«تهران یک کلانشهر نابرابر است» شما بهعنوان یک شهروند که ممکن است ساکن هر نقطهای از این شهر باشید تا چه اندازه با این عنوان موافقید؟ برخی از این نابرابری ها، فاصله اقتصادی شمال و جنوب شهرها را تصور میکنند، فاصله بین توزیع ثروت و امکانات رفاهی در خانههای اعیان نشین شمال شهرها! اما واقعیت این است که مفهوم نابرابری بیش از آنکه صاحبان سرمایههای خصوصی را هدف قرار دهد، به مسئولان شهری اشاره دارد که با توزیع امکانات و خدمات عمومی در شهر، بر این فاصله کاذب، اضافه کردهاند. نابرابری شهری درواقع مفهوم گستردهای است که از جاگیری غلط یک سطل زباله در یک منطقه تا ساخت بزرگراههای سواره محور را شامل میشود؛ زمانیکه شهردار تصمیم میگیرد خارج از برنامههای توسعه به جای ساخت مترو، بزرگراههایی بسازد که تنها سهم عدهای خاص! در مناطق شمالی شهر میشود، یعنی فضای خیابانها را برای عابران تنگ کرده است و این دقیقاً همان مفهوم بیعدالتی فضایی است که «محرومیت» عدهای را در «راحتی» برخی دیگر تعبیر میکند! تهران حالا اگر بهعنوان یک مدل از کلانشهرهای کشور در نظر گرفته شود، حتی در ظاهر هم این نابرابری فضایی را برای شهروندانش به ارمغان آورده است. اما روی دیگر این نابرابری به ساخت مگامالها و مراکز خرید بزرگی بر میگردد که اگرچه توزیع ثروت را به منطقهای خاص آوردهاند، اما در اصل، با «ترافیک»، «سختی عبور و مرور» و حتی «آلودگی صوتی»، یک بیعدالتی فضایی را برای ساکنان آن منطقه رقم زدهاند. این نابرابری شاید در ظاهر چندان جدی گرفته نشود، اما در باطن، شروع روی هم تلمبار شدن نارضایتی و انتقاد از مسئولان شهری است. اینجا به تعبیر دکتر یعقوب موسوی، جامعه شناس شهری دقیقاً همان جایی است که مردم را نسبت به خدمات و کارهایی که در شهر انجام میشود، بیاعتماد و دلسرد میکند. بیاعتباری پروژههای بزرگ شهری با وجود هزینههای کلان و سپری شدن زمانهای طولانی از دیگر ثمرات این نارضایتی است. شما میتوانید گفتوگوی تفصیلی ما با دکتر موسوی درباره این نابرابری را در زیر بخوانید، گفتوگویی که جنبش جلیقه زردها در این روزهای پاریس را مورد تحلیل قرار میدهد و در نهایت به نقطهای میرسد که باید دموکراسی شهری در کلانشهرهای کشور پیاده شود.
دو قطبی شدن فضاهای شهری و موضوع عدالت در توزیع امکانات شهری در کلانشهرها چگونه تعریف میشود؟ شاید بهتر باشد که ابتدا به پیشینه این موضوع بر گردیم و ببینیم که اساساً از چه زمانی این واژه وارد ادبیات شهری شده است؟
پدیده کلانشهر در جهان معاصر و نیز تحولات شهری گسترده پدیدهای نو و جدیدی محسوب میشوند. در تاریخ ما با مفهومی به نام کلانشهر مواجه نیستیم. البته بعضی روایتهای تاریخی بحث از جمعیت زیاد در شهرهای بزرگ مثل رم، آتن ویا شهر اور در خاورمیانه دارند، اما این شهرهای بزرگ لزوماً از نوع کلانشهر نیستند و این مفهوم به معنای رایج و مصطلح آن در تاریخ غایب است. آنچه که در توصیف از کلانشهر در شرایط کنونی تحولات شهری قابل توصیف است گستردگی و پیچیدگی فضایی، اقتصادی، اجتماعی و مهمتر از همه شبکه روابط این دسته از شهرهاست. باید گفته شود که صاحب نظران حوزه شهری درباره ساختارکلانشهرها، توجه خاصی به مسأله تناقضات و تضادها و در نهایت نا برابریها در شهر دارند. البته از نظر بنده، ما در کلانشهرهای ایران لزوماً با فضای دو قطبی روبهرو نیستیم بلکه تضادها و تناقضات بهصورت چند قطبی در بخش اقتصادی، خدماتی، فضایی قابل مشاهده است. اما موضوع نابرابری فضایی و اجتماعی از قرن نوزدهم و همزمان با ظهور، رشد و افزایش کلانشهرها در اروپا آغاز و تاکنون از جمله موضوعات عمده مطالعه و برنامهریزی شهری در مقیاس جهانی تلقی میشود. از همان آغاز بررسیها اعتقاد بر این بود که ساختار شهرهای مدرن و جدید پیوسته با اشکالی از نابرابری فضایی و نیز شکاف طبقاتی و اجتماعی روبهرو است و گویا این مسأله به صورت یک قاعده عام بر حیات شهرهای مدرن حاکم شده است.
چرا نابرابری فضایی در کلانشهرها مطرح شده و این مسأله چه پیامدهایی بهدنبال دارد؟
اشکال مختلف نابرابری در کلانشهرها متأثر از وضعیت نظم ایده اَل شهری یا بینظمی ساختار کلانشهرهاست. شاید به تعبیری بتوان پذیرفت که کلانشهرها بهدلیل فرایندهای ناشی از گردش سرمایه و کالا و فزونی جمعیت و تقاضا، ذاتاً دارای تناقض در رسیدن به توسعه ایده اَل هستند. براین اساس میتوان گفت رشد شهری در همه جا و در سطح همه کلانشهرها با نوعی توسعه یا عدم توسعه یافتگی روبهروست. حتی کلانشهرهای بسیار مطرح و نسبتاً توسعه یافته جهان مثل لندن، توکیو و پاریس و نیویورک هم از این قاعده مستثنی نیستند. به هرحال این شهرها از نظر استانداردها، سازمان و مدیریت شهری، جزو کلانشهرهای موفق محسوب میشوند، اما همه آنها با درجات و سطوحی از توسعه نیافتگی و تقاضا برای رشدروبهرو هستند و البته معیار عمدهای که در تحلیل از توسعه نیافتگی ایده اَل این شهرها مطرح است موضوع شکاف بزرگ اقتصادی و اجتماعی و عدم عدالت توزیعی و خدماتی است. مارکس معتقد بود شهرهای مدرن زادگاه نابرابری و فاصله طبقاتی و در مجموع تجلیگاه سرمایهداری استثمارگر است و شکافهای موجود را معلول و پیامد توسعه شهر مدرن در چنگال سرمایهداری لجام گسیخته غر بیمیدانست. در ادبیات مارکسیستی شهر مدرن، شهر سرمایهداری تعریف میشود. شهری که فرصت ایجاد میکند تا عدهای در میدان رقابت اقتصادی و پولی، پیروز و عدهای دیگر بازنده شوند! به همین علت برخی منتقدین و معترضین به توسعه فضایی-جمعیتی شهر، پدیده کلانشهر را منفی میدانند. چراکه آن را خاستگاه نابرابری و در نقطه مقابل توسعه انسانی در چارچوب آزادی و عدالت تفسیر میکنند. البته نقدهایی نیز به این دیدگاه وارد است. از جمله اینکه ما نمیتوانیم بگوییم نابرابری یا شکافهای فضایی لزوماً پدیده ذاتی شهرهای مدرن است، چرا که به نظر میرسد نابرابری و اختلاف طبقاتی در شهرها یک پدیده تاریخی است. شهرهای ماقبل مدرن نیزاشکال گوناگونی از تبعیض و تمایز در توزیع امکانات بین طبقات برخوردار بودند. نمونههای شناخته شده در ادبیات شهری ابن خلدون یا فارابی یا حتی در گذشته دورتر از تفسیری که ارسطو از موقعیت شهرهای زمان خود دارد، دیده میشود. همانطور که بررسیهای شهری کسانی از جامعه شناسان مانند احمد اشرف در ایران زوال شهرهای ساسانی نیز برخاسته از موقعیت بسیار شکننده برابری اجتماعی و بعبارتی گسترش شکاف طبقاتی بوده است.
