ایران است، نامی که هنوز ایرانیان آن را بر سر زبان میآورند. او را مردی لاغر اندام، سیهچرده با لباسهای قرمز و کلاهی بر سر میشناسند که دایرهای زنگدار در دست دارد و در خیابانها راه میرود و میخواند: «حاجی فیروزه، سالی یه روزه، همه میدونن، منم میدونم، عید نوروزه». مردی که نه به حج رفته و نه لباسش فیروزهای رنگ است. اما از اینرو به او حاجی فیروز میگویند که «حاجی» از ریشه یونانی (hagios) به معنای مقدس است و «فیروز» به معنای پیروز و فاتح از القاب ایزد مهر است. بنابراین حاجی فیروز برابر «هاجیوس نبرد» به معنای فیروز مقدس بوده است. برخی هم لقب حاجی را نشانه احترام و تقدس و موید نوعی اعتبار دانستهاند که در ادوار اسلامی به آن منتسب شده است. جعفر شهری، از نویسندگان ایرانی و پژوهنده تاریخ تهران، حاجی فیروز را بازمانده دوره بردهداری میداند که لقب حاجی در سفر حج و یا در زمان پیری به پاس خدمات بردگان به آنان داده میشد. همچنین انتخاب نام فیروز را در کنار نامهای دیگری چون مبارک، سعادت، بشیر و... دلیلی بر شگون و خوشیمنی آنها برای صاحبانشان قلمداد میکند.
حاجی فیروز اما با نامهای دیگری نیز در بین ایرانیان شهرت دارد؛ «عمو نوروز» مشهورترین آنها است. اما گمان میرود که قدیمیترین نام این پیامآور نوروزی «آتش افروز» باشد. نامی که به اعتقاد عبدالله مستوفی، از خاندان مستوفیان قاجار با عملکرد نمایشی او مرتبط است. آتش افروز در آخرین هفته سال، دست و صورت و گردن خود را سیاه میکند و مقداری خمیر با تکهای پنبه و پارچه آغشته به نفت روی هم میگذاشت و آتش میزد. همچنین مشعلی به دست میگرفت و با ضرب و تنبک و تصنیفخوان از هر دکان مبلغی دینار دریافت میکرد.
حاجی فیروز اما مطابق با اقلیم و جغرافیای ایران نامها و القاب دیگری هم دارد و چنان در فرهنگهای اقوام مختلف ایران رسوخ کرده که هر استانی برای او نامی برگزیده است. در خراسان به او «جیگی جیگی ننه خانم»، در گیلان «عیار آتش با»، در اراک «رشکی و ماسی»، در زنجان و آذربایجان «ناری نارکه»، در فارس «ننه سرما مک و بوالرزونک» و در مراغه «بشیر» میگویند.
حاجی فیروز در طول ادوار مختلف تاریخی ایران تغییراتی در ظاهر و عمکرد خود داشته اما همیشه پیک نوروز و نویدبخش زندگی جدید بوده است. تغییرات ظاهری او را میتوان در حاجی فیروز عصر ساسانی به صراحت مشاهده کرد. زمانی که بر اساس آنچه در کتاب «نخبه الدهر فی عجائب البر و البحر» نوشته شده حاجی فیروز نه تنها سیه چرده نبوده بلکه مردی خوش سیما با نام پیروز (فیروز) و خجسته (مبارک) بوده که با فرارسیدن نوروز بزرگ ششمین روز نوروز که به جشن و شادمانی شاهانه اختصاص داشته، بدون اجازه بر پادشاه وارد میشده و به او هدیه میداده است.
با این حال گرچه حاجی فیروز تا به امروز با ظاهر سیاه و لباس قرمز خود دوام آورده، همچنان هر ساله در روزهای آخر سال به خیابان میآید و شعر حاجی فیروز را سر میدهد اما آنچه که از او کاسته شده، معنا و هویت فرهنگی او است. حاجی فیروز زمانه ما دیگر برای نوید دادن بهار به خیابان نمیآیند بلکه از سر ناچاری به خیابان میآید. میآید تا جیبش را از خرده پولهایی پر کند که رهگذران به او میدهند. میآید تا رقصش را، صدایش را و سیاهی چهرهاش را به اندک پولی بفروشد. حاجی فیروز زمانه ما پیامآور فقر و کمپولی است آنچه که شاید هرکدام از ما به نوبهای آن را در یک سال اخیر تجربه کردهایم.
اما آنچه مهمتر است این است که چه چیزی این معنا را از حاجی فیروز جدا کرده است؟ قطعا فقر اقتصادی تنها عامل فراموشی این نماد ملی نوروز در ایران نیست. فقر تنها سبب شده تا این عنصر فرهنگی کارکرد جدیدی پیدا کند. این نماد ملی و فرهنگی با گذر زمان با تغییر جامعه، تغییر آرزوها، ارزشها و آمال جامعه کارکرد قبلی خود را از دست داده و به پوششی برای تکدیگری تبدیل شده است. شاید بیش از همه باید علت این ماجرا را در سیاستهای فرهنگی کشور در دهههای گذشته دنبال کرد. سیاستهایی که به فراموشی عناصر فرهنگی باستان انجامیده است. گرچه حاجی فیروز همچنان پوسته ظاهری خود را تا به امروز حفظ کرده اما پیوند فقر اقتصادی و فقر فرهنگی سبب شده تا تهی از معنایی باشد که به او هویت بخشیده است.
روزنامه ابتکار
7247/
کپی شد