با این توصیف نابرابری در ذات توسعه یافتگی است، هماکنون نیز این وجه دوقطبی و نارضایتی ادامه دارد، اما منجر به سقوط و ناپایداری شهرها نمیشود، آیا شکل واکنشها به نابرابری تغییر کرده یا این پیامد نارضایتی پنهان است؟
مفهوم نابرابری یکی از مفاهیم کلیدی و کاربردی برای تجزیه و تحلیل حیات شهری است. به نظر بسیاری از جامعه شناسان، حدی از این نابرابری در شهرها، طبیعی و برگرفته از یک سیر تاریخی و بخشی از اقتضای کارکردی شهر است، اما هنگامی که این نابرابری از حد متعادل خود عبور کرد، آثار و عوارض آن سایر بخشها و سطوح شهر را تحت تأثیر قرار میدهد.
خب این حد استاندارد چگونه تعریف یا تعیین میشود؟
حدی از فاصله اجتماعی، قاعده عام و به تعبیر جامعه شناسان کارکردگرا، لازمه حفظ ساختار پویا و بالندگی در حیات شهری است. تجربیات توسعه شهری در دنیا هم نشان میدهد نابرابریهای اجتماعی قانونمند و مدیریت شده به سود توسعه شهری است. و بر عکس تلاش برای ایجاد شهری تماماً یکسان و برابر، رکود، سکون و بیانگیزگی و در نهایت توسعه را با دشواری مواجه میکند.
ممکن است موضوع را بیشتر توضیح دهید؟
معیارهای نظری، نابرابری قابل تحمل در شهر را به شکلی تعریف میکنند که طرحها و سیاستها به شکل مطلوب و طبیعی با حمایت ساکنان شهر پیش میرود و شهر با کمترین آسیب، مخاطره و نارضایتی همراه باشد. به عبارتی عملکرد بخشهای شهر پذیرفته شده است و مردم حامی مدیران و برنامه ریزان شهری هستند. در این نوع از شهر یا کلانشهر، درصد شکاف فضایی و اجتماعی پایین است. اما اگر معیارهای اقتصادی که معمولاً سطوح درآمدی و میزان برخورداری ساکنان یک شهر را بررسی میکند، از شکاف بالای درآمدی پرده برداشت یا سنجش کیفیت زندگی و رضایتمندی از موقعیت و پایگاه اجتماعی و دسترسی به فرصتهای رشد نشاندهنده عدم معنی دارسازگاری با شرایط کنونی شهر بود، در این حالت شهر یا کلانشهر در موقعیتی پر ریسک و مخاطره از نظر حیات و دوام خود قرار دارد. درحقیقت وقتی فاصله زیادی بین سطوح درآمدی و خدماتی ساکنان به وجود میآید، حجم زیادی از نارضایتی پنهان و آشکار در شهرشکل میگیرد که خود منشأ بسیاری از بدکارکردیها در شهر است. چیزی که امروز در کلانشهر تهران احساس میشود. تهران حالا شهری انباشته از ناخشنودی از شرایط برخورداری خدماتی و اجتماعی است و دچار یک نوع آشفتگی در توزیع منابع و اعتبارات و رفاه است. شهری که حجم بزرگی از جامعه حاشیه نشین را به خود اختصاص داده و در این سالها با پدیده کارتن خوابی، گورخوابی و مسکن ناپایدار در بافتهای فرسوده و با دهها معضل دیگر از نوع ترافیک، آلودگی هوا، فقدان بهداشت عمومی و سرریز جمعیت دست و پنجه نرم میکند. گزارش سریالی سازمانها و نهادهای معتبر مثل مرکز پژوهشهای مجلس و وزارت کشور مؤید وضعیت تلخ آسیبهای اجتماعی و فاصله طبقاتی در تهران است. مسألهای که در سال اخیر به علت نوسانات بازار قیمت زمین و کالا تشدید شده است. تهران از سویی دیگر از منظر یک تازه وارد یا توریست خارجی دارای اقتصاد سوداگر، شلختگی فرهنگی و بینظمی اجتماعی است.
در ساخت و ساز شهری کلانشهر تهران چطور؟
بله تهران دارای یک نابرابری کالبدی هم هست و آن هم سازه و کالبد ناموزون فیزیکی از شمال به جنوب و از غرب به شرق آن است. تشدید این نابرابری، دوگانگی فضایی آشکار و نیز اشکال کوچکتری از قطببندی طبقاتی و فضایی را به وجود آورده است. چند قطبی شدن طبقات شهری یعنی در فاصله بین کاملاً برخوردار یا محروم، طبقه متوسط شهری چند لایه رو به رشد است که نقطه ثقل جابهجایی طبقه شهری متوسط حرکت به سمت فقرا و فرودستان شهری است. همانها که در آمارهای رسمی صحبت از افزایش تعدادشان در خط فقر و زیر خط فقر است. بخشی از این طبقه متوسط سال هاست به کمک منابع قدرت و ثروت و در بستری از سازوکارهای ناسالم اقتصادی فرصت پیدا کرده است که از نردبان رشد و رفاه اقتصادی بالا رود. مافیای طلا، سکه و ارز در کلانشهرها و نیز دسترسی به کانالهای حمایتی، شرایط را برای این جابهجایی طبقاتی فراهم کرده است. البته همانگونه که عرض کردم شهر میتواند از یک نابرابری متعادل و قانونمند و قابل قبول برخوردار باشد و این مستلزم آن است که متصدیان و برنامه ریزان شهری پیوسته و به شکلی علمی پیمایش و رصد وضعیت شهر و شرایط برخورداری و رفاه طبقات را دستور کار داشته باشند. با این همه از مدیریت نوپای کلانشهر تهران انتظار است نهاد ویژه سنجش موقعیت فضایی و اجتماعی را برای رصد شرایط به منظور رسیدن به حدی از عدالت شهری در برنامههای خود قرار دهد.
چه نوع شهرهایی میتوانند در برابر این نابرابریها تاب بیاورند؟
ببینید دلیل اصلی که امروز در پاریس، جلیقه زردها به خیابان میریزند یا چند سال پیش در لندن هم اتفاقی مشابه افتاد، این است که کلانشهرهای اروپایی در درون و لایههای پنهان خود، انبوهی از فاصله درآمدی، رفاه و برخورداری را تجربه میکنند یا با آن درگیرند. اما در نقطه مقابل این کلانشهرها، کشورهای اسکاندیناوی مثل نروژ، سوئد و فنلاند قرار دارند که تاب آورند. بله این تابآوری در نیویورک و لندن وجود ندارد. چون آنها کشورهایی با اشکال بسیار توسعه یافته نوع سرمایهداری اداره میشوند و فضای نابرابری در آنها موج میزند. اما شهرهای اسکاندیناوی کشورهای نسبتاً موفق در این حوزه هستند که باید پرسید که در این کشورها چگونه میزان نارضایتی از فاصله طبقاتی پایین است؟
این تابآوری میتواند در همه شهرها اتفاق بیفتد؟
بله، بههرحال میزانی از این تابآوری امکانپذیر است، اما ما نمیتوانیم یک شهر کاملاً برابر را تصور کنیم. بعضی شاخصها با استفاده از عقلانیت اقتصادی و تجربه اجتماعی در تأمین تابآوری نقش دارند. اساساً ایدئولوژی شهری که خودش را با حداقل نابرابری سازمان میدهد، در قالب سیاست شهری آورده میشود. آنچه که در کلانشهرهای نسبتاً موفق جهان ملاحظه میشود استقرار و تداوم سیاستهای شهری در امتداد سیاست اجتماعی و رفاه عمومی است. متأسفانه ما در ایران نه تنها برای کلانشهر گرفتاری مانند تهران که در همه کلانشهرهای کشور فاقد سیاستگذاری شهری در امتداد رشد و رونق شهر و رفاه شهری هستیم. این سیاست شهری به معنای دیپلماسی شهری نیست. دیپلماسی شهری خط مشیهای سیاسی شهر را مدنظر قرار میدهد. اما سیاست شهری تعریفی جامعتر و کاربردیتر دارد و به یک مدیریت خوب و موفق شهری نیاز دارد و لازم است که مجری برنامهریزی شهری به روز و علمی باشد و البته برنامهریزی شهری هم مستلزم استفاده از سیاستگذاری شهری یعنی تعیین چشمانداز و وضعیت آینده شهر و توصیف واقعگرایانه از وضعیت کنونی شهر و اینکه شهر به کجا برسد! یا میرسد، باشد. اما تهران فاقد چنین چشماندازی است. یعنی ما نمیدانیم قرار است تهران یک شهر اسلامی باشد یا شهر اول منطقه خاورمیانه؟ یا یک شهر پاک و بدون جرم و جنایت؟ اصلاً ما از تهران چه شهری را انتظار داریم؟ این سیاستها مشخص نیست، بنابراین ما به یک نوع آسیب شناسی عمیق و برنامهریزی در بعد سیاستگذاری شهری و تعیین ظرفیتها و محدودیتها در امتداد خدمات اجتماعی در شهر داریم و در انتها اینکه بنیاد سیاست شهری مستلزم دانش شهری است. دانش شهری در معنای عام مدنظر است. در مجموع استفاده از دانش شهری در سیاستگذاری شهری و سپس برنامهریزی شهری در این چارچوب امکان موفقیت برای مدیریت شهری را فراهم میکند. البته شورای شهر سهم بزرگی در سیاستگذاری و برنامه شهری دارد.
شواهد و دلالتهای وضعیت نابرابری فضایی و اجتماعی را بفرمایید؟
براساس آخرین تحقیقاتی که یکی از دانشجویان دکترا در موضوع جامعه شناسی شهری درباره نابرابریهای فضایی انجام دادهاند، مشخص شد تهران از نظر توزیع جمعیت و دسترسی به فضاهای عمومی مثل مراکز مثلاً تفریحی در شرایط کاملاً نابرابری قرار دارد. در این تحقیق، مناطق یک، دو و سه در بهترین شرایط دسترسی به فضاهای عمومی، فرهنگی و تفریحی قرار دارند و اما مناطق ١٦، ١٧ و ١٨ در بدترین شرایط و موقعیت بهگونهای که عدهای از آنها گفتهاند اصولاً به این مسأله یعنی دسترسی و استفاده از فضاهای عمومی رفاهی فکر نمیکنند. یعنی ساکنان این مناطق بهقدری درگیر مشکلات و گرفتاریهای روزمره زندگی هستند که حتی نیاز به برخورداری و استفاده از امکانات فضاهای عمومی مانند پارک و بوستان را هم احساس نمیکردند! البته تحقیقات مشابه دیگری هم نشان میدهد که ساکنان تهران از نظر دسترسی به مراکز عمومی دچار شکافهای عمیق هستند و این مبین تولید نارضایتی در شهر میشود. وقتی نارضایتی به وجود آمد، نباید انتظار ثبات داشت، خب در شرایط بیثباتی امکان اجرای برنامهها هم وجود ندارد.
آیا حد این نابرابری و دوقطبی فضایی در شهری همچون پاریس قابل قیاس با تهران هست؟ چگونه این شکافها در پاریس موجب شورش و اعتراضهای خیابانی شده و آیا ممکن است در تهران این نارضایتی به شکل پنهان نشان داده شود؟ یا شاید هم باید گفت تابآوری تهران نشینها در مقایسه با پاریس نشینها بیشتر است؟
تهران هم در یکسال اخیر با توجه به نوسانات بازار، مستعد اعتراضهای خیابانی بوده است. اما سیستمهای کنترل شهری متفاوت است، در پاریس سندیکاها و صنوف آزادی عمل بیشتری دارند، آنها براساس قانون میتوانند سطح اعتراضاتشان را به خیابانها بکشانند و حتی با پلیس درگیر شوند. اما در تهران این شرایط وجود ندارد و دموکراسی شهری و قواعد حرکتهای صنفی و اعتراضی در سطح کشورها و بهدنبال آن در سطح کلانشهرها متفاوت است. قطعاً اگر در تهران هم انجمنهای صنفی و تشکلهای مدنی آزادی عمل برای نقد عملکردها داشته باشند، فضا متفاوت خواهد بود، البته این به معنای تأیید خشونت در خیابانها شبیه پاریس امروز نیست! منظور دموکراسی شهری است که جای خالی آن همیشه به زیان توسعه پایدار شهری است! اگر این افزایش شکاف و فاصله اجتماعی مورد بحث در تهران کنترل نشود، ستیز و خشونت اجتماعی آینده این شهر را رقم میزند. که این البته مطلوب کسی نیست. در حال حاضر براساس اعلام آمارهای رسمی، نرح جرایم شهری بویژه در سطح خرد افزایش پیدا کرده است. از منظر جامعه شناسی این موضوع ناشی از افزایش کینه طبقاتی و نوعی خشونت نرم است. یکی از محاسن دموکراسی شهری این است که اجازه میدهد بغضها ترکیده شود، در پاریس این اتفاق افتاد و برای سالها مدیران خرد و کلان را متوجه تبعات سیاستهای آنها خواهد کرد. اگر از عوارض و نتایج منفی این نوع خشونتهای شهری بگذریم قطعاً مدیریت شهری مانند پاریس اگر متعهد به عقلانیت و تعهد به دموکراسی و برابری باشد در فکر برنامهریزی فردا خواهد بود.
با این توصیف باید پرسید چرا با وجود خدماتی که از سوی شهرداریها عرضه میشود بازهم مردم معترض هستند و انتقاد میکنند؟
چون در اجرای برنامههای شهری ثبات وجود ندارد و سیاستها دائم در حال تغییر و تحول است. خب این مسأله متوجه بیاعتباری طرحهای شهری و کاهش ارزش آنها میشود، یعنی شهرداری با هزینه زیاد پلی همانند پل صدر میسازد، اما به خاطر همین بیاعتباری، مردم از ترافیک و آلودگی هوا ابراز نارضایتی میکنند و افتتاح چنین پروژهای را به سخره میگیرند. من معتقدم تهران از نظر ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی و حتی میراث سرزمینی، شهری قابل احترام است و در طول تقریباً ٢٥٠ سال عمر تاریخیاش توانسته جمعیتی بالغ بر ١٠ میلیون نفر را جابهجا کرده و در خود جای دهد، اما مدیریت این کلانشهر ضعیف، بیثبات و درجا زده است! درحالیکه لازم است نظام مدیریتی آن مقتدر و کارآمد باشد، بههرحال اداره شهر تهران بسیار پیچیده و شاید بتوان گفت در حد و اندازه اداره یک کشور قلمداد میشود، چون تهران «نخست شهر» است، یعنی مسائل و نیازها و همینطور امکانات موجود آن با چند کلانشهر در سطح کشور برابری میکند.البته در این میان نباید فرصتهای موجود در شهرسازی و توسعه شهری تهران را هم نادیده گرفت، امروزه دانشگاهها، مؤسسات و مراکز تحقیقاتی زیادی درباره تهران پژوهش و مطالعه میکنند و بدیهی و ضروری است مدیریت شهری طرح و برنامههایی برای استفاده از یافتهها و اطلاعات شهری در دست اجرا داشته باشد.
چرا با وجود اینهمه برنامههای توسعهای شهری ما بازهم در این زمینه دچار چالشهای جدی هستیم؟
الان برای شهر تهران چندین سند توسعهای ترسیم شده و سیاستها براساس آن چیده میشود، سیاستهای شهری میتواند مبتنی بر دانش شهری یا اسناد توسعهای باشد، مثلاً وقتی میگوییم تهران براساس طرح جامع باید در ١٠ سال آینده به این نقطه برسد، در اینجا هم به برنامههای توسعه ملی و هم از نظامها و روشهای علمی که نشان میدهد شهر چگونه باید اداره شود، اشاره کردهایم. پس در اسناد هم به نوعی سیاست شهری وجود دارد، البته سیاستهای شهری تابع مدیریتها هم هست، بنابراین وقتی مدیری تغییر میکند انتظار این است که سیاستهای شهری جدیدی را اعلام کند، بدیهی است شهردار منتخب شورا طرح و برنامههایی را در بخشهای مختلف شهر در نظر دارد که لازم است شهروندان، شورای شهر، نهادهای شهری و رسانههای عمومی نسبت به آنها توجیه شوند. سؤال اساسی این است سیاستهای شهری جدید مبتنی بر چه اصول و قواعدی است و کلانشهر تهران را قرار است به کجا برسانند؟ به یک شهر تاب آور؟ شکوفا؟ معتدل؟ پایدار یا جهانی؟! متأسفانه تهران تا رسیدن به همه این موارد، دچار ضعفهای جدی است.
بعد از انقلاب در کدام دوره از شهرداران، با اجرای برنامههای شهری بیشتر به این شکاف و نابرابری دامن زده شد؟ یعنی میخواهم به این سؤال برسم که فاصله فضایی امروز تهران حاصل بد عملکردی کدامیک از شهرداران است؟ برخی مثل قالیباف ادعا دارند که با توزیع امکانات شهری، اتفاقاً فاصله جنوب تا شمال را کاهش داده است. شما این گفته را تأیید میکنید؟
اگر بعضی دورهها مثل زمان جنگ را که تهران به حال خود رها شده بود استثنا کنیم، ما نباید کارهای بزرگی را که شهرداران برای توسعه تهران انجام دادهاند نادیده بگیریم، حتی در دوره قالیباف، تهران توسعه شهری گستردهای پیدا کرد که قابل انکار نیست. اما کارنامه هر یک از این شهرداران با نقدهای جدی روبهرواست که نیازمند مطالعه دقیق است، در همین دوره (قالیباف) بدون اینکه بخواهیم عیبجویی کنیم، باید بگوییم متأسفانه منابع شهری بدرستی هدایت نشد، مدیریت شهر حالت «باندگرایی» و «عدهای خاص» پیدا کرد که سلامت اداره شهر در زمان ایشان را زیر سؤال برد. البته برخلاف آنچه گفته میشود که ایشان یک فرد انتظامی بوده، اتفاقاً من معتقدم که ایشان توان کافی برای مدیریت شهر تهران را داشتند. اما مدیریت ایشان آنطور که انتظار میرفت، موفق نبوده است، خطاهای زیادی در پرونده خود دارد و با بحث تراکم فروشی و زمین شهر فروشی که یکی از نقاط تاریک کارنامه ایشان است، موجب شد نابرابری فضایی در تهران افزایش یابد. این داستان البته در زمان کرباسچی آغاز شد و در زمان قالیباف با وجود آنکه ادعا میشد قاعدهمند شده، با حجمی وسیعتر ادامه یافت. همین تراکم فروشی، تهران را دچار یک شکاف کالبدی فاحش کرد.
شما حالا مجتمعهای سربه فلک کشیدهای میبینید که امکان توزیع خدمات در آنها وجود ندارد، چون تراکم زمین با جمعیت همخوانی ندارد و مردم دچار مشکلات متعددی از نبود پارکینگ گرفته تا مراکز تفریحی و رفاهی شدهاند، بویژه در منطقه یک که ارزشمندی زمین سودای ساخت و ساز را بالا برده است و حتی میراث تاریخی و باغهای تهران هم از این مسأله در امان نماندهاند. الان همه اتفاق نظر دارند که یکی از ضعفهای جدی شهر تهران، ساخت بیضابطه بزرگراهها و فضا دادن به خودروهای شخصی و تکسرنشین هست، این یک نمونه بارز از این نابرابری است، چون تهران از نظر تراکم جمعیتی به تعبیری که کرباسچی در همان زمان اعلام میکرد، چهار برابر ظرفیت واقعیاش جمعیت دارد. الان هم همینطور است، یا ٨ برابر ظرفیت معابر تهران، خودرو در شهر تردد میکند، این فاصله بین فضای تخصیص یافته عمومی و خصوصی بسیار زیاد است و از این جهت میتوانیم بگوییم که سلطه فضای شخصی بر عمومی موجب این بیانضباطی در حمل و نقل شده است، از این منظر تهران باید هر چه سریعتر از این فضای پارکینگی و خودرومحور خارج شود.
روزنامه ایران
9206 /
دو قطبی شدن فضاهای شهری و موضوع عدالت در توزیع امکانات شهری در کلانشهرها چگونه تعریف میشود؟ شاید بهتر باشد که ابتدا به پیشینه این موضوع بر گردیم و ببینیم که اساساً از چه زمانی این واژه وارد ادبیات شهری شده است؟
پدیده کلانشهر در جهان معاصر و نیز تحولات شهری گسترده پدیدهای نو و جدیدی محسوب میشوند. در تاریخ ما با مفهومی به نام کلانشهر مواجه نیستیم. البته بعضی روایتهای تاریخی بحث از جمعیت زیاد در شهرهای بزرگ مثل رم، آتن ویا شهر اور در خاورمیانه دارند، اما این شهرهای بزرگ لزوماً از نوع کلانشهر نیستند و این مفهوم به معنای رایج و مصطلح آن در تاریخ غایب است. آنچه که در توصیف از کلانشهر در شرایط کنونی تحولات شهری قابل توصیف است گستردگی و پیچیدگی فضایی، اقتصادی، اجتماعی و مهمتر از همه شبکه روابط این دسته از شهرهاست. باید گفته شود که صاحب نظران حوزه شهری درباره ساختارکلانشهرها، توجه خاصی به مسأله تناقضات و تضادها و در نهایت نا برابریها در شهر دارند. البته از نظر بنده، ما در کلانشهرهای ایران لزوماً با فضای دو قطبی روبهرو نیستیم بلکه تضادها و تناقضات بهصورت چند قطبی در بخش اقتصادی، خدماتی، فضایی قابل مشاهده است. اما موضوع نابرابری فضایی و اجتماعی از قرن نوزدهم و همزمان با ظهور، رشد و افزایش کلانشهرها در اروپا آغاز و تاکنون از جمله موضوعات عمده مطالعه و برنامهریزی شهری در مقیاس جهانی تلقی میشود. از همان آغاز بررسیها اعتقاد بر این بود که ساختار شهرهای مدرن و جدید پیوسته با اشکالی از نابرابری فضایی و نیز شکاف طبقاتی و اجتماعی روبهرو است و گویا این مسأله به صورت یک قاعده عام بر حیات شهرهای مدرن حاکم شده است.
چرا نابرابری فضایی در کلانشهرها مطرح شده و این مسأله چه پیامدهایی بهدنبال دارد؟
اشکال مختلف نابرابری در کلانشهرها متأثر از وضعیت نظم ایده اَل شهری یا بینظمی ساختار کلانشهرهاست. شاید به تعبیری بتوان پذیرفت که کلانشهرها بهدلیل فرایندهای ناشی از گردش سرمایه و کالا و فزونی جمعیت و تقاضا، ذاتاً دارای تناقض در رسیدن به توسعه ایده اَل هستند. براین اساس میتوان گفت رشد شهری در همه جا و در سطح همه کلانشهرها با نوعی توسعه یا عدم توسعه یافتگی روبهروست. حتی کلانشهرهای بسیار مطرح و نسبتاً توسعه یافته جهان مثل لندن، توکیو و پاریس و نیویورک هم از این قاعده مستثنی نیستند. به هرحال این شهرها از نظر استانداردها، سازمان و مدیریت شهری، جزو کلانشهرهای موفق محسوب میشوند، اما همه آنها با درجات و سطوحی از توسعه نیافتگی و تقاضا برای رشدروبهرو هستند و البته معیار عمدهای که در تحلیل از توسعه نیافتگی ایده اَل این شهرها مطرح است موضوع شکاف بزرگ اقتصادی و اجتماعی و عدم عدالت توزیعی و خدماتی است. مارکس معتقد بود شهرهای مدرن زادگاه نابرابری و فاصله طبقاتی و در مجموع تجلیگاه سرمایهداری استثمارگر است و شکافهای موجود را معلول و پیامد توسعه شهر مدرن در چنگال سرمایهداری لجام گسیخته غر بیمیدانست. در ادبیات مارکسیستی شهر مدرن، شهر سرمایهداری تعریف میشود. شهری که فرصت ایجاد میکند تا عدهای در میدان رقابت اقتصادی و پولی، پیروز و عدهای دیگر بازنده شوند! به همین علت برخی منتقدین و معترضین به توسعه فضایی-جمعیتی شهر، پدیده کلانشهر را منفی میدانند. چراکه آن را خاستگاه نابرابری و در نقطه مقابل توسعه انسانی در چارچوب آزادی و عدالت تفسیر میکنند. البته نقدهایی نیز به این دیدگاه وارد است. از جمله اینکه ما نمیتوانیم بگوییم نابرابری یا شکافهای فضایی لزوماً پدیده ذاتی شهرهای مدرن است، چرا که به نظر میرسد نابرابری و اختلاف طبقاتی در شهرها یک پدیده تاریخی است. شهرهای ماقبل مدرن نیزاشکال گوناگونی از تبعیض و تمایز در توزیع امکانات بین طبقات برخوردار بودند. نمونههای شناخته شده در ادبیات شهری ابن خلدون یا فارابی یا حتی در گذشته دورتر از تفسیری که ارسطو از موقعیت شهرهای زمان خود دارد، دیده میشود. همانطور که بررسیهای شهری کسانی از جامعه شناسان مانند احمد اشرف در ایران زوال شهرهای ساسانی نیز برخاسته از موقعیت بسیار شکننده برابری اجتماعی و بعبارتی گسترش شکاف طبقاتی بوده است.
با این توصیف نابرابری در ذات توسعه یافتگی است، هماکنون نیز این وجه دوقطبی و نارضایتی ادامه دارد، اما منجر به سقوط و ناپایداری شهرها نمیشود، آیا شکل واکنشها به نابرابری تغییر کرده یا این پیامد نارضایتی پنهان است؟
مفهوم نابرابری یکی از مفاهیم کلیدی و کاربردی برای تجزیه و تحلیل حیات شهری است. به نظر بسیاری از جامعه شناسان، حدی از این نابرابری در شهرها، طبیعی و برگرفته از یک سیر تاریخی و بخشی از اقتضای کارکردی شهر است، اما هنگامی که این نابرابری از حد متعادل خود عبور کرد، آثار و عوارض آن سایر بخشها و سطوح شهر را تحت تأثیر قرار میدهد.
خب این حد استاندارد چگونه تعریف یا تعیین میشود؟
حدی از فاصله اجتماعی، قاعده عام و به تعبیر جامعه شناسان کارکردگرا، لازمه حفظ ساختار پویا و بالندگی در حیات شهری است. تجربیات توسعه شهری در دنیا هم نشان میدهد نابرابریهای اجتماعی قانونمند و مدیریت شده به سود توسعه شهری است. و بر عکس تلاش برای ایجاد شهری تماماً یکسان و برابر، رکود، سکون و بیانگیزگی و در نهایت توسعه را با دشواری مواجه میکند.
ممکن است موضوع را بیشتر توضیح دهید؟
معیارهای نظری، نابرابری قابل تحمل در شهر را به شکلی تعریف میکنند که طرحها و سیاستها به شکل مطلوب و طبیعی با حمایت ساکنان شهر پیش میرود و شهر با کمترین آسیب، مخاطره و نارضایتی همراه باشد. به عبارتی عملکرد بخشهای شهر پذیرفته شده است و مردم حامی مدیران و برنامه ریزان شهری هستند. در این نوع از شهر یا کلانشهر، درصد شکاف فضایی و اجتماعی پایین است. اما اگر معیارهای اقتصادی که معمولاً سطوح درآمدی و میزان برخورداری ساکنان یک شهر را بررسی میکند، از شکاف بالای درآمدی پرده برداشت یا سنجش کیفیت زندگی و رضایتمندی از موقعیت و پایگاه اجتماعی و دسترسی به فرصتهای رشد نشاندهنده عدم معنی دارسازگاری با شرایط کنونی شهر بود، در این حالت شهر یا کلانشهر در موقعیتی پر ریسک و مخاطره از نظر حیات و دوام خود قرار دارد. درحقیقت وقتی فاصله زیادی بین سطوح درآمدی و خدماتی ساکنان به وجود میآید، حجم زیادی از نارضایتی پنهان و آشکار در شهرشکل میگیرد که خود منشأ بسیاری از بدکارکردیها در شهر است. چیزی که امروز در کلانشهر تهران احساس میشود. تهران حالا شهری انباشته از ناخشنودی از شرایط برخورداری خدماتی و اجتماعی است و دچار یک نوع آشفتگی در توزیع منابع و اعتبارات و رفاه است. شهری که حجم بزرگی از جامعه حاشیه نشین را به خود اختصاص داده و در این سالها با پدیده کارتن خوابی، گورخوابی و مسکن ناپایدار در بافتهای فرسوده و با دهها معضل دیگر از نوع ترافیک، آلودگی هوا، فقدان بهداشت عمومی و سرریز جمعیت دست و پنجه نرم میکند. گزارش سریالی سازمانها و نهادهای معتبر مثل مرکز پژوهشهای مجلس و وزارت کشور مؤید وضعیت تلخ آسیبهای اجتماعی و فاصله طبقاتی در تهران است. مسألهای که در سال اخیر به علت نوسانات بازار قیمت زمین و کالا تشدید شده است. تهران از سویی دیگر از منظر یک تازه وارد یا توریست خارجی دارای اقتصاد سوداگر، شلختگی فرهنگی و بینظمی اجتماعی است.
در ساخت و ساز شهری کلانشهر تهران چطور؟
بله تهران دارای یک نابرابری کالبدی هم هست و آن هم سازه و کالبد ناموزون فیزیکی از شمال به جنوب و از غرب به شرق آن است. تشدید این نابرابری، دوگانگی فضایی آشکار و نیز اشکال کوچکتری از قطببندی طبقاتی و فضایی را به وجود آورده است. چند قطبی شدن طبقات شهری یعنی در فاصله بین کاملاً برخوردار یا محروم، طبقه متوسط شهری چند لایه رو به رشد است که نقطه ثقل جابهجایی طبقه شهری متوسط حرکت به سمت فقرا و فرودستان شهری است. همانها که در آمارهای رسمی صحبت از افزایش تعدادشان در خط فقر و زیر خط فقر است. بخشی از این طبقه متوسط سال هاست به کمک منابع قدرت و ثروت و در بستری از سازوکارهای ناسالم اقتصادی فرصت پیدا کرده است که از نردبان رشد و رفاه اقتصادی بالا رود. مافیای طلا، سکه و ارز در کلانشهرها و نیز دسترسی به کانالهای حمایتی، شرایط را برای این جابهجایی طبقاتی فراهم کرده است. البته همانگونه که عرض کردم شهر میتواند از یک نابرابری متعادل و قانونمند و قابل قبول برخوردار باشد و این مستلزم آن است که متصدیان و برنامه ریزان شهری پیوسته و به شکلی علمی پیمایش و رصد وضعیت شهر و شرایط برخورداری و رفاه طبقات را دستور کار داشته باشند. با این همه از مدیریت نوپای کلانشهر تهران انتظار است نهاد ویژه سنجش موقعیت فضایی و اجتماعی را برای رصد شرایط به منظور رسیدن به حدی از عدالت شهری در برنامههای خود قرار دهد.
چه نوع شهرهایی میتوانند در برابر این نابرابریها تاب بیاورند؟
ببینید دلیل اصلی که امروز در پاریس، جلیقه زردها به خیابان میریزند یا چند سال پیش در لندن هم اتفاقی مشابه افتاد، این است که کلانشهرهای اروپایی در درون و لایههای پنهان خود، انبوهی از فاصله درآمدی، رفاه و برخورداری را تجربه میکنند یا با آن درگیرند. اما در نقطه مقابل این کلانشهرها، کشورهای اسکاندیناوی مثل نروژ، سوئد و فنلاند قرار دارند که تاب آورند. بله این تابآوری در نیویورک و لندن وجود ندارد. چون آنها کشورهایی با اشکال بسیار توسعه یافته نوع سرمایهداری اداره میشوند و فضای نابرابری در آنها موج میزند. اما شهرهای اسکاندیناوی کشورهای نسبتاً موفق در این حوزه هستند که باید پرسید که در این کشورها چگونه میزان نارضایتی از فاصله طبقاتی پایین است؟
این تابآوری میتواند در همه شهرها اتفاق بیفتد؟
بله، بههرحال میزانی از این تابآوری امکانپذیر است، اما ما نمیتوانیم یک شهر کاملاً برابر را تصور کنیم. بعضی شاخصها با استفاده از عقلانیت اقتصادی و تجربه اجتماعی در تأمین تابآوری نقش دارند. اساساً ایدئولوژی شهری که خودش را با حداقل نابرابری سازمان میدهد، در قالب سیاست شهری آورده میشود. آنچه که در کلانشهرهای نسبتاً موفق جهان ملاحظه میشود استقرار و تداوم سیاستهای شهری در امتداد سیاست اجتماعی و رفاه عمومی است. متأسفانه ما در ایران نه تنها برای کلانشهر گرفتاری مانند تهران که در همه کلانشهرهای کشور فاقد سیاستگذاری شهری در امتداد رشد و رونق شهر و رفاه شهری هستیم. این سیاست شهری به معنای دیپلماسی شهری نیست. دیپلماسی شهری خط مشیهای سیاسی شهر را مدنظر قرار میدهد. اما سیاست شهری تعریفی جامعتر و کاربردیتر دارد و به یک مدیریت خوب و موفق شهری نیاز دارد و لازم است که مجری برنامهریزی شهری به روز و علمی باشد و البته برنامهریزی شهری هم مستلزم استفاده از سیاستگذاری شهری یعنی تعیین چشمانداز و وضعیت آینده شهر و توصیف واقعگرایانه از وضعیت کنونی شهر و اینکه شهر به کجا برسد! یا میرسد، باشد. اما تهران فاقد چنین چشماندازی است. یعنی ما نمیدانیم قرار است تهران یک شهر اسلامی باشد یا شهر اول منطقه خاورمیانه؟ یا یک شهر پاک و بدون جرم و جنایت؟ اصلاً ما از تهران چه شهری را انتظار داریم؟ این سیاستها مشخص نیست، بنابراین ما به یک نوع آسیب شناسی عمیق و برنامهریزی در بعد سیاستگذاری شهری و تعیین ظرفیتها و محدودیتها در امتداد خدمات اجتماعی در شهر داریم و در انتها اینکه بنیاد سیاست شهری مستلزم دانش شهری است. دانش شهری در معنای عام مدنظر است. در مجموع استفاده از دانش شهری در سیاستگذاری شهری و سپس برنامهریزی شهری در این چارچوب امکان موفقیت برای مدیریت شهری را فراهم میکند. البته شورای شهر سهم بزرگی در سیاستگذاری و برنامه شهری دارد.
شواهد و دلالتهای وضعیت نابرابری فضایی و اجتماعی را بفرمایید؟
براساس آخرین تحقیقاتی که یکی از دانشجویان دکترا در موضوع جامعه شناسی شهری درباره نابرابریهای فضایی انجام دادهاند، مشخص شد تهران از نظر توزیع جمعیت و دسترسی به فضاهای عمومی مثل مراکز مثلاً تفریحی در شرایط کاملاً نابرابری قرار دارد. در این تحقیق، مناطق یک، دو و سه در بهترین شرایط دسترسی به فضاهای عمومی، فرهنگی و تفریحی قرار دارند و اما مناطق ١٦، ١٧ و ١٨ در بدترین شرایط و موقعیت بهگونهای که عدهای از آنها گفتهاند اصولاً به این مسأله یعنی دسترسی و استفاده از فضاهای عمومی رفاهی فکر نمیکنند. یعنی ساکنان این مناطق بهقدری درگیر مشکلات و گرفتاریهای روزمره زندگی هستند که حتی نیاز به برخورداری و استفاده از امکانات فضاهای عمومی مانند پارک و بوستان را هم احساس نمیکردند! البته تحقیقات مشابه دیگری هم نشان میدهد که ساکنان تهران از نظر دسترسی به مراکز عمومی دچار شکافهای عمیق هستند و این مبین تولید نارضایتی در شهر میشود. وقتی نارضایتی به وجود آمد، نباید انتظار ثبات داشت، خب در شرایط بیثباتی امکان اجرای برنامهها هم وجود ندارد.
آیا حد این نابرابری و دوقطبی فضایی در شهری همچون پاریس قابل قیاس با تهران هست؟ چگونه این شکافها در پاریس موجب شورش و اعتراضهای خیابانی شده و آیا ممکن است در تهران این نارضایتی به شکل پنهان نشان داده شود؟ یا شاید هم باید گفت تابآوری تهران نشینها در مقایسه با پاریس نشینها بیشتر است؟
تهران هم در یکسال اخیر با توجه به نوسانات بازار، مستعد اعتراضهای خیابانی بوده است. اما سیستمهای کنترل شهری متفاوت است، در پاریس سندیکاها و صنوف آزادی عمل بیشتری دارند، آنها براساس قانون میتوانند سطح اعتراضاتشان را به خیابانها بکشانند و حتی با پلیس درگیر شوند. اما در تهران این شرایط وجود ندارد و دموکراسی شهری و قواعد حرکتهای صنفی و اعتراضی در سطح کشورها و بهدنبال آن در سطح کلانشهرها متفاوت است. قطعاً اگر در تهران هم انجمنهای صنفی و تشکلهای مدنی آزادی عمل برای نقد عملکردها داشته باشند، فضا متفاوت خواهد بود، البته این به معنای تأیید خشونت در خیابانها شبیه پاریس امروز نیست! منظور دموکراسی شهری است که جای خالی آن همیشه به زیان توسعه پایدار شهری است! اگر این افزایش شکاف و فاصله اجتماعی مورد بحث در تهران کنترل نشود، ستیز و خشونت اجتماعی آینده این شهر را رقم میزند. که این البته مطلوب کسی نیست. در حال حاضر براساس اعلام آمارهای رسمی، نرح جرایم شهری بویژه در سطح خرد افزایش پیدا کرده است. از منظر جامعه شناسی این موضوع ناشی از افزایش کینه طبقاتی و نوعی خشونت نرم است. یکی از محاسن دموکراسی شهری این است که اجازه میدهد بغضها ترکیده شود، در پاریس این اتفاق افتاد و برای سالها مدیران خرد و کلان را متوجه تبعات سیاستهای آنها خواهد کرد. اگر از عوارض و نتایج منفی این نوع خشونتهای شهری بگذریم قطعاً مدیریت شهری مانند پاریس اگر متعهد به عقلانیت و تعهد به دموکراسی و برابری باشد در فکر برنامهریزی فردا خواهد بود.
با این توصیف باید پرسید چرا با وجود خدماتی که از سوی شهرداریها عرضه میشود بازهم مردم معترض هستند و انتقاد میکنند؟
چون در اجرای برنامههای شهری ثبات وجود ندارد و سیاستها دائم در حال تغییر و تحول است. خب این مسأله متوجه بیاعتباری طرحهای شهری و کاهش ارزش آنها میشود، یعنی شهرداری با هزینه زیاد پلی همانند پل صدر میسازد، اما به خاطر همین بیاعتباری، مردم از ترافیک و آلودگی هوا ابراز نارضایتی میکنند و افتتاح چنین پروژهای را به سخره میگیرند. من معتقدم تهران از نظر ظرفیتهای فرهنگی و تاریخی و حتی میراث سرزمینی، شهری قابل احترام است و در طول تقریباً ٢٥٠ سال عمر تاریخیاش توانسته جمعیتی بالغ بر ١٠ میلیون نفر را جابهجا کرده و در خود جای دهد، اما مدیریت این کلانشهر ضعیف، بیثبات و درجا زده است! درحالیکه لازم است نظام مدیریتی آن مقتدر و کارآمد باشد، بههرحال اداره شهر تهران بسیار پیچیده و شاید بتوان گفت در حد و اندازه اداره یک کشور قلمداد میشود، چون تهران «نخست شهر» است، یعنی مسائل و نیازها و همینطور امکانات موجود آن با چند کلانشهر در سطح کشور برابری میکند.البته در این میان نباید فرصتهای موجود در شهرسازی و توسعه شهری تهران را هم نادیده گرفت، امروزه دانشگاهها، مؤسسات و مراکز تحقیقاتی زیادی درباره تهران پژوهش و مطالعه میکنند و بدیهی و ضروری است مدیریت شهری طرح و برنامههایی برای استفاده از یافتهها و اطلاعات شهری در دست اجرا داشته باشد.
چرا با وجود اینهمه برنامههای توسعهای شهری ما بازهم در این زمینه دچار چالشهای جدی هستیم؟
الان برای شهر تهران چندین سند توسعهای ترسیم شده و سیاستها براساس آن چیده میشود، سیاستهای شهری میتواند مبتنی بر دانش شهری یا اسناد توسعهای باشد، مثلاً وقتی میگوییم تهران براساس طرح جامع باید در ١٠ سال آینده به این نقطه برسد، در اینجا هم به برنامههای توسعه ملی و هم از نظامها و روشهای علمی که نشان میدهد شهر چگونه باید اداره شود، اشاره کردهایم. پس در اسناد هم به نوعی سیاست شهری وجود دارد، البته سیاستهای شهری تابع مدیریتها هم هست، بنابراین وقتی مدیری تغییر میکند انتظار این است که سیاستهای شهری جدیدی را اعلام کند، بدیهی است شهردار منتخب شورا طرح و برنامههایی را در بخشهای مختلف شهر در نظر دارد که لازم است شهروندان، شورای شهر، نهادهای شهری و رسانههای عمومی نسبت به آنها توجیه شوند. سؤال اساسی این است سیاستهای شهری جدید مبتنی بر چه اصول و قواعدی است و کلانشهر تهران را قرار است به کجا برسانند؟ به یک شهر تاب آور؟ شکوفا؟ معتدل؟ پایدار یا جهانی؟! متأسفانه تهران تا رسیدن به همه این موارد، دچار ضعفهای جدی است.
بعد از انقلاب در کدام دوره از شهرداران، با اجرای برنامههای شهری بیشتر به این شکاف و نابرابری دامن زده شد؟ یعنی میخواهم به این سؤال برسم که فاصله فضایی امروز تهران حاصل بد عملکردی کدامیک از شهرداران است؟ برخی مثل قالیباف ادعا دارند که با توزیع امکانات شهری، اتفاقاً فاصله جنوب تا شمال را کاهش داده است. شما این گفته را تأیید میکنید؟
اگر بعضی دورهها مثل زمان جنگ را که تهران به حال خود رها شده بود استثنا کنیم، ما نباید کارهای بزرگی را که شهرداران برای توسعه تهران انجام دادهاند نادیده بگیریم، حتی در دوره قالیباف، تهران توسعه شهری گستردهای پیدا کرد که قابل انکار نیست. اما کارنامه هر یک از این شهرداران با نقدهای جدی روبهرواست که نیازمند مطالعه دقیق است، در همین دوره (قالیباف) بدون اینکه بخواهیم عیبجویی کنیم، باید بگوییم متأسفانه منابع شهری بدرستی هدایت نشد، مدیریت شهر حالت «باندگرایی» و «عدهای خاص» پیدا کرد که سلامت اداره شهر در زمان ایشان را زیر سؤال برد. البته برخلاف آنچه گفته میشود که ایشان یک فرد انتظامی بوده، اتفاقاً من معتقدم که ایشان توان کافی برای مدیریت شهر تهران را داشتند. اما مدیریت ایشان آنطور که انتظار میرفت، موفق نبوده است، خطاهای زیادی در پرونده خود دارد و با بحث تراکم فروشی و زمین شهر فروشی که یکی از نقاط تاریک کارنامه ایشان است، موجب شد نابرابری فضایی در تهران افزایش یابد. این داستان البته در زمان کرباسچی آغاز شد و در زمان قالیباف با وجود آنکه ادعا میشد قاعدهمند شده، با حجمی وسیعتر ادامه یافت. همین تراکم فروشی، تهران را دچار یک شکاف کالبدی فاحش کرد.
شما حالا مجتمعهای سربه فلک کشیدهای میبینید که امکان توزیع خدمات در آنها وجود ندارد، چون تراکم زمین با جمعیت همخوانی ندارد و مردم دچار مشکلات متعددی از نبود پارکینگ گرفته تا مراکز تفریحی و رفاهی شدهاند، بویژه در منطقه یک که ارزشمندی زمین سودای ساخت و ساز را بالا برده است و حتی میراث تاریخی و باغهای تهران هم از این مسأله در امان نماندهاند. الان همه اتفاق نظر دارند که یکی از ضعفهای جدی شهر تهران، ساخت بیضابطه بزرگراهها و فضا دادن به خودروهای شخصی و تکسرنشین هست، این یک نمونه بارز از این نابرابری است، چون تهران از نظر تراکم جمعیتی به تعبیری که کرباسچی در همان زمان اعلام میکرد، چهار برابر ظرفیت واقعیاش جمعیت دارد. الان هم همینطور است، یا ٨ برابر ظرفیت معابر تهران، خودرو در شهر تردد میکند، این فاصله بین فضای تخصیص یافته عمومی و خصوصی بسیار زیاد است و از این جهت میتوانیم بگوییم که سلطه فضای شخصی بر عمومی موجب این بیانضباطی در حمل و نقل شده است، از این منظر تهران باید هر چه سریعتر از این فضای پارکینگی و خودرومحور خارج شود.
روزنامه ایران
9206 /
کپی شد